یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

کتمان حقیقت


کتمان حقیقت

نگاهی به نمایش ”سر بر سریر صبح” نوشته ”محسن میرمحمدصادقی” و کار ”صادق داوری فر”

نمایش "سر بر سریر صبح" درباره خلافت پس از پیامبر تا شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) است. نمایشی که بر خلاف نمایش‌‌های مرسوم مذهبی از احساسات گرایی و روضه‌خوانی پرهیز می‌کند تا در یک بستر دراماتیک تعقل تماشاگر را معطوف به اتفاقات داخل صحنه کند.

احساسات تحریک نمی‌شود و از منظری تازه بازی قدرت و کتمان حقیقت ولایت مولا علی بررسی می‌شود. شاید در برخی از دیالوگ‌ها واقعیت‌های و مستندات تاریخی در کار نباشد؛ اما آنچه می‌بینیم به باوری درست از موقعیت می‌رسد چون که ابوعبید از همراهی علی(ع) و فاطمه(س) سر باز می‌زند. اگر غیر از این بود تمام چالش‌ها سر به نقطه‌ای می‌کشاند که شعاری می‌شد و ارتباط حقیقی دچار گسست احتمالی می‌شد.

اما شاید پیچیدگی بیش از حد معمول درام که با بازی در بازی سه بازیگر اصلی در صحنه جریان می‌یابد، نتواند به مذاق مخاطب عام خوشایند باشد چنانچه عموم مردم مخاطبان اصلی نمایش‌های مذهبی هستند. با این حال این یک واقعیت است که در دراز مدت می‌توان مخاطبان را با گونه‌های دشوارتر درام نویسی آشنا کرد.

بنابراین درام با پرهیز از فلاش بک‌های متعدد می‌توانست در یک جریان سرراست تر و خطی با مخاطبان بیشتر مواجه شود و حتا درک و دریافت آدم‌ها، موقعیت‌ها و استدلال‌های موجود راحت‌تر می‌شد. این همان نکته‌ای است که برتولت برشت در پردازش درام‌های خود بسیار به آن بها می‌دهد، بر خلاف آنچه در ایران کاملا از آن چشم پوشیده شده است. به همین دلیل هم تئاتر ما از داشتن مخاطب دائمی محروم است. اگر این نمایش در یکی از تالارهای مجموعه تئاترشهر اجرا می‌شد، چنین نقدی بر آن وارد نبود، چون در آنجا مخاطبان خاص تئاتری و آشنا به گونه‌ها و شیوه‌های اجرایی و مسلط بر پیچیدگی‌ها به دیدن آثار نمایشی می‌آیند. در عین حال این خود مساله‌ای است که اندیشیدن به آن تئاتر ما را در یک موضع خلاقه‌تر و آگاه‌تر نسبت به مخاطب خود قرار خواهد داد.

در نمایش "سر بر سریر صبح" نویسنده درام را از یک خواب آغاز می‌کند و این در چالش ابوعبید با خود ادامه می‌یابد. مردی که روزگاری نقشه خلافت را در سر می‌پرورانده تا بعد از مرگ رسول الله بتواند در یک اقدام سیاسی و نظامی خود را بر اریکه قدرت بنشاند؛ اما این توطئه با حرکات زودتر از موعد عمر و ابوبکر به جریانی دیگر می‌انجامد. در حالیکه ابوعبید هم یکی از مردانی بوده که در غدیر خم ولایت علی(ع) را تایید کرده است، امروز از درافتادن با قدرت سر باز می‌زند. قدرتی که به زور علی(ع) را برای تایید خلافت ابوبکر از خانه‌اش بیرون می‌کشد و فاطمه(س) قربانی این خشونت نابهنگام می‌شود. در این میان تراژدی اتفاق نمی‌افتد. باید سقوط ابوعبید نیز از عدم همراهی با علی(ع) و فاطمه(س) که از او تقاضای حضور در یک نماز صبح در یک گروه ۴۰ نفره را کرده‌اند، به اقدامی علیه زورمداران بینجامد. چراکه کنار کشیدن اینان در مدینه بی‌شباهت هم به رویگردانی مردان کوفه در زمان قیام امام حسین نیست، و این خود می‌توانست یک تراژدی دیگر را از سقوط تزویرگران به نمایش بگذارد که این مهم در ۳۰ دقیقه دیگر نمایش قابلیت پردازش دارد و فعلا جای آن در این یک ساعت خالی می‌نماید.

در اجرای نمایش، اتکای اصلی کارگردان بر بازیگران است تا از عهده نقش آفرینی‌های چندگانه برآیند و آنان سکاندار اتفاقات باشند. انتخاب‌ها درست است و سعید چنگیزیان، رضا آفتابی و مسعود رحیم پور بر مبنای اقتضائات متن پیش می‌آیند و کم هم نمی‌گذارند؛ اما آنچه مانع از تداوم حس و تاثیر آن بر تماشاگر می‌شود، همان سیکل ناپیوسته‌ای است که در متن منجر به یک تراژدی کامل نشده است. یعنی بازنمایی جریان درست بازی، مستلزم اتفاقی کامل‌تر در متن است که ضرورتاً عدم این امکان مانع از تحقق یک بازی کامل و تاثیرگذار در ذهن تماشاگر خواهد شد. شاید یکی از علت‌های عمده عقیم ماندن شکل‌گیری یک شکل درست تئاتری، به حوزه متن بر می‌گردد که نویسندگان ما با غفلت از آن، دیگر عناصر را تحت الشعاع خود قرار می‌دهند. چنانچه یک ساختمان بدون پایه و نقشه اساسی به شکلی درست نمی‌رسد.

محمود نوری هم در طراحی صحنه در نهایت ایجاز بر آن است تا با حذف وسایل و دکور غیر ضروری یک فرصت طلایی در اختیار بازیگران، طراح نور و موسیقی قرار دهد تا از دیگر عناصر نیز در حد مجاز و با ایجاز فضای کلی اثر ساخته و پرداخته شود. بنابراین نمایش در جهت نمایشی شدن سوق پیدا می‌کند و همین رکن در ایجاد فاصله‌گذاری و استدلالی شدن روایت‌ها موثر می‌نماید.

رضا آشفته