جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سایه کابوس «بر اساس نویسی بر صحنه های تئاتر ما سنگینی می کند »


سایه کابوس «بر اساس نویسی بر صحنه های تئاتر ما سنگینی می کند »

«از آنجا كه یونانیان حماسه داشتند, رومیان نیز اندیشیدند برای خود حماسه هایی دست و پا كنند در دوران پادشاهی اوگوست اوكتاویوس, وارث و فرزندخوانده سزار ۱ كه دورانی از ریاكاری بود, «ویرژیل» در انه ئید كوشید تا اثری مانند اودیسه و ایلیاد پدید آورد, «اوید» و «هوراس» كوشیدند تا خویشتن را به پای بهترین سخنرانان مرثیه پرداز و غزل سرای یونانی برسانند و »

«از آنجا كه یونانیان حماسه داشتند، رومیان نیز اندیشیدند برای خود حماسه‌هایی دست و پا كنند. [!] در دوران پادشاهی اوگوست (اوكتاویوس، وارث و فرزندخوانده سزار)۱ كه دورانی از ریاكاری بود، «ویرژیل» در انه ئید كوشید تا اثری مانند اودیسه و ایلیاد پدید آورد، «اوید» و «هوراس» كوشیدند تا خویشتن را به پای بهترین سخنرانان مرثیه‌پرداز و غزل‌سرای یونانی برسانند و...»۲

اول: چندی پیش در نقد یك همكار جوان منتقد، بر نمایش دایرهٔ گچی قفقازی كاری از امیر دژاكام و بر اساس نمایشی به همین نام از برتولد برشت۳ (اگرچه نه چندان منصفانه و دقیق) مفهوم «بر اساس‌نویسی» به قلمی تند و گزنده مورد انتقاد قرار گرفت. از موارد حاشیه‌ای این نقد كه عمدتاً به وجود جریانی سؤال‌برانگیز در مجموعه مدیریت تئاتر و تئاتر شهر اشاره دارد اگر بگذریم و اگر ضعف نگارنده را در كشف قابلیتهای تئاتری و نمایشی اثر مورد نظرش نادیده بگیریم، نكات ارزندهٔ بحث او درباره رواج شیوهٔ «بر اساس‌نویسی» در تئاتر كشور، تلنگر هشدار دهنده‌ای است؛ مایلم نظر دست‌اندركاران تئاتر كشور و نویسندگان جوان و خوش‌سابقهٔ تئاترمان را به آن جلب كنم. او می‌پرسد: «این بر اساس یعنی چه؟ بازنویسی است، دراماتورژی تازه است در چارچوب متن اصلی یا اصلاً [...] بر اساس خیلی مبهم است، توضیح نیاز دارد تا معلوم شود حد‌ّ و مرز دخالت در متن چقدر و با كدام هدف بوده است: آسان كردن، به روز كردن، تفسیر و تعبیر جدید در دیدگاه متن اصلی یا تقویتش، تغییر و جابه‌جایی محور در كل داستان، شخصیتها، موقعیت، رویداد یا...؟» و اضافه می‌كند: «به هرحال با هر توضیحی، دست بردن در متن باید در جهت تعالی و برتری باشد و...» هرچند تمام اجراهای «بر اساس نوشتهٔ» ماههای اخیر نمی‌توانند مخاطب این نقد باشند، زیرا كه برخی از آنها حتی با عبور از مرزها و محدودیتهای متن اصلی توانسته‌اند به خلق درام و تئاتری نو و خلاقه نائل آیند. (به‌عنوان مثال نمایش «خانم سرگرد باربارا» اثر مهرداد رایانی‌مخصوص بر اساس اثری با همین نام از برنارد شاو) اما نگرانی نویسنده درباره جریان رو به رشد «بر اساس نویسی» در تئاتر كشورمان كه حاصل نوعی رویكرد «فرصت‌طلبانه» (و تا حدودی به حق) نویسندگان و كارگردانان در وضعیت اقتصادی حال تئاتر كشور است، بسیار اصولی، قابل بررسی و آسیب‌شناسانه است.

