جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
مجله ویستا

ائتلاف جریان فتنه و انحراف در بستر انتخابات رقم می خورد


ائتلاف جریان فتنه و انحراف در بستر انتخابات رقم می خورد

جریان فتنه از مدت ها قبل در انتظار ظهور جریانی از درون اصول گرایان بود که برضد خود این جریان شمشیر بکشد

جریان فتنه از مدت ها قبل در انتظار ظهور جریانی از درون اصول گرایان بود که برضد خود این جریان شمشیر بکشد. سران جناح اصلاحات «تئوری» لازم برای نزدیکی به چنین جریانی را تدوین کرده بودند که می گوید: «دشمن دشمن خود را دوست خویش قلمداد کن و با او طرح همکاری و هم پیمانی بریز.»

در مسیر انتخابات، روابط و مراوده های رمز گونه ای میان نیروهای سیاسی در حال شکل گیری است که این روابط رمز گونه باعث شده است صحنه ی کشور شاهد ائتلاف ها و آرایش هایی متفاوت از همه دوره های گذشته باشد. اما این ائتلاف ها و داد و ستدهای پیچیده همگی در پستوهای سیاست جریان دارد. با این حال این ائتلاف های پشت صحنه، اکنون نشانه ها و علایم خویش را آشکار ساخته است. علایم ائتلاف های جدید در موضع گیری سران دو جریان برضد ارزش ها، اصول نظام و انتخاب شعارها و مفاهیم تازه برای نفوذ در لایه های جوان نمایان است.

نشانه های روشن این ائتلاف پیچیده اکنون میان »جریان انحراف« و »جبهه فتنه« پدیدار گشته است. به لحاظ موقعیّت، جغرافیای سیاسی این دو جریان یکسان نیست؛ یکی در بیرون از قدرت در کمین فرصت ها نشسته است و دیگری در درون قدرت بر سر سفره ی نظام جا خوش کرده است. این تفاوت، در سیر حیات آن ها نیز دیده می شود، در حالی که یکی از این دو جریان، خاستگاه خود را جریان اصول گرایی می داند و با شناسنامه ی اصول گرایان وارد قدرت شد و اعتبار و قدرت او در کسب کرسی های زرین دولت، مدیون جریان اصول گرا و شعار عدالت خواهی است؛ اما گروه دوم در تمامی دوره های انتخاباتی سال های اخیر در برابر جریان ارزشی و اصول گرایی صف بسته است. این جریان زمانی زیر بیرق »کارگزاران سازندگی« حرکت می کرد و در برهه ای دیگر با نام خط امام(ره) و یا اصلاح طلبی، مجلس و دولت را در دست گرفت.

به رغم این تفاوت ها در خاستگاه، سیر و سوابق دو جریان یاد شده اکنون شعارها و مفاهیم مشترک و یا همسانی را برای مبارزه با جریان اصول گرایی و حتی نظام مقدس اسلامی برگزیده اند. این هم سویی و هم گرایی نانوشته، دگرگونی جدی در ساختار سیاسی و حزبی کشور را در پی دارد زیرا جریانی در درون نظام و بهره مند از تمامی مواهب قدرت برای پیشبرد اهداف سیاسی خویش به یک جریان رانده شده ی نظام و مغضوب جامعه دست اتحاد می دهد. بدون شک، چنین ائتلافی در عمل به جابه جایی میان جریان اپوزیسیون و گروه درون نظام می انجامد. اگر به درستی در آهنگ این ائتلاف ها و یارگیری های سیاسی تأمل شود، آن گاه مشخص خواهد شد که چرا انتخابات مجلس نهم پیچیده ترین دوره ی رقابت در تاریخ جمهوری اسلامی نام گرفته است. به باور بسیاری از ناظران، ائتلاف ها و تبانی های این دوره با هیچ مقطعی قابل قیاس نیست و برای نخستین بار ممکن است نامزدان و جریان های سیاسی با تابلوی گروه های دیگری به صحنه بیایند. در این فضا احتمالاً تشخیص خط و خطوط جریان های سیاسی در میدان انتخاب دشوارتر از قبل خواهد شد، گویی انتخابات ۱۲ اسفند، یک نیمه ی پنهان دارد.

