جمعه, ۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 21 February, 2025
گوته و تاثیر پذیری از حافظ

حافظ، نمادی از اندیشه و هویت اسلامی و ایرانی است.
او لسانالغیب است و علاوه بر رابطه وثیق و عمیق با قرآن کریم و ادراکات وحیانیاش، درک و احساس او بهگونهای است که غیب وجود مردم و فرهنگ ایرانی در او ظهور پیدا کرده است. او مراد نادیدنی مردم ایران است و هر ایرانی، بخش نامشکوفی از حافظة فرهنگی خود را در آن کشف میکند.
چه کسی فکرش را میکرد که «حافظ» که در نیمه راه اولین سفرش حتی نرسیده به ولایت همجوار استان فارس؛ یعنی «یزد»، از ادامه سفر باز ماند و وحشتزده و هراسان به سوی کاشانه خود بازگشت، روزگاری آنچنان جهانی شود که شیفتگی بسیاری از نخبگان جهان و از جمله «گوته» آلمانی را برانگیزد.
«دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم»
سالها پیش، وقتی «باد صبا» از شرق میوزید و بوی خوشی را در فضای لامتناهی پراکنده میساخت، «ولفگانگ فن گوته» در سرزمین سبز «آب مقدس» (شهر وایمار نشسته بود و به سوی مشرق عالم و به منظره پر رمز و راز طلوع خورشید شرق خیره مانده بود. معلوم نیست بر آن پیرمرد هفتاد و چند ساله چهها گذشت که شیدای شنیدن «سخن آشنا» از زبان دلنشین «دیار آشنا»ای شد که نه هموطنش بود و نه همزبانش. اما سخن او پس پنج قرن، هنوز آشنا و تازه مینمود.
«بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
از یار آشنا، سخن آشنا شنید»
پانصد سال پیش از آنکه «گوته» نوای دلنشین حافظ را بشنود، آن مرد شوریده حال در شیراز میزیست و برای «برافشاندن گل» و «در انداختن طرحی نو» به تمامیت جهانیان همفکر خود چشم دوخته بود. حافظ نیک میدانست که نمیتواند بدون یاری همدلانه مردم بلاد دیگر «سقف فلک» را بشکافد و طرحی نو دراندازد. او دانسته بود که «لشگر غم» را، جز با مدد «همدلی» نمیتوان از بنیاد برانداخت.
«اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم».
حافظ در پی جهانی آکنده از تفاهم و همدلی بود و بارها از کجفهمیهای زمانه خود نالیده بود و روز خرم و خوبی را آرزو میکرد که از این منزل ویران ـ جهان سرشار از سوءتفاهمها و دشمنیها ـ به سوی غایت «جانانهاش» رود. آنچنان که با دلتنگی و به کنایه سروده بود.
«سخندانی و خوشخوانی نمیورزند در شیراز
بیا حافظ که تا خود را به ملک دیگر اندازیم»
برای جهانی شدن ایدة «در انداختن طرحی نو» حافظ اندیشه میکرد که باید به سفر بپردازد. سفر حافظ، ناگفته پیداست که سفری است به منظومه بیمرز انسانهایی که باید دست در دست همدیگر میدادند و سقف فلک را با طرحی نو میشکافتند. اما حافظ در دومین تجربه سفر جغرافیایی خود نیز، حتی تا نیمه راه بغداد دوام نیاورد و وقتی دومین مسافرتش به «بلاد غریب» در نیمه راه، ناتمام ماند، از «مهیمن» بزرگوار خویش خواست تا او را به رفیقانش باز گرداند.
«من از دیار حبیبام نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم»
بدین ترتیب آن شوریده حال، به شیراز بازگشت و در دیار «حبیب» گوشه عزلت اختیار نمود و از آن پس، به جای آنکه همچون «سعدی» به جهانگردی بپردازد، «جهان» را به خانه آورد. او به جای سفر به طول جغرافیای جهان، به سفر بزرگی در عرض انسانی و بشری همت گماشت. سفری که پس از سالها و قرنها، هنوز ادامه دارد و همواره قلب و جان آدمیان شیفته را درمینوردد و با آنان همآوایی میکند.حافظ در زمان خویش، بذری کاشت و فارغ از اینکه آن بذر، کی «بر» دهد، به آینده چشم دوخت.
«تا درخت دوستی کی بر دهد
حالیا رفتیم و بذری کاشتیم»
پانصد سال از روزگار «حافظ» گذشت تا بالاخره «گوته» مانند معدودی دیگر از اندیشمندان پیش از خود، او را کشف کرد و دریافت که گنج بزرگی را پیدا کرده است. «گوته» ۷۵ ساله بود که تنها متن ترجمه شده «دیوان حافظ» را دید و آن را با اشتیاق مطالعه کرد. دیوان حافظ را «جوزف فون هامریور گشتال» در سال ۱۸۱۴ به آلمانی ترجمه کرد و موجب بزرگترین اتفاق در علم ادبیات مقایسهای گردید.
همانطور که اشاره گردید آشنایی گوته با حافظ در سال ۱۸۱۴؛ یعنی در ۷۵ سالگی و از راه ترجمه خاورشناس اتریشی «فون هامریور گشتال» صورت گرفت.
مطالعه همین برگردان نه چندان دقیق و کامل از غزلیات حافظ، آنچنان شور و شوقی در دل گوته سالخورده بهوجود آورد که او را بر آن داشت تا اشعاری به شیوة این شاعر سترگ و ژرفاندیش بسراید؛ شاعری که گوته، جوهر شعر شرقی را در وجود او میبیند.
اشعار موجود در «حافظنامه»؛ یعنی بخش دوم از دوازده بخش منظوم «دیوان شرقی ـ غربی» نشاندهنده آن است که گوته چهسان شیفته حافظ بود و چه اندازه برای این شاعر بزرگ ارج و اعتبار قائل میشد. گوته در آئینه جمال حافظ تصویر خویش را بهوضوح مشاهده میکند. در عالم خیال، این احساس به گوته دست میدهد که زمانی در وجود حافظ زندگی میکرده است.از این رو همانگونه که در برگردان شعر «بیکرانه» مشاهده مینماییم، حافظ را همزاد خویش مینامد:
«تو بزرگی؛ چه، تو را نقطه پایانی نیست
بیسرآغازی نیز، قرعه فال به نام تو زدند.
شعر تو دوار است، همچنان ستاره سیارست،
مطلع و مقطع آن یکسان است
و آنچه در فاصله این دو همی هست عیان
عین آناست که در اول و در پایان است
تو همان چشمه شعری که رواناست از آن
نغمه شوق و سرور همچو موج از پس موج
و لبانت هر دم هوس بوسه دلدار کند.
غزلی دلکش از سینه تو میتراود بیرون
و گلویت که عطشناک، مدام جرعهای میطلبد.
و دلی داری نیک که پراکنده کند مهر وصفا
گو جهان یکسره ویران گردد.
حافظا با تو و تنها با تو
خواهم اکنون به رقابت خیزم،
شادی و رنج از آن ما باد،
این دو همزاد و شریک
عشقورزی و بادهنوشی نیز
فخر من باد و هستی من باد
اینک ای شعر بهپا کن شرری!
گشت ایام ندارد اثری، هر زمان تازهتری»۱
ویژگی دوم از این هم فراتر میرود. گوته نه تنها در آئینه جمال حافظ تصویر خویش را میبیند، بلکه در شعر و شاعری نیز، او را مرشد و مرادی میداند که مایل است با وی به رقابت برخیزد.
به این ترتیب میتوان حافظ را سرمشق گوته برای سرودن شعر در دوران سالخوردگی به حساب آورد.
گرچه گوته سالخورده در شعر حافظ به دیده یک سرمشق و غنابخش مینگرد، لیکن در انتخاب سبک دیوان بهگونهای معکوس عمل میکند؛ چون آنچه گوته از ماهیت سبک شعر حافظ برداشت میکند، با ذهنیت هنری او ـ این پرورش یافته مغرب زمین و مکتب کلاسیک ـ در تضاد است، آن را نوعی «بیسبکی» میانگارد.
گوته بر اساس این پندار در بخش «یادداشتها و توضیحات» مینویسد: «این شیوهای است که بیمحابا والاترین و فرومایهترین تصاویر را در هم میآمیزد و برای آنکه تأثیرات شگرفی بیافریند، ناهمگونیها را در کنار یکدیگر میچیند، ما را در یک چشم بههم زدن از این جهان خاکی به آسمانها پرواز میدهد و از آنجا به این خاکدان برمیگرداند و برعکس۲»
بنابراین آنچه گوته بهعنوان سرمشق برای اشعار دیوان انتخاب میکند، تصویر متضادی است از دنیای شعری خود او و درست همین امر تأثیری دگرگونکننده بر وی میگذارد و درواقع از این کلاسیست بزرگ یک رمانتیسیت بزرگ میسازد.
این خصوصیت سوم ما را به ویژگی دیگری راهبری میکند. گوته پس از آشنایی با این تصویر متضاد، به آنچه حافظ آموخته است، قناعت نمیورزد، بلکه احساس میکند که این چهرههای سهگانه؛ یعنی «همزاد»، «مراد» و «رقیب» او را به مبارزه میطلبند و این مبارزهجویی قدرت خلاقه او را بیدار میکند و وی را بر آن میدارد که بکوشد تا به دنیای خیالانگیز و شاعرانه حافظ گام نهد و در آن فضای ملکوتی «نغمههای شوق و سرور» بسراید.
با اندکی تأمل در سبک دیوان درمییابیم که از پشت نقاب شرقی آن، سبک آزاد شعر گوته در دوران جوانی قابل تشخیص است، سبکی که گوته در سالخوردگی بار دیگر به سراغ آن میرود و با الهام گرفتن از حافظ آن را به اوج کمال میرساند، پس حافظ نه تنها همزاد، مراد و رقیب این شاعر بزرگ آلمانی است، بلکه شعر حافظ را نیز میتوان «پیشفرم» اشعار گوته در دیوان شرقی ـ غربی بهشمار آورد. گوته خود در این باب میسراید:
«سخن را عروس نامیدهاند
و اندیشه را داماد،
قدر این پیوند را آن کس میشناسد
که حافظ را بستاید۳»
این سروده گوته، آشکارا به این بیت حافظ اشاره دارد:
«کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند۴»
این سبک آزاد قبل از هر چیز در به کارگیری عناصر نثر در شعر خلاصه میشود؛ یعنی در آمیزش جاندار نظم و نثر که بهواسطه آن شعر هم به زندگی نزدیکتر میشود وهم گستره درونی پیدا میکند.
این سبک ضمن آنکه خودآگاه، بیپروا، روزمره و هزلآمیز است، غنی، والا و لطیف نیز هست و نه تنها قادر است به کمال و تعالی دست یازد، بلکه حتی بهسان لهیبی سربرمیکشد، لهیبی که در کوره آن، زبان نثر به وسیلهای برای آفرینش والاترین شعرها تبدیل میشود. درواقع میتوان گفت که گوته به هنگام تصنیف دیوان در اندیشه دفاع از خویش در حوزه شعر غنایی بوده است. برای هر ایرانی غرورآفرین و مایه مباهات است که گوته از سوی یک شاعر پارسیگوی برانگیخته میشود تا بار دیگر به سراغ این «فرم آلمانی» مورد استفادهاش در آثار دوران جوانی برود.
گوته در اشعار حافظ به شکلی مطلوب و آرمانی برای سرودن شعر در دوران سالخوردگی خویش مینگرد، شعری که در آن حکمت و شباب به زیباترین وجهی با یکدیگر پیوند خوردهاند. در مفهوم سالخوردگی، تعمق، تفکر و تعقل نهفته است و در مفهوم شباب گرمی، حیات و شور عشق؛ تسلیم مصداق این یکی است و چیرگی مصداق دیگری، این دو در «شعر خیال انگیز» که همان شکل مطلوب و آرمانی شعر است، درهم آمیختهاند و این درست همان برداشت است که گوته از شعر همزاد ایرانی خود داشته است. عنصر اصلی اشعار دیوان شرقی ـ غربی را دیگر نه قالب و حدود و ثغور، بلکه آنچه بیحد و مرز است تشکیل میدهد.
«هاینریش هاینه» در سال ۱۸۳۵ در جزء یکم اثر خود باعنوان «مکتب رمانتیک» درباره دیوان چنین اظهار نظر میکند: «در این اثر، گوته سرمستکنندهترین شوق زندگی را به نظم کشیده است و این کار چنان ساده، موفق، لطیف و مدهوشکننده صورت گرفته است که انسان در شگفت میماند که چگونه انجام چنین کاری در زبان آلمانی امکانپذیر شده است.
معجزه این کتاب غیر قابل توصیف است. دیوان گوته درودی است که مغرب زمین به مشرق زمین میفرستد. این درود بدان معناست که غرب از معنویتگرایی یخزده و بیرمق خود خسته و دلزده شده است و میخواهد در فضای سالم شرق به کالبد خویش جانی تازه ببخشد. گوته پس از آنکه در «فاوست» ناخشنودی خود را از معنویت انتزاعی و نیاز خویش را به لذتهای واقعی و حقیقی ابراز میدارد، خود را با تمام وجود در آغوش تجربیات حسی میاندازد و به این ترتیب دیوان شرقی ـ غربی را میآفریند۵»
پس دیوان شرقی ـ غربی حاصل فرار یک رمانتیسیست از واقعیت حال به سرزمین رویایی گذشته نیست، بلکه حاصل فرار از فریب ظواهر بیثبات به حقیقت جاودانه پدیدههای اولیه حیات است، بدین معنی که آنچه را که باقی است، در آنچه که فانی است مشاهده و تمام اشیای موجود در جهان را بهعنوان تمثیلی از جاودانگی تفسیر کنیم. جوهر هنری سبک دیوان هم در همین نوع برداشت و عملکرد نهفته است، به گفته گوته «آنگاه که هنر در برابر شئی بیتفاوت و خود کاملاً مطلق میشود، هنر والا شکل میگیرد۶». به دیگر سخن، هنر سبک دیوان در این است که اشکال هزار چهره این جهان را به کمک قدرت تخیل بر مینمایاند و آنچه را که به ظاهر بیاهمیت به نظر میرسد، به طرز معجزهآسایی پراهمیت جلوه میدهد. دیوان دارای سبک شاعرانه است که میتوان آن را نوعی «بافندگی ذهنی» به شمار آورد و از این رو شعری بسیط ارائه میدهد که هدف اصلی آن دستیازی به روابط معقولی است که به واسطه آنها صور این جهانی بهطور سلسلهوار به هم پیوند میخورند.
اما چرا گوته بر آن شد تا به تقلید از حافظ بپردازد؟ پاسخ به این پرسش را از زبان نیچه میشنویم: «نوابغ بر دو دستهاند، یکی آنکه اصولاً بارور میکند و خواستن این است که بارور کند و دیگری آنکه علاقهای وافر به بارور شدن و زادن دارد».
از گروه نخست پیش از هر کس نامهایی چون حافظ و شکسپیر به ذهن متبادر میشوند و از گروه دوم به حتم نام گوته در صدر قرار میگیرد. اشعاری که گوته به سبک و سیاق شعر یونان باستان سروده، بهترین گواه این ادعاست. درواقع حضور عنصر یونانی در روح و روان گوته موجب شیفتگی او نسبت به فرمهای یونانی بوده است، اما گوته به این خاطر از این قالبهای شعری کهن استفاده کرده؛ که در این کار نوعی احساس «شوق وصال» به وی دست میداده داده است.
گوته در واقع نابغهای است با ویژگیهای جنس مؤنث که در نتیجه بارور شدنهای مکرر به باشندهای غولآسا بدل شده، آنسان که گویی کل جهان هستی را یکجا فرو بلعیده است. درواقع «وابستگی متضاد و چند موضوعی از خصوصیات غزلهای حافظ است و این خود موجب میشود تا وسعت معنا و فهم، بیشتر از شعری باشد که گفته میشود۷».
گوته از پس ترجمههای تخمینی و تقریبی، لسانالغیب را یافته و با او رابطه برقرار کرده است. این البته حاکی از شدت نبوغ و ذوق گوته است، اما در عین حال نمونهای است از یک مسیر و مقصد درست در افق گفتوگوی تمدنها و فرهنگها و ملل.
شیدایی حاصل از مطالعه اشعار حافظ، چنان اثرگذار بود که «گوته» را مشتاق کرد که در سن ۷۵ سالگی، به یادگیری زبان فارسی بپردازد تا بتواند حافظ را بیواسطهتر بخواند. بدین ترتیب آن پیرمرد ۷۵ ساله، شاگرد «غمزه»های مکتب آن «مسئلهآموز صد مدرس» شد. با آنکه حافظ در نگارش داستان پرشور شیدایی و باز گفتن حدیث عشق، از حجاب زبان نیز در گذشته بود:
«یکی است ترکی و تازی در این معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی»
شاید به راستی «گوته» نیز آنگونه با حافظ زیسته و مغازله (غزلسرایی) کرده است که خود او تجربه نموده:
«من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی»
سرانجام گوته با تأثیراتی که از حافظ گرفت، نام دیوان خود را که در سال ۱۸۱۷ انتشار داد، «الدیوان الشرقی و الغربی» گذاشت و احساس حیرتآور خود نسبت به شعر فارسی را به نمایش گذاشت. این کتاب که فصول مختلفی با عناوین: «حافظ نامه»، «عشقنامه»، «رنجنامه»، «زلیخانامه»، «تیمورنامه» و ... دارد، به روشنی از حافظ و فرهنگ شرقی او الهام گرفته و به انعکاس تلقی گوته از نوع مسلمانی و اعتقادات اسلامی صادقانه حافظ میپردازد. بسیاری معتقدند کتاب «گوته» آنچنان از نام و ذکر یاد حافظ مشحون است که انگار فکر میکنی گوته برای نوشتن آن، مستقیماً از حافظ یاری جسته است. آنگونه که خود او بارها، دیوان شرقی ـ غربی را حاصل عمر خویش توصیف نموده است. در حقیقت، گوته با یافتن اکسیر عشق در اشعار حافظ، نیروی جوانی را دوباره باز یافته بود و اینک تنها از ساقی معرفت، یک چیز بیشتر نمیخواست.
«قدح پر کن که من از دولت عشق
جوانبخت جهانام، گرچه پیرم»
گوته با معرفی حافظ نه تنها ادبیات قرن هجدهم اروپا را تحت تأثیر قرار داد، بلکه زمینهساز خلق آثار بسیاری در قرن ۱۹ و ۲۰ شد.
شمار کمی از مفسرّان از اینکه گوته را در زمرة اعجوبههای عالم ادبیات قرار دهند امتناع میورزند؛ زیرا به نظر اینان آثار او بیش از اندازه خود، زندگینامه دارند و به هیچ روی منعکسکنندة عظمت روح صاحب اثر ـ یکی از شروطی که لونگینوس برای تعالی اثر ادبی قائل است ـ نیستند. لکن بیشتر منتقدان به ستایش از گوته پرداختهاند. از جمله هانیریش هاینه میگوید که «طبیعت میخواست تصویر خود را تماشا کند و گوته را آفرید۸».
ماتیو آرنولد او را «حکیمترین مرد اروپا... طبیب عصر آهن۹» مینامد. و معتقد است که گوته با ذوقترین ادیبی است که تا کنون جهان شناخته است و «هرمان گریم» حرف آخر را در توصیف گوته میزند و او را «بزرگترین شاعر همة ملل و همةاعصار۱۰» میخواند.
شاید پارهای از این ستایشها اندکی نشان از حرارت و شیفتگی مفرط داشته باشند، اما در طی بیش از یک قرن، بیشتر مردم در اینکه گوته یکی از چهار پنج چهرة برتر جهان ادب است با هم اتفاق نظر دارند. برای مطالعه اندیشه، جهانبینی و باورهای عمومی گوته و اینکه معلوم شود چه عواملی گوته را به آشنایی با ادبیات ایران واداشت و در پی این آشنایی، «دیوان غربی و شرقی» را بهوجود آورد، بهتر است نخست این نکته روشن شود که اصولاً چگونه اروپای جدید با ادب شرق آشنا شد.
سید ابوالفضل جعفری نژاد
در زبان آلمانی قدیم، به آب ساکن MARI میگفتند و از ارتباط آن WIIIA که ژرمنها برای معانی مقدس آن را به کار میبردند، کلمه «وایمار» یا «آب مقدس» ساخته شده است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست