شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

حضور معصومان ع در درون هویت انسان


حضور معصومان ع در درون هویت انسان

موضوع سخن مبانی قرآنی نهضت حسینی ع بود این موضوع قبلاً تفسیر شد که مقصود این نیست که ما دلیلی از قرآن جستجو کنیم تا کار انسان کامل معصوم را توجیه کنیم زیرا انسان کامل معصوم, همتای قرآن کریم است سخن و فعل و امضای او حجت است اگر در تعبیرات دینی آمده است که شما روایات را بر قرآن عرضه کنید چه روایت هائی که معارض دارد , چه روایت هائی که معارض ندارد , نه برای آن است که سخن امام با قرآن حجت بشود بلکه برای آن است که روشن بشود آیا این سخن امام هست یا نیست زیرا اگر سخن امام بود , یقیناً حجت است

موضوع سخن مبانی قرآنی نهضت حسینی (ع) بود . این موضوع قبلاً تفسیر شد که مقصود این نیست که ما دلیلی از قرآن جستجو کنیم تا کار انسان کامل معصوم را توجیه کنیم ! زیرا انسان کامل معصوم، همتای قرآن کریم است ؛ سخن و فعل و امضای او حجت است. اگر در تعبیرات دینی آمده است که شما روایات را بر قرآن عرضه کنید ؛ چه روایت هائی که معارض دارد ، چه روایت هائی که معارض ندارد ، نه برای آن است که سخن امام با قرآن حجت بشود . بلکه برای آن است که روشن بشود آیا این سخن امام هست یا نیست . زیرا اگر سخن امام بود ، یقیناً حجت است . و سخن امام ،مفسّر قرآن است . اطلاق های قرآن با سخن امام تقیید می شود ، عمومات قرآن با سخن امام تخصیص پذیر است ، کلمات امام قرینه برای آن ذی القرینه خواهد بود و مانند آن . سرّش آن است که هم قرآن معصوم است ، هم انسان کامل معصوم ،از مصونیّت برخوردار است .

● انسانیّت ، ثمره مکتب امام حسین (ع)

وجود مبارک امام حسین (ع) در طی حاکمیت امویان موفق نشد حوزه تربیت کند ، چون درآن بسته بود ؛ در حوزه های اینها بسته بود . هیچ راهی نداشت ، مگر اینکه این دو اصل را به مردم بفهماند که یا مسلمان باشند که این مسلمان همان است که پرواز می کند یا انسان باشند ! اگر مسلمان نبودید که مرغ باغ ملکوت باشید ، پرواز آسمانی کنید ؛ لاأقل انسان باشید(۱) ، حلال خور باشید . مرغ باشید ، امّا کرکس نباشید ! شما هم تیهو باشید ، چرا کرکس بشوید ؟ اگر کسی بنا شد مرغ باشد ، حتماً باید لاشخور باشد !

فرمود : یا پرواز کنید به بی جهت ، می شود مرغ باغ ملکوت . یا لاأقل بلبل باشید ، طوطی باشید ، کبک باشید ؛ چرا کرکس و شاهین اید ؟! چرا به دنبال مردار و لاشخوری هستید ؟! سالار شهیدان این حرف ها را خواست بفهماند ، امّا کی گوش بدهد ؟! ذات مقدّسش دید هیچ راهی برای جنگ با جاهلیّت نیست ، مگر خون ! قلمها از کار افتاده بود ، نوبت شمشیر رسید .

خدا غریق رحمت کند ابن ادریس را ، او در مقدّمه کتاب فقهی سرائرش می گوید : بزرگان، بچّه های خود را نصیحت می کردند ، به جوانها و نوجوانها می گفتند : در وقت فراغت ، وقتی بیرون می روید ، می خواهید کنار یک مغازه ای بنشینید ، از وقت فارغتان استفاده کنید ؛ یا کنار بازار ورّاق ها بنشینید ، یا کنار بازار زرّادها !

در کنار بازار و مغازه های ورّاق ها ، آنجا سخن از صحافی و کتاب و نسخه و خرید و فروش کتاب و نسخ خطی و بحث های علمی است . در کنار بازار زرّادها ، آنجا سخن از اسلحه و جنگجوئی و شمشیر و خرید و فروش شمشیر و سلحشوری و مبارزات و جنگجوئی و اینهاست . فرمودند : یا کنار کتابخانه ، یا کنار شمشیر فروشی . بالأخره یا فهم ، یا شهامت ! یا عقل و درایت عقلی ، یا درایت نظامی . این سفارش رسمی بزرگان بود نسبت به فرزندانشان که بالأخره یا عالم بار بیائید ، یا مجاهد .

سالار شهیدان ، حسین بن علی بن أبیطالب دید گذشته از اینکه اینها قرآن را به اسارت در آوردند ، امامت را هم به اسارت در آوردند . یعنی اگر علی بن أبیطالب (ع) در آن عهدنامه مالک مرقوم فرمود : نّ هذا الدّین کان اسیراً ف ی اید ی الأشرار یعمل ف یه ب الهوی و یطلب ب ه الدّنیا (۲)؛ حسین بن علی این را تشریح کرد . یعنی مردم هم قرآن و هم امامت را به زنجیر کشیدند . هم انسان کامل را منزوی کردند ، هم قرآن را محجور کردند ؛ هر دو را از صحنه بیرون کردند ، نظام جاهلی ، تنها حاکم صحنه شد. چون اینچنین شد ، شریک قرآن را هم مثل قرآن از صحنه بیرون کردند .

● اهل بیت (ع) ، شرکای قرآن کریم

ما در زیارت نامه ها به بارگاه ملکوتی ائمه (علیهم السّلام) که رسیدیم ، عرض می کنیم : السّلام علیک یا شریک القرآن(۳) این در بخشی از زیارت نامه های ما هست . به اماممان عرض می کنیم : شما شریک قرآنید . شرکت در قرآن یعنی از علوم وحیانی قرآن با خبرید ، از علم غیب با اطلاعید ، از باطن قرآن مستحضرید ، از گذشته و آینده به تعلیم الهی با خبرید ؛ این معنای شریک قرآن بودن است .

چگونه امام شریک قرآن است ؟ برای اینکه وجود مبارک پیامبر (ص) به وجود مبارک امیرالمؤمنین (ع) فرمود : یا علی ! أنت م نّی ب منز له هارون م ن موسی(۴). فرمود : علی ! تو نسبت به من همان جریان هارون نسبت به موسی را داری . هارون وزیر موسی بود ، جانشین موسی بود ؛ ذات أقدس له در قرآن کریم ، در سوره طه از جریان هارون و موسی چنین یاد می کند که خدای سبحان مستمع مناجات و دعاهای موسای کلیم بود .

موسای کلیم عرض کرد : پروردگارا ! این کار به تنهائی به مقصد نمی رسد . هارون را هم وزیر من قرار بده ، این یک مقدّمه . پیغمبر به علی بن أبیطالب (ع) فرمود : یا علی ! أنت م نّی ب منز له هارون م ن موسی ، این دو مقدّمه ؛ پس علی بن أبیطالب می شود شریک نبوّت وامامت وهدایت . منتها آن استثنای لا أنّه لا نب یّ بعد ی تثبیت می کند که وجود مبارک امیرالمؤمنین (ع) خلافت دارد ، عصمت دارد ، حجیّت دارد ، امامت دارد ، معلّم تفسیر است ، معلّم کتاب و حکمت هست ؛ همه این احکام و ح کم را داراست ، فقط نبوّت را ندارد ، لا أنّه لا نب یّ بعد ی . وقتی نبوّت نباشد ، می شود همان خلافت و امامت ؛ لذا امام ، شریک قرآن است .

ما در زیارت ها به پیشگاه ائمه (علیهم السّلام) عرض می کنیم : السّلام عل یک یا شریک القرآن . درباره وجود مبارک ولی عصر (أرواحنا فداه) هم همین ادب را داریم ، می گوئیم : السّلام عل یک یا شریک القرآن . حسین بن علی (ع) دید که این دو شریک را اینها به بند کشیدند . قرآن را از یک سو ، امامت را از سوی دیگر . اگر قرآن و امامت ، هر دو از صحنه خارج بشوند ؛ جاهلیّت ظهور می کند .

فریقین از نبی اکرم نقل کرده اند : من مات و لم یعر ف ا مام زمان ه مات م یتهً جاه لیّه (۵). اگر کسی بمیرد و امام زمانش را نشناسد ؛ مرگ او ، مرگ جاهلیّت است . قبلا تبیین شد که مرگ، عصاره حیات است . اگر مرگ ، مرگ جاهلی است ؛ پس حیات ، حیات جاهلی است . آنروز اینها امام زمانشان که حسین بن علی (ع) بود ، نشناختند . مرگ اینها مرگ جاهلی بود ، چون حیات اینها حیات جاهلی بود. و حسین بن علی دید جاهلیّت با تمام چنگ و دندانش ظهور کرده است و هیچ راهی برای جاهلیّت زدائی نیست ، مگر خون .

● اهدای خون ، تنها راه جاهلیّت زدائی

همانطوری که قرآن عامل حیات است ، امامت هم عامل حیات است . اگر کسی جاهلیّت داشت ، نه اینکه اگر مرد ؛ مرگش ، مرگ جاهلی است ! هم اکنون مرده است . این من مات و لم یعر ف ا مام زمان ه مات ، نه یعنی سیموت ! یعنی این مرده است . هم اکنون مرده است به مرگ جاهلیّت . چرا ؟ چون امامت، عامل حیات است ؛ باز چرا ؟ چون شریک قرآن است ؛ باز چرا ؟ برای اینکه قرآن عامل حیات است . یا أیّها الّذین آمنوا استجیبوا لله و ل لرّسول ذا دعاکم ل ما یحییکم (۶). این قرآن عامل حیات است ، امامت، شریک قرآن است ؛ پس امامت عامل حیات است . اگر کسی امامت را انکار کرد ، مرده است ؛ نه اینکه بعد می میرد ! منتها مرگش ، مرگ جاهلی است . و سالار شهیدان هیچ راهی نداشت ، مگر اینکه با پاکترین خون، دین را زنده کند .

● کربلا ، زمینه ساز احیای دین

اینکه احیاناً گفته می شود در زمان امام باقر و امام صادق (سلام الله علیهما) یک فرصت خوبی بود ، دالان انتقالی قدرت از امویان به عباسیان بود ،وآن بزرگواران از این فرصت استفاده کردند ؛ این بستر را کربلا آماده کرد ! مردم آماده بودند .

مگر کسی می تواند دانشگاه تأسیس کند ، چهار هزار شاگرد تربیت کند ! مگر آسان است کسی حوزه علمیّه افتتاح کند ، بودجه فراهم کند ، چهار هزار شاگرد تربیت کند ، هزارها حدیث بگوید ! حالا دانشگاه ساختی ، امّا که کسی به تو اجازه می دهد ؟! بر فرض ساختی ، دانشجو کجا می آید ؟! حوزه درست کردی ، کی به سراغ حوزه تو می آید ؟! مردم بعد از جریان کربلا ، کم کم چهار هزار ، چهار هزار ، چهار هزار کشته شدند و خفه شدند تا نوبت به امامین همامین رسید ! طولی نکشید در همین کوفه ، مختار قیام کرد ، چهار هزار نفر کشته شدند . تمام اینها در تمام خانه ها سخن یا حسین بود . اینچنین نبود که این خون ، هدررفته باشد !

● امکان پذیر نبودن نابودی معارف حسینی

زین العابدین (ع) در باره زینب (ع) فرمود : عمّه ! تو بدون اینکه درس بخوانی ، عالمی . انت ب حمد الله عال مأ غ یر معلّ م ه ، فه مأ غ یر مفهّم ه (۷). وقتی امام زمان درباره زینب کبری (س) اینجور گواهی بدهد ، معلوم می شود زینب صاحب مقام ولایت بود . زینب کبری با سوگند در مجلسین اموی ، مخصوصاً در شام ، صریحاً اعلام کرد : شما نمی توانید نام ما را فراموش کنید ! فسع سعیک ، ک د ک یدک ؛ و الله لا تمحو وحینا و لا تمیت ذ کرنا (۸). ما آمدیم ، خون دادیم و این درخت تناور برای همیشه میوه می دهد . به خدا نمی توانی نام حسین را خاموش کنی ! او خیال می کرد با چوب خیزران می تواند به لب و دندان بزند . فرمود : این نام، فراموش شدنی نیست .

بستر آنقدر آماده بود ؛ همین که وجود مبارک امام باقر و امام صادق دهان باز کردند ، هزارها نفر آمدند . مگر این کار آسانی است ؟! آنروز اطلاع رسانی مگر آسان بود ؟ مگر قدرت مرکزی و بودجه در اختیار اینها بود ؟ اینکه سیل جوانها به طرف علوم الهی برود ، کار آسانی است ؟ مگر می شود کسی را حوزوی کرد ؟ مگر می شود یک کسی را قرآنی کرد ؟! اگر جوان بخواهد درس بخواند ، درسی می خواند که در کنارش یک مدرک و نان باشد . این دیگر زراره و حمران و اعین و اینها نخواهد شد ! برخی ها از راه دور ، به قصد حوزه علمیه امام صادق رفتند اما در بین راه مردند . وجود مبارک امام صادق این آیه را درباره تسلیت او به پدرش گفت : من یخرج م ن ب یت ه مهاج راً لی الله ثمّ یدر که الموت فقد وقع اجره علی الله (۹)

در حقیقت مکتب حسینی زمینه را آماده کرد . همه ذهنها و گوش ها منتظر بود تا یک صدائی از اهل بیت بیاید . چشم ها منتظر بود تا یک چراغی از اهل بیت بیاید ! به تعبیر حکیم سنائی :

در عاشقی آنجا که و را پای ، مرا سر

در بندگی آنجا که و را حلقه ، مرا گوش

اینها گفتند : هر جا که حلقه علوی است ، ما گوشمان آماده است . هر جا پای علوی است ، ما سرمان آماده است.

● دین ، عامل تغذیه هویت انسانی

از آیات قرآن کریم چنین بر می آید که هویت انسان از آن جهت که خلیفه ذات أقدس له است ، حقیقتی است پایدار ؛ یعنی عمری برای جان بشر نیست . هرگز مرگ به سراغ هویت انسان نخواهد آمد ؛ عامل تغذیه این حقیقت پایدار به نام « دین » است . تنها چیزی که این حقیقت را سالم و شاداب نگه می دارد ، دین است . زیرا همه ما شنیده ایم که انسان آزاد است و آزادی حقّ مسلّم اوست ؛ این سخن صحیح است . آزادی انسان به استناد کرامت اوست . چون انسان یک موجود کریم است ، باید دارای حرّیت و استقلال و آزادی باشد ؛ این هم صحیح است .

کرامت انسان به استناد مقام شامخ خلافت اللّهی او

کرامت او به استناد خلافت اوست ؛ یعنی اگر از ما بپرسند چرا انسان آزاد است ، می گوئیم : خدا در قرآن کریم فرمود : انسان کریم است ، لقد کرّمنا بن ی آدم(۱۰). یک موجود کریم را نمی شود به بند کشید ! حرّیت انسان معلول کرامت اوست . باز می پرسیم : چرا انسان کریم است ؟ جواب می دهند : چون خدا فرمود : انسان خلیفه خداست ؛ نّی جاع أ ف ی الأرض خلیفهً ۰(۱۱). اگر بشر خلیفه خداست ، جانشین خدا در زمین است ، پس دارای کرامت است . وقتی به اینجا رسیدیم ، به آن سند نهائی راه یافتیم ، تحلیلی در درون این سند به عمل می آید . و آن این است که آزادی انسان به استناد کرامت اوست ، کرامت انسان به استناد خلافت اوست ؛ چون خلیفه خداست ، مکرّم است .

اگر خلیفه خداست ، باید حرف مستخلف عنه را بزند ، پیام مستخلف عنه را اجراء کند . اگر کسی جانشین دیگری است ، باید حرف او را بزند و کار او را انجام بدهد و راه او را برود . اگر کسی جانشین دیگری بود ؛ برای خود کار کرد ، حرف خودش را زد ، برای خودش امضاء کرد ؛ این خائن است ، نه خلیفه ! انسان اگر خلیفه الله است ، باید حرف مستخلف عنه را بزند . حرف خدا را بزند ، نه حرف هوا را ! اگر کسی داعیه خلافت داشت ، گفت : من خلیفه خدایم ، ولی برابر با هوا عمل کرد ، نه برابر با خواسته خدا ؛ چنین شخصی خلافت را مصادره کرد . وقتی خلافت او غصبی بود ، کرامت را مصادره کرد ؛ کرامت او هم غصبی است . وقتی کرامت را مصادره کرد ، حرّیت و آزادی او هم غصبی است . او در بند شهوت است ، خیال می کند آزاد است ! او در بند غضب است ، خیال می کند جزء احرار است ! این حرّیت را به یدک می کشد ، در حالی که در بند بردگی است !!

● عمل به دستورات دین به عنوان اجرای امر خدای سبحان برای خلیفه خود

پس آن عاملی که باعث خلافت ماست ، دین است که عمل به سخن خدا ، حکم خدا ، فتوای خداست . اگر دین بود ، ما می شویم خلیفه ؛ وقتی خلیفه الله شدیم ، می شویم مکرّم . وقتی مکرّم شدیم ، از حریّت برخورداریم . وقتی دین نبود ، ما خلیفه او نیستیم ، خلافت و کرامت و حرّیت را غصب کردیم . ما حرف آزادی می زنیم ، ولی فکر بردگی در ماست . اگر یک متاعی ما را می خرد ، یک منظره زیبائی ما را به بند می کشد ، یک حرفی ما را می جوشاند ، ما رقیّت آن شیء را امضاء کرده ایم . پس ما وقتی آزادیم که مکرّم باشیم ، وقتی کرامت داریم که خلیفه الله باشیم ، وقتی خلیفه الله ایم که حرف مستخلف عنه را بزنیم ، حرف منوب عنه را بزنیم ، نه حرف خود را . حرف منوب عنه ، همان حرف دین است .

● سازگاری سخن انبیاء با هویت درونی انسان

پس اصل اوّل این شد که انسان یک هویت پایداری دارد ، عمرش بیش از زمین و آسمان است ، ارزشش بیش از شمس و قمر است ، قیمتش بیش از مجموعه سماوات و أرض است و مانند آن . چنین حقیقتی باید تغذیه بشود و تنها غذای او کلام آفریننده اوست به نام دین . انبیاء همین مطلب را آوردند ، بعد فرمودند : این مطلب نمونه های اصلی اش در جان تک تک انسانها تعبیه شده است . اصل دین در درون هویت هر کسی نهادینه شده است . انبیاء حرفشان برای دلهای ما آشناست .

یعنی اگر شما وارد مهد کودک شدید ، ۵۰ کودک در این مهد مشغول بازی اند ؛ هر چه این بچّه ها را صدا بزنید ، چون صدای شما برای آنها آشنا نیست ، به شما بر نمی گردند ، جواب نمی دهند . ولی وقتی پدر یا مادر وارد این مهد کودک شد ، این بچّه را صدا زد ، این بچّه می بیند یک صدای آشنائی می آید . فوراً بر می گردد ، به طرف پدر و مادر می رود . این همه صداهائی که در عالم هست ، برای جان ما نا آشناست . حرف انبیاء ، حرف آشناست . یعنی وقتی ما گوش می دهیم ، می بینیم یکجا ما این حرفها را شنیدیم ، در دامن صاحب این حرفها تربیت شدیم . حرفی نمی زنند که برای گوش جان ما بیگانه باشد .

حرفشان آشناست ، پیامشان دلپذیر است ، سروش شان آشناست ، حرف خاص را می زنند به تعبیر حکیم سنائی ؛ از علم به عین آمد و از گوش به آغوش . این حرف را انبیاء مطابق با دل ما آهنگین می گویند .

