پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مینیاتور ابن خلدون


مینیاتور ابن خلدون

وقتی که ابن خلدون در اثر مشکلات بی شمار, شمال آفریقا را وانهاد و به مصر آمد, در اندک زمانی در مجالس علمی سرآمد همگان شد و با توجه به علم و تجربه ای که در سیاست داشت در حلقه حاکم وقت مصر درآمد

۱ وقتی که ابن‌خلدون در اثر مشکلات بی‌شمار، شمال آفریقا را وانهاد و به مصر آمد، در اندک زمانی در مجالس علمی سرآمد همگان شد و با توجه به علم و تجربه‌ای که در سیاست داشت در حلقه حاکم وقت مصر درآمد. ابن‌خلدون خود نیز بدش نمی‌آمد که در شمار خاصگان سلطان در‌آید تا شاید بدین‌سان به جاه و مقامی که داشت دوباره دست یابد. همزمان با این، هولاکو از بغداد فارغ شده بود و به شام رسیده و سودای فتح و غارت آنجا را نیز داشت. مردم از حاکم مصر خواستند تا آستینی بالا زند و به نفع مسلمانان وارد جنگ شود. او نیز سپاه آراست و از بزرگان خواست که به همراه او عزم شام و جنگ با هولاکوی نامسلمان کنند و از جمله این بزرگان یکی هم ابن‌خلدون بود که به لطایف‌الحیلی می‌خواست از این کار شانه خالی کند، نتوانست و رفت. این مرحله از زندگی ابن‌خلدون اما کمتر مورد بررسی قرار گرفته است. بخشی که ابن‌خلدون با دشمنی روبه‌رو می‌شود که قصد شوکت مسلمانان کرده بود.

۲ سخن از مسوولیت یک اندیشمند در برابر جامعه خویش است. در سده‌هایی که هنوز بحث از اخلاق، مهم‌ترین بحث روزگار بود؛ اخلاقی که هیچ اثری از نسبیت را نمی‌شد در آن دید. اخلاق روشنی که با قاطعیت اعلام می‌کند دفاع از جامعه بر همگان واجب است. اخلاقی که می‌گفت عالم بی‌عمل به زنبور بی‌عسل می‌ماند. هنوز بحث‌های دال بر شکستن دال «روشنفکر» و نشستن متخصص و اندیشمند ارگانیک پیش نیامده بود و سده‌ها باید می‌گذشت تا در اروپای مدرن کسانی سخن از حمله به مسوولیت اخلاقی و جهانی روشنفکر برانند و آموزه اندیشمند متخصص بی‌طرفی را ترویج دهند که نباید از دریچه مسوولیت اخلاقی به دانش بنگرد. آموزه ضرورت بی‌طرفی دانش و دانشمند در دوران ابن‌خلدون نه طرح شده بود و نه امکان مطرح شدن داشت. هرکس هم به این آموزه پایبند بود اصلی اخلاقی را شکسته بود. اما ابن‌خلدون این اصل اخلاقی را شکست؛ تا سر حد افراط هم شکست. رفتار او در این برهه تاریخی هم دلالت روشنی بر این نکته دارد.

۳ سعدالله ونوس نویسنده روشنفکر سوری نمایشنامه‌ای دارد به نام «مینیاتورهایی از تاریخ» که به این دوره از تاریخ دمشق می‌پردازد. قهرمانان نمایشنامه او نیز ترکیبی از مردم عادی و بزرگان شهر هستند که در اوضاع به هم ریخته دمشق محاصره شده، زندگی می‌کنند. یکی از این قهرمانان هم ابن‌خلدون است که به همراه یکی از شاگردان خود در شهر به سر می‌برد و نمایشنامه، شرح حال این شاگرد است؛ شاگردی که در جایی، از حال و روز مردم متاثر می‌شود و می‌گرید اما ابن‌خلدون با خونسردی تمام به او می‌گوید که وظیفه مورخ، همدردی با مردم نیست. وظیفه‌اش نگاشتن بی‌طرف تاریخ است. وقتی هم شاگرد با ناراحتی به او می‌گوید که این مردم خواهران و برادرانش هستند که از گرسنگی و جنگ و محاصره هرروز می‌میرند، ابن‌خلدون با غرور به او می‌گوید که تو به درد دانش نمی‌خوری. دانش مال مردم کوچه و بازار نیست و به آنها کاری ندارد. نمایشنامه روایت تناقض‌های درونی این شاگرد است؛ شاگردی که دست آخر دانش را رها می‌کند تا در کنار مردم عادی و پابرهنه شهر در راه دفاع از خویشتن کشته شود. ابن‌خلدون اما کاری دیگر می‌کند؛ کاری درست برخلاف کار شاگردش. او می‌رود و به اردوگاه هولاکو می‌پیوندد.

۴ نه نمایشنامه سعدالله ونوس تخیلی است و نه این حوادث تنها در نمایشنامه ونوس آمده‌اند. در کتاب‌های تاریخی از جمله در کتاب «تاریخ دمشق»، شرح ماوقع دیدارهای ابن‌خلدون و هولاکو آمده است. ابن‌خلدونی که شبانه به همراه واسطه‌ای به خیمه شاهی می‌رسد و هولاکویی که از اطرافیان خود از جمله فقیهی که همراه خود دارد، به شهرت ابن‌خلدون پی می‌برد. هولاکو از او نظرش را درباره خود می‌پرسد و ابن‌خلدون می‌گوید که او شاهی است که حق به جانب اوست. هولاکو شادمان می‌شود و چیزی به او می‌بخشد. ابن‌خلدون می‌گوید که در ستارگان فلک دیده است که پادشاهی چون او خواهد آمد و این سخن او حتی با تعجب فقیه همراه هولاکو همراه می‌شود. جالب اینجاست که ابن‌خلدون در مقدمه خود بابی داشت در باب ابطال کار منجمان. هولاکو از ابن‌خلدون می‌خواهد ملازم رکاب او باشد و ابن‌خلدون عذر می‌خواهد. هولاکو هم می‌پذیرد؛ به شرط آنکه ابن‌خلدون نقش‌های تفصیلی از پراکندگی قبایل در شمال آفریقا و تعداد و جمعیت و اختلافات آنها برایش تهیه کند. ابن‌خلدون می‌داند که هولاکو می‌خواهد به آنجا حمله کند و برای همین از او این نقشه را خواسته است اما با این وجود این نقشه را در اختیارش می‌نهد.

۵ دیگر چه چیزی از ابن‌خلدون باقی مانده است؟ از تصویر آن اندیشمند آگاهی که از انحطاط جامعه‌اش در رنج بوده و در پی دلیل آن است؟ از تصویر آن اندیشمندی که وجه تفاوتش با اندیشمندان دیگر این بوده که درد جامعه داشته است. به نظر می‌رسد که آن تصویر چندان ربطی به واقعیت ابن‌خلدون نداشته باشد. همواره می‌توان عکس‌هایی چنین روتوش و ملایم شده از شخصیت‌های تاریخی دید. شخصیت‌هایی که چین و چروک چهره‌شان را شخصیت‌پردازان تاریخ به اسباب و بهانه‌های مختلف صاف کرده‌اند تا به این ترتیب ما با شخصیتی کامل‌الاطراف روبه‌رو باشیم که بیش از آنکه به درد مطالعات تاریخی بخورد، به درد مبارزه ایدئولوژیک می‌خورد. از جمله این شخصیت‌ها یکی ابن‌خلدون است؛ ابن‌خلدونی که میان روایت‌های مختلف گم می‌شود و نمی‌توان به یقین دست به آن زد و از وجودش مطمئن شد.

عبدالقادر سواری