یکشنبه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۴ / 30 March, 2025
مجله ویستا

ملاحظات اسلامی درباره ادبیات متعهد


ملاحظات اسلامی درباره ادبیات متعهد

در دنیای امروز, اندیشمندان و صاحبان نظریه های گوناگون در پی آنند تا به شیوه های متعدد, اندیشه های مورد نظر خویش را ترویج نمایند در میان این شیوه ها, هنر و ادبیات, به ویژه ادبیات داستانی, كارایی و تاثیر فراوان دارد

در دنیای امروز، اندیشمندان و صاحبان نظریه‌های گوناگون در پی آنند تا به شیوه‌های متعدد، اندیشه‌های مورد نظر خویش را ترویج نمایند. در میان این شیوه‌ها، هنر و ادبیات، به‌ویژه ادبیات داستانی، كارایی و تاثیر فراوان دارد. نجیب ‌الكیلانی، ادیب و داستان‌نویس مشهور معاصر (۱۹۳۱ـ۱۹۹۵)، بر این باور است كه دستاوردهای تكنولوژی، هنر و ادبیات باید در جهت اعتلای فرهنگ اسلامی به كار گرفته شود. از همین رو، وی داستان را به‌عنوان یك شكل ادبی مناسب، جهت ترویج ارزشها و مفاهیم والای اسلامی برگزیده است. داستانهای تاثیرگذار الكیلانی كه در رده مهمترین آثار معاصر ادبیات ملل مسلمان جای می‌گیرد، در شكلی هنری و زیبا، و طرحی منظم و هماهنگ، خلق شده است. او را با تالیفات فراوان در این حوزه، باید از مشهورترین نظریه‌پردازان ادب اسلامی معاصر دانست. مقاله پیش‌رو، باز تابانندهٔ اندیشه و آراء او در مورد «داستان اسلامی» است.

در سالهای اخیر، كتابها و نوشته‌های گوناگونی چاپ و منتشر شده‌اند كه با بحث و بررسی دربارهٔ مسائل مختلف اندیشهٔ اسلامی، كوشیده‌اند تا دین و نظامهای اقتصادی، سیاسی و اخلاقی جامعه را به هم پیوند دهند و میزان نفوذ و حضور ارزشهای دینی را در سلوك بشری و تحولات تمدنی، و ساخت اندیشه و فرهنگ افراد و جوامع روشن سازند.

بااین‌همه، هنر اسلامی و به‌ویژه ادبیات اسلامی چنان‌كه باید مورد بحث و بررسی قرار نگرفته است و تنها دراین‌باره، تلاشهای اندكی انجام شده است و از جمله این آثار «النقد الادبی؛ اصوله و مناهجه» (نقد ادبی؛ اصول و روش‌های آن) از سید قطب و «منهج الفن الاسلامی» (سبك هنر اسلامی) از محمد قطب است.

سیدقطب ادیب مسلمان را فردی می‌داند كه هستی، انسان، طبیعت و... را از رهگذر جهان‌بینی اسلامی با بیانی هنری تعبیر و تفسیر می‌كند. محمدقطب نیز این روش را ادامه می‌دهد و از محدودهٔ آن خارج نمی‌شود.

شكی نیست كه نویسندگان اندیشه‌های اسلامی ‌باید دربارهٔ این موضوع، بسیار بیش از آنچه تاكنون پدید آمده است، پژوهش و تامل كنند. زیرا نقش «كلمه» در شناساندن ایدئولوژی، بسیار گسترده و دارای اثر عمیق است.

در ابتدا این پرسش مطرح است كه آیا اصولا به‌عنوان حقیقتی دست‌یافتنی و مدوّن ادبیات اسلامی وجود دارد كه بتوان قواعد و پایه‌های اسلام‌گرایی را از آن استخراج كرد؟ در پاسخ می‌توان گفت: اگر چنین مجموعه‌ای به‌نام ادبیات اسلامی وجود ندارد، دین اسلام به‌عنوان سرچشمه آن موجود است كه می‌توانیم این قواعد و اصول را از آن الهام بگیریم. گفتنی است بعضی از مكاتب ادبی، مفاهیم و اصول خود را فقط در سایه الگوها و نمونه‌های قبل از خود و با بحث و بررسی و تنسیق آنها مشخص كرده‌اند؛ مانند: كلاسیسیزم و رومانتیسم؛ و پاره‌ای از مكاتب ادبی، الگوی قبلی نداشته و فقط دارای چارچوب‌بندیِ فلسفی و فكری بوده‌اند؛ مانند آنچه درباره اگزیستانسیالیسم رخ داد‎؛ به‌گونه‌ای كه این مكتب به‌عنوان یك فلسفه شروع شد و به مثابه نوعی از ادبیات ادامه یافت. رئالیسم سوسیالیستی نیز همین سرگذشت را داشت و با فلسفه سوسیالیستی یا ماركسیستی قبل از خود پیوند برقرار كرد و دهها نمونه دیگر از این دست می‌توان نام برد.

