سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

ظهور تجدید نظرطلبی


ظهور تجدید نظرطلبی

تجدیدنظرطلبی Revisionism یکی از تغییراتی است که عموماً بعد از وقوع تحولات اساسی و انقلاب های بزرگ در میان نخبگان انقلاب بروز پیدا می کند تجدیدنظرطلبان در حقیقت گروهی از نخبگان متعلق به یکی از لایه های فکری و اجتماعی فعال شده در سیر تحولات هستند که اگرچه ابتدائاً در زمینه سازی یا ایجاد تحولات اجتماعی حضور دارند, لکن به تدریج و در گذر زمان نسبت به ایدئولوژی, مبانی فکری و ارزش های اولیه خود دچار تردید شده و در نهایت از آنها عدول می کنند

تجدیدنظرطلبی (Revisionism) یکی از تغییراتی است که عموماً بعد از وقوع تحولات اساسی و انقلاب‏های بزرگ در میان نخبگان انقلاب بروز پیدا می‏کند. تجدیدنظرطلبان در حقیقت گروهی از نخبگان متعلق به یکی از لایه‏های فکری و اجتماعی فعال شده در سیر تحولات هستند که اگرچه ابتدائاً در زمینه‏سازی یا ایجاد تحولات اجتماعی حضور دارند، لکن به تدریج و در گذر زمان نسبت به ایدئولوژی، مبانی فکری و ارزش‏های اولیه خود دچار تردید شده و در نهایت از آنها عدول می‏کنند. به راستی هزار تامل و تانی می‏طلبد که چگونه شکاف فرهنگی آزاردهنده میان نخبگان فکری ایران، فرازهای مهمی از تاریخ معاصر ما را غمبار و یاس‏آلود و خشونت‏بار کرده است. بروز یک چنین شکاف فرهنگی و عقیدتی زیانباری میان نسل‏های گوناگون نخبگان دینی و ملی ما باعث شده که صدسال پیشرفت شتاب‏آلود غرب، مساوی یکصد سال حرمان و آشفتگی و آشوب در جوامعی چون کشور ما باشد. این که نخبگان دینی و سیاسی ما در چه طیف‏ها و لایه‏های اجتماعی دسته‏بندی می‏شوند و چرا و چگونه راهشان با هم یکی یا از هم جدا شده است، زمینه مطالعاتی پراهمیتی در حوزه تاریخ سیاسی ایران و به ویژه تئوری‏های مربوط به انقلاب اسلامی است. پدیده تجدیدنظرطلبی تقریباً در همه انقلاب‏ها، جنبش‏ها و مکتب‏های سیاسی ـــ اقتصادی، با شدت و ضعف و با ویژگی‏های خاصی ظهور کرده است. تجدیدنظرطلبی (Revisionism) یکی از تغییراتی است که عموماً بعد از وقوع تحولات اساسی و انقلاب‏های بزرگ در میان نخبگان انقلاب بروز پیدا می‏کند. تجدیدنظرطلبان در حقیقت گروهی از نخبگان متعلق به یکی از لایه‏های فکری و اجتماعی فعال شده در سیر تحولات هستند که اگرچه ابتدائاً در زمینه‏سازی یا ایجاد تحولات اجتماعی حضور دارند، لکن به تدریج و در گذر زمان نسبت به ایدئولوژی، مبانی فکری و ارزش‏های اولیه خود دچار تردید شده و در نهایت از آنها عدول می‏کنند و حتی ممکن است جریانات مخالف با آن را ایجاد یا همراهی کنند. مقاله حاضر این موضوع را با دو رویکرد نظری و عینی مورد کالبدشکافی قرار داده و در تبیین زمینه‏های ظهور این پدیده در انقلاب اسلامی ایران، اهتمام ورزیده است. یکی از واقعیت‏های سده اخیر جامعه ما، وجود دوگانگی و شکاف فکری میان دو گروه از نخبگان سیاسی و اجتماعی ایران در این دوره است. همانگونه که جامعه شناسانی همچون «استین روکان»Stein Rokkan) ) اظهار داشته‏اند، «شکاف‏های اجتماعی» (Social Gaps)در جوامع، معلول وقوع تحولات اساسی همانند انقلاب‏ها هستند. از این‏رو، شکاف مذکور ـــ که شاید بتوان نام سنت و مدرنیسم یا دین محوری (اصول‏گرایی) و دنیامحوری (سکولاریسم) بر آن نهاد ـــ را می‏توان معلول وقوع نهضت مشروطیت در ابتدای سده میلادی اخیر در ایران دانست که از طریق آن جریان فرهنگی و علمی جدیدی از مغرب زمین که متأثر از آموزه‏های فرهنگی، صنعتی و علمیِ سده‏های اخیر در اروپا بود به تدریج وارد ایران شد. این جریان فکری به مرور توانست با تأسیس مراکز علمی جدید (به خصوص دانشگاه‏ها) به رقابت فکری و علمی با حوزه‏های علمیه که برای چندین قرن تنها مرکز رسمی و سنتی نخبگی فرهنگی و علمی در ایران بودند، برخیزد و نخبگان حوزوی را به مبارزه بطلبد. چالش میان این دو گروه نخبه سنتی و مدرن در طول سده اخیر موجب ایجاد دو جریان فکری، فرهنگی و اجتماعی موازی و درعین حال متعارض در درون جامعه ایران در قالب یک شکاف اجتماعی عمدتا فعال (Active Social Cleavage)شده است. در این دوره با وجود گسست و واگرایی کلی میان این دو جریان نخبه، بعضاً نیز شاهد هم‏گرایی‏های مقطعی میان برخی از لایه‏های آنان بوده‏ایم که سازگاری و هماهنگی نسبی در برهه‏هایی از نهضت مشروطیت، نهضت ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی از آن جمله است. لکن هیچ‏گاه این هم‏گرایی پایدار نبوده و به سرعت به واگرایی تبدیل شده است که می‏توان واگرایی دهه دوم انقلاب اسلامی را به عنوان یکی از آن موارد ذکر کرد. برخی صاحبنظران نیز این امر را مهمترین عامل بروز نشانه‏های بحران هویت در نسل کنونی جامعه ما می‏دانند. به همین دلیل بحث ظهور پدیده تجدید نظرطلبی (Revisionism)در این دوره مطرح می‏شود. پدیده و لایه‏ای که در آغاز در درون لایه مذهبی متجدد و هماهنگ با جریان و لایه مذهبی سنتی قرار دارد؛ اما به تدریج به دلیل دوگانگی در زمینه‏های فکری و علمی خود با تجدید نظر و تردید نسبت به اهداف، مبانی، آموزه‏ها، ارزش‏ها و آرمان‏های اولیه، دینی و انقلابی خویش به لایه و جریان سکولار نزدیک شده و در نهایت در آن مستحیل می‏شود. در این نوشتار در پی آن هستیم که:

۱. وجود دوگانگی و شکاف فکری و علمی میان این دو گروه از نخبگان سنتی و مدرن در جامعه ایران را تبیین کنیم.

۲. عوامل و زمینه‏های نظری و عملی این گسست و شکاف و در نتیجه ظهور پدیده تجدیدنظرطلبی را در انقلاب اسلامی بررسی کنیم.

خاستگاه نظری شکاف نخبگان

برای شناخت چیستی شکاف موجود میان نخبگان فکری ایران و شناسایی لایه‏های فکری و اجتماعی اطراف آن، لازم است ابتدا با سه جریان فکری و فرهنگی متعارض در تاریخ چند صد ساله اخیر ایران آشنا شویم. این سه جریان به ترتیب ظهور عبارتند از:

۱. جریان سنتی اخباری؛۲. جریان سنتی اصولی؛

(این دو جریان متاثر از آموزه‏های دینی و بومی جامعه ایران بوده‏اند.)

۳. جریان متجدد سکولار؛ (که غیر بومی و متاثر از غرب و آموزه‏های فلسفی، فرهنگی و علمی آن پس از رنسانس است).

تعاملات این سه جریان، خصوصا دو جریان اصولی و سکولار در دو سه قرن اخیر، لایه‏های اجتماعی جدیدی را در میان نخبگان ایرانی به‏وجود آورده و شکاف‏های اجتماعی فعال و غیر فعالی را در میان این لایه‏ها خلق کرده است. لذا آشنایی با آنها و مبانی فکری و نظری آنان برای شناخت این لایه‏ها و فرآیند گسست میان آنها ضروری به نظر می‏رسد.

