شنبه, ۲۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 8 February, 2025
جریان شناسی منافقین قدیم, منافقین جدید
![جریان شناسی منافقین قدیم, منافقین جدید](/web/imgs/16/119/5gimi1.jpeg)
« ... امام (ره) در پاسخ [یکی از روحانیون] فرمودند: «من اعضای مجاهدین را میشناسم و با مواضع آنها آشنایی دارم و کتابهایشان را هم خواندهام؛ اما تا زمانی که اینها دست به اسلحه نبردهاند با آنها کاری نداریم.»
یکی از افراد شرکت کننده در جلسه گفت: «حضرتعالی میفرمایید کتابهای اینها را خواندهاید؛ آیا اینها خطرشان از منافقین صدر اسلام بیشتر نیست؟» بعد، از این گروه برای اولین بار با تعبیر منافقین یاد کرد. امام مجدداً فرمودند: «من این طور نیست که اینها را نشناسم؛ ولی تا آنها سلاح را برای جنگ با ما از رو نبستهاند، با آنها کاری نداریم.»
یکی دیگر از اعضای جلسه گفت: «یعنی شما واقعاً از جانب اینها در حال حاضر احساس خطر نمیکنید؟» امام بار دیگر همان جملة خود را تکرار کردند و در واقع به سیرة جدشان در مورد خوارج عمل کردند. بعد از آن، دیگر اجازه ندادند که در آن جلسه بحث مزبور ادامه پیدا کند... »
این جملات بخشی از خاطرات آیت الله یزدی است که به خوبی بیانگر نوع رویارویی امام خمینی با منافقین است؛ مواجهه ای که با تغییر رفتار سازمان مجاهدین خلق در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و ورود به فاز مسلحانه تفاوتی ماهوی یافت.
● نشست تبریز نقطه آغاز
مقدمات این سازمان در سال ۴۴ آغاز گشت اما در عمل از پاییز ۴۷ و به دنبال نشست تبریز با حضور ۳ عضو موسس، محمد حنیفنژاد، سعید محسنی و عبدی نیک بین آغاز فعالیت کرده و در سال ۵۰ نام «سازمان مجاهدین خلق ایران» را برای خود برگزید.
در طول این سالها به فراخور فعالیتهای سازمان بارها اعضای شورای مرکزی آن تغییر کرد. پس از مرگ رضا رضایی در سال ۵۲ به پیشنهاد بهرام آرام و با تایید کادرهای بالا، «تقی شهرام» بدون هیچ دردسری به مرکزیت سازمان مجاهدین خلق منصوب شد و مسئولیت شاخه سیاسی ـکارگری این سازمان را بر عهده گرفت.
شهرام با مصطفی شعاعیان (رهبر سابق جبهه دموکراتیک و عضو آن زمان چریکهای فدایی) نشستهای طولانی داشت که در تغییر موضع مذهبی و سیاسی شهرام بسیار موثر بود شهرام از شهریور ماه ۵۲ مذهب را کنار گذاشت وبه فکر تسری آن به سازمان افتاد، سیری که عامل موثر در مارکسیست شدن سازمان گشت و نقطه عطف رشد روحیه نفاق در آن شد، شاید از همین زمان و دیگر بتوان نام این سازمان را سازمان منافقین گذاشت؛ اگر چه مدتی طول کشید تا تیزبین ترین افراد همچون شهید لاجوردی در سال ۵۴ به این نفاق پی بردند. رهبر کبیر انقلاب، طی دیدار دو تن از نمایندگان این گروه در سال ۱۳۵۱ با ایشان با مواضع ایدئولوژیک مجاهدین خلق از نزدیک و بی واسطه آشنا شده بود. آنان طی جلسات متعددی (حدود ۲۴ جلسه) در نجف نتوانستند نظر امام خمینی (ره) را نسبت به خود جلب کنند. حضرت امام (ره) این دیدار را چنین تشریح کرده است:
بعضی از این آقایانی که ادعای اسلامی میکنند آمدند در نجف، یکیشان بیست و چند روز آمد در یک جایی؛ من فرصت دادم به او تا حرفهایش را بزند؛او به خیال خودش که میخواهد من را اغفال کند! معالاسف از ایران هم بعضی از آقایان که تحت تاثیر آنها واقع شده بودند ـ خداوند رحمتشان کند ـ آنها راهم اغفال کرده بودند، آنها هم به من کاغذ سفارش نوشته بودند... که اینها «انهم فتیه» ـ قضیه اصحاب کهف. من گوش کردم به حرفهای اینها که ببینم اینها چه میگویند. تمام حرفهاشان هم از قرآن بود و از نهجالبلاغه.. این آمده بود که من را بازی بدهد؛ من همراهی کنم با ایشان. من هیچ راجع به اینها حرف نزدم. همهاش را گوش کردم. فقط یک کلمه راکه گفت «ما میخواهیم قیام مسلحانه بکنیم» گفتم «نه، شما نمیتوانید قیام مسلحانه بکنید؛ بیخود خودتان را به باد ندهید.»
طرفه آن که این نمایندگانی که در سال ۱۳۵۱ با امام خمینی(ره) در نجف دیدار کردند سه سال پس از آن دیدار (در سال ۱۳۵۴) رسما و علنا به ایدئولوژی کمونیسم پیوستند.
● خاستگاه فکری سازمان
در وهله نخست، مفسران و نظریهپردازان سازمان به ویژه حنیفنژاد و رضایی، اسلام را مطابق با دیدگاه نهضت آزادی تفسیر کردند اما به مرور زمان و با گسترش روز افزون فرهنگ مارکسیستی در میان نیروهای رادیکال مخالف رژیم، مجاهدین نیز به سهم خود تحت تأثیر این نفوذ قرار گرفتند و سعی در تبیین و تلفیق برخی از آرای پرطرفدار مارکسیسم در قالب باورهای اسلامی کردند. به نحوی که صریحاً بیان داشتند: «... این احساس در همه ما مشترک بود که ... مذهب بدون آمیختن مارکسیسم ـ لنینیسم در متن آن حتی یک سانتیمتر نمیتواند ما را جلو ببرد.»
در واقع دینشناسی سازمان مشتمل بر یک هسته و یک پوسته بود. هسته آن مارکسیستی و پوسته آن اسلامی بود و برخی از اعتقادات آنها با مبانی فکری شیعه مغایرت داشت. به عنوان مثال آنها عصمت پیامبر و ائمه را نفی میکردند و معتقد بودند که آنها نیز از اشتباه مصون نیستند. آنها همچنین به مقوله معاد با استفاده از نظریات داروین جنبه مثالی میدادند و مسأله تقلید از مجتهدان را نپذیرفتند. در واقع آنها تفسیری ارائه میکردند که سازمان در رهبری آن قرار میگرفت.
به تدریج ردپای نظریههای مارکسیسم در زمینههای تکامل اجتماعی، تضاد دیالکتیک، ماتریالیزم تاریخی و برخی دیگراز مقولات در آثار و اندیشههای مجاهدین پدیدار و متداول گردید. بالاخص در اقتصاد، مجاهدین نزدیکی زیادی با مارکسیسم پیدا نمودند. ایران را جامعهای نیمه فئودالیـ نیمه استعماری با حکومت بورژوازی کمپرادور و وابسته به امپریالیزم جهانی معرفی میکردند. بدین ترتیب سازمان در بخش آموزشهای سیاسی و اجتماعی تحت تأثیر مارکسیسم ـ لنینیسم قرار گرفت و در نهایت علمی بودن اصول مارکسیسم را تحت عنوان «علم مبارزه» و یا «علم تکامل اجتماعی» به رسمیت شناختند و عملاً مرز بین این جهانبینی و اسلام را محو نمودند.
علیرغم تمام این تلاشها کارگزاران سازمان به خوبی دریافته بودند که برای به دستآوردن پایگاه مردمی و رخنه در دل تودهها پیش از هر کار باید امام خمینی را به پشتیبانی از سازمان واداشت و از جایگاه امام در میان ملت برای سازمان بهرهبرداری نمود. از این رو نخست در پی ربودن هواپیمای تاکسی ایر از دبی و بردن آن به بغداد، سازمان از راه غیرمستقیم فشارهایی بر امام آورد تا به پشتیبانی از ربایندگان هواپیما و سازمان آنان برخیزد. اما این نقشه به سبب ژرفنگری امام به بار ننشست و با شکست روبرو شد. سپس درخواستهای متعددی برای دیدار با امام مطرح شد، ولی امام در برابر دیدارهای اعضای سازمان، ضمن مخالفت با مبارزه مسلحانه و تأکید بر نابودی این تشکیلات، اعلام نمودند: «من از مجموع اظهارات و نوشتههایشان به این نتیجه رسیدم که این جمعیت به اسلام اعتقاد ندارد، لیکن چون میداند که در کشوری مانند ایران که بیش از هزار سال است اسلام در رگ و پی این ملت ریشه دوانیده است جز با نام اسلام نمیتوان پیشرفت کرد، لذا اسلام را ملعبه کردهاند. بالای نوشته خود نام خدا را میگذارند لیکن ذیل آن همان حرفها و بافتههای مارکسیستها و مادیون است. این فکر در من فقط در حد یک گمان بود لیکن هر چه گذشت و نوشتههایشان بیشتر منتشر شد این گمان در من بیشتر تقویت شد. البته من نمیخواهم بگویم همه آنهایی که با این جمعیت هستند این جوریاند. ممکن است در میان آنها افرادی باشند که واقعاً به اسلام اعتقاد داشته باشند و چه بسا افرادی که فریب آنها را خورده باشند لیکن اساس تشکیلات این جمعیت روی اعتقاد به اسلام نیست.»
به تدریج سازمان مجاهدین پس از سال ۱۳۵۱ به مارکسیسم گرایش بیشتری پیدا کرد. در اواخر سال ۱۳۵۲ اعضای سازمان به مطالعه گستردهای درباره انقلابیون کوبا، ویتنام، چین و روسیه مشغول شدند. در اواسط سال ۱۳۵۳ اعضای فعال خود را به کارخانهها فرستادند و در اواخر همان سال برخی سران آن از ضرورت ترکیب مارکسیسم و اسلام سخن گفتند.
اما سرانجام در اردیبهشت ۱۳۵۴ بیشتر رهبران سازمان که هنوز آزاد بودند در بیانیهای به تغییر ایدئولوژی و پذیرش مارکسیست ـ لنینیست و کنار نهادن اسلام از سازمان رأی دادند. کادر رهبری سازمان در جزوهای با عنوان بیانیه مواضع ایدئولوژیک اعلام کرد که پس از ده سال زندگی مخفی، چهار سال مبارزه مسلحانه و دوسال بازاندیشی ایدئولوژیکی گسترده، به این نتیجه رسیده است که نه اسلام، بلکه مارکسیسم فلسفه انقلابی راستین است.آنها نوشتند «ما هرچه پوستین هزار و چهارصد ساله اسلام را با توجیهات علمی وصله مینمودیم، بخش دیگری از آن دچار پارگی میشد.» زیرا اسلام ایدئولوژی طبقه متوسط است ولی مارکسیسم ایدئولوژی «رستگاری و رهایی طبقه کارگر.»
