یکشنبه, ۲۳ دی, ۱۴۰۳ / 12 January, 2025
مجارستان ۱۹۵۶
۱۹۵۶ سالی بود که در آن جهان ترک برداشت. دو رویداد در اکتبر و نوامبر ۱۹۵۶ رخ داد که مردم آن روزگار را تکان داد و پژواکی راه انداخت که اثراتاش هنوز محسوس است. انقلاب مجارستان سلطه اتحاد جماهیر شوروی در بلوک شرق را متزلزل ساخت. در بلوک غرب، بریتانیا، فرانسه و اسرائیل، برای مداخله در منطقه کانال سوئز و شکستدادن ناسیونالیسم عربی ناصر، با یکدیگر همپیمان شدند. از دید برخی که در این دوران زندگی میکردند، هردوی این مداخلهها برای «شرق» و «غرب» به یک میزان فضاحتبار بود. هریک از این دو اردوگاه ادعا داشت که تنها اوست که مظهر خوبیهاست و اردوگاه دیگر، شرارت را نمایندگی میکند. این دو حادثه، حتی برخی را در درون این دو اردوگاه به واکنش واداشت. جان فاستر دالس به آیزنهاور گفت که چهقدر تراژیک است، در زمانی که تمام سیاست اتحاد جماهیر شوروی روبه سقوط است، بریتانیا و فرانسه هم به روش شوروی در جهان عرب متوسل گردیدند.
از طرف دیگر در مسکو سفیر بریتانیا گزارش داد، که بحران سوئز، چونان هدیهای الهی است که افکار عمومی را از مجارستان به سمتی دیگر معطوف کرد. بحران سوئز این فرصت را برای شوروی فراهم آورد که مقامی اخلاقی برتری در سازمان ملل و جهان عرب بیابد. هر دو، امپریالیستهای از نو جانگرفتهای بودند، که با توسل به تبلیغات و مخدوشکردن افکار عمومی میکوشیدند تسلطشان را بر حوزه نفوذشان مستحکمتر سازند. بسیاری از مردم فکر میکنند که بحران سوئز تأثیر مهمتری بر رویدادهای امروزی گذارده است. سردرگمی و لغزشهای کنونی آمریکا در عراق، تکرار همان خطاهای امپریالیسم بریتانیا و فرانسه در گذشته است. اما شوروی فروپاشید و هماکنون روسیه رقیب ضعیفی برای آمریکا است، و از این دو نکته چنین برمیآید که سالگرد انقلاب مجارستان از اهمیت کمتری برخوردار است. رویدادهای مجارستان در سال ۱۹۵۶ هنوز حائز اهمیت است. این رویدادها کمک کردند تا این دروغ که اتحاد جماهیر شوروی بدیل واقعی برای امپریالیسم غرب است آشکار شود. علاوه بر آن، این رویدادها ظرفیت بالقوه مردم عادی برای بهدستگرفتن کنترل زندگیشان را نشان داد.
تشکیل کمیتههای کارخانه و شوراهای کارگری در دفاع از خود از سوی کارگران مجارستانی در سال ۱۹۵۶، توهمٌی را زدود که میلیونها کارگر و دهقان در سراسر جهان به اشتباه به آن دچار بودند، یعنی وفاداری به رژیمی که خود را سوسیالیست مینامید. در دوناپنتله (Dunapentele)، استالینواروس (Sztalinvaros) سابق، شورای کارگران که در برابر ارتش سرخ قرار گرفته بود، اعلام کرد: «دوناپنتله سوسیالیستترین شهر مجارستان است. ساکنان آن کارگراناند و همه قدرت دست آنهاست. خانهها، همه، توسط کارگران ساخته شده است. این کارگران از شهر در «برابر تهاجم فاشیستی و نیز در برابر سربازان شوروی دفاع خواهند کرد».