دوم: در ماههای اخیر از میان آثار اجرا شده بر اساس آثار كلاسیك تئاتر جهان، «ژولیوس سزار به روایت كابوس» یك نمونه مثال‌زدنی از تأثیر مخرب این جریان بر قلم و خلاقیت نویسندگان جوان اما صاحب دیدگاه و توانای تئاتر كشور است كه اگر شورا یا هیئت مدیرهٔ تئاتر شهر و سایر ناظران كیفی فعالیت تئاتر كشور به وظایف خود به درستی عمل می‌كردند، می‌توانست جز آن جلوه كند. واقعاً حاصل جمع گروهی هنرمند و مدعی در عرصهٔ تئاتر كشور كه وظیفهٔ مدیریت تئاتر شهر را دارند چیست؟! چه تفاوتی میان حضور اهالی تئاتر در رأس امور اجرایی و مدیریتی تئاتر كشور و حضور افراد غیر متخصص در جایگاه مدیریت مجموعه‌ای به اهمیت تئاتر شهر است؟! آیا گروههای اجرایی، به منظور رونق فعالیتهای تئاتری كشور، نمی‌بایست از هدایتها و مشاورتهای كارشناسانهٔ این گروه (یا منتقدان با سابقه به دعوت آنان) بهره‌مند گردند تا سرمایه‌های مادی و معنوی كشور در این حوزه بیش از این به راه خطا گرفتار نیایند؛ تا مخاطب در تشخیص سره از ناسره دچار سردرگمی نشود و تجربه‌های ناب تئاتری خود را سندی بر حقانیت این حضور ارزیابی نماید؟

