جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

آشنایی با فرا اخلاق


آشنایی با فرا اخلاق

این مقاله نوشتاری موجز در زمینه مكاتب و نظریات مهمی است كه در حیطه فرا اخلاق مطرحند و هدف عمده آن, ارائه تصویری روشن از جایگاه هر یك از این نظریات است

این مقاله نوشتاری موجز در زمینه مكاتب و نظریات مهمی است كه در حیطه فرا اخلاق مطرحند و هدف عمده آن، ارائه تصویری روشن از جایگاه هر یك از این نظریات است.

منابع مورد استفاده در تألیف این مقاله، مقالات برگزیده ای از دائرة المعارف فلسفی روتلجاست كه نویسندگان آن ها غالباً در زمینه موضوع مورد بررسی مقاله، صاحب نظرند.

در این مقاله، مباحث عمده فرا اخلاقی به چهار بخش معناشناختی، معرفت شناختی، وجودشناختی و روان شناختی تقسیم شده اند.

در بخش مسائل معناشناختی، اقسام «نظریات توصیفی» و «غیر توصیفی» فرا اخلاق مطرح گردیده اند. در بخش مسائل معرفت شناختی، به طرح دو مكتب «شناخت گرایی» و «غیر شناخت گرایی اخلاقی» و در بخش مسائل وجودشناختی، به دیدگاه های «واقع گرایانه» و «غیر واقع گرایانه» در اخلاق پرداخته شده است. «رابطه الزام و انگیزش اخلاقی» و «مبحث آزادی اراده»، دو مبحث عمده ای هستند كه در حیطه مسائل روان شناختی مورد بررسی قرار گرفته اند. در پایان، در قالب بررسی دو مكتب «واقع گرایی» و «غیر شناخت گرایی» و تقابل این دو با یكدیگر، جمع بندی كلی از مطالب صورت گرفته است.

مقدّمه

تفكر در باب شأن اندیشه اخلاقی را «فرا اخلاق»۱ می گویند. این بخش، یكی از بخش های عمده حوزه گسترده فلسفه اخلاق است. می توان گفت: «فرا اخلاق» نوعی بررسی فلسفی در باب ماهیت، معقولیت و منزلت نظام ها، معیارها و اصول اخلاقی است كه محتوای آن ها را در نظر نمی گیرد. به همین دلیل است كه به فرا اخلاق «اخلاق درجه دوم» نیز می گویند. در مقابل، نظریات «اخلاق هنجاری»۲ كه خود گزاره هایی اخلاقی هستند، «اخلاق درجه اول» نامیده می شوند.۳ در اخلاق هنجاری، احكامی درباره این كه چه چیز خوب و چه چیز بد است یا چه كاری درست و چه كاری نادرست است، مطرح می شود. فرا اخلاق در صدد فهم این احكام است. این كه آیا این گزاره ها، گزاره هایی واقعی هستند تا قابل صدق و كذب باشند یا این كه اصلا گزاره محسوب نمی شوند; این كه آیا ذهنی هستند یا عینی و یا این كه رابطه ای میان آن ها و انگیزش اخلاقی وجود دارد یا نه; پاسخ تمامی این پرسش ها را تحلیلی كامل از تفكر و زبان اخلاقی معیّن می سازد.

بنابراین، حیطه فعالیت فرا اخلاق را می توان به چهار حوزه تفكیك نمود: ۱. مسائل معناشناختی; ۲. مسائل وجود شناختی; ۳. مسائل معرفت شناختی; ۴. مسائل روان شناختی.۴

مباحث مطرح در این حوزه ها را نمی توان به طور كامل از یكدیگر تفكیك نمود.

هر نظریه فرا اخلاقی را می توان تركیبی از نظریات گوناگون در این چهار حوزه دانست.

۱. مسائل معناشناختی

آنچه در این حیطه مدنظر است، تحلیل معنایی مدعیات اخلاقی است. مباحث معناشناختی عمدتاً حول محور تحلیل محمول گزاره های اخلاقی می چرخند; چرا كه مسائل این حوزه بیش تر ناشی از ابهام در محمول اخلاقی هستند. نظریات معناشناختی در این جا به دو دسته عمده «توصیفی» و «غیرتوصیفی»۵ تقسیم می شوند.

طرفداران نظریه «توصیفی» مدعیات اخلاقی را جملات اخباری می دانند كه از عالم واقع خبر داده، صرفاً توصیفی هستند.

پیروان نظریه «غیر توصیفی» به دو گروه تقسیم می شوند: گروهی كه معنای مدعیات اخلاقی را ارزشی محض می دانند و گروهی كه نوعی معنای توصیفی ـ ارزشی برای آن قایلند. گروه اول معتقدند كه بیان یك حكم اخلاقی صرفاً نوعی نمایش احساسات موافق یا ناموافق است و هیچ اخباری از امر واقع در پی ندارد. احكام اخلاقی چیزی شبیه به بیان كلماتی همچون «آفرین» یا «آه» هستند.۶ گروه دوم معتقدند كه جملات اخلاقی علاوه بر معنای توصیفی دارای نوعی معنای ارزشی نیز هستند. طبق این دیدگاه، یك واژه به طور كلی می تواند دو گونه معنا داشته باشد: معنای توصیفی صرف یا معنای توصیفی ـ ارزشی. معتقدان به این دیدگاه معنای واژه های اخلاقی را تركیبی از معنای توصیفی و ارزشی می دانند. بنابراین، حتی اگر گفتار اخلاقی متضمّن جنبه ای از معنای توصیفی نیز باشد، اخلاقی بودن آن به در برداشتن معنای غیر توصیفی است. در مقابل، پیروان دیدگاه توصیفی تمام معنای یك گفتار اخلاقی را در همین جنبه توصیفی منطوی می دانند.۷