درهمکوبیدهشدن کارگران مجارستان توسط تانکهای T۵۴ روسی، جنبش کمونیستی را در سراسر جهان دستهبندی کرد. احزاب کمونیستی رسمی بر اعتقاداتشان باقی ماندند، اما بیرون از بلوک شوروی، شکافهایی پدیدار شد، و احزاب کمونیست کمکم از سیاستهای شوروی فاصله گرفتند. این تحولات به شکلگیری چپ نوینی منتهی شد که این ایده رد میکرد که، تنها دو گزینه مسکو و واشنگتن وجود دارد. اریک هابسبام (Eric Hobsbawm) نوشت، مجارستان بحران روانی جمعیای در احزاب کمونیست دامن زد. هابسبام از این بحران بیرون آمد و معتقد ماند. اما برای دیگران چنین نبود؛ آنها در جستوجوی بازسازی سوسیالیسمی اصیلتر و بدیلی از میان «دود و آتش بوداپست» برآمدند. اگر آنها نمیتوانستند در این باب که «سوسیالیسم اصیل چیست» توافق داشته باشند، ولی روی این نکته توافق داشتند که این سوسیالیسم را نمیتوان در مسکو (و بعدها در پکن) یافت؛ جاییکه در آن، فقط کارگران اسما در حاکمیت بودند و رژیمی که رسما به منافع آنان بیاعتنا بود. برای روشنترشدن رویدادهای ۱۹۵۶ لازم است کمی به رابطه این کشور با شوروی بپردازیم. موضع رسمی حزب کمونیست مجارستان این بود که دخالت نظامی روسیه «مقابله با ضدانقلاب و فعالیتهای فاشیستی» بود و این مداخله بخشی از مبارزه علیه امپریالیسم آمریکا بود. برخی نیز خروشچف را سرزنش میکردند که پس از مرگ استالین، در مسکو، فساد پدیدار شد.
اکنون آنان میگفتند که اگرچه استالین اشتباهاتی داشت(همانی که راجینی پلامه دات (Rajini Plame Dutt) که یک استالینیست بود به «لکههایی بر خورشید» تشبیه میکند)، اما سوسیالیسم روسی اساسا در سلامت بود. چنین نظری برای پیتر فرایر (Peter Fryer) هیچ معنایی نداشت. فرایر روزنامهنگار کمونیستی بود که برای تهیه گزارشی در تأئید مواضع حزب کمونیست بریتانیا به مجارستان فرستاده شده بود. آنچه او در آنجا دید، زندگیاش را تغییر داد و نوشتههای او را یکی از ناشناختهترین، اما بهترین تحلیلهای یک انقلاب کرد: «رویدادهای مجارستان یک نقشه فاشیستی نبود، بلکه، در حقیقت، انقلاب اکثریت وسیعی از مردم علیه حکومت استبدادی و بوروکراسی استالینیستی بود».
دیدگاه دیگری که امروزه باب است، اینکه شوروی یک دولت سوسیالیستی بود و این اقدام آن کشور نشان میدهد که سوسیالیسم کارآمد نیست. مطابق این نظر، پوسیدگی در زمان لنین و حتی پیش از آن، ریشه دوانیده بود. سوسیالیسم رویایی است که محکوم است همیشه به سرکوب ختم شود. اگر سوسیالیسم زمانی بخواهد تحقق یابد، تنها از طریق مصالحه با سرمایهداری و اصلاحاتی در اینجا و آنجاست. این جاده از لنین به استالین انحرافی نداشته است. اما چنین دیدگاهی نمیتواند توضیح دهد چرا استالین بسیاری از بهترین رفقای نزدیک لنین را کشت و بسیاری از ایدههایی را که الهامبخش مردم در ۱۹۱۷ بود، باژگونه کرد. همچنین این دیدگاه نمیتواند نحوه عمل دولتهای پیاپی شوروی را توضیح دهد. برای توضیح اینها، بایستی گسستی را بشناسیم که در تاریخ روسیه رخ داد. آنچه به رویدادهای ۱۹۵۶ منجر شد، نتیجه منطقی ۱۹۱۷ یا لنین نبود. بلکه نتیجه منطقی ضدانقلاب استالینی بود. پیروزی استالین در پایان دهه ۱۹۲۰، تنها پیروزی یک شخص یا حتی یک بوروکراسی نبود بلکه میراث انقلاب روسیه را از بین برد و ماهیت دولت شوروی را تغییر داد. ۱۹۱۷، تلاشی واقعی برای ساختن سوسیالیسم از پایین و آغاز فرآیند انقلاب جهانی بود. اما تحت تأثیر جنگ داخلی نقش طبقه کارگر بهلحاظ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی متلاشی شد. بدینسان انقلاب روبه انحطاط گذاشت.
