چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

پرت شدن به دنیای بزرگ ترها


پرت شدن به دنیای بزرگ ترها

نگاهی به فیلم «کودکی با دوچرخه»

چیزی که در نگاه اجمالی به طرز تکان‌دهنده‌ای بدیع به نظر می‌رسد، خود را به آهستگی به عنوان موردی آشنا و در عین حال نه‌چندان تاثیرگذار در آخرین فیلم برادران بلژیکی ـ پی‌یر و لوک داردن ـ نمایان می‌کند.

فیلم «کودکی با دوچرخه» که برخلاف روند معمول، زمان کوتاهی (۸۷ دقیقه) دارد، نشانه‌های بسیاری را که در دنیای داردن‌ها جدید است، در بر دارد. این طور به نظر می‌رسد که برادران فیلمساز فهمیده‌اند که سینمای آنان که به واسطه از بین بردن رنگ‌ها و ایجاد تیرگی به این سطح از تکامل رسیده است، نیاز به ویرایشی جدید دارد.

کسیل دی‌فرانس (بازیگر فیلم آخرت) ستاره بلژیکی واجد شرایطی است که ایفای نقش اصلی را بر عهده دارد، اما این کار را در چارچوب سبک مشخص داردن‌ها انجام نمی‌دهد. البته این برخلاف بازی جرمی رنر است که به عنوان بازیگر نقش مکمل، توسط داردن‌ها هدایت شده و نتیجه‌اش شده است الیور جرمت که بار عظیمی از کار را به عنوان متصدی بار به دوش می‌کشد.

البته چیزی که بیش از همه در این فیلم آشناست، پسربچه‌ای به نام کریل است که نقش آن را، توماس دورت، بازی می‌کند.

موتور اصلی داستان‌پردازی فیلم، واقعیتی است که نشان می‌دهد کریل جوان ـ با آن تی‌شرت قرمزش ـ در جایگاهی حساس قرار گرفته است، زیرا پدرش احساس می‌کند دیگر نمی‌تواند عهده‌دار مسوولیت او باشد. کریل نمی‌خواهد باور کند پدرش که مشغول بازیابی خود بعد از یک دوره دشوار و سخت در زندگی است، او را ترک کرده، اما پدرش واقعا رفته است و تلفن همراهش هم در دسترس نیست. این ناباوری کریل از آنجا ناشی می‌شود که پدرش، احساسش را درباره این که دیگر نمی‌تواند از او مراقبت کند، به زبان نیاورده و بیان آن را غیرممکن دانسته است.

در این میان سامانتا که نقش او را کسیل دی‌فرانس بازی می‌کند، وارد ماجرا می‌شود؛ آرایشگر سرزنده و رُکی که در نزدیکی کریل زندگی می‌کند و به طور تصادفی با او آشنا می‌شود. سامانتا به حال این پسربچه زود رنج که فقط می‌خواهد پدرش را ببیند و با او حرف بزند، افسوس می‌خورد.

علی‌رغم همه نوآوری‌های بصری برادران داردن و به واسطه داستان‌پردازی، تصاویر فیلم شناخته شده هستند. یک ساعت آغازین فیلم به سادگی دنیای آنها را گسترش می‌دهد؛ پسرک بسیار زودتر از آنچه که باید، به دنیای بزرگ‌ترها پرت می‌شود، سامانتا درمی‌یابد که محبت ورزیدن به دیگران بدون چشمداشت، احساس خوبی به انسان می‌دهد و پدر مجبور است به زندگی خود ادامه دهد و به این نتیجه برسد که مسوولیت رفتار خود را به عهده بگیرد.

پس آنچه که اینجا می‌بینیم، اساسا همان داستان‌پردازی رایج برادران داردن است که به شیوه‌ای که تاکنون از آنها سراغ نداشته‌ایم، صورت پذیرفته. داستان گرچه تکراری است، اما به قدر کافی شگفت‌انگیز هست و لحظه‌های نام‌آشنای برادران داردن را به راحتی می‌توان در آن پیدا کرد. سکانس کوتاه مغازه که به شیوه خاص داردن‌ها اجرا شده، بسیار تاثیرگذار است.

مشکل اینجاست که صحنه‌های مهم فیلم در کمتر از یک ساعت ابتدایی اتفاق می‌افتند و هیچ اطلاعی درباره این که در آینده چه پیش خواهد آمد، نمی‌دهند. درست مانند یک پایان سنگین و یکسری نوشته و صحنه‌های ناشیانه؛ گویی که تنها قصد تبلیغ مذهبی در رابطه با تاوان کارهای عجولانه و شرارت‌بار او را دارند. چنین وضعیتی این سوال را به ذهن متبادر می‌کندکه پسر ۱۱ ساله عصبانی‌ای که پدرش او را ترک کرده است، چقدر می‌تواند به خاطر حرکاتش سرزنش شود؟

اما باید توجه داشت که مقوله «خشونت، خشونت می‌آورد» در اینجا به کلی نامربوط جلوه می‌کند. نه به خاطر این که گذشته‌اش معلوم نیست که این دنیایی است که داردن‌ها آن را خلق می‌کنند. پایان فیلم که بار دیگر با نام دوچرخه گره می‌خورد، سرسرانه به نظر می‌آید و هیچ یک از احساساتی را که سکانس‌های اولیه کریل و سامانتا القا می‌کردند، به تماشاگر منتقل نمی‌کند.

بازیگری در این فیلم، مانند دیگر آثار برادران داردن بی‌نقص است و بویژه دی‌فرانس توانسته نقش یک بلژیکی را به خوبی درآورد، هرچند شخصیت همیشه تابناک و مادر ترزاوار او بیشتر باب میل علاقه‌مندان فیلم‌های غم‌انگیز است.

مدیسا مهراب‌پور‌



همچنین مشاهده کنید