پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
انقلاب ما را از بلبله بابلی نجات داد
▪ سپاس من و همکارانم در نشریه شعر را به خاطر قبول دعوت و شرکت در این گفتوگو بپذیرید. شما در شرایطی این دعوت را قبول کردید که هم به لحاظ مرجع بودن در بسیاری از مقولات فرهنگی بهاصطلاح سرتان شلوغ است و هم شأن و مرتبة بلندتان اقتضا میکند طبق رسم معهود زمانه بهراحتی این دعوتها را نپذیرید چنانکه بسیاری از شاگردان کوچک شما این شأن را برای خودشان قائلاند و در همین نشست امروز بنا بود حضور داشته باشند که قول هم دادند اما نیامدند. این گفتوگو را همانطور که قبلاً به حضورتان عرض کرده بودم برای درج در شمارهای از نشریه شعر انجام میدهیم که در واقع ویژهنامهای است به مناسبت دیدار سال جاری جمعی از شاعران با رهبر معظم انقلاب ـ حضرت آیةالله خامنهای ـ که هر سال در نیمه ماه مبارک رمضان چند سالی است انجام میشود. یکی از موضوعاتی که در این نشست در یکی دو سال اخیر مطرح و مورد بحث قرار گرفته شکل گرفتن و به تعریف رسیدن جریان شعر انقلاب است و پیدا کردن ویژگیهای خاص؛ اگر موافق باشید گفتوگو را از همینجا آغاز کنیم. از اینکه ریشهها و پیشزمینههای شعر انقلاب را در کجا میتوان سراغ گرفت و اینکه جایگاه شعر انقلاب در گسترة شعر معاصر کجاست و یا اینکه اصلاً بین شعر انقلاب و شعر معاصر تفکیک قائل شدن کار درستی است یا نه. امروز میتوانیم جریان شعر انقلاب را جریان غالب شعر معاصر بدانیم و این خطکشیها را پاک کنیم؟
ـ در زمینه شعر معاصر نخستین پرسشی که به ذهن اهل تحقیق خطور میکند این است که معاصر را از کی و چه زمانی محاسبه کنیم. معاصر آیا از دوره بازگشت به اینسو است که دورة تلوّن و تنوع و دگرگونه شدن شعر و تمامی ساحتهای دیگر هنری است؛ یا نه باید نزدیکتر آمد و حداکثر معاصر را از مشروطه به اینسو قلمداد کرد که سرآغاز گسترش ارتباط با کشورهای دیگر و به نوعی به رسمیت شناختن دنیای غرب است، و در نهایت معاصر را از انقلاب اسلامی به اینسو بدانیم.
این سه مبدأ برای محاسبة معاصر بین اهل تحقیق به دلایل مهمی که بر اهل آن آشکار است مورد نظر بوده و هست. ما به دلایلی اصل را بر مبدأ انقلاب قرار میدهیم. گرفت و گیرهایی که در مشروطه و قبل از آن هست اگرچه باید پایة محاسبه ما قرار بگیرد اما درعینحال خلاصه کردن بحث ایجاب میکند که فعلاً مبدأ را آغاز انقلاب اسلامی بدانیم و خیال خودمان را نسبت به خیلی چیزها راحت کنیم. از مسائل بنیادی در این عصر آمیختگی زبان کهن با اندیشهها و زبان عصر تجدد است.
اهالی هنر و اهل ادب میکوشند با توجه به ارجمندیهای گذشته از زمان عقب نمانند یعنی گذشته را پشتوانه قرار دهند و با استفاده از دستاوردهای معاصر و پیوند برقرار کردن بین این دو به سرودن بپردازند؛ یک نوع ارزشگذاری نیز این جریان را تأیید میکند حکومت که بر حسب ریشه هم فرهنگی است و هم متعلق به سلسلهای از اهل فرهنگ است نسبت به گذشته عنایت خاص دارد و این عنایت خاص روی ادبیات معاصر نیز تأثیر گذاشته است و در این بین یکی از تشویقکنندگان همیشه، خود شخصیت رهبر انقلاب بوده و هستند. ایشان در بسیاری از امور سلسلهجنبان تحولات فرهنگی بودهاند. بعد از انقلاب مثلاً در جریان تلاوت و ترتیل و احیای علوم قرآنی شاید هیچکس به اندازه ایشان نکوشیده باشد و حق خدمت نداشته باشد درحالیکه میرفت قرآن با آخرین نسلهای دورة پهلوی فراموش شود ما متوجه شدیم که تلاوت و ترتیل و تمامی علوم قرآنی در سراسر کشور در شهرها و بخشها مورد توجه و آموزش و ترویج قرار گرفت و احیا شد و میشود و مورد نظر همگان قرار گرفته است. از طرف دیگر، در سایر هنرها عنایتهای شخص ایشان یا عنایتهای خاص ایشان در ارتباط با شعر آثاری بر سایر اصناف هنر گذاشته و میگذارد و آنها را از آن شکل حاشیهای بیرون آورده و هدایت میکند و عمق میبخشد.
امروز اگرچه در انواع شعر تحولات زیادی نداشتهایم اما همین عنایت موجب شده در ابواب شعر افقهای تازهای باز شود و شاهد گسترش و جلوههای بدیعی باشیم. ابواب شعر به موضوعاتی میگویند که مورد نظر شاعر قرار میگیرد. امروزه ما با غزلی مواجهیم که در نوع همان قالب غزل است اما در ابواب جلوههای تازهای پیدا کرده است.
در انقلاب اسلامی جریان جنگ و دفاع مقدس بابی کاملاً تازه در شعر فارسی است و ما ابوابی چون جنگ، شهادت، ایثار و مقاومت را به این شکل نداشتهایم و مورد نظر گذشتگان نبوده است، مثلاً قز به نیشابور حمله میکند و امام یحیی را میکشد و این سبب سرودن قصیدهای توسط خاقانی میشود اما از خواندن آن قصیده بوی جنگ به مشام نمیرسد یا اگر شاه غزنوی به فتح سومنات میرفته، شاعر شعر را به معنیای که ما امروزه بهعنوان جنگ مطرح میکنیم تعقیب نمیکرد. فرخی شعرهای زیادی برای فتح سومنات دارد اما این شعر، شعر درد مردم و رنجها و مقاومتهای آنها نیست، شعر زخمهای عاشقانه کسی نیست که برای خدا در عرصه نبرد حاضر شده باشد.
▪ میشود تفاوتهای بنیادی جریان جنگ تحمیلی را ـ البته نظیری که نمیتوان برای آن در طول تاریخ ایران سراغ گرفت ـ با سایر جنگها عامل اصلی این نوع نگرش در شاعران دانست، اولاً اینکه در هیچ جنگی تا این حد بین حکومت و مردم وحدت و یکپارچگی و در واقع یگانگی نبوده است و در هیچ حادثهای به این گستردگی تمام ملت ایران درگیر نشدهاند و ثانیاً تقدسی که این جنگ داشت و پشتوانة اعتقادی که آن را حمایت میکرد. یعنی جنگ هم برای دفاع از سرزمین بود و هم دفاع از ساحت اعتقادات، آن هم به این گستردگی و فراگیری و با این یقین استوار، و اینگونه بود که جلوة آن در ادبیات و شعر هم جلوهای خاص و بینظیر و متفاوت با تمامی نمونههای پیش از این در تاریخ شعر فارسی بوده است.
ـ همینجاست که متوجه میشویم ماهیت شعر انقلاب با گذشته تفاوت اساسی دارد. به استثنای فردوسی که از زبان مردم و امت اسلام سخن گفت. نسبت مردم و شاعر بهعنوان زبان مردم با دربار نسبتی ضمنی بوده است و مردم سود و زیان شاه را سود و زیان خودشان فرض نمیکردهاند. البته اگر سودی نصیب شاه میشد، ممکن بوده است شاعر هم بیبهره نماند.