کسب قدرت توسط استالین بازتابی از همین واقعیت است. در حالی که رژیم هنوز از نام سوسیالیسم استفاده میکرد، هدف انقلاب جهانی کنار گذاشته شد. از نخستین برنامه پنجساله، نیاز به پیشیگرفتن از غرب، براساس شرایط رقابت در نظام جهانی، نیروی محرکه شد. رقابت، بهمعنای رقابت نظامی و اقتصادی بود. روسیه در رقابت با غرب زنده ماند. اما مردمی که هزینه این رقابت را پرداختند، کارگران و دهقانان عادی روسی بودند که برای انباشت سرمایه زیر فشار بودند و اعتراضاتشان بهطرز بیرحمانهای سرکوب میشد. این سوسیالیسم نبود بلکه شکلی از سرمایهداری دولتی بود که در آن دولت روسیه تحت رهبری استالین، نقشی را ایفا میکرد که مارکس در کاپیتال برای سرمایهداران قائل شده بود. «انباشت کنید، انباشت کنید! پسانداز، یعنی بازپسگرفتن بیشترین میزان ممکن از ارزش اضافی؛ یا تولید اضافی؛ برای سرمایه! انباشتن بهخاطر انباشتن، تولید بهخاطر تولید...».
پس از شکست نازیها در سال ۱۹۴۵، کنترل اروپای شرقی بهدست استالین افتاد. همزمان با آغاز جنگ سرد، فشار رقابت اقتصادی و نظامی بر هریک از اقمار شوروی نیز وارد شد. بار دیگر کارگران تمام کشورهای این بلوک زیر فشار بودند تا منابع و امکانات را برای بازسازی روسیه، توسعه زیربنای صنایع سنگین نیروهای مسلح و کشورهای خود فراهم کنند. در میان کشورهای بلوک شرق، شرایط در مجارستان از همه بدتر بود. در آنجا ماتایاس راکوزی (Matayas Rakosi) که یک استالینیست راستکیش بود، تلاش میکرد ارباباش را راضی کند. میزان انباشت افزایش یافت. «تمرکز سیاست اقتصادی، کوشش برای دستیافتن به حداکثر انباشت سرمایه بود... طی اولین برنامه پنچساله بهعوض ۵-۶درصد، سطح انباشت سرمایه، ۳۵درصد از درآمد ناخالص ملی بود. انباشت اجباری، در خدمت هدف صنعتیسازی اجباری بود». دادگاههای نمایشی برای مخالفان، در چارچوب حزب کمونیست استالینیستی مجارستان برپا شد، بسیاری به زندان افتادند. در کارخانهها مزارع، کارگران و کشاورزان زیادی بهخاطر جرائم کوچک مجازات شدند. کارگران مجارستان بهشکل محسوسی از این یورش به وحشت افتاده بودند و بهزودی از این رژیم متنفر شدند؛ این نفرت را با بهرهوری پایین و کمکاری نشان میدادند.
مرگ استالین در سال ۱۹۵۳، راکوزی را تضعیف کرد. در مسکو، رهبران جدید از اینکه او بسیار خشن بود و سیاستهایاش آنقدر ناواقعگرایانه بود که مخرٌب بهنظر میرسید، نگران بودند. ایمره ناگی(Imre Nagy) که طرفدار سرسخت مسکو بود و کمتر به استالین گرایش داشت، جایگزین او شد. برای مدتی یخها ذوب شد، اما سپس اعتماد مسکو به ناگی کاهش یافت و راکوزی به قدرت بازگردانده شد. اختلافات و شکافها در بالا، فضایی در سطوح پایین پدید آورد. این فضا در ۱۹۵۶ بهسرعت گسترش یافت. در فوریه، خروشچف (Khrushchev) نطق مشهورش را در بیستمین کنگره حزب کمونیست ایراد کرد و جنایات استالین را برشمرد. آنگاه فشار برای تغییر در لهستان اوج گرفت. به ویژه پس از آنکه به سوی کارگران معترض در پوزنان (Poznan) تیراندازی شد. چنین بهنظر میآمد که هر دم، احتمال استفاده مسکو از خفقان و سرکوب نظامی علیه لهستان وجود دارد، اما در نهایت مسکو متقاعد شد که اعتمادش را نسبت به اصلاحگرایان لهستانی حفظ کند. با وجود این در مجارستان، کنترلها بهسرعت از بین رفت. در طول تابستان ۱۹۵۶ دولت مجارستان ضعیف شد و قدرت راکوزی فروپاشید. بهویژه پس از آنکه پرده از جنایات سالهای آخر در مجارستان برداشته شد، او برکنار شد و استالینیست دیگری بهنام گیرو (Gero) جایگزیناش شد. اما تظاهراتی که در حمایت از معترضان لهستانی سازماندهی شد، انقلاب مجارستان را جرقه زد.
