دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

کوچه هم کوچه های قدیم


کوچه هم کوچه های قدیم

کوچ تلخ کوچه ها

چرخ‌های بزرگ ماشین زمان در این سال‌ها بسیار بی‌رحم‌تر با شهرها رفتار کرده است تا با آدم‌ها؛ خیلی هم عجیب نیست زیرا فرمان این ماشین به دست ما آدم‌هاست؛ ما آدم‌هایی که تغییر کرده‌ایم و نیمی از این تغییر را به اجبار و نیمی دیگر را بی‌آنکه بدانیم چه پیامدی برایمان به دنبال خواهد داشت، پذیرفته‌ایم و با تیشه‌ای که به دست گرفته‌ایم، بر تن شهرها کوفته‌ایم تا آنها هم تغییر کنند! از خانه‌های ایرانی که هویت داشتند اثری نمانده؛ خانه‌هایی که اگر هم برای پنجره‌اش میله‌ای می‌ساختند، آن را پیچ می‌دادند و تاب می‌دادند تا نگاه را خش نیندازد؛ خانه‌هایی با سقف‌های بلند و پنجره‌های زیاد که جان می‌داد برای نگاه کردن به بالا؛ به روبرو، به کوچه...

کوچه‌ای که فرقی ندارد «چ» آن را به «فتح» بخوانی یا به «کسر»؛ کوچه، کوچه است اما دیگر کمتر نشانی از گذشته‌های خود دارد؛ گذشته‌هایی که هویت داشت.

در کوچه‌ بچه‌ها بزرگ می‌شدند، با هم دوست می‌شدند، عاشق می‌شدند و پناهی بود برای تنهایی‌شان و در این فرهنگ بود که یکی از عاشقانه‌ترین شعرها را فریدون مشیری در کوچه‌ای مهتاب‌زده سرود.

اما چرخ آهنی زمان به فرمان آدم‌ها – و اینجا بهتر است تخصصی‌اش کنیم و بگوییم «شهرسازان»- از روی تن کوچه‌ها گذشت و امروز کوچه هم به غربتی دچار شده که آدم‌ها و آدم‌ها پناه برده‌اند به چهاردیواری‌ها؛ کودکان به کامپیوترها، بازی‌ها، زندگی‌ها و دوستی‌های مجازی و سالمندانش پیشانی چسباندند به شیشه پنجره‌هایی با میله‌های بلند که خاطره‌ها به زور از آن می‌گذرند.

اینها همه اتفاق افتاد اما این اتفاق تا چه حد به اجبار بود و تا چه حد خودخواسته؟ تا چه حد مهم بود و تا چه حد بی‌تاثیر بر زندگی فردی و اجتماعی ما؟ مهم‌تر از همه اینها کودکان بی‌کوچه امروز با کودکان دیروز چه فرق‌هایی دارند؟ «موضوع ویژه» این هفته به دنبال جواب این سوال‌هاست و در تهیه آن ندا احمدلو، مریم منصوری و سارا دماوندان همکاری داشته‌اند.

● چرا مفهوم محله از بین رفته و از حال هم‌محله‌ای‌هایمان بی‌خبریم؟

مرگ تدریجی کوچه‌ها

دکتر سیدحسن علم‌الهدایی

جامعه‌شناس، دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد

مدرنیسم، زندگی ماشینی و فناوری‌های جدید، باعث ایجاد الگوهای جدید در زندگی ما شده‌اند. به وجود آمدن کلانشهرها و تغییر شیوه معماری شهرها و خانه‌ها هم از پیامدهای همین مدرنیسم است. معماری فعلی کلانشهرها ربط چندانی به معماری سنتی، ملی و دینی‌مان ندارد؛ یعنی دیگر کوچه و پس‌کوچه‌های قدیمی که محلی برای خبر گرفتن از حال و احوال همسایه‌ها بود، جایگاهی در معماری مدرن این روزها ندارد. محدودیت شهری، کم بودن ترافیک و حتی یکجا نشینی خانواده‌های قدیمی باعث می‌شد آنها بتوانند هر روز و هر شب از اوضاع و احوال یکدیگر باخبر باشند و اگر مشکلی برای یک نفر پیش آمد، همه با هم درصدد رفع آن برآیند. کوچه‌ها مکانی بود برای بازی و دوستیابی بچه‌ها یا گذراندن اوقات فراغت خانم‌های خانه‌دار و تبادل فکر و نظر با یکدیگر، اما متاسفانه کلانشهرهای امروزی به شیوه‌ای گسترش یافته‌اند که زندگی‌های زمینی دارد به زندگی‌های هوایی در برج‌های بلند با سبک و سیاق غربی تبدیل می‌شود. این روزها دیگر کسی به کوچه نمی‌رود و حتی در یک ساختمان هم همسایه از حال همسایه‌اش بی‌خبر می‌ماند. خانواده‌ها دیگر به فرزندان خود اجازه بازی در کوچه‌ها نمی‌دهند چون تمام اهل محل را نمی‌شناسند و نمی‌دانند که امنیتی برای فرزندشان در کوچه‌ها فراهم است یا نه. بیشتر والدین ترجیح می‌دهند فرزندشان پای بازی‌های رایانه‌ای یا برنامه‌های مختلف تلویزیونی بنشیند اما از خانه بیرون نرود و در کوچه با بچه‌ها بازی نکند. در گذشته‌های نه چندان دور، رادیو و تلویزیون و رسانه‌های جمعی با این وسعت وجود نداشت و مردم برای گذراندن وقتشان ترجیح می‌دادند به گپ و گفت با اقوام و همسایه‌هایشان بپردازند؛ کمااینکه بخواهند زمان اندکی را در کوچه صرف این کار کنند اما متاسفانه خانواده ایرانی این روزها که زندگی در کلانشهر تمام وقتش را گرفته و بیشتر روز را مشغول کار برای رفع نیازهای اقتصادی‌اش است، عادت کرده همان ساعت‌های محدود بیکاری را هم در خانه بنشیند، پای تلویزیون لم بدهد و به جای رفتن به مهمانی یا حتی حرف زدن با خانواده، خودش به تماشای برنامه‌های مورد علاقه‌اش بپردازد. به عبارت ساده‌تر، دغدغه کار و زندگی و آپارتمان‌نشین‌شدن ما ایرانی‌ها دیگر اجازه فکر کردن به صفا و صمیمیت موجود در میان همسایه‌های کوچه‌های قدیمی را نمی‌دهد. شاید بتوان رشد جمعیت،‌ تحولات علمی و فناوری، افزایش نیازهای اقتصادی، توسعه شهرنشینی و مهاجرت از روستاها به شهر را یکی دیگر از دلایل فراموش کردن روابط قوی بین‌فردی در جامعه امروزی دانست. در گذشته، نسبت زندگی روستایی به شهری حدود ۶۰ یا ۷۰ به ۴۰ یا ۳۰ بود اما این نسبت در جامعه امروزی برعکس شده است. یعنی حدود ۷۰ درصد جمعیت ما شهرنشین و حدود ۳۰ درصد روستانشین هستند. این تغییر الگو و شیوه زندگی که تا حد زیادی هم به وسیله فرهنگ غربی بر ما تحمیل شد، باعث کم شدن فرصت‌ها، رابطه‌ها و کوچک شدن دایره‌های خانوادگی شده است. ضمن اینکه مرگ تدریجی کوچه‌ها در کلانشهرهایی مثل تهران، اصفهان یا مشهد، ‌کمرنگ شدن روابط سنتی، حس همدلی و همیاری را به دنبال داشته است. شاید بتوان از بین رفتن کوچه‌ها و عوض شدن حال و هوای مردم را از عوارض توسعه شهرنشینی و مدرنیسم دانست و گفت مردم مجبورند آن را به عنوان یک واقعیت در زندگی امروز خود بپذیرند.

● عوارض مرگ کوچه‌ها برای بچه‌ها بیشتر است

چرا در شهرسازی‌مان بچه‌ها را نمی‌بینیم؟

دکترامید علی احمدی

جامعه شناس، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی

برای بحث درباره ‌این موضوع لازم است به تغییراتی اشاره کنیم که طی دوران مدرن در شهرهای همه نقاط دنیا و مخصوصا در شهرهای کشور ما رخ داده است. ‌این تحولات مهم دوران کودکی را به شدت تحت تاثیر قرار داده‌اند:الف. گذار جمعیتی: تقریبا در تمام جمعیت‌ها ۳مرحله مهم در تحولات جمعیتی به چشم می‌خورد.در مرحله اول، نرخ تولد و مرگ‌ومیر برابر است و لاجرم نرخ رشد جمعیت ثابت. در مرحله دوم، نرخ مرگ‌ومیر کاهش و نرخ رشد جمعیت افزایش می‌یابد. در مرحله سوم که کشور ما اکنون در آن قرار دارد، هم نرخ مرگ‌ومیر و هم تولد کاهش می‌یابد و رشد سریع جمعیت متوقف می‌شود.

با کاهش رشد جمعیت، تعداد فرزندان خانواده‌ها کم می‌شود و در نتیجه در بین همسایه‌ها احتمال وجود خانواده‌هایی که فرزندان تقریبا همسن و سال داشته باشند، کاهش می‌یابد بنابر‌این یک اثر ناخواسته کاهش رشد جمعیت، کاهش جمعیت هم‌سن و سال در محله‌ها یا در مجتمع‌های مسکونی است. ‌این موضوع باعث تغییر دوران کودکی می‌شود.ب. جابجایی‌های مکرر ساکنان شهر: یکی از نتایج رشد شهرنشینی، «جداگزینی محله‌ای» است. با رشد شهرنشینی، به‌تدریج محله‌ها از افراد و خانواده‌های تقریبا هم‌سنخ پر می‌شود؛ یعنی با تحرک اجتماعی- اقتصادی، خانواده‌ها در طول دوران زندگی، در چند نوبت جابجایی خواهند داشت. ‌این موضوع باعث‌ ایجاد ناآشنایی‌های مکرر اعضای خانواده با همسایه‌ها و محیط شهری و محله می‌شود. طبعا در ‌این شرایط به نیاز کودکان و نوجوانان و سایر اعضای خانواده به دوستان همسایه توجه نمی‌شود.پ. نداشتن تناسب ساخت محله‌های جدید با نیاز ساکنان: محله‌های قدیم در شهرهای سنتی فضاهای تعبیه‌نشده اما کافی برای بازی بچه‌ها داشت اما با رشد قیمت زمین و ساخت و سازهای شهری طی چند سال اخیر، هیچ فضای قابل استفاده‌ای برای بچه‌ها باقی نماند. این مشکل با توجه به نبود برنامه‌های جامع شهری و ضعف برنامه‌ریزی شهرداری‌ها تشدید می‌شود. امروزه کدام محله شهر تهران را می‌شناسید که فضای کافی برای بازی بچه‌ها در سنین مختلف داشته باشد؟ بنابراین باز دوران کودکی نادیده گرفته می‌شود.ت. رشد فناوری‌ و بازی‌های رایانه‌ای: با پیدایش و گسترش ابزارهای الکترونیک، بازی‌های رایانه‌ای‌‌ای رواج یافتند که نیاز به همبازی و فضا‌ی بازی نداشتند. یک رایانه شخصی و اتاقی هرچند کوچک می‌توانست نیاز به بازی کودکان را برطرف کند، اما بازی‌های رایانه‌ای نه نیاز به بازی‌های با تحرک جسمانی را تامین می‌کنند و نه نیاز به همبازی. این بازی‌ها فقط توانستند در یک فضای شهری برنامه‌ریزی نشده بچه‌ها را از کوچه‌ها جمع و سر و صدای آنها را در خانه بخوابانند.

‌اینجاست که می‌توان گفت یکی از نتایج رشد شهرنشینی و تجدد در ‌ایران، نادیده گرفته‌شدن نیاز کودکان به فضای مناسب بازی و نابودی رویاها و خاطره‌های دوران کودکی و کمرنگ‌شدن روابط دوستانه در محله‌های زندگی و نداشتن تعلق به محله در نسل جدید است.

● گفت‌وگو با دکتر نسرین امیری روان‌پزشک کودک و نوجوان

آنچه کوچه‌های قدیمی به بچه‌ها یاد می‌داد

به گفته دکتر نسرین امیری، فوق‏تخصص روان‌پزشکی کودک و نوجوان و عضو هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی، با اجازه ندادن به فرزندانمان برای حضور در خارج از خانه، آنها را از نظر روانی ضعیف‌ بار می‌آوریم. به همین دلیل افراد زیادی را می‏بینیم که از نظر علمی، ورزشی و... نفر اول هستند اما توانایی تحمل یک استرس کوچک را ندارند یا مهارت‌های ارتباطی‎‏شان بسیار ضعیف است.

▪ به نظر شما اینکه کودکان دیگر کمتر یکدیگر را در کوچه می‏بینند و با هم تعامل دارند می‌تواند تاثیر منفی بر زندگی‌شان داشته باشد؟

حضور کودکان در کوچه‏ و بازی آنها با یکدیگر جزو روند طبیعی رشد و تکامل است. متاسفانه گاهی بزرگ‌ترها با ایزوله کردن فرزندان و دور کردن آنها از دنیای واقعی به نحوی به آنها صدمه می‌زنند و این حالت ناشی از نگرش ترس‏آمیز و اضطراب‏آلود بزرگ‌ترها به دنیاست. ما دنیا را جای بدی می‏دانیم به همین دلیل هم دنیا جای بدی شده است. این فرافکنی به سوی کودکان سوق داده می‏شود و ما دائم از آنها می‏خواهیم که تنها بیرون نروند و با مردم در ارتباط نباشند. ما خانواده‏ را هسته‏ای کرده‏ایم و این باعث شده نادانسته به کودکانمان آموزش دهیم که دنیا جای امنی نیست و می‏تواند به تو صدمه بزند. در حالی که می‏توانیم نکته‌های ایمنی را به آنها بیاموزیم تا بتوانند تعامل مناسبی با دنیای پیرامون خود داشته باشند.

▪ منظورتان دقیقا چه نکته‌هایی است؟

منظور راهکارهایی برای محافظت از خودشان در دنیای وسیعی است که در آن زندگی می‏کنند. این توصیه‏ها از قدیم وجود داشته است. مثلا والدین باید محدوده بازی کودک را مشخص کنند و به او بگویند: «تو نباید از این کوچه آن طرف‏تر بروی، فقط از این مغازه می‏توانی خرید کنی، سوار ماشین دیگران نمی‏شوی، از غریبه‏ها چیزی قبول نمی‏کنی یا به سمتشان نمی‏روی و...» هر چه کودک بزرگ‌تر و دایره توانمندی‏هایش وسیع‏تر شود، می‏توانیم از میزان محدودیت‏ها کم کنیم و اختیارهای بیشتری به او بدهیم. این به آن معنا نیست که والدین کودک را به حال خود رها کنند؛ آنها باید با دوستان کودک هم ارتباط برقرار کنند و نقش حمایتی خود را حفظ کنند مثلا اگر قرار است کودک به کوچه برود، بهتر است با دوستش که همسایه نیز است، همراه شود. متاسفانه امروزه به دلیل نگرانی‌هایی که ایجاد شده، بیش از حد از کودکانمان محافظت می‏کنیم و کودکان امروز با کودکان گذشته و دیروز بسیار تفاوت دارند. از مهارت‏هایی مانند کار با رایانه و دستگاه‏های مختلف و... بهره‏مند شده‏اند اما از مهارت‏های اصولی دیگری بازمانده‏اند. کودکان بسیاری را می‏بینیم که به راحتی با یک برنامه رایانه‌ای کار می‏کنند اما توانایی تا سر کوچه رفتن و خرید کردن ندارند. این تضادها باعث می‏شود دنیا به سمت باوری که از آن داریم، پیش برود. این کودکان نمی‏توانند در آینده از خودشان محافظت کنند و کوچک‌ترین استرسی آنها را درمانده خواهد کرد. حتما کودکانی را دیده‏اید که خیلی تمیز و پاستوریزه بزرگ می‏شوند و والدین از هر لحاظ به طور افراطی در پاکیزگی و نظافت آنها می‏کوشند اما معمولا این کودکان از نظر ایمنی ضعیف‏ترند و زودتر بیمار می‏شوند.

▪ پس چه باید بکنیم؟ به هر حال این نگرانی‌ها وجود دارد.