سوم: سیمای ژول سزار، دیكتاتور رومی و داستان سقوط و مرگش الهام‌بخش بسیاری از نویسندگان دورهٔ رنسانس و پس از آن بوده است. نخستین تراژدیها در این باره در فرانسه به رشتهٔ تحریر درآمد. آغازگر این سنت تئاتری مارك آنتوان‌موره بود كه در ۱۵۵۰ تراژدی ژولیوس سزار را به زبان لاتین تألیف كرد. پس از او درام‌نویسان دیگر نیز توانایی و خلاقیت خود را در این عرصه آزمودند. در میان جالب‌ترین آثار این دوره از «رستاخیز ژولیوس قیصر» نوشته نیكودموس فریشلین، درام‌نویس آلمانی (۱۵۴۷ـ۱۵۹۰) نام می‌برند كه در آن كوشیده است تضاد‌ّ میان دنیای كهن و آلمان معاصر خود را به گونه‌ای برجسته نمایش دهد. اما این سنت با شكسپیر و شاهكارش ژولیوس قیصر به كمال می‌رسد كه احتمالاً در ۱۵۹۹ نوشته شده است.شكسپیر در نگارش این اثر از منابع متعددی بهره برده و در بخشهایی نیز حتی از آثار موجود اقتباس كرده است. با وجود این، اثر شكسپیر در این موضوع كامل‌ترین و زیباترین و حتی به لحاظ برخی دقتهای تاریخی ریزپرداخت‌ترین اثر دراماتیك بوده و هست. منتقدان دربارهٔ ارزشهای درام شناختی اثر شكسپیر و نقاط ضعف و قوت آن قلم‌فرسایی بسیار كرده‌اند كه اختلاف نظر دربارهٔ تعیین قهرمان یا شخصیت اصلی این تراژدی (قیصر، كاسیوس یا بروتوس) یكی از آن موارد است. با وجود این اما، نمی‌توان انكار كرد كه اثر شكسپیر به خاطر طرح داستانی دقیق، زیبایی و شاعرانگی زبان ضرب‌آهنگ و ریتم پرتحرك سیر وقایع، جنبه‌های آیرونیك كلام و حوادث و گشودگی طرح داستان و سیمای شخصیتها در برابر تعابیر و تفاسیر چندگانه، اثری بی‌همتا در عرصه درام‌نویس كلاسیك است.در ژولیوس سزار، دو عنصر محوری در ساختار طرح و روند سیر حوادث داستان به‌گونه‌ای برجسته خودنمایی می‌كند یكی: تقابل دو آرمان متضاد یعنی آرمان قدرت مطلقه در برابر آرمان جمهوریت و دیگری عنصر تقدیر و نقش الههٔ بی‌رحم و شفقت سرنوشت محتوم است.در مورد عنصر اول، تاریخ روم از سالهای پس از سقوط شاهان آتروسك در ۵۱۰ (ق.م). به قدر كافی شواهد عینی به دست می‌دهد. روندی كه پس از نخستین جنگ پونیك (۲۶۴ ق.م). یعنی جنگ با كارتاژ و كشورگشاییهای پس از آن به جزء مهمی از جریانات و حوادث اجتماعی / سیاسی روم بدل می‌گردد. در این مورد ظرافت كار شكسپیر در آن است كه با توجه به واقعیات تاریخی روم، بر حقانیت هیچ‌یك از طرفین نزاع تأكید نمی‌كند؛ چرا كه به خوبی واقف است در تاریخ روم باستان چه‌بسا جنبشها و شورشها و شخصیتهای سیاسی مردم به بهانهٔ تلاش برای برقراری استبداد و خودكامگی به تحریك اشراف و سیاستمداران كهنه‌كار و اعضای سنا و به نام دموكراسی سركوب شده‌اند. به‌علاوه نقش سزار در تاریخ روم به هیچ وجه مخرب‌تر از رهبران پیشین نبوده و از جهتی كوشش چهارسالهٔ او در برقراری نظام موروثی و سنتی كه پس از خود بر جای گذاشت، در آن مقطع تاریخی برای بقای امپراطوری بزرگ روم ضروری بوده است. در هر صورت شكسپیر بر بستر یك شخصیت و یك واقعیت تاریخی، درامی خلق می‌كند كه موضوع و جان‌مایه محتوای آن از تاریخ درمی‌گذرد و روی سخنش با مردمان زمان خود است. او با نمایش كوتاه بلاهت مردمان عامی در صحنه اول پردهٔ اول و نحوهٔ برخورد اشراف مخالف سزار با آنها، علاوه بر نمایش عریان و موجز واقعیت تاریخی، مردم زمانهٔ خود را به باد هزل و طعن می‌گیرد و با آشكارسازی ماهیت واقعی دموكراتهای روحی كه وقایع تلخ خونبار بعدی نمایش را موجب می‌شوند، جایگاه واقعی مردم در ذهن سیاست‌مداران زمان خود را برملا می‌سازد. اما در مورد عنصر دوم یعنی تقدیر و نقش آن در شكل‌دهی به وقایع درام تراژیك ژولیوس سزار، شكسپیر از صحنهٔ دوم پرده اول و با سخنان طالع‌بین «از پانزدهم مارس بر حذر باش» به نقش عنصر تقدیر و بی‌چون چرایی سرنوشت رقم زده شده برای ژولیوس سزار از سوی نیروهای فوق طبیعی اشاره می‌كند و سپس در ادامهٔ همین صحنه در گفت‌وگوی كاسیوس و بروتوس، با صراحت بیشتر و آشكارتر آن را مورد تأكید قرار می‌دهد؛ در این صحنه، كاسیوس با نقل ماجرای نجات دادن ژولیوس سزار از چنگال امواج خشمگین رودخانهٔ «تیبر» ریشه‌های كینه و نفرت و حسادت خود نسبت به سزار را آشكار می‌كند و با تصویرسازی صحنه غش و به خاك افتادن ذلیلانهٔ سزار در اسپانیا بی‌آنكه خود بداند، از بازی تقدیر و نقشی كه نیروهای فوق طبیعی به او به‌عنوان پیشوای شورشیان محول كرده است پرده برمی‌دارد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.