بهترین انسانها انبیایند ، و دشوارترین حوادث سخت را اینها تحمل کرده اند تا این کاروان را رهبری کنند .

بی اثر بودن کعبه بدون رهبری مربی الهی در اندیشه ابراهیم خلیل (ع)

تا وجود مبارک ابراهیم خلیل پدید آمد و کعبه ای ساخت و مطاف و قبله ای فراهم کرد و به خدا عرض کرد : پروردگارا ! کعبه، مربی مردم نیست ، مسجد ،سازنده مردم نیست ، مرکز فرهنگی و فکری ،خشت و آجری بیش نیست ! گرچه شما گفتید ، من و پسرم کارگری کردیم ، این کعبه را ساختیم ، این مطاف را بالا آوردیم ، این قبله را چیدیم ؛ ولی کعبه آموزنده نیست ! و ابعث ف یه م رسولاً م نهم یتلوا علیه م آیات ک و یعلّ مهم الک تاب و الح کمه و یزکّیه م (۱۲). مردم در کنار کعبه محتاج به مرّبی و معلّمند.

پروردگارا ! کسی را مبعوث کن که سخنان تو را به گوش جان این مردم برساند ؛ این مردم صدای تو را می پذیرند ، چون صدای تو آشناست . حرف تو را در دلهای مردم مستقر کنند ، چون مردم با تو آشنایند . تو آنها را آفریدی ، تو با آنها سخن گفتی ، تو ساختار اینها را تأمین کردی ، تو از روح خودت به اینها دمیدی و دادی ؛ بنابراین برای این انسان ،دین لازم است . و برای دین مرّبی ، معلّم ، مبیّن ، تالی ، معلّم کتاب و حکمت ، مزّکی نفوس ، مرّبی نفوس هست .

● اشراف معصومان

کسی می تواند در جان ما اثر کند که جان جانان باشد ؛ ما یک جانی داریم و یک بدنی . این اعضاء و جوارح ما هر کاری را که انجام می دهند ، جان ما با خبر است . آن انسان کامل معصوم به منزله جان این جانان است و ارواح امّت به منزله اعضاء و جوارح او . اگر دست و پا کاری می کند ، روح با خبر است ؛ اگر ارواح ما کاری می کنند ، آن جان جانان با خبر است . یعنی امام معصوم با خبر است . چه بخوابد ، چه نخوابد می داند ما چه می گوئیم و چه می کنیم .

این جان جانان بودن معصوم را می شود از آیه سوره مبارکه احزاب استفاده کرد . ذات أقدس له در قرآن کریم به همه ما اعلام کرد : النّب یّ اولی ب المؤم نین م ن انفس ه م و ازواجه امّهاتهم (۱۳)فرمود : پیامبر از جان تک تک شما برای شما اولی است ؛ یعنی از جان شما عزیزتر است . چرا از جان ما عزیزتر است ؟ برای اینکه در درون جان ما به منزله درّ است و جان ما به منزله صدف . جان ما به منزله بدن است و آن جان جانان به منزله روح .

اگر پیغمبر و امام جدای از هویت ما بود ، چرا از جان ما عزیزتر بود ؟! اگر انسان کامل خارج از قلمرو هویت ما باشد ، چرا فدای او بشویم ؟! چیزی که جدای از ماست ، از هویت ما بیرون است ، ما او نیستیم ، او ما نیست ، طبقاتی در برابر هم قرار نداریم ، فوق و تحتی در کار نیست ، رتبه ای در کار نیست ؛ چرا فدای او بشویم ؟! اینکه شما می بینید دست ما فدای چشم می شود ، چون هر دو در یک قلمرویم . دست و چشم را فدای جان می کنیم ، وقتی خطر رسید حاضریم اعضاء را از دست بدهیم و نمیریم ؛ برای اینکه در درون ماست ، از ما جدا نیست . پس چرا جانمان را فدای کسی بکنیم که بیرون از هویت ماست ؟!

همین بیان در غدیر خم ممثل شد ، وجود مبارک رسول گرامی فرمود : من کنت مولاه فهذا عل یأ مولاه . اوّل آیه سوره احزاب را خواند ، همه اقرار کردند . فرمود : الست اولی ب کم م ن انفس کم (۱۴) مگر من به منزله جان جانان نیستم ؟ مگر من از جان شما عزیزتر نیستم ؟ همگان گفتند : آری . فرمود : هر کس من جان جانان اویم ، علی بن أبیطالب جان جانان اوست . امامت در کنار نبوّت به استثنای آن موارد امتیاز ، این به منزله جان جانان ماست .

فرمود : اگر حوادث تلخی پیش آمد ، با مالتان از جانتان حمایت کنید . و اگر حوادث سخت تر بود ، تلخ تر بود ، جلوتر آمد ؛ با جانتان از دین تان حمایت کنید . وقتی جان دادید ، دیگر مسئول نیستید ! پس سنگر اوّل مال است ، سنگر دوّم جان است ؛ با این دو سنگر، دین محفوظ می شود . معلوم می شود دین در درون درون نهفته است . این و نفس و ما سوّاها ، فألهمها فجورها و تقواها (۱۵)، این در درون نهفته است ؛ این هرگز از بین نمی رود . اگر کسی خدای ناکرده بیراهه رفت ، حتّی به صورت حیوان در آمد ؛ چون این گوهر در درون او هست ، عذاب او دائمی است . وگرنه اگر کسی حیوان شد ، در قیامت حیوان چه عذابی دارد ؟!

در اوائل بحث به عرضتان رسید که انسان از نظر ارزش برتر از سماوات و أرض است ، زیرا سماوات و ارض از یک مشت دخان و دود و گاز ساخته شده و انسان از روح الهی ساخته شده . از نظر قیمت انسان بالاتر از شمس و قمر است ، از نظر بقاء و جاودانگی بیشتر از همه اینها عمر می کند ؛ حال اگر انسان این است ،تنها عاملی که می تواند او را شاداب و مسرور نگه بدارد ، دین است . انبیاء برای این دین آمدند و از هیچ تلاشی دریغ نکردند.

اگر به ابراهیم خلیل گفتند : باید تسلیم امواج آتش بشوی ، حرّ قوه و انصروا آل هتکم (۱۶) گفت : چشم ! اینچنین نبود که اگر آن فضای ملتهب را ابراهیم ببیند ، بگوید : نه ! من تقیه می کنم . گفتند : باید گرفتار این امواج آتش بشوی ، در این امتحان سرفراز بر آمد . گفتند : باید پسر ذبح کنی ، در آن امتحان سرفراز شد . این دین به دست انبیاء آمد ، تا به دست وجود مبارک رسول گرامی (ص) رسید تا کم کم روشن بشود که چه طور حسین بن علی بن أبیطالب (ع) وارث همه انبیاء بود ، یک . و کاری کرد که انبیای گذشته نکردند ، دو . و این نثار و این ایثار و اینجور قربانی دادن ، اینجور اسیر دادن ، اینجور بچّه را ذبح شده دیدن ، اینجور خانواده ها را ویران شده و به اسارت رفته دیدن ، خیمه ها را آتش زده دیدن برای چه بود ! چه کم داشت ؟! تنها راه همین بود یا نه ؟!

آیت الله جوادی آملی

سخنرانی در جمع اقشار مختلف مردم در حسینیه ارشاد آمل . هفتم وهشتم بهمن ۱۳۸۵

پی نوشت ها :

۱-بحار الانوار.۴۵.۵۱

۲- نهج البلاغه . نامه ۵۳

۳-بحار الانوار.۹۸.۳۳۶

۴- الکافی . ۸ . ۱۰۷

۵- بحار الأنوار . ۳۲ . ۳۳۱

۶- انفال.۲۴

۷- بحار الأنوار . ۴۵ . ۱۶۴

۸- بحار الأنوار . ۴۵ . ۱۳۵

۹-نساء.۱۰۰

۱۰-اسراء.۷۰

۱۱-بقره.۳۰

۱۲) بقره . ۱۲۹

۱۳-احزاب.۶

۱۴-امالی صدوق.۲

۱۵- شمس . ۷ و ۸

۱۶-انبیاء.۶۸



همچنین مشاهده کنید