اگر برای اسلام‌گرایی ادبی طرح، چارچوب و نقشه بكشیم، كار اشتباهی نیست. از این گذشته، میراثی ادبی در اختیار داریم كه تاسیس ادبیات اسلامی، قبل از مرحله قانون‌مند كردن را نفی نمی‌كند.

ممكن است گفته شود كه ادبیات اسلامی، فقط در میان امت مسلمان پدید می‌آید كه این مساله تاحدی صحیح است. ولی ادیب مسلمانی كه از اصول دین خود الهام می‌گیرد و نگرشهای اسلامی خویش را تعبیر و بیان می‌كند، می‌تواند هنر خود را در هر جامعه‌ای، اعم از مسلمان یا غیرمسلمان، ارائه كند و عقب‌ماندگی جامعه در برابر مفاهیم اسلامی وی را از ادای رسالت بازنمی‌دارد، زیرا نقش او دگرگون‌كردن چنین جامعه‌ای و روشن‌كردن راه است.

اگر غربیان گاه ادبیات را، ساختار، شكل و شمایل هنریِ تجربه بشری می‌نامند، و گاه آن را «نقد زندگی» می‌دانند ــ چنان‌كه كتاب «منهج‌الفن الاسلامی» نیز آن را به‌عنوان تعبیر هنریِ هستی، انسان، زندگی و طبیعت از خلال جهان‌بینی یا دیدگاه‌های اسلامی معرفی كرده است ــ ما نیز نقش ساختار و حال و هوای هنری تجربه بشری اعم از اسطوره‌ای، تاریخی، فردی یا گروهی را انكار نمی‌كنیم. همچنین انكار نمی‌كنیم كه هنر، توأمان، نقد و مرهم زندگی است. درعین‌حال به دیدگاههای اسلامی كه راه صحیح قلمها، افكار و رفتارها را می‌نمایاند، التزام داریم.

● دین و هنر

«دین» عقیده‌ای فراگیر برای ساماندهی زندگی و تفسیر آن، پاسخگویی به نیازهای روح بشر، مشعلی برای روشن‌كردن راه مردم و رساندن آنان به سعادت، و وسیله‌ای برای برپایی روابط عمومی و خصوصی است. به عبارت دیگر، دین الگوی عالی و والایی است كه با عینیت و واقعیت زندگی منافات ندارد و با قوانین آن برخورد نمی‌كند. ازاین‌رو جمود و ایستایی، جزء ذات او نیست و به‌هم ریختن احساسات بشری از هیچ‌یك از واقعیات آن صادر نمی‌شود.

دین در معنای خود، انسانی و عام است و مردم در زیر آسمان او، مانند دندانه‌های شانه، یكسان و برابرند. جدایی به سبب رنگ و رو را نمی‌شناسد و میان طبقات انسانی با اقلیمهای مختلف تمایزی برقرار نمی‌كند. دین همواره فضایل انسانی را زمزمه و مردم را به سوی آنها دعوت می‌كند. ازاین‌رو اخوت انسانی یكی از اركان استوار و لرزش‌ناپذیر آن، عدالت یكی از نمادهای بارز و برجسته آن، آزادی یكی از آرمانهای نورانی آن و رحمت و دوست داشتن، طعم شیرینی است كه اصول و مقیاسهای جاودان آن را معطر می‌كند.

به‌همین‌سبب، دین یك نور روشنگر است، نه عاملی برای نابیناكردن چشمها. دین نادیدنیها و اسرار زندگی را هویدا و حقایق آن را بدون هیچ خدشه و خدعه‌ای متجلی می‌كند و به این شكل، الگوها به شیوه‌ای واضح و قانع‌كننده، پدیدار می‌گردند.

«هنر» چیست؟ به این پرسش دو كلمه‌ای، صدها و بلكه هزارها اندیشمند و متفكر پاسخ داده و جوابهای مختلفی برای آن ارائه كرده‌اند. در حقیقت این پاسخها، بیان خرم و باطراوتی از روح و زندگی می‌باشند. كه وجه تمایز آن، اصالت و صداقت است. بیان تجربه‌های انسانی به شكل «هنری» در اغلب اوقات، امری شناخته‌شده است، خواه این بیان به شكل داستان و قصه باشد، خواه در شكل نمایشنامه یا یك قطعه موسیقی.

