جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مروری بر شورش عظیم حومه نشینان شهرهای فرانسه


مروری بر شورش عظیم حومه نشینان شهرهای فرانسه

تاثیر تحقیر خود به خودی بر روی نابودی وحدت شهروندان و محدود سازی آنان به باند ها یعنی در لاك خود فرو رفتن كه اساس خصومت ها و شورش های بزرگ تر است هنوز بدرستی برآورد نشده است

٩ ماه پس از بحران هائی كه در پائیز ٢٠٠٥ حومه شهرهای فرانسه را تكان داد، بار دیگر بر وضع مناطق مربوطه و سكنه آن سرپوش گذاشته شده است. به نظر می رسد مقامات، شاهد این درگیری های مكررهستند اما جرات پذیرش ناموفق بودن كنترل وضع موجود توسط مامورین پلیس، قضائی و یا امنیتی را ندارند. اما اكنون كه طوفان ها فروكش كرده چه درسی می توان از این رویدادها گرفت؟

نتیجه گیری های غالبا كوركورانه ای كه در مورد بحران های حومه در نوامبر ٢٠٠٥ (چه از سوی جریان راست و چه جریان چپ) انجام شد، به نظرعجولانه آمده، تحقیقات بنیادی بیشماری كه در این باب انجام شده را نادیده گرفته (٢) و آن را در جایگاه مناسب زمانی و مكانی قرار نمی دهد. اما با این حال رجوع به آنها عبث هم نیست چراكه در فقدان توضیحات مستدل می توانند نقطه اتكای تصمیمات آتی به شمار روند.

▪ كارشناسان گوناگون فرانسوی و غیرفرانسوی در این باره سه نظر متفاوت دارند كه عبارتند از :

١) این شورش ها احتمالا معلول علل قومی، فرهنگی و مذهبی مهاجرت های پی در پی ای است که به خوبی در جامعه جذب نشده است (این نظر « آلن فینكیل كروت » (٣) و « هلن كرردانكس » (٤) است اما « اولیور تود » (٥) بر این عقیده نیست).

٢) این شورش ها ناشی از مشكلات خانوادگی است كه مسائل اخلاقی، تربیتی و انضباطی جوانان و والدین آنها را در بر می گیرد.

٣) این شورش ها ناشی از طرد جوانان مناطق حساس (٦) از بازار كار و به ویژه ناشی از وضع وخیم اقتصادی - اجتماعی شهرك های بتونی محل زندگی آنها است.

خلاصه آنكه با مقایسه بحران حومه شهرهای فرانسه با وقایع مشابه در دنیا در می یابیم كه هریك از این نقطه نظرات می توانند تصریح، نسبی و یا رد شوند. همچنین با مقایسه بحران های مذكور با وضع سایر بحران ها و شورش ها در می یابیم كه حتی منحصر به فرد بودن فرانسوی آنها روزنه امیدی را می گشاید كه به ندرت در سایر نقاط دیده می شود.

● شعله های خشم جوانان

شورش در حومه شهرها، همچنین، تقریبا ربطی به خصومت های نژادی، فرهنگی و یا قومی نداشت و این امر از سوئی موجب می شود تا خوش خیم بودن آنها را بپذیریم (افراد اندكی از نظر جسمی آسیب دیدند). درحالیكه شورش های واقعی كه به دلیل نفرت یك مذهب نسبت به مذهب دیگر به وجود آمده، هزاران كشته برجای گذارده است (مانند آنچه كه در هندوستان در فاصله سالهای ١٩٩٢ تا ١٩٩٣ طی درگیریهائی میان مسلمانان و هندوها در بمبئی رخ داد). همچنین شورش های محله ای كه یك ملیت و یا یك نژاد را در برابر ملیت یا نژاد دیگری قرار می دهد، می تواند به كشته شدن صدها تن منجر شود (برای مثال در شورش های شهری در آمریکا بویژه در لوس آنجلس بین سالهای ١٩٦٠ تا ١٩٩٠).

