شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
مجله ویستا

واژه ها در گستره ی باورها و ناباوری ها


واژه ها در گستره ی باورها و ناباوری ها

انسان زمانی توانست دیو دروغ را در جامه ی قدیسانه ی حقیقت به مردم بشناساند که امکان گشودن دریچه ی دنیای اندرونی کلام را در برابر خود کشف کرد کلام در جهان امروز, مجموعه ای از شگفتی های هستی است

انسان زمانی جادوگر شد که کلام را شناخت. زمانی ادعای رسالت و آسمانی بودن کرد که راز سر به مُهر سحر کلام را دریافت. زمانی قدرت و تحمیل قدرت را در پیرامون خویش بدل به یک اصل مقدس ساخت که توانست رگه‌های ارتباطی کلام را با زندگی مردم پیرامون خود بیابد. انسان زمانی توانست دیو دروغ را در جامه‌ی قدیسانه‌ی حقیقت به مردم بشناساند که امکان گشودن دریچه‌ی دنیای اندرونی کلام را در برابر خود کشف کرد. کلام در جهان امروز، مجموعه ای از شگفتی های هستی است.

همان اندازه که تخم مهر و شکیبایی می پاشد، غبار نفرین و نفرت در آسمان زندگی مردم می‌گستراند. همان اندازه که ناروایی ها را در هیأت « روا » به ساده دلان شفاف و مهربان به آستان خانه‌ی آنان می کشاند، درستی‌ها و ایثارهای انسانی را در جامه ی پلشت دروغ و دغل از طناب فکر انبوهی از مردم می‌آویزاند. کلام این است. شگفت است و مقدس است. خورشیدوار می‌درخشد اما چه بسا اندام ‌واره‌ای در ژرفای تاریکی‌ها نهان دارد.

آنان‌كه به شكلی با مردم و افكار عمومی سروكار دارند، این نكته را می‌دانندكه در كلام، باوجود ظاهر سرد و بی‌روحِ آن، نیرویی نهفته‌است كه در خود رگه‌هایی از رازباری و جادو، نهفته دارد. خصلتی كه هم می‌تواند آتشی را در دل مردم برافروزد و هم در همان لحظه، آتشی دیگر را فرو بنشاند. حضور چنین نیروی رازباره و سحرآمیزی در کلام، باید قاعدتاً ریشه در انباره‌ای داشته باشد كه هر رشته‌ی آن در ذهن انسان‌های متفاوت، با انبوهی خاطره، تجربه و آرزو گره خورده‌است. این خاطره‌ها در بسیاری از انسان‌ها، از یك طرف سرشار از جاذبه و گوارایی است و از طرف دیگر، انباشته از تلخی و درد.

اگر به عنوان مثال، نگاهی به واژه‌ای مانند « فاجعه» بیندازیم، در می‌یابیم که این کلمه، چه بار تكان‌دهنده و گزنده‌ای از سیاهی، درهم ریختگی و مرگ به دنبال خود دارد. گویی ستاره‌ی دنباله ‌داری است که به اندازه‌ی یک کهکشان، رشته‌های سیاه و تلخ زندگی انسان‌ها را در سده‌ها و هزاره‌های دیرین با خود یدک کشیده است.

همچنان که واژه‌ی خوشبختی نیز می‌تواند، برای هر انسانی به تناسب توان، امکان و مناسباتی که داشته، پنجره‌ای به سپیدی، گشایش و روشنی بگشاید. آنان كه در همه‌ی طول تاریخ، نقش رهبری و دگرگون کننده‌ی اندیشه‌های مردم را به كف داشته‌اند، هم می‌توانسته‌اند از سُلاله‌ی شاهان و حاكمان باشند و هم از نسل پیامبران و یا دیگر رهبران فكری. همه‌ی اینان به تناسب دانش و تجربه‌ی خویش، كم یا زیاد، به اهمیّت نقش كلام در جابه جایی باورهای مردم و تغییر ارزش‌های ذهنی آنان، آگاه بوده‌اند.

برخی کلمه‌ها چنان رابطه‌ی جدایی‌ناپذیر با احساسات، شرف و اعتبار تاریخی، مذهبی، اجتماعی و خانوادگی افراد دارد که بر زبان آوردن هریک از آن‌ها می‌تواند در یک بافت معین یا توفانی برپا سازد و یا توفانی را بخواباند. سَنَدها و مدرك‌های تاریخی، داستان‌ها و رویدادهای روزانه، همه كم و بیش بر محور خانه تكانی‌های ذهنی بر پایه‌ی تأثیر كلام قرار دارند. در این میان، اگر بخواهیم به پیامبران اشاره‌ای داشته باشیم، لازم می‌آید، كسانی را مورد نظر قرار دهیم كه در میان مردم دنیا، بیشترین طرفدار را دارند.

از میان اینان، چه آنها كه خود كتاب داشته‌اند و چه آنان که پیرامونیانشان از سخنان و كارهای آن‌ها، كتاب‌ و دفتر و دستک فراهم آورده‌اند، همه، استواری و گسترش پیام خود را در گرو نفوذ كلام در ذهن مردم دانسته‌اند. چنان پیامبرانی، در زندگی روزانه، از خود چشمه‌هایی به نمایش می‌گذاشته‌اند كه از طرف علاقه ‌مندانشان، به معجزه تعبیر می‌شده‌ است. با وجود تماس‌های گسترده‌ی حضوری این پیامبران با مردم و نیز ارائه دادن نمونه‌های رفتاریِ غیرعادی و گاه شگفت‌انگیز، آنان هرگز خود را از واژه‌ها و عمق تأثیر آنها در ذهن مردم و خلوت آنان بی‌نیاز ندیده‌اند.

به نظر می‌آمده كه اگر قرار بوده آئینی در طول تاریخ بر نسل‌های مكرّر بوزد، آن آئین هرگز نمی‌توانسته بدون كتاب و بهره ‌گیری از كلمه‌ها، مأموریّت خود را به دُرُستی به انجام برساند. در راستای چنین تأثیر جادوئی و پُر دوام است كه در تاریخ ادبیّات هر ملّت، گاه آفریده‌های این شاعر و یا آن نویسنده را به عنوان سند اعتبار فرهنگی، منشور رهایی و نماد غرور ملّی برای آن ملّت به شمار آورده‌اند. این نكته‌ها نشان می‌دهد كه نبرد از منشور کلام، در میدان کلام و به وسیله‌ی کلام، از مؤثرترین نبردهای به پیروزی نزدیک شده بوده است.

اگر قرار بوده که قلب ملتی ربوده شود، این کار جز از طریق جادوی کلام، از هیچ راه دیگر به شکل طولانی و ماندگار، هرگز امکان پذیر نبوده است. همه‌ی تسلط‌های خونین اگر چه به ظاهر توانسته‌است برای مدتی در یک سرزمین، نوعی جزیره‌ی سکوت ایجاد کند اما قبیله‌ی خشونت و قدرت، هرگز نتوانسته است راه به درون دل‌های مردم ببرد و آنان را از راه متقاعد کردن‌های فکری و احساسی، در زیر سلطه‌ی خویش داشته باشد.

تجربه‌های تاریخی نشان داده است که در خشن ترین دیکتاتوری‌های جهان، همیشه روزنه‌هایی برای به میدان کشاندن جادوی کلام وجود داشته است و خواهد داشت. طبیعی است که حمله، آن هم حمله‌ی کلامی برهنه و خشن به مردمان قبیله‌ی قدرت، جایی برای تحمل آنان باقی نمی‌گذارد. اما آیا برای گسترش روشنایی فکری، بالا بردن درک مردم و بر زمین پاشیدن بذر اندیشه‌های حرمت به انسان، حرمت به اندیشه‌های اطرافیان و رابطه‌های برابر حقوق و غیر زورگویانه در خانه و مدرسه و کارگاه، می‌توان همه‌ی درها را بست و همه واژه‌ها را از مردم گرفت؟

از همان دیر باز، پاره‌ای از مردم، كلام را در سنگ نبشته‌ها از آن‌رو به كار می‌گرفته‌اند كه پیامی از شرایط روزگار خویش، بی هیچ ستایش و یا نكوهش معین به نسل‌های ناشناخته‌ی بعدی برسانند.

عدّه‌ای نیز كلام را از آن‌رو به خدمت خود گرفته‌اند كه بتوانند خشم و نارضایی خویش را از مناسبات اجتماعی زمانه‌، به آیندگان انتقال بدهند و از این راه، آنان را در مورد یك موضوع مشخّص متقاعد كنند و با خود همراه و همدل سازند.

اینان كلام را در خدمت تحقّق اندیشه‌هایی می‌دانسته‌اند كه آن اندیشه‌ها برای آنان، از قِداست و اعتبار برخوردار بوده ‌است. با توجّه به نقش‌های گوناگون و گاه بسیار متفاوتی كه برای كلام قائل بوده‌اند، می‌توان به این نكته اشاره داشت كه در میان خوانندگان، شنوندگان و پیام‌گیرانِ كلام نیز انتظاراتی متفاوت همیشه وجود داشته است و دارد. یکی از نویسندگان فرانسه به نام "آلِن روب گری یِه ۱" می‌گوید: « نویسنده مانند همه‌ی مردم از بدبختی همنوعانش رنج می‌برد. امّا خلاف راستی و دُرُستی است كه مدّعی شویم، نویسنده می‌نویسد تا درمانی برای آن بیابد. »

برخی کلمه‌ها چنان رابطه‌ی جدایی‌ناپذیر با احساسات، شرف و اعتبار تاریخی، مذهبی، اجتماعی و خانوادگی افراد دارد که بر زبان آوردن هریک از آن‌ها می‌تواند در یک بافت معین یا توفانی برپا سازد و یا توفانی را بخواباند. سَنَدها و مدرك‌های تاریخی، داستان‌ها و رویدادهای روزانه، همه كم و بیش بر محور خانه تكانی‌های ذهنی بر پایه‌ی تأثیر كلام قرار دارند.

من نیز حرف این نویسنده را تأیید می‌کنم که نویسندگان با کلام خویش، در پی درمان آنی درد مردم نیستند. اما اینان در گستره‌ی کلام، در پی بازتاب و ترویج اصولی هستند که به زندگی ارج می‌گذارد و درد و رنج تحمیل شده بر مردم را محکوم می‌کند. شاید در همه‌ جا این نکته، تبدیل به یک سنت جا افتاده شده که نویسندگان و شاعران، باید بازتابنده‌ی درد مردم باشند. چرا آنان نباید لحظات خوب زندگی مردم را، شادی‌ها و لبخندهای زندگی بخش آنان را به توصیف بکشانند؟ گویی اگر نویسنده‌ای در جایی – حتی در دمکراسی‌های جا افتاده و ریشه‌دار جهان – از خوشبختی ها و توفیق‌ها سخن بگوید، از سوی مردم به قبیله‌ی قدرت نسبت داده می‌شود. با این تفاوت که قبیله‌ی قدرت در یک دمکراسی با یک کشور عقب مانده و دیکتاتوری، تفاوت‌های فاحش دارد.

در آن یک، قدرت در چهار چوب قانون و محدودیت های حقوقی خویش تعریف می‌شود و در این یک قدرت در چهار چوب اِعمال نظر و جلوگیری از نظر مخالفان به هر قیمت دریافت می‌گردد. شاید منظور این نویسنده‌ی فرانسوی، بیشتر متوجّه نویسندگان داستانی باشد. زیرا آنان، خواننده را مستقیماً مورد خطاب قرار نمی‌دهند. بلكه كارشان،ارائه‌ی تصویرهایی است درهم گره‌ خورده،متشكل از تلاقی رویدادها و شخصیّت‌های گوناگون.

تصویرهای ارائه‌ شده‌ی آنان می‌تواند هم زشت باشد و هم زیبا. گاه تصویرهایی زشت امّا بسیار زیبا در چگونگی ارائه‌ی آنها و گاه تصویرهایی زیبا امّا بسیار زشت در تركیبِ عرضه‌شده به خواننده. گاه كم‌رنگ‌تر از واقعیّت و زمانی پُر رنگ‌ تر از آن و در لحظه‌هایی در همخوانی با پدیده‌های زندگی. با وجود آنكه چنان نویسندگانی، درمان معیّن و را هجویانه‌ای برای دردها و یا دشواری‌های مردم ندارند ولی به گونه‌ای غیر مستقیم و تدریجی، می‌توانند در درون جامعه، خودآگاهی‌های فرهنگی و اجتماعی را شكل دهند. شكل‌دادن این خودآگاهی‌ها، درعمل، درمان بسیارآهسته و مؤثّری در خلال یك زمان طولانی است.

اگر چنین نبود، چگونه نویسنده‌ی روسی، چنگیز آیْتْماتُوف می‌توانست با وجود تعلّق به یك جبهه‌‌ی آرمانی سیاسی، ادّعا كندكه:« كلام اینك به تورّمی كامل دچار شده و به نحوی آزاردهنده، ارزش خود را از دست داده‌است.» چگونه می‌توان دریافت كه كلام تا آنجا مورد استفاده قرارگرفته كه دیگر در عمل قادر به انجام وظیفه‌ی پیام‌ رسانانه‌ی خویش در گستره‌ی اجتماعی و فرهنگی نباشد؟ این نكته، خود حكایت از آن دارد كه گوینده، دریافته‌است كه صاحبان كلام، در زیر پرچم باورهایی معین به این یا آرمان، چنان دروغ به خوردِ مردم داده‌اند كه به سادگی می‌توان در زندگی روزانه با بوكشیدن آن واژه‌ها از ماهیّت‌آنها آگاه شد بی‌آنكه نیازی به مزه ‌كردن یكایك آن‌ها وجود داشته‌باشد.

رابطه‌ی كلام با رفتار و همخوانی متوازن آنها در یك جامعه، از سوی هر فرد یا نیرویی كه ارائه شود، می‌تواند برمیزان اعتماد مردم و دقّت آنها به تك تك واژه‌ها، بیفزاید. از طرف دیگر، چه بسا كلام، گاه چنان دور از درك مردم و واقعیت زندگی روزانه‌ی آنان بر زبان می‌آید كه کسی، پیامِ‌صاحبان كلام را چه در حوزه‌ی سیاست و چه ادب و هنر در نمی‌یابد و همین در نیافتن، موجب گُسستِ رابطه میان مردم و اهلِ كلام می‌گردد.

شاید همه در این‌ كه كلام ارزش درمانی داشته‌باشد، توافق نظر نداشته باشند امّا اینكه كلام در پاره‌ای از بُعدهای زندگی، بتواند ازچنان نقش تأثیرگُذار و دگرگون‌كننده برخوردار باشد كه هزاران تازیانه و شمشیر در برابر آن زانو به زمین بزند، كمتر كسانی باشندكه بتوانند در آن تردید روا دارند. به قول یک گوینده‌ی گمنام اروپایی: « واژه‌ها مانند نور خورشید هستند. هر مقدار که بیشتر تمرکز داشته باشند، عمیق‌تر می‌سوزانند.»

۱ / Alain Robb- Grilliet

اشكان آویشن

"اشكان آویشن" ساکن كشور سوئد است؛ در ایران ادبیات فارسی خوانده و در سوئد، جامعه شناسی زبان. او معتقد است :«انسان زمانی جادوگر شد که کلام را شناخت. »