احزاب در روی صحنه چیزی را به عنوان شعار انتخاباتی خویش اعلام خواهند کرد اما در پشت پرده خلاف آن را تعقیب خواهند نمود. این در حالی است که در چند انتخابات گذشته که به پیروزی گفتمان عدالت خواهی منجر شد، جبهه ی اصول گرایان همواره یک حریف و مخالف نام آشنا پیش رو داشت و آن جریان اصلاح طلبان یا همان جبهه ی فتنه بود. اما در این دوره، گروهی که در تمامی انتخابات یاد شده زیر بیرق اصول گرایی پنهان بود، نه تنها به تشکیل جبهه ی جدید مبادرت کرده بلکه به جریان های رانده شده ی نظام و فتنه گران ۸۸ نیز چراغ سبز نشان داده و در عمل جاده صاف کن آن ها برای بازگشت به صحنه شده است.

این ارتباط چند لایه و در عین حال پنهان میان جریان انحراف و جبهه ی فتنه نیازمند کاوش عمیق است. این چنین ائتلافی از هم اکنون فضای سیاسی جامعه را ملتهب و اذهان نیروهای ارزشی را دچار تشتت کرده است و می توان انتظار داشت در آینده نیز جامعه را به سمت تقابل های بزرگ سوق دهد. با نگاه به این رشته تهدیدهاست که بزرگان جامعه نظیر حضرت »آیت الله مهدوی کنی« توصیه می کنند: »باید در انتخابات مجلس نسبت به جریانی که به اسم انحراف مطرح است و نیز اصلاح طلبان حواستان جمع باشد.»[۱]

● وجوه هم گرایی جبهه ی فتنه و جریان انحراف

۱) نگاه مشترک به مفهوم قدرت و سیاست

جریان انحراف در عرصه ی سیاست فاقد یک جهان بینی و چارچوب فکری روشن است. دست کم رفتار شناسی این جریان در سه مقطع مدیریتی به عنوان مشاوران و همراهان «محمود احمدی نژاد» (دوره ی شهرداری تهران، دولت نهم و دولت دهم) گویای آن است که این جریان بیش از آن که یک قطب و جبهه ی فکری باشد، بازیگری اپورتونیست است که برای کسب فرصت ها و به چنگ آوردن موقعیّت های سیاسی و اقتصادی تلاش می کند.

تعاریفی که لیدر این جریان از مفهوم سیاست و آرمان های سیاسی ارایه می کند، فقط با تفکر جریان های پراگماتیست در مکاتب سیاسی دیگر هم پوشانی دارد. جریان انحراف نیز به سیاست با همان تعریفی که رئالیست ها و پراگماتیست های آمریکایی و اروپایی بدان می نگرند (کسب قدرت، حفظ قدرت، افزایش قدرت) نگاه می کنند. در این تعریف پیداست که اصول گرایی و داشتن خط قرمز و یا مرزبندی با جریان های دیگر معنا و مفهومی ندارد.

نشانه های روشن این ائتلاف پیچیده اکنون میان «جریان انحراف» و «جبهه ی فتنه» پدیدار گشته است. به لحاظ موقعیّت، جغرافیای سیاسی این دو جریان یکسان نیست؛ یکی در بیرون از قدرت در کمین فرصت ها نشسته است و دیگری در درون قدرت بر سر سفره ی نظام جا خوش کرده است.

