چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

سیمای مرگ و حیات در حدیقه سنایی


سیمای مرگ و حیات در حدیقه سنایی

موضوع مرگ وحیات, از مهم ترین مسائلی است که انسان, در طول تاریخ با آن مواجه بوده و همچنان در پی یافتن پاسخی درست, از چرایی آفرینش و فلسفه آن است فیلسوفان و شاعران عارف, هر یک, از دریچه ای خاص, به این موضوع نگریستند

موضوع مرگ وحیات، از مهم ترین مسائلی است که انسان، در طول تاریخ با آن مواجه بوده و همچنان در پی یافتن پاسخی درست، از چرایی آفرینش و فلسفه آن است. فیلسوفان و شاعران عارف، هر یک، از دریچه ای خاص، به این موضوع نگریستند. سنایی به عنوان اولین شاعری که افکار عرفانی را با مضامین عاشقانه درآمیخت، در حدیقه اش که دایره المعارف رایج عصر او، و بزرگ ترین حکمت صوفیانه قبل از مثنوی است، سیمای مرگ وحیات را در ابعاد ارادی و حکیمانه آن به تصویر کشید. در بینش قرآنی نیز مرگ و حیات، ابعاد مختلفی دارد. این پژوهش به روش توصیفی تحلیل محتوی بر آن است، اندیشه های سنایی را در حدیقه، ابتدا در بعد ارادی مرگ- که بهترین مصداق «موتوا قبل ان تموتوا- است، بررسی کند. سپس بعد حکیمانه آن را که بیشتر نگاه حکیم بدان معطوف است و به نظر می رسد گره های مرگ در حدیقه، با ذره بین حکمت بهتر گشوده شود، با ذکر شواهد و مصادیق بپردازد. سپس با تطبیق قرآن کریم، در حوزه های فوق نشان دهد، که تا چه اندازه حکیم، در تحلیل مرگ وحیات از قرآن بهره مند گردید. بنابراین سنایی بر پایه قرآن، در بعد مرگ ارادی و حکیمانه نظر دارد. در بعد حیات قرآن، حیات طیبه را مبنای یاد و شناخت الهی و حیات آلوده را زیربنای غفلت و فراموشی از او می داند. سنایی حیات پاک را در سه اصل جهاد، اطاعت از خدا و اخلاص خلایق می شمارد و حیات آلوده را همان دلبستگی به دنیا و غفلت از حق تعالی می خواند.

● مقدمه

حکیم سنایی، نخستین شاعری است که افکار و اصطلاحات عرفانی را با مضامین عاشقانه درآمیخت. «و یک ضلع مثلث شعر غنایی و تعلیمی و قلندری، در کنار عطار و مولوی جای دارد.» (زرین کوب، ۱۳۸۳: ۳۳۱) آثار حکیم، به ویژه حدیقه اش (الهی نامه)، دایره المعارف رایج عصر او، و اولین منظومه بزرگ تعلیمی، سرشار از اندیشه های ناب دینی و افکار بلند آسمانی، مورد توجه بزرگانی چون مولوی بود و او مکرر معانی و مضامین آن را نقل می کرد.

قطعاً یکی از موضوعات محوری در اشعار سنایی، تبیین اندیشه مرگ و حیات به ویژه سیمای مرگ است، که بی گمان قبل از او کسی چشم اندازهای گوناگون آن را، بدین زیبایی در شعر فارسی تصویر نکرد. و سنایی آن را به حدی از کمال رسانده که بزرگانی چون عطار و مولانا هم، بدان نایل نشده اند. (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۷: ۴۵)

از نظر حکیم سنایی، مرگ پایان زندگی نیست؛ بلکه دروازه زندگی ابدی و جاودانه است. هدف از زندگی دنیا جز این نیست که انسان را برای یک زندگانی کاملتر و ابدی آماده کنند. البته مرگ، سرآغاز آن زندگی نوین است و بشر با مرگ از منزلی موقت و عاریتی، به منزلی دیگر که زنده و جاودانه است- ان الدارالاخره لهی الحیوان (عنکبوت/ ۶۴) منتقل می شود. قرآن کریم نیز، بارها به این موضوع اشاره دارد که انسان ها با مردن، نابود نمی شوند. بنابراین در فرهنگ قرآنی، فوت در مفهوم نیستی جایگاهی ندارد و بهترین معادل مرگ تعبیر «وفات و توفی» است، که به معنای حفظ و نگهداری جان هاست، نه نابودی آنها. (خرمشاهی، ۱۳۷۷: ۲۳۱۶)

این مقاله بر پایه روش توصیفی تحلیل محتوا بر آن است، اندیشه های حکیم سنایی را در تحلیل سیمای مرگ و حیات، به مرگ در ابعاد ارادی و حکیمانه، و حیات پسندیده و ناپسند و چهره دنیای ممدوح و مذموم، بررسی نماید و با تدبری بر قرآن کریم، تشابهات محوری دو دیدگاه را ارائه کند. بنابراین پرسش اصلی مدنظر این عبارت است: سیمای مرگ و حیات در حدیقه سنایی چگونه تبیین شده است؟

● تحلیل سیمای مرگ و حیات در حدیقه سنایی با تدبری برقرآن کریم

سیمای مرگ در حدیقه از دو دیدگاه بررسی می شود الف) مرگ ارادی (اختیاری) یعنی اینکه آدمی با برنامه های الهی و عرفانی بر خودبینی و انانیت خود چیره آید و دیو نفس را به زنجیر عقل و ایمان درکشد تا به تهذیب درون و صفای باطن رسد. (زمانی، ۱۳۸۶: ۱۷۴) در گلشن راز آمده که مرگ ۳ گونه است که یک از آن اختیاری که مخصوص نوع انسان است و آن موت عبارت است از: قمع هوای نفس و اعراض از لذت جسمانی و شهوت هاست که در اصطلاح صوفیه، مخالفت نفس را موت احمر می گویند. (برزگر ۱۳۷۱: ۴۲۶)

عارفانی چون سنایی و مولوی مرگ اختیاری را، ریاضت و تهذیب نفس و راز دستیابی به زندگی جاودانی را نایل شدن به چنین مرگی می دانند.

پیش مردن بمیر تا برهی

ورنه مردی ازو، به جان نجهی (حدیقه: ۴۹۶)

مرده گردم خویش بسپارم به آب

مرگ پیش از مرگ، امن است از عذاب (مثنوی، د ۴، ب ۲۲۷۱)

عرفا مرگ را به گونه ای دیگر دسته بندی کرده اند و آن را درچهارنوع موت احمر (مخالفت با هواهای نفسانی) موت ابیض (تحمل گرسنگی) موت اخضر (پوشیدن جامه های ژنده) و موت اسود (تحمل اذیت و آزار خلایق) تقسیم می شود. (زمانی، ۱۳۷۸، ج۳: ۹۸۳) از دیدگاه عارفان کسی که به هرچهار مرگ بمیرد و با مراقبت همیشگی از غفلت مصون بماند، از اسارت تن و خواسته های جسمانی می رهد و به بقای ابدی می رسد و این است معنای «موتوا قبل ان تموتوا» استمرار و مداومت، شرط اصلی دستیابی وحفظ مرگ اختیاری است و به همین سبب عارفان هرگز از تلاش دست نمی کشند و درمبارزه با نفس لحظه ای غفلت نمی کردند و همیشه درحال مردن بوده اند و از هر مردن پله ای برای ترقی و تعالی روح خود به مراتب بالاتر ساخته اند.

سنایی در ذکر دار بقا و رسیدن به حقیقت دین، مرگ ارادی را زمینه ساز آن می داند:

اجل آمد کلید خانه راز

در دین بی اجل نگردد باز

تا بود این جهان نباشد آن

تا تو باشی نباشدت یزدان

تا دم آدمی ز تو نرمد

صبح دینت زشرق جان ندمد

خفته اند آدمی زحرص و غلو

مرگ چون رخ نمود فانتبهوا (حدیقه:۹۶)

سنایی معتقد است مرگ عامل بیداری انسان از خواب غفلت می شود و مراد از مرگ، اختیاری است زیرا مرگ ارادی همان غلبه بر خواسته های نفسانی می باشد. (دری، ۱۳۸۷: ۸۴)

حکیم در حکایت بقا و فنای جسم و جان گوید که مرگ همچون هدیه ای از دوست رسیده یا میهمان ارجمندی است که برانسان وارد می شود که آدمی باید ازسرشوق به استقبال او رود و تن و جان را با میل فراوان درپیش او قراردهد.

در جهانی که عقل و ایمانست

مردن جسم زادن جانست

تن فداکن که در جهان سخن

جان شود زنده چون بمیرد تن

مرگ هدیه است نزد داننده

هدیه دان میهمان ناخوانده

مرگ ناخوانده، کایدت مهمان

پیش هدیه خدای کش دل و جان

مرگ همچون رخ نمود هیچ منال

به دل و جان همی کن استقبال (همان: ۴۲۷-۴۲۶)

سنایی در حکایت طریق سلوک آخرت ابیاتی آورده که به مرگ اختیاری اشاره دارد و درپایان از زبان شیخ گورکانی به فرزندش نصیحت می کند که:

ساز پیرایه در ره تجرید

هم سر از شرع و هم سر از توحید

اندرین منزل عنا و ضرر

چون مسافر درآی و زودگذر

بر در بوستان الاالله

برکش و نیست کن قبا و کلاه

نیست شو تا همو دهد به صواب

لمن الملک را سؤال و جواب (همان: ۱۱۶-۱۱۵)

حکیم سنایی درحکایت تناقض دوجهان نتیجه می گیرد که ترک هردو نیست شدن، بهترین کار است:

اندرین ره به هیچ روی مایست

نیست گرد و ز نیست گشتن نیست (همان: ۱۲۶)

شاعر در حکایت عبودیت و بندگی ضمن توصیه به سالک و تسلیم الهی شدن، بهترین بندگی را مردن اختیاری و مرگ ارادی می داند:

تو چراغی به پیش مهر بلند

جان همی ده چنو و خوش می خند

جان به رغبت سپار کز افکار

نیست جان را در آن سرای شمار

کان که دم با سربریده کشد

بار حکمش به نور دیده کشد (همان: ۱۶۸)

در بیت آخر مراد از سر بریده، هلاک نفس است که از نوع موت اختیاری است. زیرا درتعالیم صوفیه موت احمر، همان هلاک نفس و مخالفت با هواهای نفسانی است (دری، ۱۳۸۷: ۱۸۰) از نگاه سنایی، مرگ عاشقان نیز از نوع موت اختیاری است و درحکایتی نقل می کند که مرگ برای عاشقان نه تنها ناخوشایند نیست بلکه از آن جهت که وسیله وصال به معشوقی ازلی است از آن خشنودند.

عاشقی را یکی فسرده بدید

که همی مرد و خویش همی خندید

گفت کاخر به وقت جان دادن

خندت از چیست و این خوش استادن

گفت خوبان چو پرده برگیرند

عاشقان پیششان چنین میرند

عشق را راهنمای و ره نبود

در طریقت سر و کله نبود (همان: ۳۲۷)

و در جای دیگر گوید:

چون بترسی همی ز مردن خویش

عاشقی باش تا نمیری بیش

که اجل جان زندگان را برد

هر که از عشق زنده گشت نمرد

آتش باد و برگ باشد عشق

ملک الموت مرگ باشد عشق (همان: ۳۳۰)

سنایی در قصاید خود نیز به مرگ ارادی اشاره دارد و زمینه لازم به این نوع مرگ را ترک خودی و گذشتن از نفس می شناسد و معتقد است اگر سر رود سر می آید و اگر تن فدا شود، جان خودنمایی می کند:

چون بال شکسته گشت بر پرم

چو دست بریده گشت در یازم

چون رفت سنایی از میان بیرون

آنگه سخن از سنایی آغازم (تازیانه های سلوک: ۱۶۷)

و در قصیده دیگر با مطلع:

بمیر ای حکیم از چنین زندگانی

کزین زندگانی چو مردی بمانی (همان: ۲۱۰)

صریح ترین نشانه های مرگ ارادی را به تصویر می کشد. زیرا «مردن از کسی یا چیزی، به معنی صرف نظر کردن و نادیده گرفتن آن است. و معنی حدیث مشهور «موتو قبل ان تموتوا» بمیرید پیش از آنکه بمیرید، چیزی جز چشم پوشی از چیزهایی یا کسانی نیست. و در چنین مردنی است که آدمی از حرص و شهوت و دیگر عوامل آزاردهنده، رهایی می یابد.» (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۷: ۲۰۹)

مرگ حکیمانه

در تعریف حکمت گفته اند: دانستن چیزها چنانکه باشد و قیام نمودن به کارها چنانکه باید به قدر استطاعت، تا نفس انسانی به کمالی که متوجه آن است، برسد. یا به عبارت دیگر، حکمت توجه به آثار صنع الهی و تفکر و اندیشه در نعمت های الهی و موجودات ناشهود عرفانی کامل حاصل گردد. (سجادی، ۱۳۷۹: ۳۲۶)

بیشترین تحلیل مرگ در اشعار سنایی بویژه حدیقه اش، مبتنی بر باورهای حکیمانه در مقایسه با میل عارفانه و دینی محض است یا به عبارت دیگر در اندیشه سنایی، اصولا حلقه های مرگ با حکمت، بهتر از ابزارهای دیگر گشوده می شود. (زرقانی، ۱۳۷۸، ۱۴۱)

سنایی به نگاه حکیمانه به مرگ، تمثیل زیبایی کشتی را بیان می کند که مردمان اعم از توانگر و درویش، بر کشتی زندگی سوار شده اند و کشتی بی عنایت به خواست مسافران، مسیر خود را طی می کند و به ساحل مرگ می رسد.

جان پذیران چه بی نوا چه به برگ

همه در کشتی اند و ساحل مرگ (همان: ۴۲۰)

حکیم سنایی مرگ را جزئی از مجموعه نظام احسن می داند و اذعان می کند که مرگ برای یکی برگ و برای دیگر هلاک است. یکی را زهر و برای دیگری، پادزهر و شفابخش است.

مرگ این را هلاک و آن را برگ

زهر آن را غذا و این را مرگ (همان: ۸۷)

نکته قابل توجهی که ایشان به مرگ از نگاه حکیمانه دارد، این است که خود مرگ هم، مرگی دارد و سرانجام از بین می رود.

گر ترا از حواس مرگ برید

مرگ هم مرگ خود بخواهد دید

هاون ار چند چیزها ساید

هم بسوده شود چو مرگ آید

مرگ اگر ریخت خون ماده و نر

هم بریزند خونش در محشر (همان: ۴۲۵)

یکی از حکایت حکیمانه سنایی در بعد حکمت مرگ، داستان لقمان حکیم است که بی پرده در وصف مرگ آن هم در باب حکمت آن و پند بخشی به انسان نکاتی عمیق دارد و معتقد است که مرگ همه را در می یابد.

مرگ را چون شگرف و چالاک است

سوی ناپاک و پاک، ره پاک است (همان: ۴۱۷)

اما انسان از روی غفلت یا دیگر عوارض روحی مانند حرص و حسد، در پی گذران زندگی است و بدون آنکه مهیای سفر آخرت شود از مرگ فارغ می نشیند و از عذاب و گرفتاریهای آن ایمن می ماند و توبه را به تسویف و تاخیر می اندازد در نتیجه جایگاهش در قعر سعیر می گردد.

حیات در حدیقه سنایی نیز جلوه های مختلفی دارد. در نگاه عارفان حیات و زندگی به معنای نفس کشیدن نیست بلکه زندگی به معنای تولد دوباره است، یعنی از حیات تیره نفسانی مردن و در عرصه فضیلت های اخلاقی و روانی متولد شدن. (زمانی، ۱۳۸۶: ۱۸۸) یا به عبارت دیگر زندگی یعنی قبول اقبال محبوب (سجادی، ۱۳۸۶، ۴۴۷) در نگاه سنایی حیات به دو بخش حیات مثبت و پسندیده و حیات بی ارزش و آلوده تقسیم می شود. آنجایی که حیات باعث دلبستگی به دنیا شود و انسان را از یاد خدا غافل سازد، آن زندگی از نوع آلوده است و ارزش ماندن ندارد لذا مرگ بهتر از زندگی است:

زندگانی که نبودش حاصل

مرد عاقل در آن نبندد دل (همان: ۷۲۱)

مرگ بهتر ززندگانی بد

نیست کاره زمرگ خود، به خرد (همان: ۶۴۲)

زین حیاتم زخود ملال آمد

زندگانی مرا و بال آمد (همان: ۷۲۲)

مبر این زندگی به صدر سعید

هم بدین جاش واگذار و بمیر (همان: ۳۹۸)

حیات پاک و پسندیده در سه صفت انسانی یعنی، جهاد، اطاعت از خدا و اخلاص خلق جای می گیرد و این زندگی است که باعث ترقی و کمال انسان می شود لذا در حکایت عمر و کعب از زبان عمر می خوانیم:

لیکن از بهر این سه خصلت را

می پسندم حیات و مهلت را

گفت عمر یکی که گه گاهی

در سبیل خدای هر راهی

می دویم و جهاد می جوییم

در ره غزو شاد می پوییم

دوم آن است کز پی طاعت

سر به سجده بریم هر ساعت

سیم آن کین جماعت مشتاق

که جلیس اند بی ریا و نفاق

گر نه بهر این سه حال بدی

زین حیاتم بسی ملال بدی (همان: ۷۲۳)

از نگاه قرآن کریم مرگ و حیات جلوه های گوناگونی دارد. در بعد ارادی مرگ آیه ۲۳ سوره مبارکه احزاب است که می فرماید: من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا» برخی از آن مومنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند، کاملا وفا کردند. پس برخی بر آن عهد، ایستادگی نمودند و برخی به انتظار شهادت مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند. که عبارت «و منهم من ینتظر» اشاره به مرگ اختیاری و ارادی می کند (تاجدینی، ۱۳۸۸، ۸۲۰) یا آیه ۵۴ سوره مبارکه بقره که می فرماید: «فتوبوا الی بارئکم فا قتلوا انفسکم» که منظور از کشتن نفس، اجتناب از لذت شهوات است که در اصطلاح صوفیه، مخالفت نفس و کشتن آن را موت احمر گویند. (برزگر ۱۳۷۱: ۴۲۶)

و در بعد حکمت مرگ نیز قرآن کریم آن را از پدیده های الهی، در کنار حیات باعث سنجش اعمال می شناسد: الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملا (ملک/ ۲)

در نگاه قرآن و حیات به دو بخش کلی حیات طیبه و حیات خبیثه تقسیم می شود که حیات طیبه در گرو ایمان به خداست «من عمل صالحاً من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینه حیوه طیبه (نحل/ ۹۷) و حیات خبیث و آلوده نیز این گونه تصویر می شود. «زمین ناپاک جز گیاه اندک و کم ثمر بیرون نیاورد.» (اعراف/ ۵۸)

دنیا و آخرت یکی از مباحث محوری اندیشه سنایی است. تصویری که حکیم از دنیا ارائه می دهد بیشتر دنیای مذموم است لذا آن را با تعبیری چون «خاکدانی پر از سگ و مردار» «بدترین خصم» و «زال بی معنی» معرفی می کند و البته در جاهایی دنیا را به واعظی تشبیه می نماید که به مخاطبان خود پند می دهد که از من حذر کنید:

هر زمان گوید اهل دنیا را

جفت بلوی و فرد مولی را

و ای آن گو زمن حذر نکند

در طلب کردنم نظر نکند(حدیقه: ۱۳۴)

یا در جایی دنیا را به کتابی مانند می کند که «پند و بند» در خود دارد، با این تفاوت که حکیمان از آن پند می گیرند و لئیمان به بندش گرفتار می شوند.

چون کتابی است صورت عالم

کان درویست «بند و پند» به هم

صورتش بر تن لئیمان بند

صفتش در دل حکیمان پند (همان: ۴۵۷)

در نگرش سنایی دنیایی که در برابر آخرت قرار گیرد و مانع سیرو سلوک انسانی شود. بدترین خصم انسان است که باید از آن پرهیز نمود.

هیچ خصمت بتر ز دنیا نیست

با که گویم که چشم بینا نیست (همان: ۳۹۶)

در نگرش سنایی دنیا و آخرت دو ضد همدیگرند که باید دنیا را رها کرد و به آخرت رسید:

دین و دنیا دو ضد یکدیگرند

هر کجا دین بود درم نخرند (همان: ۳۶۹)

هر دو نبود به هم یکی بگذار

زان سرای نفیس دست مدار (همان: ۳۹۳)

کاین سرای بقا برای تو است

وین سرای فنا نه جای تو است.

آن سرای بقا تراست معد

یوم بگذار و جان کن از پی غد (همان: ۷۲)

در قرآن دنیا با دو نگرش متفاوت تصویر می شود یکی دنیای ممدوح که انسان از آن عبرت می گیرد و آن نردبانی می سازد تا به کمال انسانی برسد که درتعبیر امام علی(ع) «من ابصر بها بصرته» هر که به وسیله دنیا نگاه کند، دنیا بینایش گرداند. (نهج البلاغه، خ۸۲)

دیگری دنیای مذموم که انسان بدان دل می بندد و جلوه های فریبنده آن را درنمی یابد و در نهایت از خدا غافل می شود «و من ابصر الیها اعمته» هر که به دنیا بنگرد دنیا کورش می سازد.(همان: خ۸۲)

● نتیجه گیری

حکیم سنایی برپایه قرآن کریم، سیمای مرگ و حیات را، در ابعاد گسترده آن، مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد. از نگاه حکیم، مرگ در بعد اختیاری، بهترین مصداق «موتوا قبل آن تموتوا» است. و در بعد حکیمانه، از پدیده های نظام احسن هستی که «یکی را برگ و برای دیگری، هلاکت» دارد.

حیات و زندگی، از دیدگاه قرآن، با دو عنوان کلی حیات طیبه و حیات ذمیمه، تصویر می شود. حیات پاک، مبنای یاد و معرفت الهی، وحیات ناپاک، زیربنای غفلت از حق است. از نگاه سنایی نیز که برگرفته از قرآن کریم است، حیات پاک، همان جهاد، اطاعت از خداوند و اخلاص خلق و حیات ذمیم، دلبستگی به دنیا و بی خبری از خداست.

دنیا و آخرت که به نوعی با موضوع مرگ و حیات، پیوند می خورند، از موضوعات محوری قرآن است که بر اندیشه سنایی، تأثیر می گذارد و با دو تصویر کلی دنیای ممدوح و دنیای مذموم جلوه می کند. اگر چه، از نظر قرآن آخرت بر دنیا برتری می یابد.

نگاه سنایی به دنیا دو گانه است. یکی دنیایی که در مقابل آخرت، قرار می گیرد و مانع مدارج عالی سالک تا فنا و بقا می گردد. در نتیجه، بدترین خصم انسان می شود. دیگر، دنیایی که، به کتابی مانند شده، که در آن، پند و اندرز، فراوان است و انسان را دائم، از خود، پرهیز می دهد؛ «جهان هرمان همی گوید، که دل در مانبندی به» و البته، در نگاه سنایی نیز، آخرت بر دنیا، برتری دارد. و او بدبخت را کسی می داند که دنیا بخواهد، و از سرای نفیس آخرت، دست بکشد.

منابع و مآخذ

۱) قرآن کریم (۱۳۷۱)؛ مترجم، مهدی الهی قمشه ای، تهران: هجرت

۲) نهج البلاغه(۱۳۸۲)؛ مترجم، محمد دشتی، تهران: نسیم کوثر

۳) ایمانی، یعقوب (۱۳۸۸)؛ بررسی مضامین دنیا و آخرت در دیوان ناصر خسرو با رویکردی بر نهج البلاغه پایان نامه کارشناسی ارشد، راهنما: دکتر مهرعلی یزدان پناه، دانشگاه آزاد قائم شهر

۴) برزگر، محمدرضا(۱۳۷۱)؛ مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، تهران: زوار

۵) بیاتی، احمد(۱۳۷۳)؛ زندگی چیست؟ تهران: ایران

۶) تاجدینی، علی(۱۳۸۸)؛ فرهنگ نمادها و نشانه ها، تهران: سروش

۷) خرمشاهی، بهاءالدین(۱۳۷۷)؛ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، تهران: دوستان- ناهید

۸) دری، زهرا(۱۳۸۷)؛ شرح دشوارهایی از حدیقه سنایی، تهران: زوار

۹) زرقانی، مهدی(۱۳۷۸)؛ افق های شعر و اندیشه سنایی، تهران: روزگار

۱۰) زرین کوب عبدالحسین(۱۳۸۶)؛ با کاروان حله، چاپ شانزدهم، تهران: علمی

۱۱) -(۲۵۳۶)؛ از چیزهایی دیگر، چاپ اول، تهران: جاویدان

۱۲) زمانی، کریم (۱۳۸۶)؛ میناگر عشق، چاپ ششم، تهران: نشر نی

۱۳)-(۱۳۷۸)؛ شرح جامع مثنوی. ج۳، تهران: اطلاعات

۱۴)سجادی، جعفر(۱۳۸۶)؛ فرهنگ اصطلاحات عرفانی، چاپ هشتم، تهران: طهوری

۱۵) سنایی، ابوالمجد مجدود(۱۳۸۷)؛ حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه، مصحح؛ مدرس رضوی، تهران: دانشگاه تهران

۱۶) سیاوشی، قاسم (۱۳۸۸)؛ حیات و مرگ در مثنوی، پایان نامه کارشناسی ارشد، راهنما: دکتر حسین منصوریان، دانشگاه آزاد قائم شهر

۱۷) شفیعی کدکنی، محمدرضا(۱۳۸۷)؛ تازیانه های سلوک، چاپ هشتم، تهران: آگاه

۱۸) عبدالباقی، محمد فؤاد(۱۳۷۲)؛ المعجم المفهرس لا لفاظ القرآن الکریم، تهران: اسلامی

۱۹) فربودی، مهدی(۱۳۸۶)؛ طعم مرگ، چاپ هشتم، تهران: دیوان

۲۰) مطیعی، حسن (۱۳۸۲)؛ گلزار حقیقت (بازنویسی حدیقه)، چاپ دوم، تهران: اهل قلم



همچنین مشاهده کنید