یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

لیبی بدون سرهنگ


لیبی بدون سرهنگ

بیش از ۴۰ سال قذافی بر سرزمین لیبی حکومت کرد و لیبی برای قذافی و قذافی برای لیبی جا افتاده بود

بیش از ۴۰ سال قذافی بر سرزمین لیبی حکومت کرد و لیبی برای قذافی و قذافی‌ برای لیبی جا افتاده بود. اکنون روشن شده است لیبی می‌تواند بدون قذافی نیز به حیات خود ادامه دهد. خورشید بر این سرزمین می‌تابد و چرخش زمین همچنان ادامه دارد و مردم لیبی نیز احساس یتیمی و بی‌سرپرستی نمی‌کنند، هرچند قذافی را در راس حکومت نداشته باشند.

جایگاه قذافی در کشور و در میان مردمش به گونه‌ای بود که تصور نمی‌شد لیبی را به دست دیگری بسپارد و آن دیگری نیز بتواند لیبی را همچون قذافی و نزدیکانش اداره کند. به همین خاطر وی از ابتدای خیزش مردمی باور نمی‌کرد ملت لیبی به خیابان‌ها ریخته و کناره‌گیری او را از قدرت بخواهند. چرا باید شگفت‌زده می‌شد در حالی که فراموش کرده بود ملت لیبی پویایی دارند؟! در نظر او همه مردم «موش‌ها، خائنان و مزدوران بیگانه» هستند و او باور نمی‌کرد آنها روزی بتوانند حکومت را از او بگیرند، حکومتی که مانند مزرعه سرهنگ قذافی تلقی می‌شد. معنای سقوط معمر قذافی و احتمال سقوط دیگر حاکمان و سران کشورهای منطقه آن است که ملت‌ها باقی می‌مانند و حاکمان می‌روند.

لیبی پس از برکناری قذافی باقی می‌ماند، همان‌طور که مصر پس از حسنی مبارک و تونس پس از بن‌علی به حیات خود ادامه می‌دهد. سایر کشورهای منطقه نیز باقی خواهند ماند. لیبی کشوری بود که نامش را از رئیس‌جمهور خود می‌گرفت، اما به رغم حکومت طولانی‌ قذافی اکنون با سقوطش، معادله‌ها تغییر یافته است. کتابی که حاکم دیکتاتور آن را تالیف کرده بود ، به قانون اساسی کشور لیبی تبدیل شد. حزب او مهم‌ترین مرجع کشور بود و او قوانینی تصویب می‌کرد که به موجب آن بر زندگی مردمش تسلط و نفوذ داشته باشد، اما همه اینها به یکباره بر هم خورد. نام لیبی همچنان در نقشه جغرافیا وجود دارد، با آن که دیگر قذافی بر سر کار نیست و مردم این کشور به زندگی خود اعم از خوردن، آشامیدن، تنفس و کارهای روزمره دیگر ادامه می‌دهند بدون آن که از «کتاب سبز» الهام بگیرند. مردم لیبی ثابت کرده‌اند آمادگی فداکاری در راه بدست آوردن آزادی را دارند.

دوران طولانی حکومت ظالمانه سرهنگ موجب شد فراموش کنیم که ملت لیبی قادر به چنین کاری است، یعنی می‌تواند روی پای خود بایستد و فداکاری کند. البته این سخن تنها منحصر به ملت لیبی نیست، بلکه تمامی ملت‌های عربی را که در حال مبارزه بوده و برای انقلاب در کشورهایشان تلاش می‌کنند شامل می‌شود؛ ملت‌هایی که تنها می‌توانند حکومت کشورشان را بازپس گیرند و به حاکمان خود بفهمانند به بلوغ کافی رسیده‌اند و آن قدر بزرگ شده‌اند که می‌توانند به تنهایی سرنوشت خود را رقم بزنند و دیگر نیازی نیست شخص حاکم و اعضای خانواده‌ او نگران آنها باشند. در کشورهای عربی همچون سایر سرزمین‌ها و کشورهای جهان، حکومت، حق مردم است و بحثی از حکومت موروثی در بین نیست. حاکم، مشروعیت خود را از انتخابات مردم می‌گیرد و نباید این مشروعیت را بر مردم خود با ابزارهای فشار همچون انواع سلاح و دستگاه‌های امنیتی و کشتار مردم تحمیل کند. حاکم جعلی و وارداتی از خارج مورد پذیرش ملت‌ها نیست، بلکه حاکم باید از درون ملت و مورد انتخاب و پذیرش مردم باشد، نه این که از راه تزویر یا ایجاد خوف و هراس در میان مردم حکومت کند. عمر نظام‌هایی که چنین باشند به پایان راه خود نزدیک شده است.

ملتی که مانند مردم لیبی متهم می‌شود «اوامری از خارج دریافت می‌کند» باید در برابر این اتهام مقاومت کند و تنها راهی که برای آنها باقی می‌ماند تا میان ذلت حکومت دیکتاتور یا پذیرش کمک‌های خارجی یکی را انتخاب کند، این است که حق خود را از دست دیکتاتور بگیرد و خود بر سرنوشت کشورش حاکم گردد.

منبع : ‌روزنامه الحیات



همچنین مشاهده کنید