باید اجازه بدهیم همه‌چیز طبق روند طبیعی خودش پیش برود. در روند طبیعی وقتی کودک به توانمندی انجام یک کار می‌رسد، والدین باید خود را کنار بکشند و دیگر آن کار را برایش انجام ندهند. یعنی هرگاه کودک توانست قاشق به دست بگیرد و غذا را در دهانش بگذارد، دیگر شما نباید این کار را برایش انجام دهید. وقتی دندان درآورد که غذا بخورد، دیگر به‌طور کامل شیر نمی‏خورد. این فرضیه تحت‌عنوان «مادر کافی» نامگذاری شده است یعنی مادر باید در همین حد کودک را حمایت کند. کودکی که به سن ۴-۳ سالگی رسید، نیاز دارد با دوستان همسن و سالش بازی کند. متاسفانه امروزه والدین برای رفتن فرزندشان به مدرسه چند کوچه آن‌‌طرف‌تر سرویس می‏گیرند یا هر روز آنها را می‏برند و می‏آورند و اجازه نمی‏دهند کودک خودش به تنهایی این کار را انجام دهد. این کارها مانع شکل‏گیری توانمندی در کودکان می‏شود و ما کم‏کم با افراد تحصیلکرده‏ای در جامعه روبرو خواهیم بود که قدرت خرید کالاهای معمولی را هم ندارند و فروشندگان می‏توانند به‌راحتی به آنها جنس نامرغوبی بفروشند بدون اینکه آنها از این موضوع سر در بیاورند.

▪ یعنی نقش والدین باید حمایتی و تربیتی باشد؟

والدین باید نقش حمایتی و محافظتی خود را غیرمستقیم و از دور داشته باشند. بسیاری از والدین می‏ترسند اتفاق‌هایی که در منزلشان رخ می‏دهد، به‌وسیله کودکشان در خارج از خانه درز پیدا کند. مثلا دائم از کودکشان می‏خواهند بیرون از خانه و در جمع دوستانش نگوید فلان وسیله را در خانه دارند و... یعنی کودک مجبور است در خانه به یک نحو و در خارج از آن به نحو دیگری رفتار کند. این حالت باعث شده به‌تدریج دچار دورویی یا ریاکاری فرهنگی شود و با تبعات بسیار جدی‌ای روبرو شویم که اگر نسبت به این قضایا آگاهی پیدا نکنیم، برای خود فاجعه‏ای در آینده درست خواهیم کرد. قانونی در روان‌شناسی وجود دارد که می‏گوید: «از هرچه بترسی، سرت می‏آید» وقتی از مساله‏ای می‏ترسیم آن را ناخودآگاه به سمت خود هدایت می‏کنیم و بدون آنکه متوجه شویم آن اتفاق برایمان رخ می‏دهد. به عبارتی آنقدر والدین فرزندانشان را از ترس اینکه صدمه نبینند حفاظت می‏کنند که کودکان از نظر ویژگی‏ها و مهارت‏های اجتماعی ناتوان می‌شوند و به هر حال صدمه خواهند دید.

▪ فکر می‏کنم این اتفاق‌هایی است که بیشتر در شهرهای بزرگ رخ می‏دهد نه در شهرهای کوچک و به‌خصوص روستاها.

دقیقا همین‌طور است. به همین دلیل بچه‏های شهرستانی ممکن است باوجود امکانات کمتر توانمندی‏های بیشتری نسبت به بچه‏های شهرنشین داشته وموفق‏تر باشند.

● کم‌تحرکی؛ بدترین عارضه مرگ کوچه‌ها

کوچه، بچه‌ها را به تحرک وامی‌داشت

دکتر ضیاء‌الدین مظهری

متخصص تغذیه و رژیم‌درمانی و مدیر گروه تغذیه واحد علوم تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی

امروزه بی‌تحرکی و فعالیت کمتر بچه‌ها در خارج از منزل، از معضلات اساسی‌ای است که سلامت آینده‌سازان کشور را به خطر خواهد انداخت.

سکه سلامت دو رو دارد؛ یک روی آن تغذیه است که باید در آن ۳ اصل تناسب، تعادل و تنوع رعایت شود. هر انسانی نیازهای خاص خود را دارد و اگر متناسب با آنها تغذیه کند، هم سلامت جسمانی او ارتقا پیدا می‌کند و هم فکر و اندیشه‌اش. در این زمینه تعادل بین مصرف ریزمغذی‌ها و درشت‌مغذی‌ها بسیار مهم است و این مواد نه باید بیشتر از آنچه بدن نیاز دارد و نه کمتر و نسبت بین آنها را باید رعایت کرد.

هرگونه عدم‌تعادل در مصرف ریزمغذی?ها‌ و درشت‌مغذی‌ها سوءتغذیه را در پی دارد؛ سوءتغذیه‌ای که در عصر امروز رایج‌ترین بیماری تغذیه‌ای است و بشر در عین سیری، به گرسنگی پنهان دچار است.

روی دیگر سکه سلامت، تحرک کافی است. اگر تعادل بین آنچه دریافت و آنچه با فعالیت‌های ارادی و غیرارادی مصرف می‌کنیم به هم بخورد، آثارش به صورت چاقی، لاغری، اختلال رشد و دریافت نشدن مواد معدنی موردنیاز که نقش ساختاری دارند یا دریافت بیش از حد انرژی‌ای که مصرف نمی‌شود و اضافه‌وزن و چاقی را به دنبال دارد، خود را نشان می‌دهد. چاقی بیماری مخل سلامت است که صدها بیماری را فراخوانی و امکان بروزشان را فراهم می‌کند.

امروزه تغذیه کودکان نامتعادل است و فعالیت‌های بدنی‌شان غیرمکفی و نتیجه این دو، اختلال‌های رشد و نمو، گسترش چاقی و اضافه‌وزن در آنهاست.

این اختلال‌ها مخصوصا در کودکانی که اطرافیان برای تشویق و ابراز محبت هدیه‌های خوراکی، اسباب‌بازی‌ها و بازی‌های رایانه‌ای به آنها هدیه می‌دهند، بارزتر است. اینجاست که «از محبت مرض حاصل می‌شود» مصداق پیدا می‌کند.

این نوع ابراز محبت به جای اینکه برای کودکان فایده‌ای داشته باشد و آنها را به سوی سلامت جسم و اندیشه سوق دهد، زمینگیر و کم‌تحرکشان می‌کند. علاوه بر این بدآموزی‌ها و خشونت‌های موجود در این بازی‌ها نیز بسیار مخرب است. تهاجم، تخریب، رفتارهای ناهنجار اجتماعی و... که در بین بچه‌های امروزی دیده می‌شود، ریشه در این محبت‌های غیراصولی دارد.

خیلی از افراد می‌گویند ثبت‌نام بچه‌ها در کلاس‌های ورزشی و... هزینه دارد، ولی نیازی نیست حتما در این کلاس‌ها فعالیت کنند. پدر و مادرها و اطرافیان نزدیک که بی‌شک به سلامت جسم روح کودک اهمیت می‌دهند، می‌توانند برای تشویق، او را به پارک ببرند که هم هوای خوبی دارد و هم وسایل بازی‌ای که بچه را مجبور به خم و راست شدن، تقلا و دویدن می‌کند یا مثلا اگر بزرگ‌تری برای شنا یا دوچرخه‌سواری می‌رود، باید بچه‌ها را هم با خود ببرد. می‌توان با یک توپ سبک یا راکت ساده پینگ‌پونگ که هزینه زیادی هم ندارد، با کودک بازی و او را وادار به تحرک کرد.

با این کار هم بچه اشتها پیدا می‌کند و خوب غذا می‌خورد، هم بدنش هورمون رشد ترشح می‌کند و هم خوب به خواب می‌رود و صبح‌ها هم بانشاط بیدار می‌شود.

فراموش نکنیم چاقی و بی‌تحرکی بچه‌ها، بذر تمام بیماری‌های کوتاه?مدت و بلندمدت را در بدن آنها می‌پاشد. کودک چاق در معرض فشارخون، چربی خون، دیابت، مشکلات اسکلتی و عضلانی و اغلب بیماری‌های غیرواگیر مزمن است و این بیماری‌ها مختص بزرگ‌ترها نیست، پس اگر به آنها علاقه‌مندیم، باید به فکرشان باشیم.

● چرا از دست دادن کوچه‌ها مهم است؟

مرگ کوچه‌ها تنهاترمان کرده

دکتر پرویز رزاقی

روان‌شناس و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی

زندگی در گروه همیشه مورد تایید و تشویق علمای رفتارشناسی و روان‌شناسان بوده است. به‌خصوص زندگی و عضویت در گروه‌های کوچک مثل گروه‌های دوستان یا گروه‌هایی که در کوچه‌ها و محله‌ها تشکیل می‌شده است زیرا در عین حال که نوجوانان و جوانان می‌توانستند در ارتباط با یکدیگر باشند، خانواده‌ها هم می‌توانستند بر اعمال و رفتار آنها کنترل و نظارت داشته باشند.

در زمان‌های گذشته در یک محل -و اگر نگاه جزیی‌تری داشته باشیم در یک کوچه- تعداد محدودی خانواده زندگی می‌کردند که تشابه فرهنگی، خانوادگی و حتی تا حدودی اقتصادی با یکدیگر داشتند و فرزندان این خانواده‌ها با یکدیگر در حیاط خانه و دور یک حوض یا در کوچه و... در ارتباط بودند و چتر حمایتی- نظارتی خانواده هم وجود داشت اما امروزه و با صنعتی شدن شهرها، فرهنگ این زندگی به نوعی از بین رفته است. امروز در همان کوچه ۲۰ سال پیش که تنها ۵ خانه داشت، حداقل ۵۰ واحد آپارتمانی وجود دارد و افرادی در کنار هم زندگی می‌کنند که هیچ شناختی از یکدیگر ندارند. در این فضا نه‌تنها خانواده‌ها که بچه‌ها هم تمایل کمتری برای خارج شدن از خانه و تعامل با دیگران دارند.

وقتی از فضای شهری و روابط ۵۰-۴۰ سال قبل صحبت می‌کنیم، در واقع از یک فرهنگ خاص حرف می‌زنیم که دیگر وجود خارجی ندارد یا ممکن است خیلی محدود در برخی مناطق شهرهای بزرگ یا در شهرهای کوچک دیده شود. در باقی موارد، بچه‌ها درون خانه‌ها پناه برده‌اند و روابطشان به اعضای خانواده و پدر و مادر محدود شده است؛ پدر و مادری که مشکلات اقتصادی- اجتماعی صبر و حوصله کمی برای ارتباط برقرار کردن با فرزندان برایشان باقی گذاشته است. اگر به مجموعه این اتفاق‌ها احساس نداشتن امنیت را هم اضافه کنیم، درمی‌یابیم چرا خانواده‌ها ترجیح می‌دهند رایانه‌ای برای فرزندشان تهیه و او را با این وسیله در خانه سرگرم کنند و به خودشان هم آرامش بدهند که فرزندشان را از آسیب‌های احتمالی حفظ کرده‌اند و او را در کنار خود و در محیطی امن دارند.

هر چند گروه‌های کوچک محلی هم می‌توانست آسیب‌های مربوط به خودش همچون بدآموزی رفتاری و کلامی، آموزش رفتار پرخطر و... داشته باشد، اما باعث می‌شد کودکان تعامل اجتماعی را بیاموزند و احساس بودن در گروه را داشته باشند که به آنها آرامش و احساس بزرگ شدن می‌داد. این حس را رایانه و بازی‌های یارانه‌ای به آنها نمی‌دهد و حتی ارتباط‌های مجازی هم نمی‌تواند جای ارتباط‌های واقعی را پر کند. نمی‌توان به گذشته برگشت و در عین حال نمی‌توان خانواده‌ها را مجاب کرد اجازه بدهند کودکشان در خارج از فضای خانه و حتی در کوچه با دیگران ارتباط داشته باشد به همین دلیل است که امروزه پیشنهاد می‌شود کودکان حتما فضاهای مهد و آموزشی را تجربه کنند تا تعامل واقعی با دیگران را بیاموزند؛ تعاملی که در گذشته خود‌به‌خود محیط به ما می‌آموخت و امروز دیگر چنین کارکردی ندارد.

● کوچه های ما، کوچه‌های آنها

دکتر سیداحسان بیکایی

کوچه‌های قهر و آشتی در جنوب تهران، کوچه‌های پشت بازار میدان نقش جهان اصفهان، کوچه‌های سنگ فرش محله جلفا، کوچه‌های گلی ابیانه، کوچه‌های سراشیب ماسوله و... کوچه‌ها یکی از اصلی‌ترین ساختارهای شهری در ایران و بعد از خانه، یکی از اصلی‌ترین نهادهای اجتماعی شهرها در ۵۰ سال اخیر بوده‌اند. بعد از بزرگ شدن بیش از حد محله‌ها به دلیل رشد جمعیت، کوچه‌ها حلقه ارتباطی بین آدم‌ها شدند، بچه یک کوچه بودن، جای بچه محل بودن را گرفت، کوچه‌درختی‌ها مایه دارن، کوچه برلنی‌ها ضعیف‌کش‌اند، کوچه بن‌بسته، کوچه بلنده و... نشانی‌های جدید فرهنگ شهری شد. اگرچه در بقیه دنیا به دلیل اصول شهرسازی جدید، در معماری شهری دیگر خبری از کوچه نیست و ساختار شهری بلوکی جای کوچه‌ها را با راهروهای بین آپارتمان‌ها در یک مجتمع عوض کرده است، اما هنوز در شهرهای قدیمی‌تر اروپا و آمریکا کوچه‌های معروفی وجود دارند که توجه معماران را به خود جلب می‌کنند؛ کوچه‌های طاقدار فرانسه، کوچه‌های پر از بند رخت در ناپل ایتالیا، کوچه‌های پیچ‌در‌پیچ شهر ممنوعه در چین، کوچه‌های پر از آب ونیز و کوچه‌هایی با خانه‌های یک شکل در لندن که میوز نام دارند.

● ژاپن

در ژاپن کوچه‌ها «روجی» نام دارند و تا مدتی قبل پر از مغازه‌هایی با پیشخوان‌های چوبی بودند که بازار محلی هر شهری را شکل می‌داد. امروزه این کوچه‌ها را فقط در شهر کیوتوی ژاپن می‌توان پیدا کرد. کوچه‌های شهر ملبورن استرالیا هم به دلیل پیاده‌رو بودن آنها معروف به بزرگراه انسانی هستند و از معروف‌ترین کوچه‌های دنیا محسوب می‌شوند.

● لندن و کوچه مبادله

اکسچنج الی (کوچه مبادله)، کوچه معروفی در یکی از محله‌های قدیمی شهر لندن است که دو خیابان معروف لندن را به یکدیگر متصل می‌کند. این کوچه در قدیم به دلیل وجود مغازه‌های خرید و فروش و مبادله کالا معروف بود و امروزه پر از کافی‌شاپ‌هایی است که لندنی‌ها را از شلوغی خیابان‌های مرکز شهر به آرامش این کوچه دعوت می‌کنند. مانند کوچه‌های فرعی خیابان استقلال در استانبول که با ورود به آنها از ازدحام جمعیت و شلوغی هزاران توریست یک خیابان اروپایی ناگهان به خنکی و خلوتی و آرامش یک کوچه شرقی با کافه‌ها و کتابفروشی‌های دانشجویی خنک پرت می‌شوید. تفاوت معماری کوچه‌های شهر استانبول با خیابان‌هایش نشان می‌دهد نمای غربی و اروپایی این شهر درواقع روکشی روی بافت قدیمی و شرقی پر از کوچه قسطنطنیه است.

● استکهلم و باریک‌ترین کوچه

باریک‌ترین کوچه اروپا، کوچه‌ای به عرض ۹۰ سانتی‌متر به نام مارتن تورتزیگ گراند در استکهلم است که با ۳۶ پله ۲ خیابان قدیمی این شهر را به یکدیگر وصل می‌کند.

● آمریکا و خیابان‌های کوچه مانند

کوچه‌ها تا مدتی قبل به عنوان یک ساختار شهری مورد توجه معمارها بوده‌اند اما امروزه با تغییر مدل شهرسازی بیشتر برای فرهنگ‌سازی و زیباسازی به کار می‌روند. در آمریکا، از سال ۱۹۵۰ به بعد، کوچه‌ها دیگر برای دسترسی راحت‌تر به پشت ساختمان و محل پارکینگ‌ها به کار نمی‌رفتند و در اغلب شهرها تخریب شدند تا خانه‌های جدیدی ساخته شوند. امروز در محله منهتن نیویورک دیگر کمتر کوچه‌ پیدا می‌شود و خیابان‌های باریک جای کوچه‌ها را گرفته‌اند. شاید تنها کوچه پشتی معروف منهتن، کوچه برادوی باشد که البته ربطی به خیابان معروف برادوی ندارد.

در آمریکا تقریبا هیچ مغازه‌ای را پیدا نمی‌کنید که ورودی اصلی‌اش در یک کوچه باشد در حالی که در ملبورن، توکیو، اوزاکا و دیگر شهرهای بزرگ شرق دنیا مغازه‌های زیادی در کوچه‌های باریک شهر وجود دارند.

● رگ‌های تایلند و هنگ‌کنگ

در تایلند و هنگ‌کنگ هم، شهرها از کوچه‌ها و خیابان‌های باریکی تشکیل شده‌اند که مانند مویرگ‌های بدن تمام شهر را به یکدیگر متصل کرده‌اند. در شهرهای آمریکا، شیکاگو بیشترین کوچه‌ها را با ۳ هزار و ۱۰۰ کیلومتر کوچه دارد. از ۶ سال قبل، شهرداری شیکاگو برنامه تغییر سبز کوچه‌ها را در این شهر اجرا کرده است تا با از بین بردن آسفالت و تبدیل آن به کفپوش‌های بتنی نفوذپذیر، جلوی هدر رفتن آب‌های سطحی گرفته شود و با به کار بردن باکتری و قارچ‌هایی خاص، موادشیمیایی و نفتی سطح خیابان‌ها قبل از ورود به آب‌های زیرزمینی تجزیه شوند.

کوچه‌ها در کشورهای توسعه‌یافته ساختارهایی در حال فراموشی‌اند. معماران زیادی سعی کرده‌اند با طرح‌های مختلف فرهنگ استفاده از کوچه را در این ابرشهر‌ها حفظ کنند اما به نظر می‌رسد این فضاهای شهری در حال از بین رفتن باشند اما این طرح مخالفانی هم دارد؛ مثلا یکی از معماران شهری اهل سیاتل در این باره می‌گوید: «کوچه‌ها هنگام وقوع اتفاق‌ها و بلایای طبیعی چندان امن نیستند، از طرفی روشن نگه‌داشتن آنها کار سختی است و هزینه زیادی می‌برد، میزان جرم و جنایت را افزایش می‌دهند و امروزه دیگر به محلی برای دفع زباله تبدیل شده‌اند. کوچه‌ها فضاهای شهری را تلف می‌کنند اما به هر حال بخشی از فرهنگ شهری هستند. طرح‌های زیادی برای احیای کوچه‌ها می‌توان اجرا کرد، می‌توان آنها را به فضای سبز و پارک تبدیل یا در آنها مکان‌های فرهنگی تاسیس کرد، پیاده‌رو‌ها را عوض و کفپوش‌ها را نفوذپذیر و سبز کرد اما همه اینها هزینه دارد و این هزینه‌ای است که باید برای این فضاهای رومانتیک و پر رمز و راز شهری پرداخت کنیم. فضاهایی که بخشی از فرهنگ شهری ما بوده‌اند و باید همچنان در نشانی‌های ما وجود داشته باشند.»

● حرف اول

باید به کوچه برگردیم

سعید سادات نیا

رییس هیات مدیره انجمن صنفی مهندسان مشاور و معماری و شهرسازی

کوچه در عین حال که یک فضای عمومی در شهر است، به نوعی یک فضای خصوصی هم به شمار می‌رود که حقوق جمعی همسایگان در آن مطرح است مخصوصا اگر کوچه‌ای بن‌بست باشد می‌تواند به فضایی کاملا خصوصی برای افراد‌ آن کوچه تبدیل شود.

در گذشته‌ کوچه‌ها فقط یک معبر و فضای خصوصی نبودند بلکه هویت و فرهنگ ساکنان را تشکیل می‌دادند. کوچه‌ها مفهوم داشتند؛ مثلا کوچه‌های نزدیک به مکان‌های زیارتی هویت خاصی داشتند، جایی از کوچه بود که گنبد را از آن می‌شد دید و نقطه سلامی بود که افراد از آنجا گنبد را می‌دیدند و برمی‌گشتند و ادای احترام می‌کردند. کوچه در گذشته تنها یک مکان جغرافیایی نبود، بلکه این محل برای خودش شخصیت و هویت خاصی داشت و حامل فرهنگی خاص هم بود؛ هویت و فرهنگی که ساده به دست نیامده بود، اما متاسفانه با روشی که شهرسازی ما پی گرفت کم‌کم از بین رفت، رنگ باخت و گم شد و به نوعی امروزه جغرافیای شهرهای ما از این مفهوم خالی شده‌اند.

در کوچه‌ها محل بازی برای بچه‌ها وجود داشت و سکوهایی بود که رهگذرها می‌توانستند روی آن بنشینند. کوچه‌ها در شهرهای مختلف مختصات خاص خودشان را داشتند؛ به‌طور مثال در شوشتر کوچه‌ها به نحوی ساخته می‌شدند که در مسیر کوران نباشند، هوا جریان داشته باشد و فضای خنک‌تری ایجاد کند اما در مسیر طوفان و شن نباشد. عرض کوچه‌ها هم براساس موقعیت شهرها با یکدیگر تفاوت داشت و در شهرهایی که در معرض تهاجم‌ بودند، عرض کمتری داشتند تا افراد کمتری بتوانند از آن بگذرند و به این طریق احتمال تهاجم کمتر می‌شد و... این خصوصیات کوچه‌های ایرانی است و در جای دیگری به آنها برخورد نکرده‌ام.