● شکاف در سازمان
با این چرخش ایدئولوژیکی کامل، شکاف عمیقی در سازمان مجاهدین پدید آمد. در حالی که برخی از اعضای سازمان به ویژه در تهران از این تغییر موضع پشتیبانی میکردند، اعضای دیگر بویژه در استانها، اسلامی باقی ماندند. سازمان مجاهدین به دو جناح رقیب تقسیم شد که هر یک نشریه، تشکیلات و فعالیتهای ویژه خود را داشت و رقبای خود رابه طرح کودتا، کشتن سران و لو دادن یکدیگر متهم مینمود. جناح مجاهدین مارکسیست به فعالیتهای کارگری خود شدت بخشید، خواستار تشکیل یک حزب کارگری جدید شد، نشریه قیام کارگر را منتشر کرد. اما عدم همکاری نیروهای اسلامی با سازمان، اختلافات داخلی و حجم اطلاعات زیادی که به دست ساواک رسیده بود باعث شد تا ساواک به سرعت سازمان را از هم فروپاشد.
ظرف چند ماه بقایای نیروهای سازمان اعم از مارکسیست و مسلمان به چنگ ساواک گرفتار شدند و از اواسط سال ۱۳۵۵ دیگر عملاً سازمان وجود خارجی نداشت.
● جمع آوری سلاح
در جریان پیروزی انقلاب، چند تن از کادرهای قدیمی آن از زندان آزاد شدند، به سرعت شروع به سازماندهی کردند و در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب به جمعآوری میزان زیادی اسلحه مبادرت ورزیدند. این گروه از همان روزهای اوج انقلاب به انحاء مختلف در مقابل نظام نوپای جمهوری اسلامی ایستادند و برای جذب جوانان و تودههای مردم و انجام کارهای سیاسی، «جنبش ملی مجاهدین» را تأسیس کردند. سازمان مجاهدین خلق در آستانة پیروزی انقلاب مجموعاً تشکیلاتی با ۱۵۰ عضو بود؛ در حالی که در نیمة دوم سال ۱۳۵۹، پراکندگی دفاتر و اعضاء و هواداران تشکیلاتی به چند برابر رسیده بود.
۲۳ بهمن، زمانی که سازمان طی اطلاعیه ای علنی اعلام وجود کرد، کادر مرکزی ۱۵ نفره آن شکل گرفت و ساختمانی در نزدیکی میدان ولی عصر (عج) را به خود اختصاص داد و در آن به سازماندهی نیروهای خود پرداخت. سعادتی یکی از آن ۱۵ نفر نیز شرکت نولکو را برای پوشش فعالیتهای سازمان به وجود آورد، شرکتی که آغاز مواجهه این سازمان با نظام را تسریع بخشید.
محمدرضا سعادتی که به تعبیر خسرو تهرانی حتی از موسی خیابانی نیز به مسعود رجوی نزدیک تر و به عنوان نفر دوم سازمان مجاهدین خلق شناخته می شد، هنگام در اختیار گذاشتن پرونده سر لشکر مقربی به ولادیمیر فنسینکو (دبیر اول سفارت شوروی) در شرکت نولکو در ۶/۲/۱۳۵۸ دستگیر شد. او در قبال ارائه این اسناد برخی نیازهای سازمان را نیز اعلام کرده بود که از آن جمله اسلحه بود. بر این اساس می توان با اطمینان گفت که سازمان از همان روزهای نخست در راه مقابله مسلحانه با نظام بوده است.
به این موضوع در کتاب " جمعبندی یکساله مقاومت" که منعکس کننده سلسله مصاحبه های مسعود رجوی در سال ۱۳۶۱است مورد اشاره قرار گرفته که مجاهدین (منافقین) حتی قبل از ورود [امام] خمینی به ایران، میدانستند که در نهایت با وی کنار نخواهند آمد و کار به جنگ مسلحانه خواهد کشید. رجوی میگوید: " حتی یک سال قبل از ورود [امام] خمینی به ایران، از روی اطلاعیههایی که میداد، تفکر و ماهیتش را به طور مکتوب، تحلیل نموده ... در این تحلیل که بعدا خبرش در زندان به گوش رفسنجانی هم رسید ـ آشکارا گفته بودیم که اگر [آیتالله] خمینی بیاید باز انقلاب دیگری لازم خواهد بود."
بر اساس همین بینش بود که سازمان منافقین در روزهای پرتلاطم بهمن ۱۳۵۷ بیش از هر چیز در اندیشه تخلیه سلاح پادگانها بود.
در کتاب «کا.گ.ب در ایران» که به قلم کوزیچکین یکی از مأموران این سازمان در ایران نوشته شده است، در این خصوص آمده است: «برقراری روابط ما با سازمان مجاهدین خلق، علیرغم توهماتی که آنها داشتند، به خوبی پیش میرفت و گسترش مییافت. مجاهدین در جریان حمله به سازمانهای رژیم شاه، سفارتخانههای ایالات متحده و بریتانیا، توانسته بودند آرشیو اسناد ساواک را بدست آورند. وقتی این خبر را به مسکو منتقل نمودیم، بلادرنگ خطاب به ما چنین نوشتند: بلافاصله با مجاهدین تماس بگیرید و از آنها اسناد مربوط به دخالت و هدایت مزدوران اطلاعاتی شوروی در ارتش و سایر دستگاهها و به خصوص پرونده سرلشگر مقربی را در ساواک بخواهید...
وی ۳۰ سال عامل K.G.B بود، از زمانی که افسری جوان بود٬ در سال ۱۹۴۵ به خدمت این سازمان درآمد. او بهترین عامل رزیدنسی به حساب می آمد و اطلاعات محرمانه ای را که واقعاً برای اتّحاد شوروی حایز اهمیت بود٬ در اختیار ما می گذاشت. در طی سال ها، ترقّی بسیار کرد و مسئول خرید اسلحه از آمریکا و دیگر کشورهای غربی شد... دیگر جانشینی برای او یافت نمی شد؛ به این علت بدیهی است که مقربی تنها عامل رزیدنسی بـود... با از دست رفتن مقربی٬ در رزیـدنسی یک خـلا اطّـلاعاتی پـیدا شـد؛ اضـافه بـر ایـنها٬ او عـملاً هـمه افسـران PI، [Political Intelligence] را که در زمان های مختلف و در آن دوران طولانی همکاری با او کـار کرده بودند٬ می شناخت...»
بر اساس این خاطرات سعادتی از همان زمان تقاضای پشتیبانی سلاح از سوی شوروی را داشته و در جواب به این سوال که با وجود اسلحه های غنیمتی از پادگان ها چه نیازی به چنین امری است، گفته بوده است که اسلحه های ما تنها برای یکسال کافی است. پروژه ای که با دستگیری سعادتی نیمه کاره ماند.
● اولین رویارویی مسلحانه
سران سازمان در اولین واکنش به دستگیری سعادتی به محضر امام (ره) رفتند. از آن دیدار که در همان روز دستگیری اتفاق افتاد در صحیفه نور تنها چند جمله مختصر منعکس گردیده است. امام خمینی (ره) در بخشی از سخنان خود ضمن تاکید بر اهمیت تلاشهای سازنده به خاطر نجات کشور از بازگشت به اوضاع سابق، فرمودند: اسلام بیش از هر چیزی به آزادی عنایت دارد و در اسلام خلاف آزادی نیست؛ الا در چیزهایی که مخالف با عفت عمومی است.
در این دیدار که در قم انجام شد، مسعود رجوی، موسی خیابانی و تنی چند از اعضای سازمان حضور داشتند. کیهان که آن روزها در سیطره سازمان بود، تیتر بزرگی از صفحه اول شنبه ۸ اردیبهشت را به این دیدار اختصاص داد و با ذکر جمله ای از مسعود رجوی از ملاقات یکساعته اعضای سازمان با امام خبر داد و نوشت کلیه ملاقاتهای امام ۶ روز متوقف شد.