اگر فرخی یا عنصری از نقره دیگدان میزند به خاطر فتح سومنات و مدح گفتن آنهاست. در طول تاریخ شعر فارسی اتفاقات از این دست بوده و نسبت حکومت با شاعر در این زمان متفاوت شده است. شاعر اکنون خود را در کنار نمیبیند و سود و زیان مردمان سود و زیان اوست و اصلاً او خود مردم است و به خود او برمیگردد و مرجع این سود و زیان است و این قبول مسئولیت شعر را از حاشیه به متن میآورد. گفت:
آسوده بر کنار چو پرگار میشدم
دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت
یکی از تفاوتهای اساسی این مطلب است که به هرحال آنهایی که با تعهد و مسئولیت و علاقهمندی ـ که اکثر شاعران این روزگار را باید از این جرگه قلمداد کرد ـ در صحنه حضور دارند و، آنهایی که برکنارند واقعاً استثناهایی هستند که قطعاً از کجروی و نوعی اشتباه خالی نیستند که اگر نسبت خیانت به آنها ندهیم نسبت اشتباه به آنها دادن غلط نیست.
▪ هنر همینکه به خلق میرسد و در قالب یک اثر هنری بروز و ظهور میکند بدیهی است که به دنبال مخاطب میگردد و شعر نیز از این قاعده مستثنی نیست و یکی از مشکلات همیشگی شعر این بوده که با طیفی خاص ارتباط برقرار میکرده و آنگاه هم که دغدغة فهم عموم را پیدا میکرده نمیتوانسته فخامت و سطح هنری را، به لحاظ فنی، و جایگاه برتر زبانی خویش حفظ کند. اکنون نسبت شعر و زبان و محتوای آن را با خواص و عوام چگونه میبینید و چه افقی از این منظر فراروی شعر معاصر قرار دارد و نقش انقلاب و آموزههایش که خاستگاه اصلی آن مردم بودهاند در این جریان چیست و چه خواهد بود؟
ـ زبان شعر در گذشته برحسب اسواقالشعر، بازارهای شعر، مخاطبان شعر گروه خاصی را مدّ نظر دارد، که این خواص، پادشاهان، علما و بزرگان اهل عرفان و شخصیتهای خاص هستند که بالاخره مایه خیر و شری هستند.
اگر آن خاصان عمومیتی به هم میزنند به این معنی که شعر را برای عموم مردم بگوییم نیست. درحالیکه شعر انقلاب در اصل و واقع مسئله اسواق و بازارهایش خود مردم و امت هستند و هیچ شاعری جز در موارد خاص ـ که مطلب جنبه خصوصی دارد و یا به دلیلی یکی را از میان جمع برمیکشد و آن مورد خطاب شاعر قرار میگیرد ـ از این قاعده مستثنی نمیشود. مخاطب شاعر همه مردماناند و زبان شعر رو در مردم و امت دارد و این خاصیت چند امر را ضروری میکند که ما چه بگوییم و چه نگوییم. این جزء مسئله هست. اینکه زبان باید زبان مردم باشد و زبان مردم زبانی است که با آن در کوچه و بازار سخن میگویند و لیکن چون اینجا ساحت شعر است باید زبان پالایش یافتهتر و چند مرحله برتر باشد و اصلاح شدهتر باشد و از عیوبی که به طور طبیعی در گفتار شفاهی هست خالی و متعالیتر باشد، اما نه به گونهای که مردم آن را درنیابند و بین آنها و مردم فاصله بیندازد. اکثر شاعران سعی دارند که بین ارزشهای تجربی شاعران گذشته و زبان امروز تلفیق کنند؛ زبان امروز که زبان رسانههای همگانی است. زبانی را در شعر امروز میبینیم که در عین تازگی از حلیة ادب و انواع دقایق گذشتگان و علوم بلاغی و بدیع سرشار است و البته بستگی به افراد هم دارد و اکنون پس از بیست سال ما با شاعرانی و شعری مواجهیم که احساس میکنیم همه به یک گونه و در یک سطح سخن میگویند و کسی جلوهای متفاوت و خاص ندارد، به گونهای نیست که فارغ از دیگران به کسی بخواهیم بپردازیم، گویا همه اطلاعاتشان را به هم وام دادهاند و وام ستادهاند و به زبانی در سطح هم دست یافتهاند و مشکلی به حسب زبانی باهم ندارند.
