یکشنبه, ۲۷ خرداد, ۱۴۰۳ / 16 June, 2024
مجله ویستا

از كیسه خلیفه می بخشد !


تاریخچه ضرب المثل های ایرانی – از كیسه خلیفه می بخشد
هر گاه كسی از كیسه دیگری بخشندگی كند و یا از بیت المال عمومی گشاد بازی و بخشندگی كند عبارت مثلی با لا را مورد استفاده قرار …

تاریخچه ضرب المثل های ایرانی – از كیسه خلیفه می بخشد

هر گاه كسی از كیسه دیگری بخشندگی كند و یا از بیت المال عمومی گشاد بازی و بخشندگی كند عبارت مثلی با لا را مورد استفاده قرار داده اصطلاحا می گویند فلانی از كیسه خلیفه می بخشد .

آورده اند كه ...

عبد الملك بن صالح از امرا و بزرگان خاندان عباسی بود.

مردی فاضل و دانشمند و پرهیزگار و در فن خطابت افصح زمان بود . در زمان خلافت هارون الرشید بر اثر سعایت از حكومت بر كنار و در بغداد منزوی و خانه نشین شد .

ارباب قدرت و توانگران افتخار میكردند كه عبد الملك از آنان چیزی بخواهد، ولی عزت نفس و استغنای طبع مانع از آن بود كه از هر مقامی استمداد و طلب مال كند .

از طرفی چون از طبع بلند جعفر برمكی وزیر قدرتمند هارون آگاهی داشت و بعلاوه می دانست كه او قدر فضلا را بهتر می داند نیمه شبی كه بغداد در خواب و خاموشی بود با لباس مبدل راه خانه جعفر را در پیش گرفت و اجازه دخول خواست.

اتفاقا در آن شب جعفر برمكی با جمعی از خواص و محارم بزم شرابی ترتیب داده بود در این اثنا پیشخدمت سر در گوش او كرد و گفت : عبد الملك بر در سرای است و اجازه حضور می طلبد از قضا جعفر برمكی دوست صمیم و محرمی به همین نام داشت كه غالب اوقات را در مصاحبتش می گذرانید. فرمان داد او را داخل كنند عبد الملك صالح وارد شد و جعغر برمكی چون آن پیرمرد متقی و دانشمند را در مقابل دید پی به اشتباه خود برد .

حیران و سراسیمه بر سر پای ایستاد و زبانش بند آمد. عبد الملك چون پریشان حالی جعفر را دید با كمال خوشرویی در كنار بزم نشست و فرمان داد، مغنیان بنوازند و ساقیان لعل فام جام شراب در گردش آرند جعفر چون آن همه بزرگمردی از عبد الملك صالح دید بیش از پیش خجل و شرمنده گردید.

پس از ساعاتی اشاره كرد بساط شراب برچیدند و دست و پای عبدالملك را بوسه زد و عرض كرد از این كه بر من منت نهادی و بزرگواری فرمودی بی نهایت شرمنده و سپاسگزارم. اكنون در اختیار تو هستم هرچه فرمایی به جان خریدارم عبدالملك هم پس از مقدمه ای تمام خواسته هایش را گفت و همه را جعفر برمكی با میل پذیرفت .

بامدادان حسب المعمول به دار الخلافه رفت و به حضور هارون الرشید رسید و تمام ماجرا را گفت .

خلیفه گفت اینها را از كیسه خودت بخشیدی ؟

جعفر پاسخ داد : از كیسه خلیفه بخشیدم !