با این حال، امام (ره) نه تنها ملاقاتها را متوقف نکردند بلکه فردای دیدار با مجاهدین، بیش از هر روز دیگری ملاقات داشتند و در دیدار کارکنان صنعت نفت فرمودند: «عزیزان من! ...توطئهها را، توطئههای بزرگ را، در همه اقشار، در همه موارد، خنثی کنید. من قبلاً گفته بودم که غائله ایجاد میکنند شیاطین؛ هر روزی به اسمی. ما باید از این غائلهها جلوگیری کنیم، هوشمند باشیم، غائلهها را با هوشیاری توجه کنید و خنثی کنید. ممکن است پس از چند روز دیگر یک غائله دیگر بلند بشود. از اولاد من یکی ترور بشود یا خودم. اینها باید بدانند که نهضت ما قائم به شخص نیست؛ نهضت ما همگانی است؛ همه ملت رهبرند؛ همه بیدار شدهاند. گمان نکنند که با ترور، کاری انجام میدهند. ملت ما راه خود را یافته است. ما از این دسیسهها نمیترسیم.» از این جملات به نظر می رسد در آن تاریخ (سه روز پیش از شهادت آیت الله مطهری) گفتگوهایی در میان امام و آنها رد و بدل شده که امام آینده آنها را به آنها تذکر داده و باز تاکید فرموده اند با ترور نمی توانند کاری از پیش ببرند.
نکته جالب تر این دیدار موضوعی است که مسعود رجوی ۱۷ سال بعد بدان اعتراف می کند، سازمان تقاضای این دیدار را قبل از دستگیری سعادتی داده بود، آنها در اواخر فروردین سال ۱۳۵۸ به دلیل شهرت یافتن به خروج از اسلام و نامسلمانی پس از دیدار با مرحوم سید احمد خمینی تقاضای دیدار با امام را کرده بودند تا بدین وسیله کسب اعتبار نمایند و برای بدست آوردن نظر مطلوب امام خمینی شهادتین خویش را در مطبوعات روز اول اردیبهشت منتشر نمودند!
این دیدار نتوانست در تغییر دیدگاه امام و یا آزادی سعادتی اثری بگذارد. دستگیری این عضو ارشد سازمان منافقین برای تکمیل تحقیقات و یافتن دیگر سرنخها کاملا محرمانه انجام گردیده و خبر آن منتشر نگشته بود تا سرانجام دستگیری سعادتی توسط سازمان مجاهدین انقلاب افشا گردید. این امر که بدون هماهنگی رخ داده بود در کنار به نتیجه نرسیدن لابی های محرمانه آنها سبب گردید سازمان مجاهدین خلق از ۲۵ خرداد ۵۸ تا ۹ تیرماه آن سال بیش از ۷ اطلاعیه در حمایت از وی صادر نماید که به توجیه عمل او در برقراری ارتباط با شوروی و ادعای شکنجه وی می پرداخت.
در ادامه جوسازی ها در مسیر رسیدگی به این پرونده در ۱۷ تیرماه در مشهد مردم به مواضع سازمان اعتراض کردند که اولین تیراندازی اعضاء سازمان به سوی مردم از این نقطه آغاز شد. این حادثه اگرچه تلفاتی نداشت اما نشان از آغاز رو در رو قرار گرفتن سازمان با نظام و ملت داشت.
● رویارویی نهایی
آنان سال ۱۳۵۸ را «سال افشاگری ارتجاع» و سال ۱۳۵۹ را «سال مقاومت» اعلام کردند. این پدیده نشان میدهد که مجاهدین خلق عرصة سیاسی کشور را با دیدگاهی استراتژیک به عنوان صحنة نبرد و رویارویی مینگریستند. در وهلة اول قصد تضعیف پایگاه مردمی روحانیت بالاخص رهبری امام خمینی (ره) داشتند و در وهلة بعد در پی یک حکومت جانشین برای جمهوری اسلامی بودند.