اگر هنر عاری از عنصر صداقت باشد، بدون شك یكی از اركان اصلی آن از میان می‌رود و از این رو، همه بنای آن درهم می‌ریزد و ارجمندترین ارزش خود را ــ هر هنری كه باشد ــ از دست می‌دهد و به شكل بیان مخدوش و غیرصادقانه‌ای از روح و زندگی و واقعیت درمی‌آید كه بشریت با آن زندگی كرده یا می‌كند.

هنر بی‌مضمون، درون‌تهی است. فنجانهای خالی، هیچ تشنه‌ای را سیراب نمی‌كند، روح بشر به میوه‌های گندیده تمایلی ندارد، پس هنر باید مفهوم و محتوا داشته باشد و پایه و ركن این مضمون، افكار و فلسفه‌هایی است كه از واقعیت زندگی بشر گرفته شده است و به‌طور حتم با واقعیت دین پاك و مبرا از شوائب و امیال نفسانی متفكران و پیشروان دینی مطابقت و هم‌نوایی غیرمستقیم دارد.

ماده اصلی هنر، زندگی و روح انسانی است و ستونهای آن، صداقت، اصالت هنری و مضامین سالم است. ماده اصلی دین نیز زندگی و روح انسانی است و ستون‌های دین صادق نازل‌شده از جانب پروردگار، صدق، اصالت و آرمانهای والایی است كه با واقعیت زندگی سازگاری و هماهنگی دارد، با آن تحول می‌پذیرد و آن را با سعادت، دوست‌داشتن، برادری، عدالت، آزادی و... می‌پروراند و می‌بالاند.

هدف هنر، لذت‌بخشی، فایده‌رسانی و برانگیختن افراد برای ساختن جامعه یا آرمانی بهتر و برتر است. هدف دین نیز خوشبخت‌كردن بشریت، چشاندن لذت حیات واقعی و پایا، مسلط كردن الگوهای متعالی بر بشر و روابط بشری، دولتها و حكومتها، آماده شدن برای جهانی دیگر و برتر، ایجاد نفرت از ظلم و ستم و انحرافها، و تلاش برای ازبین‌بردن آنهاست.

در قرآن، تصاویر، چشم‌اندازها، حوادث بسیار بزرگ، و اصول و الگوهای جاوید و گوناگونی وجود دارد. گاه مردم را به آراستگی و بهره‌برداری از خیرات زندگی دعوت می‌نماید‎؛ البته بدون اسراف و افراط، و گاهی دیگر آنها را به احسان و عدالت تشویق می‌كند و بی‌درنگ به ذم خیانت و خیانتكاران می‌پردازد. پس ارزش و فاعلیت زندگی را به آن می‌دهد و بیان می‌كند كه زندگی، بیهوده و باطل نیست. از ظلم، احتكار و بهره‌كشی بیزاری می‌جوید و به عدل، نیكی، صلح، ساختن جامعه‌ای منزه، و خالی از غش، نفاق و استبداد، فرامی‌خواند. هنرِ صحیح، در بالاترین مراتب و آرمانی‌ترین اهداف خود، به چیزی فراتر از این موارد نظر ندارد. البته هنر بارها در تاریخ توانسته است به این اقلیم و گرایش نزدیك شود و این امر به او این امكان را داده كه لرزش و تكانهای محكم و تغییرات بنیادینی را در مظاهر زندگی پدید آورد و انقلابهای شگرفی را در اعماق روح بشر ایجاد كند.

دین هدفی ارجمند، و هنر صحیح وسیله منزه برای هدفی ارجمند می‌باشد كه گوشت و خون آن را صداقت، اصالت، آگاهی، برانگیختن به سوی بزرگواریها، و تشویق به ایجاد جهان برتر تشكیل می‌دهد و بدین‌وسیله است كه هنر به دین می‌پیوندد.

داستان التقای هنر با دین، قصه قدیمی است و در اعماق تاریخ ریشه دارد. قبل از ادیان آسمانی، مردم نمازهای خود را با رقص در ساحت معابد و اطراف مجسمه‌ها برگزار می‌نمودند یا برای تقرب به خدای بزرگیبخش، ترانه‌هایی زمزمه می‌كردند، در غارها، كوه‌ها و كنار آتشهای مقدس طبل می‌زدند و برای اظهار بندگی و خشوع در برابر خدای آسمان و زمین، موسیقی می‌نواختند. در میان مصریان باستان، عبادت و پرستش، یكی از انواع گوناگون هنرهای متعالی بود كه در كنار متون خوانده می‌شد، به‌گونه‌ای كه در معابد پراكنده مصر و در قبرهای متعدد، نقاشی‌ها و تصاویر، و نوشته‌هایی وجود دارد كه بیانگر روحیه تضرع به درگاه خداوند است.

