سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

خِرد اُسقف برکلی


خِرد اُسقف برکلی

برکلی به موجودیت جوهری کائنات معتقد نیست نقطه جنجال برانگیز فلسفه ایدئالیسم او نیز در همین جا نهفته است

الف) برکلی به موجودیت جوهری (۱) کائنات معتقد نیست. نقطه جنجال برانگیز فلسفه ایدئالیسم او نیز در همین جا نهفته است. اعتقاد او چنین است که مجموع هرآنچه در عالم خارج وجود دارد، یا هرآنچه را از طریق حواس درک می کنیم در حقیقت انعکاسی از ایده های ذهنی ما هستند. پیش از آنکه این مبحث را بگشائیم، بهتر آن است که چند سطری زندگینامه اندیشمندی را از دیده گذرانده باشیم که در سده ی روشنگری اروپا می زیست. قرن هجدهم میلادی. اما آنچنان هم به ابعاد و اصول جنبش روشنگری وفادار نماند، که منتقد آن بود. کما اینکه در نقطه ای از اروپا می زیست که مذهب همچنان از عزت و احترام بسیاری برخوردار بود.

ب) «جُرج برکلی۲» از اجداد انگلیسی اما در ایرلند متولد شد. سال ۱۶۸۵ میلادی. پدربزرگش در عصر بازگشت پادشاهی به انگلستان راهی ایرلند شده بود. در پانزده سالگی جواز ورود به «ترینیتی کالج۳» دوبلین را اخذ کرد. در آنجا فلسفه و الاهیات را به خوبی فراگرفت و در ۲۴ سالگی فارغ التحصیل شد. مشهورترین آثارش «تألیفی درباره نظریه جدیدی از تصور۴» و «رساله ای درباره اصول دانش بشری۵» محصول این دوره است. در ۱۷۳۴ میلادی به اسقفی شهر «کِلُین۶» از توابع ایرلند درآمد. در ۱۷۵۲ پس از سالها تدریس فلسفه و الاهیات در آکسفورد بازنشست می شود. در همان اطراف خانه ای برای خود دست و پا می کند. یکسال پس از آرامش بازنشستگی، روزی که همسرش باصدای بلند برایش انجیل می خواند، چشمانش را برای همیشه فرو می بندد. در ۱۷۵۳ میلادی.

ج) هر اندیشه ای که باور داشته باشد جهانِ خارج محصول ذهن است، «ایدئالیسم۷» نامیده می شود. برکلی یکی از طرفداران این منطق بود. در بسط و قبض آن تلاشها کرد. او باور داشت که خداوند ایده ها را در ذهن ما بنا به ترتیبی که باید موجود شوند قرار می دهد. اما تمام ایده ها در ذهن او قائم بذات و بدون ترتیب زمانی واقع شده اند. آنگاه "واقعیت" چیزی بجز ذهن ابدی خدا و مجموع اذهان محدود ما آدمیان نمی باشد. و ارتباط منطقی مابین خدا و بندگانش توسط ابزار "ایده" صورت می گیرد. جُرج برکلی حتی فراتر می رود و موجودیت جوهر مستقل از ایده را نفی می کند. در باور او هرآنچه در اطراف ما نهاده شده است از جنس ایده است و بس. در هستی دو موجودیت برقرار است؛ ایده۸ و روان۹ (روح). ایده معلول است و روان عامل. روان خود به دو قسم تقسیم می شود. روانِ مطلق که همان ذات باریتعالی باشد بر سیطره ی هستی محاط است. و آدمیان – همچنین دیگر جانداران - دارای روانِ محدود می باشند. روان آنها برآمده از منبع مطلق الاهی است. هر ایده ای که به روانِ محدود خطور می کند، بنا بر اراده ی روان مطلق صورت یافته است. در عالم واقع، روان دریافت کننده است و ایده ها دریافت شونده. اما در حوزه ی روان، روانِ محدود قادر به شناسایی و دریافتِ مستقیم مشابه خود نیست. همچنین نمی تواند مستقیماً به دریافت روان مطلق نایل شود. ایده نقش واسطه را بر عهده دارد. روانهای محدود بواسطه ی ایده ها با یکدیگر و جملگی به روانِ مطلق که منشاء هستی است متصل می باشند. مبحث «دریافت کنندگی و دریافت شوندگی۱۰» نقطه ی آغازین استدلال برکلی را تشکیل می دهد.

او می گوید، برای موجودیت، یا بایست دریافت کرد یا دریافت شد.

حالت سومی وجود ندارد. برکلی تا به این حد با پیشین خود «جان لاک۱۱» هم عقیده ماند که ایده های ذهنی خصوصیاتی را بر اشیاء قرار می دهند. تمام خصوصیاتی که از یک شیء ساطع می گردد، برآمده از ماهیت آن نیست. برخی را ذهن ما به مجرد دریافت تصویر به آن اضافه می کند. جان لاک می گوید، دسته ای از خصوصیات مثل حجم، اندازه و حرکت از نوع بنیادین یا اولیه می باشند بنابراین در ماهیت شیء قرار دارند، اما دسته ی دیگر مثل رنگ، مزه و حرارت خصوصیات ثانوی هستند که ذهن ما برای شیء می شناسد و در شیء به خودی خود موجود نیست. اما برکلی اینرا قبول ندارد. او می گوید هر دو دسته از خصوصیات به اذهان ما تعلق دارند و اشیاء، خارج از ذهن ما نه تنها موجود نیستند، بلکه هیچ خصوصیت قائم بذاتی بر خود حمل نمی کنند. همه و هرچه که دریافت شونده می باشد از ذهن ساطع شده است.

د- او معتقد بود که فرضیات علمی دانش های پایه هیچکدام دارای مبنای عملی نیستند، چرا که تمام جهانی که آنها درباره اش سخن می گویند، دارای ماهیت جوهری نیست. در مقابل، فرضیات علمی صرفاً برای فهم و درک بیشتر ما سودمند می باشند. لاجرم سودمندی نظریه در مقابل کاربردی بودن آن را جدل فلاسفه و دانشمندان سده ی بیستم تصدیق کرد. امروز می دانیم که انبوه نظریات علمی بیان کننده ی آنچیز نیستند که در واقعیت رخ می دهد. بلکه صرفاً توجیهات سودآوری برای فهم مکانیزم آفرینش می باشند.

سهیل اسدی

[۱] Matter (or Corporal Substance)

[۲] George Berkeley

[۳] Trinity College

۴] An Essay Towards a New Theory of Vision (۱۷۰۹)

[۵] A Treaties Concerning the Principles of Human Knowledge (۱۷۱۳)

[۶] Cloyne

[۷] Idealism

۸] Idea

[۹] Spirit

[۱۰] Perceive and be perceived

[۱۱] John Locke

منابع:

Armstrong, D.M. ۱۹۶۰. Berkeley’s Theory of Vision. Melbourne: Melbourne University Press.

Collinson, D. ۱۹۸۹. Fifty Major Philosophers; a Reference Guide. ۲nd Ed. London: Routledge.

Flage, D.E. ۱۹۸۶. Meaning and Notions in Berkeley’s Philosophy. London: Croom Helm.