یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

خطر ریسک در تصمیم گیری های سیاسی و اجتماعی


خطر ریسک در تصمیم گیری های سیاسی و اجتماعی

در هر تصمیمی که می گیریم, کمابیش با نوعی ریسک یا خطر مواجهیم رابطه این خطر و تصمیم گیری چگونه است یا چگونه باید باشد, به ویژه هنگامی که تصمیمات به امور و سرنوشت دیگران و موضوعات سیاسی و اجتماعی مربوط است

در هر تصمیمی که می‌گیریم، کمابیش با نوعی ریسک یا خطر مواجهیم. رابطه این خطر و تصمیم‌گیری چگونه است یا چگونه باید باشد، به‌ویژه هنگامی که تصمیمات به امور و سرنوشت دیگران و موضوعات سیاسی و اجتماعی مربوط است؟ فرض کنید می‌خواهیم به کوهنوردی برویم. بدون شک هر کوه رفتنی می‌تواند با خطر همراه باشد، اما وجود واقعیت خطر منجر به آن نمی‌شود که کسی کوه نرود.

این خطر برای افراد و برنامه‌های مختلف کوه در فصول مختلف سال کاملا‌ً متفاوت است. رفتن به کوه‌های کوتاه و شناخته‌شده اطراف تهران که صدها نفر نیز در آنجا تردد می‌کنند و در فصل تابستان برای افراد عادی واجد حداقل خطر است، اما صعود به قله دماوند در زمستان برای چنین افرادی، خطرات بسیار فراوانی دارد و اشخاص دارای عقل سلیم در رفتن به چنین قله‌ای آن هم در زمستان، بی‌گدار به آب نمی‌زنند. البته صعود زمستانی به قله دماوند افتخار ورزشی مهمی است، اما خطر مرگ را در تحقق این هدف چه می‌توان کرد؟ ممکن است برخی تصور کنند که می‌توانند بروند و اگر در طول مسیر دیدند که هوا پس است، از همانجا برمی‌گردند و خود را به مهلکه نمی‌اندازند. این تصور چندان واقعی نیست، زیرا در بسیاری از موارد هنگامی متوجه نامساعد بودن هوا خواهند شد که راه برگشتی هم در پیش آنان نیست و خطرات عقب‌نشینی بعضاً کمتر از خطرات پیشروی نخواهد بود. به‌علا‌وه در امور سیاسی و اجتماعی، عقب‌نشینی متفاوت از عقب‌نشینی در یک برنامه کوهنوردی است، زیرا در بسیاری از این امور سیاستمداران برای تهییج افراد به پیشروی و نشان دادن اراده خود در تحقق اهداف اعلا‌م‌شده، پل‌های پشت سر خود را تخریب می‌کنند، همچنان که آن سردار اسلا‌می برای فتح اسپانیا دستور داد کشتی‌های خود را غرق کنند تا خیال بازگشت و عقب‌نشینی از ذهن سپاه وی بیرون برود.

خطر در تصمیمات سیاسی دارای یک فرق اساسی با تصمیمات دیگر مثل امور فنی است. در امور فنی احتمال خطر را می‌توان با آزمایش محاسبه کرد و بصورت آماری آن را بیان کرد. اما در امور اجتماعی و سیاسی احتمال خطر را نمی‌توان به‌درستی تخمین زد و برآورد احتمال در این امور چندان معنا ندارد، زیرا این امور تکرارپذیر نیستند و اگر رویدادی تکرارپذیر نباشد، تعیین دقیق احتمال خطر برای آن منطقی نیست و لذا ویژگی‌های روانی فرد تصمیم‌گیرنده در برآورد احتمال خطر در تصمیمات سیاسی و اجتماعی مهم می‌شود. افرادی که محافظهکار هستند احتمال را بیشتر و افرادی که بی‌محابا و ریسک‌پذیر هستند، احتمال خطر را کمتر ارزیابی می‌کنند. مثلا‌ً در عرصه اقتصاد، افراد ریسک‌ناپذیر پول خود را با سود ثابت در بانک پس‌انداز می‌کنند، اما افراد ریسک‌پذیر در بورس می‌برند که سود بیشتری دارد، اما احتمال باخت و ضرر هم دارد و در بورس هم افراد ریسک‌پذیر خرید و فروش بیشتری می‌کنند، اما افرادی که ریسک کمتری می‌پذیرند، چند سهم را می‌خرند و برای سال‌ها آن را حفظ می‌کنند. مشکل تصمیمات سیاسی با تصمیمات فردی در این است که در تصمیم فردی هزینه‌ها و منافع از سوی فرد تصمیم‌گیرنده پرداخت می‌شود. مثل کسی که در بازار بورس سهام می‌خرد، هزینه را خودش می‌دهد و منافع یا ضررش هم نصیب وی می‌شود. در این حالت تصمیم هزاران نفر از افراد حاضر در بورس سرجمع عاقلا‌نه و بی‌خطر است. اما در تصمیمات سیاسی کلا‌ن معمولا‌ً یک تصمیم را می‌توان اتخاذ کرد و هزینه آن را کسانی می‌پردازند که در اتخاذ تصمیم نقش چندانی ندارند و چه بسا یک تصمیم موجودیت کامل جامعه را با خطر مواجه می‌کند. در حالی که تصمیم برخی از سهامداران خطر‌پذیر هرچه‌قدر هم همراه با ریسک باشد، سرجمع بازار بورس را با بحران مواجه نمی‌کند.

نکته مهم در تصمیمات سیاسی این است که لزوماً از یک روند ثابت تبعیت نمی‌کند. مثلا‌ً اگر جنگ جهانی دوم را در نظر بگیریم این قاعده را بهتر درک می‌کنیم. هیتلر ابتدا بخشی از خاک آلمان را که طبق معاهده تسلیم جنگ جهانی اول قرار بود غیرنظامی باشد نظامی کرد و هیچ واکنشی از جانب فرانسه و انگلیس ندید. کم‌کم اتریش را ضمیمه کرد. سپس چکسلواکی را گرفت و در هر مرحله با سکوت و حتی همراهی غرب مواجه شد. اما هنگامی‌که به لهستان حمله کرد، جنگ دوم شروع و آلمان شکست خورد. شاید آنان فکر می‌کردند که لهستان را هم غرب خواهد بخشید و به دلیل دشمنی غرب با روس‌ها، هیتلر در این میان پیش خواهد رفت، اما دنیای سیاست به گونه دیگری است به نحوی که کمونیسم و امپریالیسم که دشمن مطلق هم بوده‌اند، دوست یکدیگر شدند و بساط فاشیسم را برچیدند. وقتی که خطر یک تصمیم ابعاد بیشتری پیدا می‌کند، باید استانداردهای تصمیم را بالا‌ برد. مقایسه کنید استانداردهای هواپیماسازی با استانداردهای خودروسازی را. در هواپیماهای جت نمی‌توان با یک موتور پرواز کرد، حتی اگر احتمال خرابی آن کم باشد، چون اگر خراب شود برابر با سقوط و مرگ همه سرنشینان است.

پس باید موتورهای بیشتری داشته باشد تا حتی اگر بر فرض بسیار ضعیف یک موتور هم خراب شد، بتوان با موتورهای دیگر، هواپیما را سالم بر زمین نشاند.

اما اندیشیدن چنین تمهیداتی در ساخت خودرو ضروری نیست. زیرا خراب شدن موتور خودرو حداکثر موجب معطلی مسافران و نه مرگ آنان خواهد شد و خطری جدی ندارد. گو اینکه کیفیت موتور هواپیما خیلی بهتر از موتور خودروست و احتمال خرابی آن نیز کمتر است. اما چون خرابی آن همراه با خطر زیادی است، لزوماً باید بیش از یک موتور داشته باشد. شما می‌توانید با خودرویی که موتور معیوب دارد سفر کنید. اگر هم خراب شد، نگرانی ندارید اما نمی‌توانید با یک هواپیما که فقط یک موتور کاملا‌ً سالم دارد، با خیال راحت سفر کنید و هیچ خلبانی این را نمی‌پذیرد. در سدسازی هم این مسأله رعایت می‌شود. در طراحی و ساخت سد، برای خروج آب‌های سیلا‌ب، معمولا‌ً بدترین سیلا‌ب‌هایی که طی هزار سال و بیشتر ممکن است رخ دهد را در نظر می‌گیرند و این کار هزینه ساخت سد را بالا‌ می‌برد، گرچه ممکن است هیچگاه در طول عمر مثلا‌ً صد سال یک سد، چنین سیلا‌بی رخ ندهد، اما اگر رخ دهد، چون خسارت‌ها بسیار زیاد است، باید سیلا‌ب‌های بسیار استثنائی را هم در نظر گرفت تا سد بتواند آب‌های ورودی چنین سیلا‌ب نادری را در خود مستهلک یا از خود خارج کند، بدون آنکه آسیبی ببیند. در وسایلی که ریسک و خطر بسیار بالا‌ست، سعی می‌کنند نقش عامل انسانی را کم کنند. مثلا‌ً در خودرو، راننده نقش اول را در هدایت آن دارد و اوست که باید خطر را حدس زده و راه منجر به سلا‌مت را طی کند. اما در هواپیما چنین نیست. تشخیص بسیاری از خطرات و حتی هدایت هواپیما بر عهده وسایل الکترونیکی دقیق است و اگر قرار باشد هدایت هواپیما فقط بر عهده حواس انسان باشد، بی‌تردید شاهد تصادفات زیادی می‌بودیم. در تصمیمات استراتژیک سیاسی و مهم که خطر بالا‌ست نیز باید نقش و اهمیت عامل انسانی را وابسته به ابزار دقیق دیگری کرد که کمتر خطا می‌کنند.

بر اساس تمام آنچه گفته شد می‌توانیم این پرسش را در سیاست جاری خود مطرح کنیم که به لحاظ تصمیم‌گیری‌های کلا‌ن سیاسی در چه وضعیتی قرار داریم؟ شاید برخی از دوستان معتقد باشند که در طی دو سال گذشته برخی اقدامات را که از آن‌ها منع شده بودیم انجام دادیم، ولی اتفاقی نیفتاد. گرچه این ادعا مقرون به صحت نیست زیرا اتفاقات مهمی در این دو سال علیه کشور رخ داده است. اما با فرض قبول کردن این ادعا چه تضمینی وجود دارد که در ادامه گام‌های جاری شاهد اتفاقات ناخوشایندی نباشیم؟

تردیدی نیست که وضعیت در کشورهای همسایه ایران و نیز بازار نفت و انرژی دستها را برای مواجهه با ایران چندان باز نمی‌گذارد، اما روابط ایران با جهان بیرون مثل دو خطی است که با زاویه اندکی در حال نزدیک شدن به هم هستند و اگر اقدامی نشود دیر یا زود گریزی از تقابل نیست. در این صورت مبنای اتخاذ چنین تصمیم پرخطری چیست؟ نحوه اتخاذ تصمیم مثل وضعیت یک راننده خودروست یا مثل یک خلبان جت؟ آیا تمهیدات لا‌زم متناسب با آن اندیشده شده است؟ اگر شاهد رویدادی خلا‌ف ارزیابی‌های کنونی بودیم، چه گروهی مسؤول خواهد بود؟ پرداخت‌کنندگان هزینه این روند چه سهمی در بروز این رویداد دارند و خواهند داشت؟ اگر اتخاذ یک تصمیم خطرناک از طرف مقابل را احمقانه بدانیم، بر فرض اینکه احمقانه باشد، از کجا بدانیم که آنان تصمیمات احمقانه نمی‌گیرند، همچنان که بارها چنین تصمیماتی را که دیگران احمقانه دانسته‌اند، گرفته‌اند؟ البته این بدان معنا نیست که از ترس تصمیمات آنان به هر امری تن دهیم اما عکس این هم صادق نیست که می‌توان به خطرات بی‌توجه بود.

عباس عبدی