چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

آینده متعلق به من است اگر


آینده متعلق به من است اگر

موفقیت و راه های رسیدن به آن

همیشه با خودش دودوتا چهارتا می‌کند تا مطمئن شود که آدم موفقی هست یا نه؟ خیلی چیزها یادش می‌‌آید. این‌که در مدرسه همیشه شاگرد اول بود، این‌که بلافاصله در دانشگاه قبول شد و در ۴ سال تحصیلش همیشه نفر اول بود.

کارشناسی ارشد را هم با همین سرعت و کیفیت پشت سر گذاشت و حالا عزمش برای گرفتن مدرک دکتری جزم است. خوب یادش هست که هنوز دانشجو بود که ازدواج کرد؛ آن‌هم با مردی که دوستش داشت و خودش انتخابش کرده بود؛ ازدواجی که پس از چند سال هنوز فکر می‌کند که بهترین تصمیم زندگی‌اش بوده.

او پول خوبی هم درمی‌آورد، یعنی چند سالی است که یک کار خوب ‌ که همه غبطه‌اش را می‌خورند پیدا کرده است. دقیق که می‌شود، می‌بیند رئیسش هم از او راضی است و محبت همکارانش را هم خوب به خود جلب کرده است.

کمی که به مغزش فشار می‌آورد، از این هم مطمئن می‌شود که اهل فامیل همه از او خاطره‌ای خوب در ذهن دارند و وقتی می‌خواهند از آدمی موفق نام ببرند، همیشه او را مثال می‌زنند.

ولی وقتی او صادقانه با خودش خلوت می‌کند با سبک و سنگین کردن زندگی‌اش، احساس می‌کند انگار قضاوتش با قضاوت اطرافیانش فرق می‌کند. او قبول دارد که همیشه شاگرد اول بوده، در کارش موفق شده و زندگی مشترک ایده‌آلی دارد ولی انگار تعریف موفقیت از نظر او، چیزی فراتر از این حرف‌هاست. به نظر او، موفقیت هیچ مرزی ندارد و حتی اگر روزی به مرزهای موفقیت هم برسد، باز آن طرف مرزها، چیزی است که او هنوز به آن نرسیده است.

بعضی آدم‌ها نخست هدفی را در نظر می‌گیرند و آن را به عنوان یکی از پله‌های موفقیت در نظر می‌آورند، اما به محض ‌آن که به آن می‌رسند، شور و شوق اولیه را از دست می‌دهند و رسیدن به آن هدف را نه یک موفقیت که اتفاقی ساده و معمولی تلقی می‌کنند.

از نظر این افراد،‌ دامنه موفقیت آنقدر گسترده و بی‌انتهاست که هرچه آنان تلاش می‌کنند فقط به درجاتی از آن می‌رسند و هرگز از آنچه به دست آورده‌اند، راضی نمی‌شوند.

اما کسانی هم هستند که به محض رسیدن به موفقیت کوچک، آن را آنقدر بزرگ می‌کنند و از آن انرژی می‌گیرند که حدی برایش متصور نیست. بعضی‌ها نیز هستند که در همان حالی که دیگران، آنها را آدم‌های موفقی می‌دانند، خودشان هم چنین قضاوتی دارند و از این احساس، لذت می‌برند. ولی دلیل این همه تفاوت شاید در لایه‌های پنهان شخصیت آدم‌ها نهفته باشد، همان بخش‌های پنهانی که سبب می‌شود یک فرد با پروراندن آرزوها و ایده‌آل‌های دور و دراز در ذهنش هرگز به آنچه به دست آورده است،‌ قناعت نکند و دنبال موفقیت‌‌های دیگر باشد و یک فرد با سختکوشی و رسیدن به هدف‌هایش از زندگی توام با موفقیت لذت ببرد.

● روح نامحدود، موفقیت بی‌انتها

اما این که کسی هیچ وقت از موفقیت‌های به دست آمده‌اش راضی نباشد و توفیقاتش را در زندگی، موفقیت به حساب نیاورد گرچه زندگی کمی برایش سخت می‌شود و شیرینی‌اش را از دست می‌دهد ولی انگار تا حدی طبیعی است.

بهمن پاکدل، مشاور خانواده با تعریف موفقیت و فرد موفق به «جام‌جم» می‌گوید: انسان موفق، کسی است که با سنگ‌هایی که به طرفش پرتاب می‌شود (شکست‌ها و ناکامی‌ها)‌ برجی بلند و محکم بسازد و بر فراز آن بدرخشد. البته هر فردی، موفقیت را بر حسب آرمان‌های خود تعریف می‌کند؛ ولی در مجموع به توفیق افراد در رسیدن به هر آرزویی که شدن آن، محال به نظر می‌رسد، موفقیت گفته می‌شود.

او رسیدن به آرامش و نشاط را مهم‌ترین پیامد رسیدن به هدف می‌داند و با تاکید بر موقتی بودن این احساس می‌گوید: موفقیت‌ها اگرچه باعث آرامش و نشاط می‌شوند ولی لذت آنها تنها تا مدت‌کوتاهی می‌تواند افراد را شارژ کند؛ به طوری که افراد پس از رسیدن به موفقیت، به مرور نسبت به آن بی‌تفاوت می‌شوند و در نتیجه دوباره به دنبال آرزو و موفقیت‌ دیگری می‌گردند.