این نگاه به مفهوم سیاست ورزی، اولین نقطه ای است که جریان انحراف را به اصلاح طلبان آمریکایی پیوند می دهد. تعریف سیاست به معنای کسب قدرت - به هر نحو ممکن - همان چیزی است که شمار بسیاری از تئوریسین ها و رهبران حزبی تجدیدنظر طلبان به آن اعتقاد دارند. آن هابراساس قانون مصالحه عمل می کنندو در منطق جریان انحراف نیز سیاست با مصالحه مساوی است. کنار گذاشتن اصل مصالحه یا مماشات در میدان سیاست مساوی با انتحار و خودزنی است. یک فعال سیاسی و گروه کنش گر در هر مکان و زمان باید آماده مراوده با جریان های سیاسی دیگر باشد. مهم نیست که گروه مقابل دارای چه ایدئولوژی و آرمانی باشد و...» این سخن بارها از زبان لیدرهای اصلاح طلبان شنیده شده که تابوهای سیاسی در میدان سیاست معنا و مفهومی ندارد و یک جریان اگر منافع و مصالحش اقتضا کند، باید حتی با سرسخت ترین دشمنانش وارد مذاکره و مصالحه شود. اصلاح طلبانی که اکنون در رختکن رقابت سیاسی، خود را برای وارد شدن به میدان انتخابات آینده گرم می کنند به ریسمان همین تئوری آویخته اند.

۲) حریف مشترک (دشمن دشمن تو، دوست توست)

از گفته های کسانی که در ماه های اخیر به عنوان سخن گوی جریان انحراف ظاهر شده اند پیداست این جریان برای مقابله با جریان بزرگ اصول گرایی از تاکتیک های زیادی استفاده می کند که بارزترین آن تاکتیک یارگیری از جبهه رقیب اصول گرایی است. این موضوع را برای نخستین بار «عباس امیری فر» (فردی که از سوی اسفندیار مشایی، ریاست کمیسیون فرهنگی نهاد ریاست جمهوری را برعهده گرفت) اعلام کرد. او که دارای روابط خویشاوندی با اعضای سازمان نامشروع مجاهدین انقلاب است، در مصاحبه ای به طور رسمی دشمن اصلی جریان منسوب به مشایی را اصول گرایان خواند و گفت: «ما در مجلس باید اصول گرایان را شکست بدهیم.»

اعلام همین استراتژی که دشمن اصلی جریان انحراف در انتخابات آینده، گروه های اصول گرا هستند، کافی بود که اصلاح طلبان برای پیشروی در زمین حریف وسوسه شوند.

جریان فتنه از مدت ها قبل در انتظار ظهور جریانی از درون اصول گرایان بود که برضد خود این جریان شمشیر بکشد. سران جناح اصلاحات «تئوری» لازم برای نزدیکی به چنین جریانی را تدوین کرده بودند. این تئوری همان است که می گوید: «دشمن دشمن خود را دوست خویش قلمداد کن و با او طرح همکاری و هم پیمانی بریز.»

این نظریّه را اصلاح طلبان از مربیان لیبرال خویش در کلاس های دیپلماسی آموخته بودند و اکنون در عرصه ی سیاست عملی به کار گرفته اند. با این نگاه، آن ها تعریف جدیدی از مفاهیم «رقابت و رفاقت» ارایه می کنند. اما لیست دشمنان مشترک جریان انحراف با جریان فتنه، فقط به احزاب اصول گرا محدود نمانده است. تمامی نهادهایی که زمانی هدف حملات رسانه ای و جنگ روانی نیروهای اصلاحات بودند، اکنون در لیست دشمنان جریان انحراف قرار دارند: «شورای نگهبان، سپاه، مرجعیّت، نیروهای ارزشی و بسیجی و ...»

در این بخش، تاریخ به شکل تراژدی گونه ای در حال تکرار است زیرا هر چه به انتخابات نزدیک تر می شویم، نهادهای ارزشی از شورای نگهبان تا سپاه بیش از گذشته آماج حملات رسانه ها و تریبون های جریان انحراف قرار می گیرند.

۳) نگاه مشترک به جهان خارج

به اعتقاد ناظران، از جمله رفتارهای جریان انحراف که سران جبهه ی فتنه در داخل و خارج را به فکر نزدیکی به این جریان سوق داد، همانا نگاه لیدر جریان انحراف به روابط بین الملل و سیاست خارجی است. نباید از نظر دور داشت که سیاست جریان فتنه از دوره ی کارگزاران تا اصلاح طلبان بر اصل تنش زدایی استوار بود. آنان مرزبندی ها با نظام سلطه را کنار نهادند و اعلام کردند، حتی با قطب دشمنان ایران نیز سر ستیز ندارند. جریان انحراف نیز اولین تحرکات خویش را از سیاست خارجی شروع کرد؛ آن هم با اتخاذ این موضع بی سابقه که «مردم اسراییل و ایران دشمنی ندارند.» این موضع گیری فراتر از موضع تنش زدایی دولت های «هاشمی رفسنجانی» و «خاتمی» بود که تعهدی نانوشته نسبت به عدم مخالفت با فرآیند صلح خاورمیانه (سازش اعراب و رژیم مجعول صهیونیستی) داشتند.

وزارت خارجه ی دولت های رفسنجانی و خاتمی برای گشودن باب دوستی با نزدیک ترین شرکای اسراییل و آمریکا تلاش کردند و در این راستا حتی در پی جلب همکاری «حسنی [نا]مبارک» و «شاه اردن» برآمدند. جریان انحرافی نیز بیش ترین تلاش را در این باره صرف کرده و حتی شاه اردن را به ایران دعوت نمود و برای گشودن باب دوستی با «مصر مبارک» روزشمار تعیین نمود.

سیاست درهای باز در روابط خارجی از زمره اشتراکاتی است که در آینده می تواند این دو جریان را بیش از گذشته به هم نزدیک سازد. آن ها هر دو برای جذب نیروهای خارج تلاش می کنند و این که در هر محفل و مجلسی می گویند که سرمایه گذاران باید بدون هیچ قید و شرطی وارد کشور شوند، نمونه ای از این تلاس است. نکته ی مهم این است که این اشتراک جریان انحراف و جبهه فتنه از نگاه قدرت های خارج به ویژه اروپا و آمریکا به عنوان پشتیبانان اصلی اصلاح طلبان پنهان نخواهد ماند.

۴) ایدئولوژی زدایی

بالاترین نقطه ی وفاق و اشتراک این دو جریان، در مخالفت آن ها با اسلامی کردن چهره ی جامعه و اسلام گرایی در عرصه ی خارج دیده می شود. اصلاح طلبان این هدف را تحت عنوان ایجاد «جامعه ی مدنی» دنبال کردند و جریان انحراف آن را تحت عنوان «ایران گرایی» تعقیب می کند. در هر حال برای دو جریان، آرمان ها و ارزش ها در ابعاد مختلف، امری دست و پاگیر تلقی می شود و لیدر های دو جریان نگاه ایدئولوژیک را در تمامی تصمیم گیری های حکومتی به شدت زیر سؤال می برند. لیدرهای اصلاح طلبان از پایان عصر انقلاب ها سخن گفتند و این که (حضرت امام) خمینی به موزه ها پیوسته است و معادل این سخن از سوی لیدر جریان انحراف به این صورت مطرح شد که: «دوران اسلام گرایی پایان یافته است.»

در هر حال مواضع بی پروای جریان انحراف برضد مبانی ارزشی نظام و چالش آن با ویژگی اسلامی بودن به شدت مورد توجه اصلاح طلبان است زیرا جریان فتنه نیز در سیاست داخلی و خارجی و در بحث ساختن جامعه ی ایده آل خویش بر عنصر ایرانی بودن و ملی گرایی تکیه ی زیادی کرده است؛ هر چند این مقصود خویش را تحت عنوان عامه پسندی چون «منافع ملی» مطرح نمود.

در سیاست داخلی این تضاد آن ها با مجموعه ی اسلامی کردن و حفظ هویّت ارزشی جامعه بیش تر نمایان شده است. هر دو جریان این مخالفت خویش را در قالب عامه پسندی به نام «ضرورت از میان برداشتن محدودیّت» یا «منع مداخله در حریم خصوصی» یا «توجه به نیازهای مشروع نسل جوان» مطرح کرده اند.