در اروپای قدیم و جدید، بارزترین تابلوهای هنرمندان جهان در سقف كلیساها و حیاط آنها قرار دارد. قهرمانان اسطوره‌های قدیمی یونان كه در نمایشنامه‌ها و ادبیات كهن تبلور یافته‌اند، خدایانی متعدد با نام‌ها و وظائف و اختیارات گوناگون هستند. هنرهای قدیمی فقط با دین تلاقی نكرده‌اند، بلكه دین سراسر حیات آنها را شكل بخشیده، آداب و اعمال آنها را سمت‌وسو و آرمانهای متعالی آنان را سروسامان داده است؛ گویی دین همان زندگی است و زندگی پلی است كه آنها را به عالم جاودانگی بی‌انتها منتقل می‌كند. ازاین‌رو تلاقی دین و هنر، در نتیجه توافق آنها در هدف و نزدیكی آنها در وسیله است؛ هرچند كه در اشكال و مضامین تنوع داشته باشند.

تضادی كه میان دین و هنر در دنیای امروز پدید آمده، امری خارج از ذات و طبیعت آنهاست. هرچه در تنافر این دو گفته می‌شود، امری بیش از این نیست كه وضع موجود، نتیجه اوضاع دشوار تاریخی و خطاهای فردی و گروهی‌ای بوده كه به صورت یك بافت، درهم تنیده شده ‌است. پیدایش این تضاد به معركه و جدالی انجامید كه هر دو طرف به ساحت و كرامت یكدیگر تعدی كردند‎؛ به‌گونه‌ای كه هنر به افتادن در ورطه بی‌بندوباری و اباحی‌گری زیر پوشش شعارهای آزادی فریبنده دچار شد و دین نیز به جمود و یاری نیروهای واپس‌گرا و تقدیس امور عتیقه و قدیمی متهم گردید. این كشمكش و چالش حتی تا بدان‌جا كشیده شد كه این دو حیات خود را در نابودی دیگری دیدند و گاهی بر تخریب هم كمر بستند.

روسو اعترافات خود را نوشت. مورخان و مولفان نیز درباره آبای كلیسا و كشیشان ــ كه در رذایل و پستی غرق شده بودند ــ دست به قلم بردند و داستانهای دور و درازی درباره «كارگزاران دین» كه به بهره‌كشی، احتكار و ثروت‌اندوزی پرداخته بودند و به ظلم و فساد یاری می‌رساندند، نوشتند؛ تا جایی كه بر اساس یك ضرب‌المثل مشهور فرانسوی گفته می‌شد: «آخرین پادشاه را با رودهٔ آخرین كشیش دار بزنید.»

در گیرودار این جنگ و جدال خونبار، گونه جدیدی از ادبیات پدید آمد كه تلاش می‌كرد بدی و زشتی كارگزاران دین را ــ واقع‌بینانه یا افراط‌گرایانه ــ تصویر كند و علاوه‌براین، به بی‌بندوباری و شكستن باید و نبایدهای دین و اخلاقیات آن افتخار می‌كرد و آرام آرام، دین و آموزه‌هایش را نمادی از عقب‌افتادگی و واپس‌گرایی، فروپاشی معانی تمدن جدید، دشمن آزادیِ خلق و ابداع هنری و قید و بند پرواز افكار در آسمانهای اشراق می‌دانست. در همین چارچوب، دهها داستان، رمان و نمایشنامه نوشته شد كه در آنها، مردان دین و... به‌عنوان نماد پستی، فرومایگی و دوست شیطان نمایان شدند.

هرچندكه اندیشهٔ اسلامی در طی تاریخ جایگاه والایی یافت، فنون ادبی ــ غیر از شعر، خطابه و نثر فنی ــ مانند غرب تنوع نیافت و نمونه‌هایی نظیر: نمایشنامه‌های یونانی یا هنر داستان‌نویسی در بستر آن پدید نیامد.

نجیب الكیلانی

گزیده و ترجمه: زاهد ویسی

پی‌نوشت

* مقاله حاضر گزیده‌ای از منبع زیر می‌باشد:

نجیب‌ الكیلانی، الاسلامیهًْ و المذاهب الادبیهًْ، بیروت، لبنان، موسسهًْ‌الرسالهًْ، ۱۴۰۷.هـ/۱۹۸۷.م


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.