به حسب محتوا که با زبان پیوند دارد باید بگوییم که دنیای شاعر معاصر یا شاعر انقلاب جهانی متفاوت است، دورة بازگشت، شعر جدّی ندارد چون همهچیز برساخته است، فتحعلیشاه کوشش میکند که خود را چون شاهان غزنوی نشان دهد و آرایشی آنگونه داشته باشد اما محمودخان ملکالشعرا و فتحعلیخان صبا، فرخی و عنصری نمیتوانند شد، چون این پادشاه فتح سومنات نکرده است و این پادشاه انگشت درنکرده و قرمطی نمیجوید و همه لطایفی که در محمود هست در فتحعلیشاه وجود ندارد. لکن اینها با تقلید ماهرانه کوشش میکنند به آنسو بروند و چیزی از جنس دریغ و دروغ ببافند و در نهایت کاری کنند که در تاریخ بعد، دوره معاصر دوم، یعنی مشروطه، روی آنها خط قرمز بکشند و شعر آنها را تقلیدی و کورکورانه و بیاساس قلمداد و ارزیابی کنند. در غزل هم عاشق و شعله و مشتاق تلقید گذشتگان کردند و از همان عشق گذشتگان گفتند، نه عشقی که در زمانه باشد و غزل هم صورتی تقلیدی دارد در انواع صورش، آنجا که معشوق خداست عرفانی میشود و آنجا که معشوق خدا نیست انسانی میشود.
من سبک هندی را پایان شعر فارسی قلمداد نمیکنم و جامی را خاتمالشعرا نمیدانم. حتی فتحعلیخان و محمودخان به لحاظ شعری چیزی از گذشتگان کم ندارند اما زمانه آنها از دریغ و دروغ آکنده است و آنها آنچه را میبینند بیان میکنند. دورههای بعد ما برخورد میکنیم به شخصیتی چون ادیب پیشاوری و قاآنی و ادیبالممالک فراهانی و وجود این بزرگان خیلی جرئت میخواهد که نادیده گرفته شود. گاهی حوادث برحسب روایتهایش انسانها را به سویی میکشد که نسل بعدی بالاخره نقد و نظری پیرامون آنها دارد و احیاناً تنقید هم میکنند اما این خط کشیدن و انکار کردن نباید تلقی شود. در دورة بعد از بازگشت هرچه بیشتر به مشروطه نزدیک میشویم وسوسة با جهان غرب درآمیختن را در آثار شاعران میبینیم، ادیب پیشاوری است که یکتنه آرزوهایش این است که حکومت آلمان پیروز شود به آن امید که بهرهای از توفیقات او به ایران هم برسد چون فکر میکند در آینده، دنیا پیوستگی و همبستگی نه از نوع گذشته خواهد داشت.
بعدها این مسئله را در ادیبالممالک و بهار بیشتر میبینیم و اینها واقعاً حس میکنند که دارد دیوارهای جهان کوتاهتر میشود و فاصلهها از بین میرود و وقتی به روزگار ما میرسد اعلام میشود که دنیا دهکدة کوچکی بیش نیست و مردمان کوچههای جهان صدای هم را میشنوند.
وقتی جهان به روستایی کوچک تبدیل شود که از چند کوچه و برزن تشکیل شد مردم شاهد و شنیدار دیدهها و شنیدههای یکدیگرند، دیوارها هستند اما ابزاری که در جهان وجود دارد حصارها را از میان برداشته است.
در گذشته دیوار یک معنی واقعی داشت یعنی علاوه بر اینکه حفاظ ناموس آنها بود، پردهای بود که عیب و هنر آنها را میپوشاند، گنجها را در پس دیوارها نگاه میداشتند و معایب را پشت دیوارها پنهان میکردند امروز دیگر دیوار به آن معنا وجود ندارد و همهکس شاهد همهچیز است و در سطح جهان فارغ از اهل دانش بودن و نبودن و از خاصان بودن و نبودن شما در دنیایی قرار دارید، حالا اگر در گذشتههای دور کسی ادعا میکرد که من آگاهم در جهان چه میگذرد اینها افراد خاصی بودند و دارای دانش و ابزار خاصی، که امروز این انتقال پیدا کرده به همه مردم و در این بین شاعران از دیگران حساسترند و اگر شاعر مقام آینگی دارد یک روی آینه تصویری است که در آن میافتد و روی دیگرش بازتابی است که از آن تصویر به دیگران ارائه میدهد یا به تعبیری تصویری که به فردا ارائه میدهد تا آیندگان بدانند در روزگار شاعر چه میگذشته است.
▪ فکر میکنم جای طرح این سؤال، که خیلیها برایشان مطرح است، همینجا باشد. یکی از مسائلی که همواره در ارتباط با شعر شما مطرح بوده این است که ارتباط برقرار کردن با شعر استاد علی معلم نیازمند داشتن شرایطی است که همان شرایط مخاطب را خاص میکند یعنی فخامت و باستانگرایی شعر شما را در ارتفاعی قرار داده که بهراحتی همه نمیتوانند به آن دست بیابند. خوب است یک بار از زبان خودتان به ضرورت اینگونه سخن گفتن و نحوة ارتباط با این زبان چند جملهای بشنویم؟
ـ من فکر میکنم شاید ما در این نقد داریم اشتباه میکنیم. دلیلش هم این است که انسان ظاهراً دو تاریخ دارد. یک تاریخی که با آن زندگی میکند و یکی هم تاریخی که با آن ادعا میکند و حرف میزند. مطابق تاریخی که ما با آن حرف میزنیم، دیروز و امروز و فردا وجود دارد. اما تاریخی که با آن زیست میکنیم چنبری است و آن تاریخ با تاریخ انبیا از یک سنخ است. تا به حال هیچ فکر کردهاید که چرا نفس میکشید؟ دربارة اینکه چرا غذا میخورید از خودتان پرسیدهاید؟ آیا هیچوقت از خودتان سوال کردهاید چرا مردم اول میروند به سراغ دوا، اما اگر دوا کارساز نباشد میروند سراغ دعا، یعنی زندگی انسان دوشأنی است. زندگی اصلی در یک خط دیگری جاری است و از آن اطلاعاتی در دست نیست و به خاطر همین من نسبت به این تاریخ عقده دارم. برای من سخت است که میگویند صد و بیست و چهار هزار پیامبر داریم آنوقت دانشمندترین ما بیش از ده تای آنها را نمیشناسد و تازه از همان ده تا هم راجعبه سه چهار نفرشان یک افسانهای بلد است و از بقیه فقط یک اسم میداند.
چرا اینطور است؟ و تازه اینها از آن انتهای تاریخ آمدهاند و با قصد هدایت بشر، با انسان سلوک کردهاند و این آخر آخر آخر تاریخ یک نفر آمد که اگر این یک نفر نیامده بود میشد همه آنها را انکار کنی. یعنی مثلاً مسیحیت یک آمیختهای از چند فرهنگ است که تخطئه کردنش آسان است. یهودیت از مسیحیت آسانتر است به طوری که حتی خود عهد عتیق را میشود تخطئه کرد. یعنی شما یک دور غزلهای سلیمان را که بخوانی همانجا میگویی اینها همهاش بافته است. اگرچه حتی همان کلمات هم به خاطر اینکه نام خدا و پیامبر رویش است یک انرژی خاصی دارد. یعنی شیرین است و میشود به جای خواندن خوردش! ولی اگر پیامبر آخری نبود همة آنها را میشد انکار کرد.
من نسبت به این مسئله حساسیت خیلی زیادی دارم. برای من این خیلی سخت است که در دنیا ما کمتر کسی متوجه آن دنیایی است که حقیقیتر و ملموستر است و ما با آن زندگی میکنیم و زندگی بر اساس آن اصلاً از جنس زندگی بر اساس این نیست. در این تاریخ مسابقه و زد و خورد و آدمکشی است. شما قیصر و کسری را بگذارید کنار پیامبر، و آرمانها و ایدههای اینها را مقایسه کنید. شاید بخشی از افراط کردن من به این مسئله برمیگردد اما یک مسئلهای را شما نمیتوانید انکار کنید: درست است که معلومات مردم به تاریخی که ویل دورانت و گزنفون میگویند برمیگردد اما حقیقت وجودشان متعلق به آن تاریخ است و با آن هستیشان میگذرد. با این تاریخ فقط ادعا میکنند و فضل میفروشند. فیلسوف بودن یعنی دو سه دستگاه فلسفی را به خاطر داشتن، دانستن اینکه سقراط، افلاطون و هراکلیتوس چه گفتند. اما فیلسوفانه زندگی کردن چیز دیگری است.
مگر مردم چه معجزهای میخواهند؟ کاپیتان کشتی فرقش با دیگران در اطمینانی است که نسبت به آن ابزار جزئی در مقابل دریا دارد. وقتی آنهایی که سوار آن تختهپاره شدهاند به او نگاه میکنند از اطمینان او مطمئن میشوند و اسم این را میگذارند معجزه. میگویند چرا او اطمینان دارد؟ وقتی او مطمئن است پس حتماً کارها درست است. پیش از به وجود آمدن این دنیای جدید، مثلاً در شهرها و روستاهای سی سال پیش دو عنصر در جامعه وجود داشت که الان وجود ندارد. یکی پیرمردهای خوشصورت محترم که همه احترامشان میکردند و یکی دیوانههایی که در هر شهر دو سه تایی بودند و نمک زندگی بودند. آدم پیر موجود ناتوان و زبونی نبود که مثلاً زیر بغلش را بگیرند و کارش به جایی برسد که ببرندش خانه سالمندان و یک پزشک و چند پرستار هم بگذارند و هروقت هم که شلوغ کرد با یک آمپول خوابش کنند. آن روزگار اگر یک جوانی اشتباهی میکرد، یک مردی با زنش دعوا میکرد، اگر یک پیرمردی در آن کوچه بود برای داوری پیش او میرفتند و او نصیحت میکرد و مشکل را حل میکرد. دیوانهها هم موجودات خطرناکی نبودند که هرجا باشند آتشی به پا شود و اتفاقاً کیفیت زندگی هم بهتر بود. با یک نفر هدایت میشدند و از یک نفر لذت میبردند چون نمایش یا تفریح اینچنینی نبود.
در عرض سی سال اینقدر تغییر به وجود آمده است. آن تاریخ همیشه با تاریخ شاهان در تقابل بوده و برای همین علما وقتی به حکومت میرسیدند تغییر ماهیت میدادند چون بین آن تاریخی که میاندیشیدند با این تاریخ یک نوع دوگانگی بود، وقتی تئوریهایشان را ارائه میکردند و دیگری پادشاه بود، یک حرفهایی میزدند و وقتی قدرت دست خودشان میافتاد حرفهای دیگری. این نشانة درگیری این دو تاریخ است. با نشانههای هم بهشدت میجنگند. اول انقلاب که تازه انقلاب پیروز شده بود مردم در عرض یک هفته تمام نشانههای شاهانه را میخواستند نابود کنند. قبر رضاشاه را از بیخ بکنند، سنگ قبر ناصرالدین شاه را بشکنند و... وقتی آن تاریخ تجلی میکند، مثل اینکه فریاد میکند بنیاد شهرها بر فساد است. زیرا ما انسانها ایلهایی هستیم که برای کوچ آمدهایم نه برای ماندن. چه کسی این قلعهها را ساخته؟ باید اینها را خراب کرد. مردم هم وقتی تحت تأثیر آن تاریخاند خراب میکنند. اما بعداً شروع میکنند به ساختن و ساختن و ساختن و اینهمه دیوارها و حصارها را میکشند. تمام بیمارستانها زاییدة این فکرند که ما اینجا ساکنیم چون میخواهند انسان را به بیمرگی برسانند.
داروخانهها برای چیست؟ تمام دنیا پر شده از مواد غذایی و انواع ویتامینها و بازی و ورزش برای تنظیم سوخت و ساز بدن و بیمارستان برای وقتی که اشکالی ایجاد میشود. آنوقت کتابفروشی یک مسئلة فرعی است و خیلی هم مشتری ندارد. عدة کمی هم که دنبالش هستند هم خودشان، خودشان را مسخره میکنند، هم دیگران آنها را. اگر بیش از ده تا کتاب توی خانهتان باشد زن و بچهتان هم به شما اعتراض میکنند که اینها چیست که میخوانی. اسباب بیماری درست کردهای برای ما که رویش گرد و غبار مینشیند ما را بیمار میکند.
▪ مسیر جهان به سمت دهکدة جهانی و برخاستن بسیاری از دیوارهایی که مطرح کردید چه نسبتی با پیشبینی شما که در مثنوی بلندی فرمودهاید «امت واحده از شرق به پا خواهد خاست» و مبحث در حرکت بودن آدمی و مبحث کوچ و کوچه دارد و ادبیات و خصوصاً شعر، شعری که از حنجرة شاعران این سرزمین که فریادگر این وحدت است چه نقش و رسالتی را میتواند عهدهدار شود؟
ـ این مبنایی است که من در آثار خودم بهعنوان کوچ و کوچه همواره مطرح کردهام و حقیقت بشر که اصولاً در این جهان مسافری بود به سیر و سیرورت، آمده بود تا از کودکی به پیری و مرگ سفر کنند و در این کره خاکی از این جغرافیا به آن جغرافیا نقل مکان کند و هر کجا تلخ بود آنجا را رها کند و به جای دیگر برود:
اگر دلگیر شد خانه نه پاگیر است برجه رو
دنیا قرار اولیهاش بر این بود، آدم ابوالبشر نیامده بود تا مالک بخشی از جهان باشد بلکه او مالک همه جهان بود و فرزندانش میراثداران همه جهان بودند و مستضعفان وارثان زمیناند یعنی آنان که به ستم غصب نکردند و در دل مردم تفرقه ایجاد نکردند چه از نظر نژادی و چه زبانی، در کتاب خدا میخوانیم که اینها در ابتدا امت واحده بودند اما کسانی از روی مطامع آمدند و بین اینها فاصله انداختند که این فاصلهها یکی فاصله مقدس ملی و تمامیت ارضی کشورها شد که واقعاً هم اگر کسی برای حفظ وطنش نکوشد ایمان ندارد، اما این اصل نیست. اصل این است که انسان مسافر است، ذرهذرة وجودِ انسان مسافر است و در حرکت بهسویِ تکامل در آینده. منظومه ما در کهکشان خود و تمام جهان در حال سیر است و آنچه این سیر روی سیر نشان میدهد این است که آنچه درحقیقت ما نمیگنجد سکون و ایستایی است.
خوب اگر بنا بر سیر باشد دومرتبه حداقل زمین بازمیگردد به عصر شبانی و در عصر شبانی دیوار نبود چون در آن عصر شبان برای یافتن مرتع از جایی به جای دیگر سیر میکرد و پیوسته برای بقا در حرکت بود برای اینکه ماندن در جایی به معنی تمام شدن منابع در آن منطقه بود. امروز این اتفاق میتواند بهصورت حکمی و فلسفی در جهانبینی ما اتفاق بیفتد اینکه میگوییم جهانوطنی مسئلة سادهای است چون یک خدا بیشتر نیست، کلمه توحید و توحید کلمه در بین ماست و میتواند خلایق را تبدیل کند به یک امت واحده بزرگ که فارغ از بلبلة بابلی دومرتبه آن حرکت معنوی را آغاز کنند. تمثیلی است در کتاب تورات که میگوید وقتی قوم به سرزمین شنعار رسیدند ـ سرزمین شنعار مراد همین سرزمین عراق است ـ خواستند تا برجی بنا کنند آن زیگوراتهای شگفتی که در این سرزمین که کوهستان در آن وجود ندارد بنا میشد هنوز هم در عراق منارههایی وجود دارد که به قاعده زیگوراتها پلههایش از بیرون ساخته میشود.
بههرحال اینها برجی بنا کردند و توحید کلمه در بین اینها بود و توحید کلمه را فراموش کرده بودند این بود که خداوند در فردای آن روز این برج را لرزانید و زبان مردم از شدت وحشت و ترس دچار بلبله شد و به همین خاطر آن سرزمین را بابل نامیدند چون مردم دچار بلبله شده بودند و هیچکس سخن دیگری را نمیفهمید. ما هرگاه به آنجا میرسیم که مردم زبان هم را متوجه نمیشوند درمییابیم که حقایقی از میان برخاسته و چیزهای دیگری جای آن نشسته است، کلمه توحید و توحید کلمه در میان مردم نیست و انسانها به جایی رسیدهاند که همدیگر را نمیفهمند، تفاهم ندارند و خلاصه همزبانی نیست. هنوز هم به شرط تئوری و قاعده ما چون پایان سلسله انبیا هستیم و اگر حقیقتی در عالم هست حقیقتی است که خالق عالم آن را به انسان وحی کرد و در کتابهای الهی موجود است و پیامبر اسلام به لحاظ تاریخی آنقدر به ما نزدیک است که جای انکاری در حقیقت او و حقیقت کتاب او باقی نمیماند. بقیه کتب انبیا نیز محتوای این کتاب را تأیید میکند و این کتاب اظهارش بر یگانگی خدا، بساطت زمین، وجود انسان و فرزندان انسان و اینکه سرخ و سیاه و سپید باهم هیچ تفاوت ندارند و گرامیترین آنها پرهیزگارترین آنها به لحاظ عمل است و اینچنین است که هیچ فاصله و حصاری در این دیدگاه در بین نیست و آن مسئله جهانوطنی که گاهی بعضی فکر میکنند زیادهطلبی و علامت تجاوز است، این درحقیقت، اگر از من بپرسند، خاکسارانهترین و متواضعانهترین شکلی است که انسان خودش را به برادرانش معرفی میکند و با پسرعموهایش میخواهد در یک ایل بزرگ زندگی کند و انقلاب اسلامی بنایش بر این بود، چون هیچکس از سلسله بزرگان ما نه در باب حقیقت انقلاب حرفی گفت و نه کتابی نوشت و ما همهچیز را ارجاع میدهیم به قرآن و اساسنامه انقلاب ما قرآن است. قرآنی که در طی قرون شرحها و تفسیرها بر آن نوشتهاند و درحقیقت مانیفست انقلاب ما قرآن است و ما به لحاظ تئوری هیچ مشکلی نداریم حالا اگر نسبت به عمل شخص من سخنی هست این مطلب دیگری است.
مصطفی محدثی خراسانی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه روز معلم مجلس شورای اسلامی دولت رهبر انقلاب نیکا شاکرمی دولت سیزدهم مجلس بابک زنجانی شهید مطهری
آتش سوزی تهران پلیس زلزله قوه قضاییه پلیس راهور شهرداری تهران سیل آموزش و پرورش سلامت سازمان هواشناسی دستگیری
قیمت طلا قیمت خودرو قیمت دلار خودرو بازار خودرو دلار بانک مرکزی ایران خودرو سایپا کارگران تورم حقوق بازنشستگان
سریال نمایشگاه کتاب فیلم سینمایی عفاف و حجاب تلویزیون جواد عزتی مسعود اسکویی سینما رضا عطاران سینمای ایران دفاع مقدس فیلم
مکزیک
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس اوکراین نوار غزه انگلیس نتانیاهو یمن افغانستان ایالات متحده آمریکا
پرسپولیس استقلال فوتبال سپاهان تراکتور علی خطیر لیگ برتر ایران لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید باشگاه استقلال بایرن مونیخ لیگ برتر
هوش مصنوعی تلفن همراه اپل اینستاگرام گوگل همراه اول فرودگاه واکسن تبلیغات ناسا پهپاد
سرطان کبد چرب فشار خون بیمه کاهش وزن بیماری قلبی دیابت مسمومیت داروخانه