سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

فردوسی, وراثت و گیاهان دارویی


فردوسی, وراثت و گیاهان دارویی

ردپای طب در شاهنامه

به دلیل احاطه و شناخت جامع فردوسی از گیاهان، او را یکی از گیاه‌داروشناسان بزرگ تاریخ می‌دانند. در یادداشت قبل -شنبه ۱۹ بهمن- گفتم که حکیم ابوالقاسم فردوسی، در شاهنامه چه نشان‌ها و نشانه‌هایی از احاطه‌اش به علوم پزشکی آورده و در جای‌جای این شاهکار کهن چه توصیه‌های علمی و پزشکی‌ای - که در زمان خودش در علم طب رایج بوده‌است- در لابلای وقایع پرپیچ و خم شاهنامه به قهرمانان داستان‌هایش کرده است...

براساس برخی ابیاتی که در این شاهکار ادبی دیده می‌شود، احتمال می‌رود نام «بیمارستان» نیز از این کتاب برگرفته شده باشد، گرچه تا همین یکی دو قرن پیش از بیمارستان‌ها به عنوان «شفاخانه» یاد می‌شده است و در کتاب‌ها و مراجع تاریخی نیز همین نام برای چنین مراکزی به کار رفته است. فردوسی حکیم در یکی از ابیاتش نام «بیمارستان» را به وضوح می‌آورد تا بگوید در عصر او نیز چنین مراکزی فعال بوده‌اند.

فردوسی در قصه دعوی پیامبری «مانی» و اعدام او به‌دلیل این ادعا و آویختن او در مقابل بیمارستان جندی‌شاپور، می‌سراید: «بیاویختش از در شادسان/ دگر پیش دیوار بیمارستان» چون دیوار و معبر بیمارستان جندی‌شاپور در آن روزگار یکی از پرترددترین معابر شهر بوده است و «مانی» را در آنجا اعدام کردند.

فردوسی و توارث

حکیم فردوسی در چند نقطه دیگر از این شاهنامه به موضوع توارث و نشانه‌هایی که از طریق ژنتیک از نسلی به نسل بعد منتقل می‌شود، اشاره کرده است که بعضی از آنها بسیار مشهوراست؛ مثل «پسر کو ندارد نشان از پدر» او در جاهایی دیگر از علم ژنتیک و توارث، به‌عنوان نژاد و گوهر انسان یاد می‌کند و به نقش زن (یا مادر) در انتقال و پرورش آن گوهر و نژاد و اصالت نسلی اشاره دارد. مثلا گفته‌است: «چنین گفت کز پاک مام و پدر/ یکی شاخ شایسته آید به بر/ کرا گوهر تن بود با نژاد/ نگوید سخن با کسی جز به داد» که «کرا» در اینجا به معنی «هر که» است و فردوسی به خاطر رعایت وزن چنین گفته است. او در قصه بزرگ شدن «زال» یادآوری می‌کند که حتی بیماری‌های پدران به فرزندان آنها منتقل می‌شود و اشارتی نیز دارد به اینکه چون یکی از اجداد رستم (یکی از پسران گرشاسب به اسم گیسوار) تمام موهای بدن و پوستش سفید و مایل به صورتی بوده است، پدر رستم، «زال» هم به این بیماری مبتلاست و به قول علم پزشکی امروزی چون رنگدانه‌های سیاه ملانین در پوست او ساخته‌نشده‌، تمام موهای او سفید و بدنش نیز به رنگ صورتی درآمده است و می‌سراید: «ز مادر جدا شد بدان چند روز/ نگاری چو خورشید گیتی‌فروز/ به چهره چنان بود، بر سان شید/ ولیکن همه موی بودش سپید» مرحوم استاد محمد دبیرسیاقی در کتاب معروف خود به نام «کشف‌الابیات شاهنامه فردوسی» نیز اشاراتی چند به استفاده از موارد متعدد علوم پزشکی در جای‌جای شاهنامه دارد و حتی از مشاوره پزشکان با یکدیگر برای یافتن راه‌حل قطعی جهت معالجه یک بیمار سخن به میان می‌آورد و علاوه بر «سیمرغ» که همواره نقش یک پزشک مداواگر برای قهرمانان داستان‌های شاهنامه را برعهده دارد، از پزشکان و مشاوره‌های آنها یاد می‌کند و می‌سراید: «پزشکان فرزانه گرد آمدند/ همه یک به یک داستان‌ها زدند/ ز هرگونه نیرنگ‌ها ساختند/ مر آن درد را چاره نشناختند» و در جایی دیگر از گردهمایی یا به قول امروزی‌ها سمینار و همایش پزشکان معروف جهان در آن روزگار یاد می‌کند و از مشاوره و تبادل نظر آنها با هم می‌گوید: «پزشکان که از هند و از روم و چین/ چه از شهر توران و ایران زمین/ همه گرد هم آمدند از کران/ نشستند و برخاستند همزبان» دکتر دبیرسیاقی همچنین به برخی از نشانه‌های دوستداری از صلح و پرهیزدادن پادشاهان از جنگ به‌وسیله پزشکان اشاره کرده و می‌نویسد: «یک پزشک در یکی از حمله‌های بزرگ اسکندر، نقش سفیر صلح را بازی کرد و با به کاربردن یک روش طبابت، مانع از حمله او به هند شد. در آن روزگار «کید»، شاه هندوستان، طبیبی دانا برای درمان یکی از بیماری‌های اسکندر به سوی او فرستاد. پزشک هندی نیز با درمان موفقیت‌آمیز اسکندر توانست در دربار او برای خود موقعیت و امتیازهای ویژه‌ای به‌دست آورد و با استفاده از همان موقعیت خود توانست مانع حمله اسکندر به هندوستان و قلمروی «شاه ‌کید» شود.» فردوسی در این باره گفته‌است: «ورا خلعت و نیکویی‌ها بساخت/ ز دانا پزشکان سرش برفراخت» در همین حال فردوسی تاکید دارد وقتی نزد پزشکان می‌رویم، نباید چیزی را از آنها پنهان کنیم و باید آنچه را که واقعیت دردهای درونی و بیرونی ماست، همه را به پزشک بگوییم تا بتوانیم از او تجویز درستی دریافت کنیم و در بیتی این‌گونه می‌سراید: «هر آن کس که پوشید درد از پزشک/ ز مژگان فروریخت خونین سرشک»

سیمرغ به مثابه پزشک

دکتر محمد سیاسی، ادیب و پژوهشگر نامدار معاصر با انجام پژوهشی جامع، به شرح برخی از فرازهای معنوی علوم پزشکی در شاهنامه فردوسی پرداخته و خلاصه‌ای از آن را در یکی از صفحه‌های ادبی روزنامه اطلاعات عرضه کرده و متذکر شده است که «در هیچ شاهکار ادبی ایران و جهان در قرون گذشته، تا این حد موضوع علوم پزشکی مورد توجه و استفاده قرار نگرفته‌است.»

وی سپس به نقش سیمرغ به‌عنوان «جراح»، جراحی که از سوی فردوسی و با فرمان‌های او به کار جراحی می‌پردازد، اشاره می‌کند و می‌نویسد: «سیمرغ درمانگر، شاه مرغان، مرغ بزرگ‌بال و مرغ فرمانروا نمادی از خرد سرشتی و خرد دریافتی است، رای او درست و اندیشه او همواره با آینده‌نگری همراه است، مرغی که جایگاهش در ادبیات ایران‌زمین، البرز است و از این رو چه شایسته است که نماد پزشکی ایران به جای افسانه یونانی (مار و عصا)، نقشی از مرغ خردمند فرمانروا، یعنی سیمرغ باشد. این مرغ باهوش در شاهنامه، هر جا که لازم است به درمان دردمندی می‌پردازد. دکتر سیاسی در ادامه یادآور شده است که نام سیمرغ در اوستا «مرغوسنه» آمده‌است و در سانسکریت «سینا» به معنای شاهین است اما در اوستا «سینا» نام مردی است پاکدامن که ۱۰۰ سال پس از ظهور زرتشت به دنیا آمده، در البرز کوه اقامت گزیده و حکیمی مرتاض بوده‌ و پس از یک قرن زندگی با حکمت و درمان و شفای بیماران درگذشته‌است. بی‌گمان سینای اوستایی و سیمرغ پارسی از یک ریشه‌اند و بین مرغ درمانگر و آن پزشک فرزانه دانا، پیوستگی برقرار بوده‌است.

فردوسی و گیاهان دارویی

سیمرغ دانا در جنگ رستم و اسفندیار نیز رستم را در به‌کار بردن یک گیاه راهنمایی و به او سفارش می‌کند که از لب دریاچه (شاید هامون) از یک درخت گز که پرورده آب زر است، شاخه‌ای ببرد و با آتش آن را راست کند و از آن چوبدستی بسازد زیرا «چوبه گز» تنها سلاحی است که بر اسفندیار به‌خصوص بر چشم او کارگر است. به این ابیات دقت کنید: «بر این گز بود هوش اسفندیار/ تو این چوب را خوار مایه مدار/ تهمتن، گز اندر کمان راند، زود/ بدان سان که سیمرغ فرموده بود/ بزد تیر بر چشم اسفندیار/ سیه شد جهان، پیش آن نامدار/ نگون شد، سر شاه یزدان‌پرست/ بیفتاد چاچی کمانش، ز دست» البته ادیبان و شاهنامه‌پژوهان بسیاری بر این نظر اتفاق دارند که پزشکی در عهد باستان به ۳ بخش مهم یعنی درمان روحانی یا روان‌درمانی، درمان جراحی یا کاردپزشکی و روش دیگر یعنی درمان گیاهی تقسیم می‌شد که گیاه‌درمانی در تاریخ پزشکی ایران، نقش عمده و اساسی داشته‌است. به گفته دکتر محمدسیاسی و براساس اسناد برجای مانده از عهد باستان، ایرانیان با خواص پزشکی گیاهان دارویی آشنایی زیادی داشته‌اند و پزشکان در آن روزگار معمولا زمانی به روان‌درمانی یا روحانی‌درمانی می‌پرداختند که درمان دارویی و جراحی اثری بر بیمار نداشت.

گیاهان دارویی نیز به ۳ شکل برای بیماران تجویز می‌شد؛ یکی خوراکی، دوم موضعی و سوم به‌وسیله بخوردادن یا بخاردادن. البته عده زیادی از مردم عهدباستان برگ‌ها، ریشه‌ها و میوه‌ گیاهان را به‌صورت خام و گاهی آن را به شکل عصاره، جوشانده یا پخته‌شده استفاده می‌کرده‌اند یا عرقیات حاصل از آن را می‌نوشیده‌اند. فردوسی در جای‌جای شاهنامه به استفاده از گیاهان دارویی برای درمان بیماری‌ها را ترغیب می‌کند؛ مثلا در جایی می‌گوید: «همی ریخت کافور، گرد اندرش/ بر این گونه بر، تا نهان شد سرش» نام گیاهی به نام «درمنه» هم که منشاء آن ترکستان است و ارتفاعش تا نیم‌متر می‌رسد و به‌شکل خودرو در بیابان رشد می‌کند و در علم گیاه‌پزشکی سابقه زیادی دارد، در شعر فردوسی آمده است، آنجا که می‌گوید: «بکردیم تاراج گنج و بنه/ به ایران نهشتیم، جز درمنه»

او همچنین از یکی از گیاهان دارویی مهم به نام «زریر» که به‌دلیل زردی برگ‌ها و گلبرگ‌هایش به خورشید تشبیه‌شده و در رنگرزی هم از آن استفاده زیادی می‌شود، سخن به میان می‌آورد و می‌گوید: «بپوشید روی هوا را به تیر/ رخ شید تابان شده چون زریر» بسیاری از گیاه‌شناسان زریر را «زردچوبه» می‌نامند و در علم پزشکی‌دارویی نیز برای درمان بیماری زرداب یا صفرا و یرقان به‌کار می‌رفته است. «ژاژ» نیز نام یکی دیگر از گیاهان دارویی است که فردوسی به آن اشاراتی دارد و گیاهی است بغایت سفید و حتی وقتی شترها هم آن را می‌جوند نرم نمی‌شود و البته به علت بی‌مزگی شترها نیز به آن چندان علاقه‌ای ندارند. برخی ادیبان علم پزشکی آن را «خارشتر» می‌خوانند و شادروان علی‌اکبر دهخدا آن را همان گیاه «کاکوتی» می‌داند و البته «ژاژ» به معنی سخن بیهوده و یاوه‌ هم به کار می‌رود و اصطلاح معروف «ژاژ‌خایی» یعنی بیهوده‌گویی و یاوه‌سرایی. علاوه بر اینها فردوسی از گیاه «کوکنار» یاد می‌کند که به آن خشخاش هم گفته می‌شود: «به نزدیک ایشان یکی مرغزار/ فراوان در او کوکنار و چنار» و گیاه «پر سیاوش» معروف‌ترین گیاه فردوسی است که گویا ترکیب نام آن را نیز فردوسی ساخته‌است؛ گیاهی که می‌گویند هرچه آن را ببرند، باز می‌روید و جان تازه می‌گیرد و این گیاه نشان زندگی پس از مرگ و نشان مداومت حیات سیاوش است...

و بدین سان است که به‌دلیل احاطه و شناخت جامع فردوسی از گیاهان، او را یکی از گیاه‌داروشناسان بزرگ تاریخ می‌دانند که اگر فرصتی شد در آینده، چند گیاه دارویی حکیم ابوالقاسم فردوسی را نیز از شاهنامه می‌چینم و در این صفحه تقدیمتان می‌کنم.

حسن فرازمند

شاعر و مورخ



همچنین مشاهده کنید