فعالیتهای تبلیغی سازمان مزبور، همواره با توسل به شخصیتهای محبوب مردم انجام میشد. در ابتدا تظاهر به پیروی از امام خمینی(ره)، اظهار نزدیکی به آیتالله طالقانی و بعدها مصادرة آنچه که توسط مجاهدین خلق «محبوبیت سیاسی بنیصدر» تصور میشد، گویای این فرایند است.
از آنجا که اختلافات سیاسی به مرور موجب آن شد که پارههای پراکندهای از انواع مشروعیت سیاسی و اجتماعی، مورد اختلاف، معلّق و تصاحب نشده باقی بمانند و سازمان مجاهدین خلق به مصادرة بخشهایی از این پارههای پراکندة مشروعیتهای فاقد متولّی بپردازد، در مورد مشروعیت مطلق و همهجانبة امام(ره) نیز دچار توهم گردید. سران سازمان از این واقعیت غافل بودند که جذابیت تام و مقبولیت عام رهبری و گفتمان حضرت امام(ره) هیچگاه در فضای خرده مشروعیتهای سرگردان مبادله نمیشود. عدم درک صحیح این واقعیت، آنان را به ورطة پیوند حیات سیاسی این سازمان با حیات سیاسی بنیصدر و سایر جریانهای ضدانقلاب سوق داد که درنهایت به واقعة ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ منجر شد.
سران مجاهدین خلق، نسبت به میزان توان و امکانات خود، همواره دچار نوعی توهم و خودشیفتگی بودند. برآوردهای ایشان نسبت به سازمانشان، واقعیت را نشان نمیداد. در نتیجة این تحلیل، به سیاست تهدید و عداوت قهرآمیز روی آوردند و با پیروی از رویة «همه یا هیچ» ، در انتظار تصرف کامل حاکمیت سیاسی بودند. سران این سازمان هیچگاه درصدد شناخت نفوذ و محبوبیت فراگیر امام(ره) و نیروهای پیرو وی برنیامدند. این واقعیت که برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ بر روی آراء میلیونی بنیصدر سرمایهگذاری کردند، نشانگر بیاطلاعی آنان از گسترش عام گفتمان امام خمینی(ره) بود؛ چرا که عمدة آرای بنیصدر، ناشی از آن بود که وی خود را پیرو خط امام خمینی(ره) نشان داده بود. مشروعیت بنیصدر نیز همانند مشروعیت دولت بازرگان، تبعی و نامستقل بود؛ زیرا در باور عمومی، رهبری قدسی امام خمینی(ره) تنها عنصر مشروعیت بخش نظام به شمار میرفت.
پژوهشگر: محمد مهدی اسلامی
منابع:
۱- صحیفه نور ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی
۲- خاطرات آیتالله محمد یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
۳-شرح تاریخچه سازمان مجاهدین خلق ایران ، احمدرضا کریمی از اعضای اولیه سازمان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
۴- نهضت امام خمینی، حمید روحانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
۵- مجاهدین خلق در آیینه تاریخ، علی اکبر راستگو، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
۶- جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران، رسول جعفریان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
۷- خاطرات احمد قدیریان، محمدرضا سرابندی و سیدحسین نبوی ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
۸- تروریسم ضدمردمی، دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
۹- سازمان مجاهدین خلق/پیدایی تا فرجام،موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
۱۰- خاطرات عزت شاهی،محسن کاظمی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی
۱۱- وصیتنامه شهید لاجوردی ، بنیاد فرهنگی شهید لاجوردی
۱۲- روانشناسی خشونت و ترور، مسعود جابانی (عضو سابق سازمان مجاهدین خلق)، چاپ در هلند
۱۳- «خاطرات یک شورشی ایرانی» ، مسعود بنی صدر (عضو سابق سازمان مجاهدین خلق)، چاپ در فرانسه
۱۴- آرشیو روزنامه های جمهوری اسلامی، اطلاعات، کیهان، شرق، خراسان، هفتهنامه های صبح صادق، جام هفته و شما ، نشریات چشم انداز ایران، مجاهد، پیکار و نگاه نو و سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست