پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا

وقتی گوش شنوایی نیست


وقتی گوش شنوایی نیست

در حاشیه استراتژی احساسی آمریکا در افغانستان

این روزها ورد زبان همه این شده که باید نیروی نظامی بیشتری به افغانستان اعزام بشود. دو کاندیدای انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا هم به رغم اختلا‌ف نظرشان در مورد استراتژی آمریکا در عراق، به یک نقطه مشترک رسیده‌اند و آن هم اعزام نیروهای بیشتر به افغانستان است. با اطمینان می‌توانم بگویم هر دوشان اشتباه می‌کنند. تاریخ نشان داده که این رویکرد اشتباه است اما ظاهرا گوش شنوایی برای شنیدن حرف‌های تاریخ وجود ندارد. شاید بد نباشد اگر جان مک‌کین جمهوریخواه و باراک اوبامای دموکرات را لحظه‌ای روبه‌روی نقاشی معروف الیزابت باتلر- بازمانده‌های ارتش- بنشانیم. این تابلو نشان می‌دهد که از ۱۵ هزار نیروی ارتش انگلیس که می‌خواستند در سال ۱۸۴۲ میلا‌دی به زور وارد خاک افغانستان شوند فقط یک نفر نجات پیدا کرد. هیئت مفلوک و شکست‌خورده آن سرباز کاملا‌ یادآور وضعی است که سربازان خارجی در کشوری اشغال‌شده پیدا می‌کنند.

اما ظاهرا رویکرد مک‌کین و اوباما نسبت به افغانستان دقیقا مثل سایر سیاست‌های آمریکا در خاورمیانه و آسیای مرکزی است و به جای آنکه بر واقعیت منطبق باشد احساسی است. همین احساسات بود که آمریکایی‌ها را به <تنبیه> کشورهای عامل حوادث ۱۱ سپتامبر مجاب کرد و اکنون هم آمریکایی‌ها نه برای نجات افغانستان، بلکه برای اثبات پیروزی‌شان بر طالبان قصد دارند حضور گسترده‌تری در افغانستان داشته باشند. حالا‌ اگر یکی از سیاستمداران آمریکایی اذعان کند که غلبه بر طالبان امکان‌پذیر نیست و باید به جای آن، ‌وارد مذاکره و مصالحه با طالبان شد، فورا به خیانت متهمش می‌کنند و حوادث ۱۱ سپتامبر را به یادش می‌آورند.

اما آمریکایی‌ها کاملا‌ به شرایط فرهنگی حاکم بر افغانستان بی‌توجه بوده‌اند و همین هم علت ناکامی‌شان در حل بحران افغانستان بوده است. واقعیت این است که هرگونه همکاری و اتحاد میان قبایل افغان تا ابد ادامه ندارد و هر گاه منافع آنها تغییر کند، متحدان‌شان هم تغییر خواهند کرد. جنگ‌سالا‌رانی که در افغانستان از طالبان حمایت می‌کنند لزوما دشمن آمریکایی‌ها نیستند. شاید اگر امروز وارد تقابل با آمریکا می‌شوند، فردا از در دوستی با آمریکا دربیایند.

به نظر می‌رسد که در هفته‌های اخیر، این حقیقت وارد مباحث کشورهای غربی درخصوص افغانستان شده باشد و امیدی نسبت به تغییر استراتژی غربی‌ها در افغانستان به وجود آورده باشد. ظاهرا طرفین دعوا با میانجیگری عربستان سعودی وارد مذاکره شده‌اند و وزیر دفاع افغانستان از لزوم مصالحه سیاسی با طالبان سخن به میان آورده است. از یاد نبرده‌ایم که رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا نیز مدتی پیش از مصالحه به عنوان بخشی از روند سیاسی حل بحران افغانستان یاد کرده بود. اما همین آقای گیتس هم دائما دیدگاه اوباما و مک‌کین در مورد افغانستان را تکرار می‌کند و می‌گوید نیروهای آمریکایی بیشتری باید به افغانستان اعزام شوند تا واشنگتن کنترل اوضاع را به دست داشته باشد.

او مدتی پس از انتشار گزارش سازمان‌های اطلا‌عاتی آمریکا مبنی بر ناکارآمدی سیاست‌های واشنگتن در افغانستان تاکید کرد این سیاست‌ها در درازمدت جواب خواهند داد. این موفقیت قاعدتا به معنی کاهش خشونت‌ها و حصول اطمینان از این مساله است که خاک افغانستان به پایگاهی برای انجام فعالیت‌های تروریستی تبدیل نخواهد شد. اما شکی نیست که چنین هدفی با افزایش نیروهای اعزامی به افغانستان انجام‌پذیر نخواهد بود. اخیرا نیز تلفات غیرنظامیان در جریان حملا‌ت آمریکا علیه طالبان به شدت افزایش داشته و این مساله به بدبینی مردم نسبت به نیروهای خارجی دامن زده است. حال اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، احتمال آنکه عده‌ای از همین غیرنظامیان جذب همکاری با طالبان بشوند بسیار زیاد خواهد بود.

اصلا‌ جای تعجبی ندارد که از زمان آغاز این حمله‌های آمریکاییان، طالبان هم به شدت قدرت گرفته‌اند. طالبان حالا‌ می‌توانند ادعا کنند که فعالیت‌هایشان نوعی مبارزه با دشمن اشغالگر است و به همین جهت هم آدم‌های جدیدی جذب اردوگاه آنها شده‌اند. همین داستان در مورد القاعده هم تکرار شده است. موج جدیدی از داوطلبان به همکاری با القاعده روی آورده‌اند که می‌توانند در عراق یا افغانستان یا پاکستان به مقابله با دشمن خود بپردازند.

با این ترتیب، حتی اگر استراتژی آمریکا در افغانستان جواب بدهد باز هم شاهد آن خواهیم بود که درآمد ناشی از مواد مخدر، طالبان را چاق کند و هزینه عملیات خشونت‌آمیز آنها را نیز تامین کند. از بین بردن تجارت مواد مخدر هم آرزویی است مثل از بین بردن طالبان. هر دو آرزو قشنگ و مهم هستند و البته هر دویشان هم آرزویی هستند دست‌نیافتنی. شاید اگر آمریکا به جای تخصیص بودجه‌های میلیارد دلا‌ری نظامی در افغانستان، کل مواد مخدر سالا‌نه تولیدشده در افغانستان را می‌خرید، راه زنده ماندن طالبان را هم می‌بست. آن گاه این درآمد ۴ میلیارد دلا‌ری دیگر به جیب طالبان نمی‌رفت و وارد شبکه تجارت جهانی مواد مخدر نمی‌شد. حیف که در آمریکا تمام تصمیم‌ها از روی احساس گرفته می‌شوند؛ ‌نه عقل. ‌

استفن کینزر‌/ترجمه فرزانه سالمی

نویسنده کتاب <همه مردان شاه> و نویسنده ارشد نیویورک‌تایمز

منبع: هرالدتریبیون