دوشنبه, ۲۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 17 March, 2025
مجله ویستا

قدرت انگیزه روایت


قدرت انگیزه روایت

نگاهی به ادبیات دوره رنسانس به بهانه انتشار کتاب «معرفی دکامرون»

ما در مواجهه با ادبیات و هنر دوره رنسانس با هنرمندان و نویسندگان خلاقی برخورد می‌کنیم که به گونه‌ای هنر زمان خود را به اوج رسانده‌اند به شکلی که این جریان درقرون وسطی به عنوان برگ برنده‌ای مطرح است که به‌زعم اغلب منتقدان باعث پدیدآیی جریان‌هایی شده که دامنه هایش تا کنون ادامه دارد.

در دوره رنسانس شاهد ادبیاتی هستیم که برای اولین بار به اعماق وجودی انسان سرک کشیده به گونه‌ای که واژه انسان رنسانسی در این دوره رشد می‌کند و به جریانی پویا تبدیل می‌شود،همان گونه که می‌دانیم توجه به خواسته‌های درونی انسان و پرداختن هنر و هنر مند به این مقوله جریانی پدید آورد که انسان گرایی و توجه به ذات انسانی را مد نظر داشت.

در میان اوج تولیدات هنری وپیدایش گرایش‌های نوین هنری در دوره رنسانس شاهد ظهور چهره‌هایی در عالم ادبیات هم هستیم که بنا به وضعیت زمانه خود موفق به خلق آثاری ماندگار شده اند،آثاری که به شدت از سوی هنرمندان دوره‌های بعد مورد استقبال قرار گرفتند و حتی کارهایی بر اساس آن‌ها به رشته تحریر در آمد،یکی از نویسندگانی که توانست با یک اثر نام خود را به عنوان چهره‌ای مطرح در ادبیات رنسانس ماندگار کند «جیوانی بوکاچیو» ست،نویسنده‌ای که با کتاب «دکامرون» بخش عظیمی از بار ادبیات دوره خود را به دوش کشید.

حرف و حدیث‌ها درباره بوکاچیو و اثرش بسیار است و تاکنون شاهد تعبیرهایی مختلف از آن بوده ایم،دکامرون در درجه اول به عنوان یک اثر تکنیکی مطرح است اثری که بیش از پنج سال وقت نویسنده را گرفت،ماجرای کلی این کتاب حدیث نفس‌های ده مرد و زن است که به دلیل شیوع طاعون در جایی نزدیک به شهر فلورانس گرد آمده‌اند و به نوبت به شیوه‌ای منحصر به فرد برای همدیگر داستان گویی می‌کنند.

نکته جالب توجه در این کار انگیزه‌های روایت است یعنی این که بوکاچیو با دیدی مدرن توانسته دلیلی منطقی برای جمع شدن ده نفر در جایی دور از خانه و کاشانه ایجاد کند و از این رهگذر گامی تازه در عالم نویسندگی بردارد،آن چه کار بوکاچیو را خواندنی می‌کند پرهیز اززیاده گویی‌های متداول مخصوص به دوران پیش از خود است یعنی این که هر کدام از شخصیت‌ها بنا به همان دیدگاه انسان محور دارای شخصیت و سرشتی مخصوص هستند که می‌توان گفتار و کردار هرکدامشان را از زاویه‌های گوناگون تحلیل و بررسی کرد.

میزان تاثیرپذیری نویسندگان بزرگی چون سروانتس و شکسپیر از دکامرون تا حدی است که اغلب منتقدان آثاری چون دن کیشوت وچند نمایشنامه از شکسپیر را زائیده تاثیر مستقیم ذهنیت داستانی بوکاچیو قلمداد می‌کنند،ساختار هزار و یکشبی کار و اوج استفاده بوکاچیو از افسانه‌ها و قصه‌های کهن فرانسوی،رومی،کشورهای مشرق زمین و یونانی است که از این منظر هم می‌توان کار او را به عنوان یک احیاگر نقل‌های سینه به سینه و بومی به رسمیت شناخت.

دکامرون به عنوان اولین و ارزشمند ترین کار نثر دروه رنسانس بیش از صد داستان دارد که همگی آنها از زبان ده شخصیت حاضر در کارروایت می‌شوند،نکته قابل توجه در این داستان‌ها وجه ناتمامی آنهاست یعنی اینکه داستان‌هایی مختلف از دل داستان‌های دیگر زائیده می‌شوند و هنگامه‌ای از روایت داستانی را پدید می‌آورند.

دکامرون به زبان یونانی به معنای ۱۰ روز است،نام اثر نشان دهنده اوج علاقه نویسنده به ادبیات یونانی است. یکی دیگر از مشخصات بارز این اثراشعاری است که در آخر هر کارتوسط شخصیت‌های داستانی خوانده می‌شوند،نکته‌ای که نشان دهنده ذائقه بالای شاعری بوکاچیوست،به نظر می‌رسد که بوکاچیو به لحاظ تسلط بر ادبیات شفاهی،قصه گویی و شعر یکی از سرآمدان دوره خود بوده. بسیاری از منتقدان بر این باورند که بوکاچیو هرگز چنین تصوری نداشته که اثرش،اثری ماندگار از آب در بیاید همان گونه که در جاهای مختلف هم خوانده ایم زمانی که او این کار را می‌نوشت به تصور خود قصه‌ها و حکایات و روایاتی را باز می‌گفت که فقط برای زن‌های تنها و بی‌حوصله و ملال زده مفید بود و این مجموعه می‌توانست برای مدتی آنان را سرگرم کند اما خودش باور نمی‌کرد که این اثر شاهکاری ارزشمند و پرقدر به شمار آید.

توجه به ذات زندگی و میل به زنده بودن را می‌توان علاوه در وجود شخصیت‌های داستان گو وشخصیت‌هایی که در درون قصه‌ها زندگی می‌کنند در وجود حیوانات هم دید،نکته‌ای که باید همواره مورد توجه قرار گیرد تا هرچه بیشتربه عدم پوچگرایی بوکاچیو پی ببریم.

دکتر امرالله ابجدیان درجلد سوم کتاب تاریخ ادبیات انگلیس به نام «عصر رنسانس » می‌نویسد:واژه رنسانس (Renaissance) در زبان‌های ایتالیایی و فرانسوی، به معنی تجدید حیات است و مقصود از آن، تجدید حیات زبان و آثار مکتوب یونانی و لاتین کلاسیک می باشد. این واژه دارای چنان معنی گسترده و عمومیت یافته ای است که مسئول تمام وقایع هماهنگ و نا هماهنگی که از سده چهاردهم تا میانه سده هفدهم در اروپا و انگلیس رخ داد، شناخته شده. در واقع آغاز و پایان عصر رنسانس در کشورهای مختلف متفاوت است و رنسانس انگلیس در حدود یک سده پس از رنسانس ایتالیا شروع شد. اگر بر تجدید حیات زبان و ادبیات یونانی و لاتین کلاسیک و جریانهای شکل دهنده رنسانس تاکید شود، به این نتیجه می رسیم که رنسانس مدت‌ها پیش از سده پانزدهم شروع شده و برخی از شعرای قرون وسطی همانند دانته(Danté) و چاسر(Chaucer) و حتی ماتیو آرنولد (Matthew Arnold)، شاعر و منتقد قرن نوزدهم، را می توان شعرای رنسانس نامید.

رنسانس، به عنوان یک واژه تاریخی معانی زیادی دارد که همگی به آنچه در سده چهاردهم در ایتالیا گذشت، مرتبط هستند. تاریخ نویسان معتقدند که قرون وسطی نخستین صحنه تمدن انگلیس و عصر ایمان است. در عصر رنسانس، آرزوهای دنیوی به قلمرو ایمان هجوم بردند. به گفته تاریخ نویسان، رنسانس تاج تمدن انگلیس است؛ زیرا توانست بین عقل و ایمان و میان احساسات و اندیشمندی تعادل برقرار سازد. رنسانس نهضتی سیاسی نبود که بتوان آغاز و پایانش را دقیقا تعیین کرد. رنسانس یا تجدید حیات ادبی نهضتی بود که به تدریج شکوفا گشت و از قرون وسطی فاصله گرفت.

مسلما اهمیت عمده رنسانس در همین رهایی از قرون وسطی است، و تغییرات چنان بودند که رنسانس و قرون وسطی دو واژه متضاد گشتند. اما نه تنها جدایی از قرون وسطی تدریجی بود، بلکه برخی ویژگی‌ها و عقاید رنسانس به قرون وسطی مربوطند و بعضی از صفات مشخصه قرون وسطی، در تمام عصر رنسانس تداوم یافتند. اصل استقلال فردی و واقع گرایی (Individualism and Realism) در زندگی و در ادبیات که از ویژگی‌های تجدید حیات ادبی هستند، در عصر چاوسر و حتی زودتر از آن دیده می شوند و دشمنی نسبت به مراجع کلیسا مدت‌ها پیش از رنسانس آشکار گشت. تفاوت رنسانس با قرون وسطی در این است که رنسانس، قدرت کلیسا و مراجع آن را کاهش داد و از باستانی‌ها مراجع عظام ساخت.

رنسانس نتیجه تاکید بر تمایلات و نظریه هایی بود که رویدادهای تاریخی پدید آورد تا اجتماع و ادبیات را از قیود دست و پاگیر قرون وسطی رهایی بخشد و تفسیر و تعبیر جدید سنت‌های عیسوی را با فرهنگ و سنت‌های کلاسیک و غیرعیسوی هماهنگ سازد.

رسول آبادیان