الف) جریان سنتی اخباری

جریان اخباری، در اوایل قرن یازدهم هجری به وسیله ملا محمد امین استرآبادی (متوفی ۱۰۳۶ ه .) با تالیف کتاب «الفوائد المدنیهٔ» به‏وجود آمد. این جریان که در حقیقت دنباله فکری جریان مکتب «اهل حدیث» بود که از اوایل قرن چهارم تا اوایل قرن پنجم هجری، بر فقه شیعه تسلط داشت، به «مکتب اخباری» مشهور شد. این مکتب مانند مکتب اهل حدیث، روش اجتهاد و تفکر عقلی در فقه را محکوم می‏کرد(۱) به فقه مبتنی بر ظواهر حدیث دعوت می‏نمود(۲)، حجیت عقل را مردود می‏شمارد و به اصول فقه و اصولیون(۳) شدیداً حمله می‏کرد. این جریان از نیمه دوم قرن یازدهم در نجف و سایر مراکز علمی شیعه نفوذ کرد و کم‏کم، شکل افراطی به خود گرفت و سرانجام، در اوایل قرن دوازدهم بر همه مراکز علمی شیعه در ایران و عراق غلبه کرد و برای چندین دهه، فقه شیعه را در تصرف انحصاری خود نگه داشت.(۴) استاد مطهری در کتاب «اسلام و مقتضیات زمان» تحجر فقهی را یکی از مهمترین معضلات جهان اسلام می‏داند که با قشری‏گری در فقه حنبلی ـــ در قرن دوم هجری ـــ آغاز شد(۵) و در دیگر نحله‏های فقهی نیز کم و بیش نفوذ کرد. از نظر ایشان در عالم تشیع، جریان اخباری‏گریِ (افراطی)، مصداق بارز جمود و تحجر فقهی است.(۶) زیرا برای عقل در فهم و استنباط احکام دینی، نقشی قائل نمی‏شده و به جز ظواهر روایات، منبع دیگری را برای استنباط احکام فقهی به رسمیت نمی‏شناخته است. اخباریون مدارک احکام را منحصر در آیات و روایات می‏دانستند و عقل و اجماع را مدرک ادله نمی‏شمردند و اجماع را حجت نمی‏دانستند.(۷) آنان منابع شرع را در سنت (احادیث) محدود می‏دانستند و در حدیث نیز بر ظواهر الفاظ تاکید می‏ورزیدند. حامد الگار ـــ محقق و نویسنده امریکایی ـــ در این‏باره می‏نویسد: «اخباریون بر آن بودند که در زمان غیبت امام (معصوم) هیچ عاملی مجاز نخواهد بود که برای فتوا دادن در مورد یک مساله مشخص، خودش اجتهاد کند و اصول فقهی را بنا به اجتهاد خود در مورد یک مساله یا موضوع خاص به کار بندد، بلکه هر عالمی فقط باید محدِّث یعنی اهل تتبع حدیث باشد و هیچ‏گونه صلاحیت مشروعی فراتر از این ندارد.»(۸) به باور اخباریون حداکثری، اگر قرار است قواعدی برای فهم و دریافت احادیث و فقه تدوین شود، باید آن قواعد را از خود روایات به‏دست آورد. به هر حال جریان اخباری همانند جریان اصولی از جهت روشی، سنت‏گرا (Traditionalist)محسوب می‏شود. به این معنا که پایبند به اصول، آموزه‏ها و یافته‏های دینی ـــ که در اصطلاح علوم اجتماعی جزئی از سنت محسوب می‏شود ـــ است. از آنجا که جریان اخباری افراطی (حداکثری) اولاً پس از شکست علمی و عملی در قرن دوازدهم هجری اعتبار و نفوذ خود را در جامعه ایران از دست داد و ثانیا با عقل، مباحث عقلی و علوم عقلی نیز چندان سرسازگاری نداشت، لذا ضرورتی برای پرداختن به مبانی نظری آن احساس نمی‏شود.(۹)

ب) جریان سنتی اصولی

سرانجام، درگیری میان دو مکتب اخباری و اصولی در نیمه دوم قرن دوازدهم هجری با ظهور علامه وحید بهبهانی (متوفی ۱۲۰۵ ه .) به نقطه عطف خود رسید. وی توانست بساط مکتب اخباری را پس از سال‏ها حکومت بلامنازع بر فقه شیعه درهم پیچید و بار دیگر فقه شیعه و حوزه‏های علمیه را بر مبنای اجتهادی و فقاهتی استوار سازد.(۱۰) این جریان فقهی ـــ که هم‏اکنون نیز بر عموم حوزه‏های علمیه شیعه در ایران و عراق مسلط است ـــ بر خلاف اخباریون به اجتهاد و تفکر عقلی در فقه معتقد است و عقل را یکی از منابع فقه و شرع می‏داند و توجه به مقتضیات زمان و مکان را جزو ذاتی دین و فقه می‏شمرد و به اسلام فقاهتی و اجتهادی اعتقاد دارد و نوگرایی و پویایی را در درون ذات دین جست‏وجو می‏کند. همین اعتقاد است که سنت‏گرایی آنان را با نوعی نوگرایی درون‏دینی و اصلاح‏طلبی همراه می‏کند. الگار در این خصوص می‏نویسد: «اصولیون بر آن بودند که حتی در زمان غیبت امام (معصوم) نیز اجتهاد مستقل در مسائل شرعی ـــ البته بر اساس منابع فقهی مورد قبول شیعه ــ جایز است.»(۱۱) اصولیون شدیدا به علم اصول فقه معتقد و پایبند بودند و فلسفه(۱۲) را به رسمیت می‏شناختند. آنان امروزه بزرگترین جریان فکری و علمی را در حوزه‏های علمیه شیعه تشکیل می‏دهند و عمده متکلمان و فیلسوفان اسلامی در چند سده اخیر در این مکتب فقهی قرار می‏گیرند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.