یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

ما را چه به اوباما


ما را چه به اوباما

این یادداشت می توانست در تقدم روانشناسی بر علم سیاست تمرکز خود را بر کاریزمای شخصیت اوباما متمرکز کند چنان که کرده اند یا با اولویت بخشی به کارگزار بر ساختار محوریتش بر رفتار اصلاحگر یک کارگزار در اصلاح ساختاری آن هم سیاسی باشد چنان که گفته اند یا در بیان تقدمی ذاتی برای ایرانیان, دموکرات های امریکایی را بر صدر بنشاند و جمهوریخواهان را بر خاک ذلت چنان که نشانده اند

احمد شاملو روزگاری گفته بود «تا چون به لفظ سوار رسی، مخاطب پندارد که نجات دهنده یی در راه است» و به نظر می رسد این درست آن چیزی باشد که نه فقط در امریکا و برای امریکاییان بلکه در جهان برای جهانیان در پنجاه و ششمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده و برای انتخاب چهل و چهارمین رئیس جمهور پیش آمد چراکه اگر واجدین شرایط شرکت در انتخابات امریکا شرط لازم امریکایی بودن برای رای دادن را نداشتند خیلی هم دور از ذهن نبود که بسیاری (حتی شاید بیشتر از جمعیت امریکا) در سراسر جهان به سفارتخانه ها و کنسولگری های امریکا می رفتند و به اوباما رای می دادند؛ همان هایی که اگر در سرزمین خودشان انتخابات مشابهی برگزار شود چندان رغبتی به حضور در پای صندوق های رای ندارند و در این میانه فرقی میان فقرای آفریقایی و اغنیای عرب نیست که اوباما برای آنها نماد «سیر کردن شکم» بود و برای اینها «سمبل بردن دل».

این سنت تاریخ است که در انتخاب میان سیاست و سیاستمدار اگر بخت یار باشد و ملت ها مختار، سیاستمدار انتخاب می شود نه سیاست، درست مانند آنکه اکثر قریب به اتفاق مردم به دانشمندان اقبال نشان می دهند نه به دانش، به هنرپیشگان تمایل دارند نه به هنر، چراکه به معروفان توجه دارند نه به معروفیت که این همه دلیل واضحی دارد و آن این است که کارگزار قرابتش بیشتر با کارگزار است تا ساختار، و اوباما نیز از آن رو که «در این حلقه» است نمی تواند «فارغ از این ماجرا» باشد.

این یادداشت می توانست در تقدم روانشناسی بر علم سیاست تمرکز خود را بر کاریزمای شخصیت اوباما متمرکز کند (چنان که کرده اند) یا با اولویت بخشی به کارگزار بر ساختار محوریتش بر رفتار اصلاحگر یک کارگزار در اصلاح ساختاری آن هم سیاسی باشد (چنان که گفته اند) یا در بیان تقدمی ذاتی برای ایرانیان، دموکرات های امریکایی را بر صدر بنشاند و جمهوریخواهان را بر خاک ذلت (چنان که نشانده اند). اما این قلم چنانچه در روزهای انتخابات در امریکا هم نوشت (و کم هم مورد طعن هم قرار نگرفت)، بر این باور است از آنجایی که راستای اهداف در امریکا کاملاً روشن است، به همان اندازه که نمی توان در آن به دنبال «برخاستن و برانداختن» بود، نمی توان انتظار این را هم داشت که آنچنان متصلب باشد که به گزندی فروریزد؛ از این رو است که اگر رهبری در امریکا به دنبال تغییر باشد، سیاست امریکایی به او می آموزد که رهبران در امریکا به کار اصلاح روش ها می آیند نه به کار انهدام «راستای هدف ها»، و چه می توان کرد که طرفداران آن روز اوباما با انتخاب وی به عنوان رئیس جمهور، ناخواسته ثانیه شمار تغییرات بنیادین در سیاست امریکایی را روشن کردند اما هر چه از تاریخ انتخاب دورتر شدند و به سالگرد آن نزدیک تر، واقعیت امریکایی بیشتر چهره از نقاب برکشید؛ تغییر در راستای اهداف محال است، به فکر روش ها باشید و دلیل آن نیز واضح، چرا که امریکای «فراقدرت» نه باید و نه می تواند سطوح بازی قدرت خود را آنچنان تنزل دهد که روش های به کار گرفته شده در سیاست به قامت اهداف ملی اش بیاید و در این باره فرقی هم میان جمهوریخواه و دموکرات نیست.

از نظر فنی (اگر به خلاف آمد عادت، برای سیاست هم شأن فنی قائل باشیم) جمهوریخواهان، واقع گرایان بدبینی اند که معتقد بر کوتاه بودن ستون توانمندی ها نسبت به سقف اهداف اند و سعی در کاهش ارتفاع سقف دارند و تا میزان ممکن سقف اهداف را برای دستیابی ممکن تر کاهش می دهند. این درست برعکس روش دموکرات ها است چرا که آنان، آرمانگرایانی هستند که سقف اهداف را بلند تر از ستون توانمندی هایشان می دانند و از این رو است که برای رسیدن به اهداف بلندتر به جای کاهش سطح اهداف به دنبال افزایش توانمندی هایشان می روند و جالب اینجاست که اوباما از این قماش دوم است.

او آرمانگرایی است که اتفاقاً به دنبال ارتقای اهداف امریکایی است نه کاهش آنها؛ خبری که معلوم نیست چرا به سراسر جهان وارونه مخابره شد و ما ایرانیان هم این بار و در این رقابت خبری، انصافاً سنگ تمام گذاشتیم و در آن کوران روزهای انتخاب اوباما، وقتی نشد تا از یکدیگر بپرسیم «ما را چه به اوباما؟» در «سیاست» نیز چون «تئاتر» بازیگر نباید نقشش را توضیح دهد، باید آن را بازی کند و شاخص موفقیت در بازیگری نه توان در «بیان شایسته» نقش که توان در «ایفای شایسته» آن است؛ شیپوری که ما از سر گشادش در حال دمیدن آن بودیم چراکه خواستیم نشان دهیم این بار ما همصدا با جهانیم و این جهان است که با ما همگامی نمی کند. اما چه می توان کرد که هنوز اوباما به کاخ سفید پا نگذاشته، دانستیم هر چه می کنیم نمی توانیم فرقی میان او و اسلافش ببینیم که هیچ، اهدافش را هم بلندپروازانه تر می یابیم.

تاریخ برای درس گرفتن است نه برای صفحه سیاه کردن. برای امتحان هم که شده شاید بد نباشد یک بار به سیاست بیندیشیم به جای سیاستمدار، به ساختار بیندیشیم به جای کارگزار و به جهان بیندیشیم؛ نه فقط به اوباما، تا مگر روزی برسد تا سیاست ایرانی نیز آرمانگرایان و واقع گرایان خود را بیابد تا از آن پس همه روزنامه نگاران در سالگرد چنین اتفاق مبارکی از نسبت «سیاستمداران شان با جهان» بنویسند نه فقط از نسبت «جهان با اوباما».

امید ملکی

دکترای علوم سیاسی



همچنین مشاهده کنید