این مشاور خانواده چنین افرادی را چون انسان راه گم کرده و سرگردان می‌داند و ادامه می‌دهد: اهداف مکرر یا آرزوهای زیاد و به سختی افتادن و رنج کشیدن برای رسیدن به آنها سپس چند صباحی لذت بردن از آنها، واقعیت زندگی بسیاری از آدم‌هاست. این در حالی است که رسیدن به موفقیت در اصل ناشی از سیرتکاملی روح است؛ به این معنا که ما همواره می‌خواهیم از رقبای خود جلو بیفتیم و همیشه یکه‌تاز،‌ نمونه و مورد تمجید دیگران باشیم هر چند موفقیت واقعی زمانی به دست می‌آید و زمانی لذت آن، همیشگی می‌شود که افراد به خداوند و عالم معنویت مرتبط شوند.

● موفقیت و هزار راه

ولی فارغ از این که موفقیت چیست و مرز موفقیت عادی و ماندگار کجاست، اگر کمی صادق باشیم، حتما این مساله را تایید می‌کنیم که بیشتر افراد به جای آن که برای رسیدن به موفقیت تلاش کنند، در رویای رسیدن به آن زندگی می‌کنند. در واقع هیچ‌کسی به صورت شانسی و اتفاقی به موفقیت نمی‌رسد، چرا که راه موفقیت از تلاش و سختکوشی می‌گذرد، چیزی که ناپلئون هیل با پژوهش‌هایش آن را تایید کرد.

انسان موفق، کسی است که با سنگ‌هایی که به طرفش پرتاب می‌شود برجی بلند و محکم بسازدسال ۱۹۰۸ بود که اندرو کارنگی از ناپلئون هیل دانشجو خواست تا طی ۲۰ سال دست به تحقیقاتی بزند و اصول اولیه و مهم موفقیت را بیابد.

هیل که خود علاقه بسیاری به این کار داشت، با در نظر گرفتن جامعه آماری ۵۰۰ نفره و مشاغل گوناگون آن، تحقیق و مصاحبه‌های بسیاری انجام داد و حاصل آن را سال ۱۹۲۸ در کتابی با نام فلسفه موفقیت منتشر کرد. ۶۰ سال بعد، بنیاد ناپلئون هیل دست به آزمایشی دوباره زد و اصول نوشته شده در آن کتاب را دوباره بررسی کرد و به این نتیجه رسید که در این اصول پس از گذشت ۶ دهه هیچ تغییری صورت نگرفته است.

ناپلئون هیل در کتاب خود، ۱۷ اصل را برای موفقیت در زندگی و شغل برشمرده است که اصول نگرشی، اصول فردی، اصول ذهنی و فکری، اصول مشارکتی و اصول معنوی به عنوان ۵ گروه اصلی و مثبت‌اندیشی، قاطعیت و تلاش در هدف، یادگیری از اشتباهات، مدیریت زمان و ثروت، سلامتی جسم و ذهن و تفکر جمعی به عنوان برخی از زیرشاخه‌های گروه‌های اصلی مطرح شده است.

در واقع او در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که تلاش در رفتار و اعمال انسان برای دستیابی به موفقیت بسیار موثراست، اما اگر شخص تلاشگر فاقد روحیه مثبت باشد، آن طور که باید به هدف خود نمی‌رسد.

او همچنین پی برد همان‌گونه که چینی‌ها می‌گویند چیزی به نام تهدید و شکست وجود ندارد بلکه همه آنچه هست، فرصت است.

اینها همان چیزهایی است که برایان ترسی نیز در قالب ۱۲۰ قانون موفقیت جهانی بر آن تاکید دارد. او معتقد است: افکار افراد تبدیل به واقعیت می‌شود و آدم‌ها تبدیل به همان چیزی می‌شوند که بیشتر درباره آن فکر می‌کنند؛ پس باید زندگی ایده‌آل خود را با تمام جزئیات مجسم کرد و این تصویر ذهنی را تا زمانی که محقق شد، حفظ کرد.

کل ماجرای موفقیت، همین است این که به توانایی خودت ایمان داشته باشی و به هدفی که به آن معتقدی، پایبند بمانی و برای رسیدن به‌آن تلاش کنی. پس موفقیت را در ذهن پروراندن و برای آن تلاش کردن، گام نخست است؛ همان‌گونه که روان‌شناسی موفقیت معتقد است؛ نگاهی به زندگی انسان‌های موفق نشان می‌دهد بیشتر آنها در ابتدا اشخاص خانه به دوش بوده‌اند، ولی در عین حال افکاری بلند شبیه به سلاطین داشته‌اند. بنابراین اگر می‌خواهیم به موفقیت برسیم باید جنس ذهنیت خود را از افکار مثبت و همراه با امید به آینده بسازیم و همیشه در ذهن داشته باشیم که بیشتر آدم‌های موفق دنیا از صفر شروع کرده‌اند و پس از تلاشی مستمر و تقویت افکار مثبت و برنامه‌های مناسب به اهداف خود رسیده‌اند.

پس وقتی فردی چنین می‌اندیشد، هیچ وقت زمان برای او دیر نشده است. در واقع کسی که ارباب ذهن خودش است، هیچ وقت به کمبود منابع، محدودیت‌ها، معلولیت‌ها و اموری چون پیری فکر نمی‌کند، بلکه همواره به این می‌اندیشد که از کدام راه باید برای رسیدن به موفقیت استفاده کند.

مریم خباز