آن ها به بهانه ی احترام به عقاید و سبک زندگی افراد، هر گونه تلاشی برای رواج ارزش ها و فرهنگ دینی را تحمیل عقیده و سرکوب علایق مردم معرفی کرد ه اند و در این راستا هم جریان انحراف و هم جریان فتنه با ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر، نیروی انتظامی، نهادهای ترویج ارزش ها و تقویّت مساجد سر ستیز داشته اند. اگر در زمان اصلاح طلبان بحث مخالفت با فعالیّت اداره ی اماکن مطرح بود، در دوره ی اخیر هر دو گروه »گشت ارشاد و آمران به معروف« را به چالش کشیدند. یکی از ابزارهای مشترک دو جریان یاد شده برای مقابله با چهره ی ارزشی جامعه، میدان دادن به شبکه ی سینماگران و هنرمندانی بوده که هنر را با هدف تضعیف بار ارزشی جامعه دنبال کرده اند.

۵) تخصص گرایی به جای تعهد

هر دو جریان چالش جدی با حوزه های تأیید صلاحیّت و نهادهای نظارتی داشته اند و در این راستا بیش ترین حرکت حذفی را برضد نیروهای ارزشی و بسیجی در مراکز اداری و استخدامی نشان داده اند. اما هر دو جریان این حرکت خویش را تحت عناوینی مثل بهره گیری از کارشناسان و حفظ سرمایه های انسانی انجام داده اند. جریان منحرف به ویژه در دو سال اخیر تحت لوای این تفکر توانست شماری از نیروهای مرتبط با جریان فتنه را به مراکز مهم بازگرداند. استفاده از نیروهای کلیدی جبهه ی اصلاحات در این راستا بود. جریان انحراف، هم چنین در نهادهایی مثل شورای ایرانیان، در مهم ترین و حساس ترین بخش کار به عناصر اصلی اصلاحات تکیه کرد. در بخش رسانه نیز انحراف این گونه عمل کرد؛ شاهد مثال روشن این ماجرا ، واگذاری مناصب مدیریت و سردبیری روزنامه هایی است که با عنوان «هفت صبح» و... توسط نیروهای سابق روزنامه های اصلاح طلب اداره می شود.

جریان فتنه از مدت ها قبل در انتظار ظهور جریانی از درون اصول گرایان بود که برضد خود این جریان شمشیر بکشد. سران جناح اصلاحات «تئوری» لازم برای نزدیکی به چنین جریانی را تدوین کرده بودند که می گوید: «دشمن دشمن خود را دوست خویش قلمداد کن و با او طرح همکاری و هم پیمانی بریز.»

نباید از نظر دور داشت که نقش اصلی را در گردش امور کلان دولت به ویژه نهادهای فرهنگی و اجتماعی، کارشناسان بر عهده دارند. جریان انحراف در این باره دو خدمت شایان به جریان فتنه کرد؛ نخست این که مناصب وزارتی و مدیریت کلان را در اختیار افرادی قرار داد که فاقد فکر و توانایی کافی بودند که به این صورت بدنه ی کارشناسی و مشاوره ای به دست اصحاب فتنه افتاد. دوم، روابط فامیلی و رفاقتی را بر مناسبات ایدئولوژیک مقدم شمرد که در این تعریف افراد اصلاح طلب صرف نظر از این که به چه جریان سیاسی وابسته هستند، در صدر امور فرهنگی قرار گرفتند.

کاربردهای جریان منحرف برای جبهه ی اصلاح طلب

الف) پی گیری اندیشه های اصلاح طلبان از کانال یک جریان درون قدرت

سران اصلاحات بارها گفته اند، هدف و غایت تلاش آن ها این است که اندیشه ها و دیدگاه هایشان در داخل حکومت پی گیری شود. مهم نیست که پی گیری این اندیشه ها از سوی چه جریان و کدام تریبون باشد. شخص «سیدمحمد خاتمی» این مسأله را بارها به عنوان یک آرزو مطرح کرده بود که گفتمان اصلاحات را یک جریان سیاسی دیگر در برنامه ی خویش مطرح کند. حتی زمانی که برخی واژگان مورد استفاده ی خاتمی توسط برخی از مقام های فعلی تکرار شد، او و دوستانش ژست یک جریان پیروز را گرفتند و گفتند، گفتمان اصلاحات نهادینه شده است.با وقایع پس از انتخابات ۲۲ خرداد امید می رفت که گفتمان غرب گرایی و دگراندیشی مجال بروز نخواهد یافت اما در کمال ناباوری یک جریان داخل قدرت، باب مباحثی را گشود که نوعی هم داستانی و هم سرایی آشکار با فتنه گران بود. به این دلیل بی سبب نیست که یکی از ناظران خبر می دهد، خاتمی در جلسه ی سران مجمع روحانیون نوید داده است، اهداف ما توسط جریان های درون جبهه ی اصول گرا پیش می رود یا آن که «سعید حجاریان» می گوید: «حاکمیّت دوگانه را ما دنبال می کردیم اما اکنون این هدف توسط گروهی دیگر در حال اجراست.»بنابراین بالاترین خدمت جریان انحراف به جریان فتنه این است که شعارها و اندیشه های فراموش شده یا مدفون شده ی آن ها را در قالب و عناوین تازه به صحنه آورد. به طور مثال، مهم ترین مسأله ی علمای اعلام و مراجع معظم تقلید با اصلاح طلبان این بود که اباحی گری را رواج دادند به این معنا که حساسیّت جامعه و مردم دین دار را در برابر رواج نمادهای بی دینی و یا ضدارزشی از میان بردند اما شش سال پس از سقوط اصلاح طلبان، سفره ی تسامح و تساهل توسط حلقه ای از اطرافیان رییس جمهور در حوزه های مختلف فرهنگی و اجتماعی گسترده شده است.جریان انحراف نیز همانند اصلاح طلبان مدعی است، هیچ مسئولیتی در قبال اسلامی کردن فضای جامعه ندارد و دریغ، سخنی که تا دیروز از زبان سران اصلاحات شنیده می شد، اکنون اطرافیان رییس جمهور بر زبان جاری می سازند؛ آنها آشکارا اعلام می کنند، مسایل دینی جامعه به ما چه ربطی دارد و مسؤولیت حوزه ی ارزشی جامعه به عهده ی علماست. آن ها با بروز هر اتفاقی در عرصه ی ارزش های جامعه، توپ را به زمین حوزه ی علمیّه یا سازمان تبلیغات اسلامی، مساجد، منابر و حتی صدا و سیما می اندازند. حتی تناقضاتی که در این زمینه در نگرش اصلاح طلبان وجود داشت، اکنون در اندیشه ی جریان انحراف نیز به چشم می خورد. در این تناقض، جریان انحراف از یک سو حوزه های دینی را مسؤول حفظ سیمای ارزشی جامعه می شمارد و از سوی دیگر برای کند کردن سلاح امر به معروف می گوید: «نباید به جوان و جامعه امر و نهی کرد؛ جوان و جامعه خود راه سعادت را می شناسد و نیازمند هیچ نسخه ای نیست.» به این صورت حضور و وجود روحانیّت و پیشگامان هدایت جامعه را زیر سؤال می برد. این که هر آن چه مردم پسندند حقیقت همان جاست، اندیشه ای است که سر از اومانیسم در می آورد که به نظر می آید یکی دیگر از وجوه مشترک دیدگاه جریان انحراف و اصحاب فتنه است. سخنی که دیروز شاید از زبان امثال «عطا مهاجرانی» شنیده می شد، اکنون از دستیار لیدر جریان انحراف در مرکز میراث فرهنگی شنیده می شود که: «چه کسی می گوید موسیقی حرام است؟»

با این محاسبه می توان دریافت، چرا برخی از بزرگان می گویند، جریان انحراف، تداوم اصلاحات است؛ در لباس و لوای گروهی جدید. هر دو گروه، نهادهای انقلابی، بزرگان دینی و به کل نظام ارزشی را متهم می کنند که نشاط و شادابی جامعه را سلب می کند. مدیر منصوب جریان انحراف در میراث فرهنگی می گوید: »می خواستیم جشن مهمانی نوروز را برگزار کنیم، بیانیّه دادند که اسلام در خطر است. بگذارید مردم شاد باشند و به شادی بپردازند؛ این قدر به مردم سخت نگیرید. اسلام دین آزادی است.»

ب) بازگشت بدون هزینه

جریان فتنه پس از حوادث انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ از صحنه ی سیاست رانده شد. نظام اسلامی، استراتژی روشنی در قبال این جریان اتخاذ کرد. برپایه ی این استراتژی این جریان برای بازگشت به صحنه می بایست مواضع خویش را اصلاح می کرد. اما جریان اصلاح طلب برای آن که از چشم اندک هواداران خویش نیفتد، حاضر نشد فرآیند اصلاح مواضع را طی کند. سران این جریان دریافته اند، پذیرش رویگردانی از مواضع گذشته، اعتراف به شکست و پذیرش مسئولیّت اتفاقاتی است که به قیمتی گران برای جامعه و نظام تمام شد.

پس از این ماجرا، سران جریان فتنه در پی یک راه میانبر رفتند. این راه میانبر اولین بار در قالب اظهارنظر پشت صحنه ی امثال «حجاریان» و «خاتمی» برای بازگشت به صحنه ی سیاست خودنمایی کرد. راه میانبر این است که این جریان رانده شده، وارد ائتلاف با گروه های درون نظام شود و به ویژه در ایام انتخابات زیر بیرق جریان منحرف به میدان رقابت بیاید. گروه های تندروی اصلاح طلبان یعنی «مشارکت» و «سازمان مجاهدین» این تاکتیک را در گذشته به اشکال دیگر آزموده اند. این دو گروه اغلب با شعار و پرچم یکی از سران درون قدرت وارد میدان رقابت شدند. دست کم در ایام انتخابات، با نگاه به شعارهای انتخاباتی آن ها می توان فهمید این جریان از مؤلفه های فکری خویش نظیر لیبرالیسم یا پلورالیسم بهره نگرفته است بلکه شعارهای خویش را از میان گروه هایی که زمانی خط امام(ره) خوانده می شدند، وام گرفته است.نگاهی به استراتژی این جریان در دوره های انتخاباتی، گویای این واقعیّت است که آن ها در هر دوره ای از چهره های درون نظام برای قرار گرفتن در سکوی انتخابات بهره گرفته اند. به طور مثال آن ها در دوره ای از رییس وقت مجلس یا رییس جمهور وقت یا رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام برای خزیدن به میدان سیاست بهره گرفته اند. هم اکنون نیز این راهبرد با شکل و شمایل تازه ای در حال باز سازی و عملیاتی شدن است.

پ) پروسه ی انتقام جویی

جریان فتنه، سرشار از انرژی انتقام است و برای رسیدن به این هدف خویش که تسویه حساب با مدافعان نظام است، در کمین فرصت ها نشسته است، از این رو طبیعی است پشت سر جریانی قرار گیرد که به گمان شان، انتقام آن ها را از جبهه ی نیروهای ارزشی و مدافعان ولایت فقیه بگیرد.

شکل گیری جریانی مانند حلقه ی انحرافی ها در اطراف رییس جمهور؛ که برای کوبیدن جبهه ی اصول گرایی از هر ابزاری بهره می جوید، یک فرصت طلایی برای فتنه گرانی است که از انرژی انتقام و نزاع سرشار هستند. به ویژه آن که اصلاح طلبان چند بار در میدان رویارویی سیاسی و خیابانی بخت خویش را آزموده و به این واقعیّت پی بردند که شکست جبهه ی اصول گرا از عهده ی آن ها خارج است؛ پس تنها راه شکستن این دژ دفاعی نظام، بروز اختلاف و جنگ خانگی میان اصول گرایان است.

محمدمهدی تقوی

[۱] نقل قول حجت الاسلام و المسلمین بنایی، نماینده ی مردم قم، از اظهارنظرهای رییس مجلس خبرگان در دیدار روحانیون مجلس