دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

قصه وقصه پردازی درمثنوی مولوی


مثنوی , شاهكار عرفانی قرن هفتم واز ستونهای چهارگانه ادب فارسی , ازمعدود آثار یست كه درعین دیرینگی , ازبسیاری جوانب همچنان تازگی وطراوت خود را حفظ نموده است

مثنوی ، شاهكار عرفانی قرن هفتم واز ستونهای چهارگانه ادب فارسی ، ازمعدود آثار یست كه درعین دیرینگی ، ازبسیاری جوانب همچنان تازگی وطراوت خود را حفظ نموده است . زبان راوی ، سادگی وبی پیرایگی لفظی ، معنی ژرف وسهل وممتنع ، بكارگیری قصه وثمیل وبه تبع آن ، جهان شمول بودن این شاهكار جاوید ادب پارسی بدان تازگی بخشیده است كه آنرا از بسیاری جوانب از جمله درساختار داستانی قابل بررسی ساخته است . دراین مقاله بانگاهی كلی به داستانهای مثنوی ، به بیان نوع ادبی قصه ها ، ذكر برخی ویژگیهای ساختاری وبالاخره بررسی اهم عناصرداستانی درآنها خواهیم پرداخت .

۱-موضوع قصه های مثنوی:

داستانها ازدیدگاه محتوا ، موضوع وروح حاكم برآنها ، انواع گوناگونی می یابند كه از آن جمله است ؛ داستانهای واقعی ، داستانهای تمثیلی ، داستانهای رمزی ، داستانهای طنزآمیز ، داستانهای وهمی – جادویی، داستانهای رئالیسم جادویی ، داستانهای حادثه پردازانه ، داستانهای عاشقانه ، داستانهای عارفانه ، داستانهای سیاسی – اجتماعی ، داستانهای اساطیری ، داستانهای حماسی ، داستانهای عامیانه ، داستانهای رزمی ، داستانهای حكمی – اخلاقی ، داستانهای فلسفی ، داستانهای قرآنی وداستانهای دینی .

از این میان ، قصه های مثنوی عمدتا حول محورچهارموضوع ؛ یعنی قصه های عارفانه ، قصه های حكمی، قصه های قرآنی وقصه های تمثیلی می گردد . بیشتر قصه های مثنوی از جنبه ای عرفانی سرشار است . شاعر قصه را ن از جهت ارائه نوع وشیوه پرداخت داستان بلكه باعنایت به لایه های پنهانی قصه ومفاهیم عرفانی آن سروده است . دراین معنی قصه دارای یك روح ویك جسم است ، جسم آن مرئی وروح آن پنهان ودیرباب است وبه آسانی دریافت نمی شود :

گربگویم شمه ای زان نغمها

جانها سربرزنند از دخمها

گوش را نزدیك كن كان دورنیست

لیك نقل آن بتودستورنیست

(دفتر اول ، بیتهای ۱۹۸۲ و ۱۹۲۹) [۱]

اما ازسوی دیگر ، مولانا راست كه : ‹‹ آنچه یافت می نشوند آنم آرزوست ›› وبدین ترتیب درغالب قصه های مثنوی بنحوی به معنی مقصود نیز اشاره رفته است اما این اشاره درقصه های حكمی وتعلیمی بسی واضحتر ودست یافتنی تر از قصه های عرفانی است ؛ برای مثال درقصه ‹‹ پیرچنگی ›› (دفتر اول ،بیتهای ۱۹۵۰-۱۹۱۳)كه ازجمله قصه های عرفانی به شمار می آید ، پیری چنگ زن بسبب آنكه درپایان عمر نمایشی بی خریدارمانده است ، به گورستان رفته وبا گریه وزاری بردرگاه خداوند چنگ می نوازد وچون خداوند حاجت اورا روا می گرداند ،چنگ را به قصد توبه فرو می شكند .عمر خلیفه ، بعنوان مراد ومرشد از او می خواهد كه گریه وتوبه رانیز ترك گوید وبه مقام استغراق درآید واوچنین می كند . دراین قصه كه بر‹‹ حجاب نور›› نظر دارد ، فهم معنای عرفانی ، آسان نیست ؛ چنگ (وسیله توجه قلبی پیربه خداوند ) خود حجاب درك حق است وشكستن آن وسپس گریه وزاری بدرگاه حق كه خود كشف حجاب است درمقامی بالاتر ، حجاب محسوب گردیده وترك آن بایسته است .بدین ترتیب ، درك مقام استغراق عارف واصل حتی برای مولوی نیزغیر قابل دسترس می نماید:

حیرتی آمد درونش آن زمان

من نمی دانم ، تومی دانی بگو!

(دفتراول ،بیتهای ۲۲۱۰و ۲۲۱۱)

برخی قصه های مثنوی جنبه حكمی وتعلیمی دارند . دراین گونه قصه ها ،مقصود اصلی ، تعلیم وحكمت است وآموزه های اخلاقی ممثل قصه هاست چنانكه درحكایت آن واعظ كه دعای ظالمان می كرد (دفترچهارم ، بیتهای ۱۱۲-۸۱) ، این معنی مشهود است .

قصه های قرآنی ،گروهی دیگر از قصه های مثنوی را دربرمی گیرد .مولوی برای بیان اصلی اخلاقی ، دینی یا عرفانی به قصص قرآن توصل می جوید وشاید هم بدین سبب است كه استاد شهریار می فرمایند :

هم بدان قرآن كه اوراپاره سی ست

مثنوی قرآن شعرپارسی ست

ازجمله این قصه ها می توان از قصه هود وعاد (دفتر اول ، بیتهای ۸۸۶۸-۸۵۴یا سوره هود ،شماره ۱۱) یاقصه اهل سبا( دفترسوم ؛ بیتهای ۳۹۷-۲۸۲یا سوره سبا، شماره ۳۴)ویا قصه فرعون وموسی (دفتر سوم ، بیتهای ۱۷۴۵-۸۴۰ یا سوره قصص ،شماره ۲۸)نام برد .

درنهایت با اندكی مسامحه می توان تمام قصه های مثنوی ار از نوع قصه تمثیلی (Allegorical tale)[۲] دانست ؛ دراین گونه قصه ها مفاهیمی مجسم جانشین مفهوم ، درونمایه ،سیرت ، شخصیت وخصلت داستانی می شود . بدین جهت داستان دوبعد می یابد ؛ نخست بعد نزدیك كه صورت مجسم (ممثل به ) است ودیگربعد دوركه مورد نظرقصه پردازاست (ممثل).بطوركلی گذشتگان ادب فارسی ، برای بهتر وعینی تربیان كردن شؤونات اخلاقی – فلسفی وعرفانی ، گفتار خود را به قصه وتمثیل می آراسته اند. همین گونه است قصه های مثنوی كه دربیان وتبیین جنبه های اخلاقی وعرفانی بكارگرفته شده است .

۱-۱ نوع تمثیل درمثنوی :

قصه های تمثیلی رامی توان به دوقسم تقسیم كرد ؛ تمثیل حیوانی یا فابل (Fable)وتمثیل انسانی . تمثیل حیوانی قصه ایست تمثیلی كه شخصیتهای آن را حیوانات تشكیل می دهند . دراین گونه قصه ها ، حیوانات كه غالبا درگزینش آنها درارتباط با روحیات شخصیت ممثل ، دقت شده است ،ممثلبه انسانها وجوامع بشری هستند. دیگر ،تمثیلی انسانی است كه خود دوشاخه می یابد ؛ مثل گذاری وداستانمثل ، مثل گذاری (Parable )، قصه ایست كه درآن اصلی بزرگ واخلاقی (ممثل قبل ،میانه ویا بعد از حكایت تمثیلی (ممثلبه ) ذكر می شود وبعبارت دیگر هم مثل وهم مثلبه هردوحضوردارند. داستانمثل (Exem Plum) قصه ایست كه درآن بی هیچ مقدمه ای حكایت تمثیلی ( ممثل به ) ذكر می شود واز موضوع اخلاقی (ممثل ) سخنی به میان نمی آید ، پس خواننده خود به بعد دورقصه دست می یابد .

غالب تمثیلهای مثنوی از نوع مثل گذاری (Parable)است ؛ یعنی تمثیل انسانی كه درآن ازممثل وممثل به، هردونشان می یابیم .بنگرید اتصال دوطرف تمثیل را درقصخ ‹‹ بقال وطوطی ››؛

طوطی اندرگفت آمد درزمان

بانگ بردرویش زد كه هی ! فلان !

ازچه ای كل باكلان آمیختی ؟

تومگرازشیشه روغن ریختی ؟

ازقیاسش خنده آمد خلق را

كوچو خود پنداشت صاحب دلق را

كارپاكان را قیاس از خود مگیر

گرچه ماند درنبشتن شیر ،شیر

جمله عالم زین سبب گمراه شد

كم كسی زابدال حق آگاه شد …

(دفتر اول ، بیتهای ۲۶۴و۲۶۰)

والبته آنچه درباب مثل گذاری بعنوان نوع تمثیل درمثنوی گفته شد از باب تغلیب بوده است وازمسامحه خالی نیست چنانكه درمیان قصه های مثنوی از فابل (تمثیل حیوانی ) نیزسراغ می یابیم .(مانند قصه شیر وخرگوش دفتر اول ،بیتهای ۱۲۰۱- ۹۰۰)، قصه هدهد وسلیمان (دفتر اول،بیتهای ۱۲۳۳-۱۲۰۲)، قصه شیروگرگ (دفتر اول ، بیتهای ۳۰۵۵- ۳۰۴۱) ویا قصه شترواشتر (دفتر چهارم ،بیتهای ۳۴۳۰-۳۳۷۷) ونیزگاه به داستانمثل هم برمی خوریم مانند حكایت مسجد عاشق كش (دفتر سوم ، بیتهای ۳۹۵۹-۳۹۲۲).


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.