سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

جوانی برباد رفته


جوانی برباد رفته

من ۲۲ ساله هستم، با خواهری کوچک‌‌تر از خودم. از آنجا که پدر و مادرم سخت‌گیر هستند، من در سراسر نوجوانی‌ام بچه بی‌‌آزاری بودم. هیچ وقت شب خانه دوستانم نماندم، قرص‌‌های شادی‌‌زا …

من ۲۲ ساله هستم، با خواهری کوچک‌‌تر از خودم. از آنجا که پدر و مادرم سخت‌گیر هستند، من در سراسر نوجوانی‌ام بچه بی‌‌آزاری بودم. هیچ وقت شب خانه دوستانم نماندم، قرص‌‌های شادی‌‌زا نخوردم و جز یکی دو بار، سیگار نکشیدم؛

بعد از فارغ‌التحصیلی هم سرِ کار آرام و مطمئنی رفتم. اما حالا خواهر ۱۷ساله‌‌ام هر کار دلش می‌‌‌خواهد می‌‌‌کند؛ سیگار می‌‌‌کشد، شب‌‌ها به میهمانی و خانه دوستانش می‌‌‌رود، و پدر و مادرم هم هیچ‌کدام رویشان نمی‌‌‌آورند. آخر این انصاف است؟ آیا من اشتباه کردم که آن‌قدر نوجوان بی‌خاصیتی بودم؟

جورجی

جورجی عزیز

آخرین شماره اکونومیک ژورنال برای این مساله یک مدل ساده نظریه بازی ارائه کرده است. همه نوجوان‌‌ها دلشان می‌‌‌خواهد بازیگوشی کنند، اما از تنبیه پدر و مادر می‌‌‌ترسند. پدر و مادرها هم مایلند که بچه‌‌ها را تهدید کنند، اما تعداد کمی‌‌‌شان تهدید‌‌های خود را عملی می‌‌‌کنند. نفسِ وجود خواهرِ کوچک‌‌تر بازی را به زیان تو چوله کرده است. پدر و مادرت، با توجه به شواهد موجود، نازک دل‌اند، اما آن زمان انگیزه‌‌ای قوی داشته‌‌اند که تظاهر‌کنند سختگیر هستند؛ زیرا با این کار گذشته از تو، خواهرت را نیز می‌‌‌ترسانیده‌اند.

ولی حالا که تو از خانه رفته‌ای، فایده «تظاهر به سختگیری» بسیار کاهش پیدا کرده و دیسیپلین سست شده است. خواهرت متوجه شده که هرچه پیش‌‌تر برود با مقاومتی روبه‌رو نشده و پدر و مادرت عقب‌نشینی خواهند کرد؛ در صورتی که برای تو چنین نبود. به هرحال این هزینه‌‌ای بوده که می‌‌‌بایست بین شما دو نفر سرشکن می‌‌‌شده، پس بی‌خیالش باش و از کار راحتت لذت ببر. البته اگر واقعا دوست‌داری که قرص شادی‌‌زا بخوری و تا دیر‌وقت میهمانی بروی، از من بشنو که هنوز هم چندان دیر نیست.

تیم هارفورد

مجید روئین