در ۲۳ اکتبر۱۹۵۶، در بوداپست، دانشجویان در حمایت از اصلاحات به خیابانها ریختند و دهها هزارنفر از کارگران نیز به آنها پیوستند. هنگامی که به تظاهراتکنندگان تیراندازی شد و برخی کشته شدند، خشم مردم افزایش یافت. حکومت لرزان، دستپاچهتر شد و از نیروهای نظامی روسیه کمک خواست. روزهای بعدی پیکارهایی درهم و تغییراتی در رأس هرم حکومت در جریان بود که به بازگشت ایمره ناگی به قدرت منجر شد. بهتدریج او روسها را متقاعد کرد که عقب بنشینند. مسکو امید داشت که ناگی نیز همچون رفرمیستهای لهستان، فردی وفادار باشد که ملاحظات بیشتری دارد. او اکنون از سوی مردم در فشار بود و تغییرات رادیکالتری را اعلام کرد. در مسکو، انکار حقایق و طفرهرفتن از آن، جایاش را به ترس و سپس، قصد منهدمکردن این شورش داد. در چهارم نوامبر، واحدهای جدیدی به مجارستان و بهویژه به بوداپست فرستاده شد. قبل از اینکه، مسکو کنترل خیابانها را بهدست گیرد، چندینروز پیکار خونین درگرفت. اما این پایان کار انقلاب مجارستان نبود. آنچه ناگی را پیش میراند و مسکو را هراسان ساخته بود، تنها مبارزه از پایین نبود، بلکه تشکلهای این مبارزه بود. در نخستین ساعات انقلاب، در ۲۳ اکتبر، کارگران مجارستان کنترل کارخانههایشان را بهدست گرفتند و بهزودی کمیتهها و شوراهای کارخانهها را انتخاب کردند. این کار، پایه دموکراتیک انقلاب بود. آشکارا، پژواک ۱۹۱۷ طنینانداز بود.
مسکو، دستنشاندهای بهنام یانوس کادار(Jans Kadar) را به رهبری برگزید، اما اکنون، او و سربازان روسی میبایستی با اعتصابی عمومی و جنبشی که از کمیتههای کارخانه گسترش مییافت رویارو میشدند. این مبارزه سیاسی تا دسامبر طول کشید. کارخانهها، محل بحث و سازماندهی کارگران شده بود. در شهرهای بزرگ، مناطق صنعتی و معادن ذغال سنگ، کمیتههای منطقهای، کارخانههای مختلف را به یکدیگر پیوند میدادند. شورای مرکزی کارگران بوداپست شکل گرفت. یک روزنامهنگار نقش کمیتهها را این چنین وصف کرده بود: «جنبه شگفتانگیز این وضعیت این است که، اگرچه اعتصابی عمومی در جریان است ولی صنعتی که از یک مرکزیت رهبری شود، در میان نیست، با این وجود، کارگران خود را موظف میدانند که خدمات ضروری را، به دلایلی که خودشان میدانند، برای شهروندان فراهم آورند. شوراهای کارگری در مناطق صنعتی وظیفه توزیع کالاهای ضروری و موٌاد خوراکی را تقبل کردهاند، برای اینکه مردم زنده بمانند. کارگران ذغالسنگ بهمیزان کافی، ذغال سنگ فراهم میکنند که کارخانههای برق و بیمارستانهای بوداپست و دیگر شهرهای بزرگ بتوانند به کارشان ادامه بدهند. کارگران راهآهن، قطارها را برای فرستادن به مقاصد ازپیش تعیینشده و برای اهداف تأییدشده آماده میکنند»
مشکل این بود که اشغال نظامی پاگیری هرگونه سازمان سراسریِ متشکل از این کمیتهها را، علیرغم تلاشی که صورت گرفت، امکانناپذیر کرده بود. بنبستی که میان «کادار»، روسها و کمیتههای کارگری بهوجود آمده بود، نمیتوانست تا ابد ادامه یابد. دولت در دسامبر ضربهاش را وارد کرد. در مناطق کلیدی، رهبران کارگری دستگیر شدند. هنگامی که کارگران به اعتراض برخاستند، سربازان در بسیاری از مناطق به سمتشان آتش گشودند. این رشته عملیات، نشانی از پایان انقلاب مجارستان بود. عملیاتی که قریب دوماه در جریان بود. اکنون خفقان فراگیر شده بود. در طی انقلاب، ۲۵۰۰ مجارستانی کشته و ۲۰هزار تن مجروح و ۲۰۰هزار نفر متواری شدند. در آن هنگام، تعداد بیشتری دستگیر شده بودند. سردمداران شناختهشده همچون ناگی زندانی شدند. او در سال ۱۹۵۸ محاکمه و اعدام شد و در منطقهای نامعلوم دفن شد. حدود ۴۰۰نفر به مرگ محکوم و ۲۳۳ نفر اعدام شدند. اکثر آنها، کارگران جوان و مبارزان خیابانی بودند. رهبران شوراهای کارگری زندانی شدند. شدیدترین مجازاتها برای کسانی بود که در کمیتهها نقشی داشتند. این نشانه مهم دیگری است از اینکه قلب انقلاب کجا بود و چه چیز بیشترین هراس را در مسکو برانگیخت. امروزه، مبارزه برای یادآوری اهمیت انقلاب واقعی مجارستان همچنان ادامه دارد. فرنس همر (Ferenc Hammer) جامعهشناس مجاری این پرسش را مطرح کرده که «چند رویداد مانند انقلاب ۱۹۵۶ وجود دارند و کدامیک از آنها شایستهاند؟». این پرسش برای مجارستان امروزی اهمیت دارد. در این کشور از سال ۱۹۸۹، رسما همهچیز عوض شده است. در ۱۹۸۹، آنچه که به اصطلاح «رژیمهای سوسیالیستی» نامیده میشد فروپاشید و با یک رژیم «سرمایهداری» جایگزین شد. اموال دولتی خصوصی شد، شرکتهای چندملیتی به مجارستان دعوت شدند و این کشور به اتحادیه اروپا پیوست. اما وضعیت کارگران تغییر چندانی نکرد. آنها قبل از ۱۹۸۹ قدرتی نداشتند و اکنون نیز با وجود «دموکراسی بورژوایی» و رقابت چند حزبی قدرتی ندارند. ردههای بالای حکومتی بسیار شبیه پیشینیاناند. نخستوزیر مجارستان در ۲۰۰۶، فرنس گیرشانی (Ferenc Gyurcsany) یکی از رهبران سابق جوانان کمونیست، است که از ارتباطاتاش در سالهای خصوصیسازی بهره برده و هماکنون، یک میلیونر شده است. او اکنون حزب سوسیالیست را اداره میکند. در پاییز ۲۰۰۶ و در هنگام برآمدن دولت او - که همچون دولتهای پیشین بر دروغ و فریب بنا شده است - اعتراضات خشونتباری رخ داد.
از منظر جهانی نیز پرسشی که در ۱۹۵۶ مطرح شد اهمیت دارد. برخی در آن زمان مدعی بودند و حتی اکنون هم باور دارند که همگی آن حوادث توطئه آمریکا بود. این حرف بیمعناست. نکته شایان توجه چهگونگی موضع آمریکا بود. آن زمان نیز، مثل امروز، رهبران آمریکا از دموکراسی سخن میگفتند، اما در عمل به نحوی متفاوت رفتار میکردند. این بدبینی و شکاکی، به خوبی در ۱۹۵۶ رخ نمود. همانطور که چارلز گتی (Charles Gati)، یک آمریکایی لیبرال، گفته است: «واشنگتن تنها امید تعارف کرد، و نه کمک. خط مشی آیزنهاور فریبی بود که در آن دوپهلو حرفزدن با خودفریبی تعدیل شده بود». مجارستان گوسفندی قربانی هم برای مسکو و هم برای واشنگتن بود. این پرسش برای سوسیالیستها نیز اهمیت دارد. ما، در پرتوی آن، میتوانیم به یاوهبودن این ادعا پی ببریم که مسکو مرکز آلترناتیو سوسیالیستی است. حالا میتوانیم ببینیم که بدیلی دیگر در مقابل نظام جهانی سرمایهداری میتواند ظهور کند، و این چیزی است که کارگران میبایست آن را در هر دورهای دوباره کشف کنند. این گزینهای است که میتواند از پایین ظهور کند آنچنانکه با کمیتهها و شوراهای کارخانه در سال ۱۹۵۶ چنین شد. مسأله مهم برای سوسیالیستها آن است که در چنین لحظاتی اطمینان حاصل کنند که کارگرانی که دستبهکار میشوند، تنها نمانند- این دلیلی است بر اینکه سوسیالیسم بایست جنبشی بینالمللی باشد. ممکن است این وظیفه دشوار بهنظر برسد اما با درنظرگرفتن فجایع قرن گذشته، از زوایایی، نسبت به دهههای قبل شرایط مهیاتر است، تنها اگر ما برای استفاده از آن بینش روشنی داشته باشیم. دلیل این خوشبینی این است که این روابط همچون گذشته منجمد نیستند.
وقتی «جنگ سرد» جریان داشت، شرایط برای رهایی از هریک از دو بلوک شرقوغرب، در چارچوب فضای مخاصمات ابرقدرتها شکل گرفت، اما این فضا محدود بود. بازی «دشمن ِ دشمنِ من، دوست من است»، ترفندی خطرناک است. «دشمنِِ دشمن ِ من» در قبال حمایتاش بهایی مطالبه خواهد کرد. درباره شوروی و احزاب کمونیست دنبالهرواش، این هزینه بسیار بالا بود: وفاداری به منافع مسکو و تحریف ایده سوسیالیسم و امکانپذیری تغییرات واقعی رادیکال، از جمله هزینههایی بود که کارگران و زحمتکشان جهان متحمل شدند. بهجای یک جنبش آلترناتیو برای تغییر وضع موجود، در اغلب موارد، فشار برای ائتلاف با رهبران مظنون [سازشکار و فرصتطلب] محلی اعمال میشد.جنگ سرد که پایان یافت، فضایی هم که قبلا وجود داشت نیز ناپدید شد. ایالات متحد پیروز بهنظر میرسید. اما هماکنون میبینیم که قدرت واشنگتن خیلی کمتر از آن است که رهبراناش آرزو داشتند و بسیار کمتر از آن است که بسیاری از نیروهای چپ هراساش را داشتند. شوروی و احزاب اقماریاش دیگر مانع راه تغییرات نیستند. این شرایط، وظیفه بس عظیم، اما فرصتهای جدیدی را نیز بههمراه داشته است. اینجا شاید درس نهایی رویدادهای ۱۹۵۶ را باید گفت. فرصتهایی پیش میآید که برخی اوقات قوتاش، نفس را در سینه حبس میکند. اغلب، زمانی که رادیکالها درپی تغییرات بنیادیناند، چنین بهنظرمان میرسد که سر خود را به دیوارهایی میکوبیم که بسیار نیرومندتر از ما هستند. اما دیوارها برای همیشه برپا نخواهند ماند. آنها فرو خواهند ریخت. لنین بهخوبی این نکته را بیان کرد. او گفت، بعضی مواقع چنین بهنظر میآید که، برای دههها هیچ اتفاقی رخ نخواهد داد. آنگاه، در عرض تنها چند هفته، بهاندازه چند دهه اتفاقهایی رخ میدهد. مجارستان در اکتبر و نوامبر ۱۹۵۶ یک نمونه آن است. موارد دیگری نیز پس از آن روی دادند و باز هم رخ خواهند داد.
مایک هینس
ترجمه:دادبه خسروی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست