شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

منتظر باش... ده دقیقه


توی این سرما كه سگ از لانه‌اش بیرون نمی‌آید، باید بیرون بنشینم تا دعوای‌شان تمام شود، همین كه می‌خواهد بحث‌شان بالا بگیرد، مادر در سالن را باز می‌كند تا روی سكوی سنگی حیاط …

توی این سرما كه سگ از لانه‌اش بیرون نمی‌آید، باید بیرون بنشینم تا دعوای‌شان تمام شود، همین كه می‌خواهد بحث‌شان بالا بگیرد، مادر در سالن را باز می‌كند تا روی سكوی سنگی حیاط بنشینم،

- ده دقیقه منتظر باش؛ الان صحبتامون تموم می‌شه... در مورد كاره...

پدر و مادر همه دعوا می‌كنند، كدام‌شان بچه‌ها را می‌فرستند بیرون؟ همكلاسی‌هایم، موقع دعوا چیپس می‌خورند یا صدای تلویزیون را تا ته بلند می‌كنند؛ هیچكس باورش نمی‌شود كه مادر ساده‌ام مواظب است، دعواهای‌شان روی روحیه‌ام تأثیر نگذارد و فحش‌های‌شان را یاد نگیرم...

نگاهشان كن، سایه‌شان افتاده پشت پرده، دو طرف میز صبحانه نشسته‌اند و صدای‌شان را برده‌اند بالا، اصلاً فكر نمی‌كنند كه سرما دارد از سنگ حیاط می‌آید بالا و سینه‌ام را می‌لرزاند، صدای‌شان نمی‌آید، فقط از داد و فریادشان، صدای گومب گومب را می‌شنوم؛ گوشم را می‌گذارم به پنجره، صدای گومب‌گومب نمی‌آید.

مادرم صدایم می‌زند، باز خوب شد ده دقیقه‌ای دعوای‌شان تمام شد؛ وگرنه داشتم آماده می‌شدم كه بپرم توی خانه...

ایمان اسلامیان



همچنین مشاهده کنید