درشرایط دیگر، درگیری های منطقه ای در چارچوب سیاسی می تواند برای خانواده های مهاجر تحمل رنج های پی در پی و درازمدت را بدنبال داشته باشد (برای مثال در فلسطین، ایرلند شمالی (٧) و غیره) و یا حتی یكروز، ماهیت و سطح این درگیری ها تغییر بنیادی پیدا کرده ( بویژه بدنبال توطئه ها ی بی ثبات كننده خارجی) و به تعارضات داخلی (برای مثال در بیروت در اواخر دهه ٧٠) و یا نسل كشی (برای مثال در رواندا در سال ١٩٩٤) بیانجامد.

این نمونه ها به ما یادآور می شوند كه زمانی شدیدترین خشونت های شهری می توانند حادث شوند كه جمعیت مواجه با مشكلات (یعنی غالبا اقلیت ها) بیگانه نبوده بلكه بومیانی باشند كه قرن ها در آن منطقه زندگی می كنند (مانند سیاهپوستان آمریكا، مسلمانان هند، كاتولیك های ایرلند شمالی و غیره) و در شرایط اجتماعی قابل مقایسه - به استثنای آداب مذهبی - آداب و رسوم بسیار نزدیكی با « دشمنان » خود دارند. بنابراین نمی توان منطقا آشوب های داخلی را تنها به شوك فرهنگی مهاجرت های اخیر نسبت داد (همانطور كه پیشتر به راحتی در مورد فرانسه این كار انجام شد).

مسلما بحران اجتماعی - سیاسی جوانان فرانسه مربوط به كسانی است كه والدینشان اصلیت فرانسوی ندارند اما این شورش ها (هنوز ؟) زیر لوای هیچ جریانی قرار نگرفته و منجر به جدائی جدی هویتی نگشته است . همانطور كه مامورین پلیس نیز اساسا بدان اشاره كرده اند، روحانیون بنیادگرای مسلمان به دنبال جذب جوانان سركش نبودند و این شاید به دلیل آن بود كه این جوانان بیشترتحت تاثیر برابری خواهی و حاكمیت ستیزی از نوع جمهوری خواه (و یا حتی بیشتر به شکل آنارشیستی) بودند تا « تزکیه نفس».

اما صلح جوئی شهروندی بسیاری از چهره های مذهبی نباید به غلط تعبیر شود : هویت جدائی طلب از زمانی كه وارد جامعه مومنین می شود بطور بالقوه خطرناك تر (و با ثباتر تر) از شعله های خشم جوانان است. بنابراین حكومت ها و روشنفكران كه رجعت به چارچوب های قومی -مذهبی را مد نظر دارند، بی محابا عمل كرده و باعث توسعه جو تعارضات قومی - مذهبی فعلی در شمال اروپا می شوند (برای مثال اسلام ستیزی در منطقه فلامان بلژیك، در هلند، دانمارك و غیره).

چنین وسوسه هائی از آنرو میدان نمی یابند كه امروزه نه تنها در فرانسه درگیری میان جوامع وجود ندارد (هرچند كه توسل به تعقیب های نژادپرستانه و سایر موارد همواره محتمل است) بلكه گروههای ناسیونالیست و فاشیست، قدرت تحریك خارجی ها در محلات فقیر نشین و منزوی را ندارند (مانند National Front در انگلستان، مسئول آغاز حوادث Oldham و Bradford ، كه باعث خشمگین شدن جوانان پاكستانی و بنگلادشی در سال ٢٠٠١ شد).

با مشاهده این وقایع این پرسش مطرح می شود كه در جامعه ای مانند جامعه فرانسه كه به حد كافی لائیك بوده و نسبت به نژادها، فرهنگ ها و مذاهب (٨) گوناگون باز است و در حالیكه هیچ گروه مذهبی و یا سیاسی انگیزه ای برای توهین به جوانان جمعیت خاصی را ندارد، چگونه ممكن است جوانان دست به چنین طغیان شدید و همه گیری بزنند؟

پاسخ به نظر بدیهی می آید : تنها دولت قادر است این تعارضات را ایجاد و یا محدود كند. این چیزی است كه اساسا در فرانسه دیده شده است. دولت های دست راستی هزینه سرسختی خود در نابودی تمام سوپاپ های اطمینان بنیادی و یا نمادینی كه توسط دول سوسیالیست ماقبل آنها کار گذاشته شده بود را پرداختند (ازجمله كار جوانان كه باعث كاهش وخامت اجتماعی در این بخش شده بود).

در چنین كشوری دیگر تنها دولت قادر است كارمندان را تشویق به رفتارهای خصومت بار و یا تهاجمی كند. این نخبگان سیاسی و حكومتی هستند كه با سوء استفاده از مزایای ثانویه (بویژه ایفای نقش برقرار كننده نظم و امنیت در حالیكه بیشتر در ایجاد ناامنی دخیل اند)، خلاء خصومت مردمی را پر كرده اند. به یک معنی، این امر رفتارسیاسی خطرناكی است که در عین حال خود را همچون مقاومتی غائی و پرده نهائی نمایشی (این مقاومت را دیوار برلن حومه شهرها نیز نامیده اند) پیش از به رسمیت شناختن اجباری «دیگری» می نماید؛ آن «دیگری» ای كه دیگر نمی توان برای مدتی طولانی نادیده اش گرفت مگر آنکه طرح های مشكوكی از جمله در رابطه با سایر شهروندان وجود داشته باشد. (٩)

بنابراین علت اصلی و همیشگی شورش های شهری (و حتی شورش های جوانان) نباید خیلی بعید و دست نیافتنی باشد : این امر تقریبا و تماما ناشی ازعدم احترام و یا عدم به رسمیت شناختن یك فرد و به ویژه یك جوان به عنوان فاعل فرهنگی و سیاسی است و این خود تقریبا بدلیل رفتار طرد گرایانه مقامات جمهوری فرانسه است كه در قالب بی تفاوتی، عدم اطمینان ضمنی، حس برتری جوئی و آزار و اذیت مامورین پلیس و ادارات و یا به صورت محدود سازی مداوم هرگونه امكانات و ازجمله كار بروز می كند.

● علیه نماد های حكومتی

در اینجا وجه تشابهی با رویدادهای همسان در ایالات متحده وجود دارد و آن وجود جو نفرت در ادارات است كه اتوماتیك وار به حوادثی از این دست می انجامد كه با وجود اختلافات جزئی، همیشه از یك نوع هستند (از« رودنی كینگ » (١٠) كه در سال ١٩٩١ توسط مامورین پلیس لوس آنجلس مورد ضرب و شتم قرار گرفت، گرفته تا « زید بنا » (١١) و « بونا تراوره » (١٢) كه درحادثه برق گرفتگی در « كلیشی سو بوآ » (١٣) جان خود را از دست دادند و حوادث بسیار دیگری از این دست در كشورهای گوناگون) : یك فرد از اقلیت قومی یا مهاجر كه به وی برچسب « نا هنجار» زده شده طی عملیات پلیس تحت تعقیب قرار گرفته، محاكمه شده، مورد شكنجه و ضرب و شتم قرار گرفته و یا مجروح می شود.

در ابتدا سریعا دوستان فرد قربانی و سپس (از طریق دوربین های فیلمبرداری، اینترنت و تلفن های همراه) اطرافیان وی در جریان قرار می گیرند ، کسانی كه به آتش زیر خاكستر می مانند و جوانترین هایشان بدون رعایت آنچه از لحاظ سیاسی « صحیح » شمرده می شود، وارد عمل می شوند و بیشتر نمادهای حكومت قیم و یا قدرت اقتصادی را نشانه می روند تا افراد و گروههای دیگر. در فرانسه اگرچه خسارات مالی در این موارد زیاد بوده اما تعداد مجروحین و یا كشته شدگان بسیار انگشت شمار است مگر زمانیكه پلیس با منطق « حرف آخر از آن قانون است » و یا « رعب انگیزی آشكار»، به دنبال درگیری باشد.

بنابراین تاثیرخود به خودی این امر چنین است : هرچه دولت سركوبگر، از منطق انتقام (دانسته یا ندانسته) پیروی كند، تعداد كشته شدگان افزایش می یابد. باید پذیرفت كه دولت فرانسه تا به امروز هنوز از مرز « تحریك » كه احتمالا منجر به درگیری های عظیم مرگبار و یا دخالت « مسن ترها » كه مهمات را در حومه شهرها دست به دست می چرخانند، تجاوز نكرده و این شاید به دلیل آنچه كه در مه ١٩٦٨ و یا ماجرای « مالك اوسكین » (١٤) كه در ١٩٨٦ روی داد باشد و یا شاید به دلیل وجود درك بهتری از آنچه درعمل می گذرد که خود حاصل وجود کارمندانی است که در محل حضور دارند.

دست كم می توان پیش بینی كرد كه هرچه بیشتر دولت به مربیان، كارگزاران اجتماعی و مخصوصا مامورین پلیس (ویا از این به بعد نظامی ها) امكان توجیه « كنترل مردم » را بدهد، تحقیرهائی كه بطور اجتناب ناپذیری به شورش می انجامد، چند برابر خواهند شد. سیاست بدتری كه بطور رسمی محله ها را مورد اشغال نظامی خود در می آورد، دقیقا به همان چیزی می انجامد كه ادعای اجتنابش را دارد یعنی جنگ داخلی.

▪ بنابراین به امید نابودی تمامی ساختمان های مسکونی فقیر نشین (تحت عنوان استراتژی « شهروندی - نظامی » توسعه محله) باید (پس از آنچه كه « لوئیك وكان » (١٥) و سایرناظرین بدان اشاره كرده اند) سه مورد را یادآور شد :

١) توزیع تحمیلی آپارتمان ها، تبدیل این مناطق به محلات قومیتی و یا مذهبی را (برخلاف آنچه كه برخی جامعه شناسان می گویند) دشوار می سازد. یكرنگ بودن دسته های جوانان توسط « ماتیو كاسوویتز» (١٦) فیلمساز نشان داده شده است. این واقعیت اجتماعی از آن رو « خوش یمن » است كه خوشبختانه هنوز فرانسه مانند آمریكای به شدت نژادپرست و همه جاهای دیگر در وحشت نگه داشته شده از اقلیت ها (١٧) نیست و مانند انگلستان هیچ سفیدپوست حقیر ضد پاکستانی anti-paki در آن وجود ندارد و یا اوضاع همانند استرالیای آنگلوسلتیك نیست كه خواهان بستن پلاژها برروی جوانان لبنانی است .

برای مثال بخشی از شورش های سال ١٩٩٢ در South Central (حومه فقیرنشین لوس آنجلس) مربوط به اختلافات دائمی میان سه جامعه نژادی (لاتین، آسیائی و آفریقائی - آمریكائی) (١٨) بود كه به حدود سیصد قتل در سال، تا اواخر دهه ٩٠ منجر شد. در اینجا باید ذكر كرد كه محلات زیبای آمریكای شمالی (كه به آن محلات امن نیز اطلاق می شود) در لوای اخراج نژادپرستانه فقرا، از نظر قومی نیزحذفی عمل کرده و مسائل خاص خود را دارند. (١٩) فراوانی آنها به وخامت نفرت های بین قومی می انجامد كه تاكنون عملا در فرانسه دیده نشده است.

پی نوشت ها :

١- CNRS : Centre national de la recherche scientifique

٢- بویژه رجوع شود به تحقیقاتی كه در مورد حومه ها ظرف حدود ده سال در Annales de la Recherche Urbaine تحت نظارت Anne Querrien منتشر شد.

٣- Alain Finkielkraut : برگرفته از مصاحبه وی با روزنامه اسرائیلی هارتز كه بخش هائی از آن در لوموند مورخ ٢٤ نوامبر ٢٠٠٥ به چاپ رسید.

٤- Hélène Carrère d’Encausse : برگرفته از مصاحبه وی با شبكه روسی NTV در ژوئن ٢٠٠٦.

٥- Olivier Todd : رجوع شود به لیبراسیون مورخ ٢١ نوامبر ٢٠٠٥.

٦- ZUS : Zones urbaines sensibles

٧- روند تحریكات نظامی - سیاسی كه می توانند منجر به كشتار جمعی شوند، در فیلم Paul Greengrass ایرلندی با عنوان Bloody Sunday (در رابطه با شورش های ٣٠ ژانویه ١٩٧٢ در Derry واقع در ایرلند شمالی) به خوبی تجزیه و تحلیل شده اند.

٨- بنا به نظرسنجی Pew Research Center واقع در واشنگتن، ٦٥% فرانسوی ها نسبت به مسلمانان نظر مثبت دارند در حالیكه این رقم برای آلمانها ٣٦% است. رجوع شود به سایت اینترنتی : http://pewglobal.org/reports/pdf/۲۵۲.pdf

٩- نظرسنجی های اخیر نیز موید این مطلب است. ازجمله نظر سنجی TNS-Sofres كه در ٢٢ ژوئن ٢٠٠٦ انجام گرفت.

١٠- Rodney King

١١- Zyed Benna

١٢- Bouna Trabré

١٣- Clichy-sous-Bois

١٤- Malek Oussékine

١٥- Loïc Wacquant : بویژه در تحقیق ارزشمند وی (مقایسه محله Woodlawn شیكاگو با محله Courneuve پاریس) با عنوان Urban Outcasts. Class and Place in two advanced societies (١٩٩٤) و « سرانجام افسانه شهرهای محله ای را خاتمه دهیم » در سالنامه تحقیقات شهری، شماره ٥٤ مورخ مارس ١٩٩٢ و همچنین Parias urbains. Ghettos, Banlieues, Etat، انتشارات La Découverte، پاریس، ٢٠٠٦.

١٦- Mathieu Kassovitz : در فیلم وی با عنوان « نفرت » (١٩٩٥).

١٧- رجوع شود به مقاله Julia Nevarez با عنوان Vivre aux confins de Central Park et de Harlem à New York در شماره های ٨٤-٨٣ سالنامه تحقیقات شهری، سپتامبر ١٩٩٩.

١٨- رجوع شود به مقاله Cyntia Ghorra-Gobin با عنوان South Central,De la rivalité entre anciennes minorities et nouveaux immigrés، در شماره ٨٥ نشریه Hérodote،١٩٩٧.

١٩- رجوع شود به مقاله Klaus Frantz با عنوان Gated communities in the USA : a new trend in urban development در شماره ١ نشریه Espace, populations, sociétés،٢٠٠٠.

٢٠- دیده بانی نابرابری ها : بی كاری : مدرك در مناطق محروم، حامی ضعیفی است، ١٦ مارس ٢٠٠٥. (منبع : موسسه ملی آمار و مطالعات اقتصادی (Insee )، تحقیق در زمینه كار، ٢٠٠٣)

٢١- بویژه رجوع شود به كمك های دكتر Régis Airault در مورد تشكیل bangas در مایوت [جزیره ای در اقیانوس هند م.] و كمور در كتاب De l’âge de raison à l’adolescence : quelles turbulences à découvrir ? ، تحت نظارت Catherine Bergeret-Amselek ، انتشارات Erès، پاریس، ٢٠٠٥.

٢٢- در ایالات متحده ثابت شده كه باندهای جوانان بطور خود به خودی تبدیل به فرقه نمی شود.

٢٣- از دیرباز می دانیم كه در ایالات متحده مواخذه عمومی علیه یك نژاد خاص باعث ایجاد تنش شده كه به وخامت می گراید (رجوع شود به مقاله Daniel Romer با عنوان Blame discourse در جلد ١٤ نشریه Political Communication، فیلادلفیا، ١٩٩٧).

٢٤- رجوع شود به فصل ١٣ كتاب Aux origines des langues et du langage با عنوان Les langues créoles تحت نظارت Jean Marie Hombert، انتشارات Fayard، پاریس، ٢٠٠٥.

٢٥- Edouard Glissant : در این باب رجوع شود به Traité du Tout-Monde، انتشارات Gallimard، ١٩٩٧ و La Cohée du lamentin، همان، پاریس، ٢٠٠٥.

٢٦- رجوع شود به مقاله Loïc Wacquant با عنوان L’Etat incendiaire face aux banlieues en feu, Combats face au sida ، شماره ٤٢، دسامبر ٢٠٠٥- ژانویه ٢٠٠٦.

٢٧- برگرفته از مصاحبه مورخ ٣ ژوئیه ٢٠٠٦ لیبراسیون با Roland de la Poype (نظامی برجسته اسكادران نرماندی - نیمن).


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.