یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مقایسه میان علوم اجتماعی و علوم طبیعی


مقایسه میان علوم اجتماعی و علوم طبیعی

مدافعین معتقدند كه علوم طبیعی از قرن هفدهم تاكنون معرفت و دانش قابل اعتمادی درباره جهان مادی فراهم كرده اند از «پیش بینی»های دقیق درباره موقعیت های سیارات گرفته تا «پیش بینی »هایی درباره وجود و خواص عناصر شیمیایی و سازوكارهای بیولوژی مولكولی حیاتی

یكی از مباحث فلسفی مهم در علوم اجتماعی، مقایسه میان علوم اجتماعی و علوم طبیعی است. استدلال های مختلفی در این زمینه ارائه شده، برخی این مقایسه را نامطلوب می دانند و برخی دیگر مدافع آن هستند. در این مقاله استدلال موافقین را بررسی می كنیم. مدافعین معتقدند كه علوم طبیعی از قرن هفدهم تاكنون معرفت و دانش قابل اعتمادی درباره جهان مادی فراهم كرده اند؛ از «پیش بینی»های دقیق درباره موقعیت های سیارات گرفته تا «پیش بینی »هایی درباره وجود و خواص عناصر شیمیایی و سازوكارهای بیولوژی مولكولی حیاتی. این پیش بینی ها براساس «تبیین »های دقیقی است كه باز علوم طبیعی آنها را فراهم كرده اند. علاوه بر این تبیین های نظام مند و پیش بینی های دقیق، كاربرد علوم طبیعی در ایجاد تكنولوژی های مختلف ارزش خاصی به این علوم بخشیده است. به نظر می رسد علوم اجتماعی فاقد این رشد مداوم دانش و معرفت و كاربرد آنها است.

در رشته های مختلف علوم اجتماعی (مانند جامعه شناسی و اقتصاد) اما به نظر می رسد زمان هایی وجود داشته كه پیشرفت هایی در كسب معرفت، حاصل آمده است؛ مثلاً كار دوركیم در «خودكشی»، «نظریه كلی استخدام، منفعت و پول» كینز یا «رفتار موجودات زنده» اسكینر. اما پیشرفت های بعدی هرگز چنین ارزیابی هایی را تایید نكرده اند. اگرچه علوم اجتماعی به دنبال «تبیین» و «پیش بینی» رفتارهای انسانی هستند اما برخی معتقدند در حال حاضر ما در علوم اجتماعی چیزی بهتر و بیشتر از یونان باستان فراهم نكرده ایم.

اگر چنین مقایسه ای را میان علوم اجتماعی و علوم طبیعی بپذیریم (مقایسه ای در رابطه با «پیشرفت» و «پیش بینی» میان این دو حوزه) پس می توان نتیجه گرفت كه علوم اجتماعی در روش هایشان به اندازه كافی «علمی» نبوده اند. این علوم باید روش هایی را برگزینند كه از قوانین فراگیر، مدل ها و تعمیم های تجربی بهره می گیرد، تا قدرت تبیینی و پیش بینی نظریه هایشان را افزایش دهند. اما چرا مدل ها، تعمیم ها و قوانین؟ واضح است كه موفقیت های تكنولوژیكی و پیش بینی های دقیق تنها از طریق كشف نظم های كلی حاصل می آید. چون چنین نظم هایی ما را قادر می سازند تا با دستكاری شرایط موجود آنچه را كه در آینده مطلوبمان است به دست آوریم و شاید مهمتر، آنها ما را قادر می سازند تا با سازماندهی مجدد وضعیت های موجود از بدبیاری ها و بدبختی ها در آینده جلوگیری كنیم.

تنها روشی كه به ما معرفت قابل اعتماد برای آینده می دهد، روشی است كه از طریق قوانین، مدل ها و تعمیم ها به دست بیاید.

استدلال مفصل بالا یكی از استدلال هایی است كه بر اهمیت قوانین در علوم تاكید دارد. برخی دیگر بر این اهمیت با استدلال های دیگری تاكید می كنند. آنها معتقدند نوع تبیینی كه علوم در پی آن هستند، تبیین «علی» است و معرفت علی نیازمند «نظم ها» و تعمیم ها است. همچنین قبول ادعاهای علمی به عنوان معرفت یا لااقل باور موجه از مشاهده، آزمایش و جمع آوری داده ها و اطلاعات به دست می آید، بنابراین تنها تعمیم هایی كه برای آینده نیز به كار می آیند می توانند به وسیله داده های جدید مورد آزمون قرار بگیرند. اما چرا «علیت» نیازمند قوانین یا نظم ها (reqularities) است؟ فرض كنید چوب كبریتی را می خواهم روشن كنم، بعد از زدن به كبریت چوب كبریت از وسط می شكند اما با این حال روشن می شود.

چرا می گوییم كه زدن چوب به كبریت باعث روشن شدن آن شد نه دو نیم شدن آن؟ چون كبریت زدن همیشه به دنبالش روشن شدن و آتش گرفتن اتفاق افتاده در حالی كه شكستن چوب كبریت ندرتاً به دنبالش روشن شدن بوده است. البته ما می دانیم كه هرگاه چوب كبریت تر باشد، روشن نخواهد شد اما این رخداد را به لحاظ «علی» تبیین می كنیم و سعی می كنیم از اتفاق افتادن آن در آینده جلوگیری كنیم. در واقع جست وجوی ما نهایتاً ما را بدانجا رهنمون می كند كه می فهمیم قوانین واكنش های شیمیایی بر این پدیده حاكم است و چنین قوانینی استثنابردار نیستند. ما چنین تعمیم هایی را از طریق تجربه می آموزیم.

اما هیوم اولین كسی بود كه استدلال كرد كه در هر توالی مشاهده شده از رویدادها چیزی وجود ندارد تا ما آن را مستقیماً و مستقل از تجربیات گذشته، مشاهده كنیم و بر مبنای این مشاهده رویداد اول را علت و دومی را معلول بنامیم. چسب مشخص كننده ای وجود ندارد تا علت را به معلول آن وصل كند و بدین طریق ما را قادر سازد تا بین وقایع تصادفی و علی تمایز قائل شویم. این نظر هیوم در روش هایی از علوم اجتماعی به خوبی بازتاب یافته است. روش هایی كه به دنبال تمایز میان علیت و «همبستگی» (correlation) صرف هستند و این را از طریق مشخص كردن نظم های به خوبی تایید شده انجام می دهند (به عنوان نظم های علی). معمولاً ما نظم های تجربی غیردقیق را از طریق تعمیم های آماری مشخص می كنیم؛ روش شناسی آماری ما را در تمایز همبستگی های آماری صرف از همبستگی هایی كه بازتابی از توالی های «علی» هستند، یاری می دهند.

بر طبق نظر هیوم وقتی علم می خواهد توالی های علی مشاهده شده را به نظم های فیزیكی پایه مانند نظریه نیوتن ارتباط دهد، در واقع چیزی بیشتر از جهانشمول بودن این ارتباط بیان نكرده است. وقتی ما قوانینی بنیادی درباره طبیعت به دست می آوریم در واقع آنها چیزی بیشتر از بیان «تقارن مدام» میان رویدادهای مختلف نیستند. در علم یك تبیین علی باید در انتها به قوانینی متوسل شود كه رویدادی را كه قرار است تبیین شود به رویداد قبلی مرتبط سازد. در حقیقت یافتن قوانین بنیادی تر هیچ گاه متوقف نمی شود. این نقشی كه برای قوانین در نظر گرفته می شود ویژگی ثابت روش شناسی تجربی در علم از زمان هیوم تاكنون است. بنابراین می توان گفت معرفت ما از علیت در موارد منفرد مبتنی بر مشخص كردن تعمیم ها و قوانین است. اما خود این تعمیم ها از طریق مشاهدات مكرر این موارد منفرد به دست می آیند و بنابراین چنین مشاهداتی توان تبیینی و پیش بینی كنندگی فرضیه های ما را در بوته آزمایش قرار می دهند تا بتوان آنها را به عنوان باورهای موجه قبول كرد.

منبع: philosophy of Social Science.Rosenberg.۱۹۹۵

احمدرضا همتی مقدم



همچنین مشاهده کنید