آنچه مسلّم است این كه گفتار اخلاقی ما در مقایسه با گفتار ما در سایر حوزه ها، دارای ویژگی خاصی است و آن این كه مدعیات اخلاقی دارای ویژگی هدایتگری هستند. هدف كسانی كه بر غیر توصیفی بودن مدعیات اخلاقی تأكید كرده اند، در نظر گرفتن همین ویژگی خاص بوده است. ایشان معتقدند كه توصیفی صرف دانستن مدعیات اخلاقی، شأن راهنمای عملی بودن آن ها را لحاظ نمی كند. این مسأله نكته مهمی است كه به رابطه میان ارزش و انگیزش باز می گردد (و در جای خود به آن پرداخته خواهد شد.)دیدگاه های توصیفی را به دو بخش عمده «طبیعت گرایی» و «غیر طبیعت گرایی» می توان تقسیم كرد. «طبیعت گرایی»۸دیدگاهی معناشناختی است كه طبق آن، احكام اخلاقی، توصیفی از واقعیات طبیعی هستند. «طبیعت گرایی» خود به دو بخش عمده تقسیم می شود: «طبیعت گرایی تحویل گرایانه» و «طبیعت گرایی غیر تحویل گرایانه». «طبیعت گرایی تحویل گرایانه» دیدگاهی است كه علاوه بر آن كه برای احكام اخلاقی شأن توصیفی قایل است، معتقد است صفات اخلاقی به مجموعه ای از صفات طبیعی قابل ارجاعند و كار فیلسوف آن است كه با تحلیل مفهومی تعیین كند كه صفات اخلاقی را به كدام مجموعه از صفات غیر اخلاقی می توان تحویل كرد.۹ «تحویل گرایی»۱۰ بر این اساس كه صفات اخلاقی را به چه نوع واقعیتی ارجاع می دهد ـ مثلا، واقعیت تجربی یا ما بعدالطبیعی و یا كلامی ـ به اقسامی تقسیم می شود. وجه مشترك تمامی این گروه ها آن است كه احكام اخلاقی را بیان هایی تغییر شكل یافته از واقعیات طبیعی (اعم از تجربی، مابعدالطبیعی یا كلامی) می دانند و به همین دلیل، «طبیعت گرا» نامیده می شوند.۱۱ البته طبیعت گرایی دارای وجه تسمیه دیگری نیز هست كه بیش تر جنبه تاریخی دارد و آن این كه جی. ای. مور (G.E. Moore) تمامی نظریات تحویل گرایانه را به ارتكاب نوعی مغالطه كه آن را «مغالطه طبیعی گرایانه»۱۲ می نامید، محكوم كرده بود.۱۳

نوع دیگری از طبیعت گرایی نیز وجود دارد كه غیر تحویل گراست. این قسم طبیعت گرایی معتقد است كه گفتار اخلاقی ما به نوعی ویژگی طبیعی در اشیا اشاره دارد كه نه به وسیله فعالیت فلسفی و تحلیل مفهومی صرف قابل كشف است و نه می توان آن را به اصطلاحات دیگری از زبان رایج و متعارف ترجمه نمود.۱۴ دیدگاه دیگر، كه آن را «غیرطبیعت گرایی»۱۵ می نامند، بعضی از محمولات اخلاقی (خوب یا باید یا هر دو) را اوصافی غیرقابل تعریف می داند. بنابراین، مدعیات اخلاقی ما ویژگی توصیفگری دارند، اما نه توصیف واقعیات طبیعی. واژه های اخلاقی بیانگر نوعی وصف غیرطبیعی هستند كه با قوّه شهود، واضح و روشن می شوند و بنابراین، هیچ گونه نیازی به تعریف ندارند. كاشف «مغالطه طبیعت گرایانه»، جی. ای. مور، مفهوم «خوبی» را مفهومی بسیط می دانست كه به هیچ وجه قابلیت تعریف ندارد. وی تمامی تلاش هایی را كه برای تعریف مفهوم «خوبی» صورت می گرفت، به نوعی مغالطه محكوم می كرد. برهانی كه او برای اثبات این مغالطه به كار می برد، برهان «پرسش گشوده»۱۶ نام داشت. صفت «خوب» به هرگونه صفت دیگری كه ارجاع شود، باز هم جای یك سؤال همچنان باقی می ماند و آن این كه آیا آن صفت خوب هست. بر این برهان، اشكالات بسیاری وارد شده است، اما حتی با فرض پذیرش صحّت آن، نكته ای كه در خور توجه است آن كه این برهان صرفاً نامطلوب بودن تلاش هایی را نشان می دهد كه برای تعریف مفهوم «خوب» صورت می گیرد. بنابراین، حتی اگر «خوب» وصفی طبیعی بود، نه سرشت این مغالطه تغییر می كرد و نه ذرّه ای از اهمیت آن كاسته می شد. «مغالطه حقیقی» تلاشی است كه برای تعریف امور تعریف ناپذیر صورت می گیرد.۱۷ بر این اساس، می توان گفت كه تیغه برهان پرسش گشوده و اتهام مغالطه، به نظریات طبیعت گرایی غیر تحویل گرایانه، آسیبی نمی رساند.۱۸


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.