با تاسف باید بگویم شهرسازی ما تجربه موفقی را پشت‌سر نگذاشت و نتوانست کوچه‌های دلپذیر و کاربردی‌ای چون گذشته را طرح‌ریزی کند. من در این قضیه شهرسازان را مقصر می‌دانم؛ شهرسازانی که از پشت فرمان اتومبیل خود برای شهر طرح ریختند و نتیجه‌اش این شد که امروز در فضای شهری ما حقوق افراد پیاده کاملا پایمال شده است.

جامعه‌ای که قصد رفتن به سمت جامعه‌ای مدرن دارد، باید ابتدا به حقوق عمومی احترام بگذارد. همان‌طور که امروز در نگاه شهرسازی این مقوله به‌طور جدی مطرح است که «پیاده‌روها باید قلب شهرها باشند» یعنی اولویت اول با افراد پیاده، دوچرخه‌سوارها و بعد سواره‌ها و اتومبیل و اتوبوس‌هاست.

ما پیاده‌روهای شهرمان را از بین برده‌ایم، ارتباط فرهنگی را مخدوش کرده‌ایم، هویت شهرها را از آنها گرفته‌ایم و این «امروز» که می‌گویم، از چند سال قبل شروع نمی‌شود و دقیقا از زمان رضاشاه آغاز شده که طراحی جدید شهرها شروع شد.روح شهرها به فضاسازی برای اتومبیل و اتوبوس فروخته شده و مدرنیته به جای اینکه ارزش‌هایمان را فزونی بخشد، آنها را زیر پا گذاشته. ما و شهرهایمان مقهور راه‌ها و خودروها شدیم و برای رسیدن به مفهوم انسانی شهرها، راهی نیست جز اینکه به مفهوم کوچه‌ها بازگردیم.

● حرف آخر

شهر امن؛ فرزند کوچه‌های امن

مرتضی طلایی

رییس کمیسیون فرهنگی شورای شهر تهران

قبل از آنکه بخواهیم از جامعه سخن بگوییم، شایسته است تعریفی از عناصر اساسی جامعه‌های انسانی داشته باشیم. جوامع انسانی از فرهنگ‌ها، فراورده‌های مادی، ساختارهای اجتماعی و نهادهای اجتماعی تشکیل شده‌اند بنابراین هر گونه اختلال و نقصان در این عناصر می‌تواند جامعه را به خطر بیندازد و نظم آن را مختل کند. اگر جامعه‌ای خواهان بقاست، باید نظم را برقرار و از آن پیروی کند. کجروی‌های اجتماعی با یک جامعه سالم سازگاری و همخوانی ندارد و ارزش‌ها و امنیت را در آن دچار مسایل و مشکلات فراوانی خواهد کرد.

برای به وجود آوردن امنیت در شهرها، ابتدا باید عواملی که باعث می‌شود امنیت مردم و جامعه به خطر بیفتد، شناسایی و رفع کرد. اعتیاد، فقر، مشکلات اقتصادی و بیکاری موجبات ناامنی را در کشور فراهم می‌کند و شهرداری، نیروی انتظامی و مردم با مشارکت یکدیگر می‌توانند تا حد چشمگیری از بروز اتفاق‌ها و خطرهایی که امنیت جانی و مالی آنها را به خطر می‌اندازد، جلوگیری کنند. در این میان شیوه و روش‌های صحیح و کارشناسی‌شده برای ساخت شهر و کوچه‌های آن، نقش بسیار مهمی در برقراری امنیت دارد.

یکی از ساده‌ترین روش‌ها، تامین نور مناسب برای کوچه‌هاست. احتمال دزدی، کیف‌قاپی و حمله به نوامیس و شهروندان در کوچه‌های روشن کمتر است.

رعایت اصول ایمنی، به‌خصوص در فصل‌هایی که هوا زودتر از همیشه رو به تاریکی می‌رود و عبور و مرور را با مشکل روبرو می‌کند نیز نقش مهمی در ایجاد امنیت شهروندان دارد. شهرداری هر منطقه با همکاری کلانتری محل می‌تواند بر سر هر محله کیوسک‌های انتظامی نصب و در مورد استخدام شبگرد برای حفظ امنیت آن محله اقدام کند.

شهروندان، به‌خصوص نوجوانان و خانم‌ها باید از سفرهای درون‌شهری غیرضروری هنگام شب خودداری کنند. هنگام رانندگی در شب بهتر است شیشه‌های خودرو بالا کشیده شود و درهای خودرو از داخل قفل باشد. خانم‌ها در صورتی که ضرورتی ندارد، بهتر است طلا و جواهرات استفاده نکنند. نباید خودرو را در اماکن تاریک و خلوت پارک کرد و پنل و تلویزیون پخش صوت و تصویری و کیف و ساک و گوشی تلفن همراه و مدارک و اسناد را در آن گذاشت و بهتر است روی باندهای حرفه‌ای با کاور مخصوص پوشانده شود.

به‌طور کلی رعایت نکته‌های ایمنی به‌وسیله خود شهروندان تا حد چشمگیر و قابل‌ملاحظه‌ای از ایجاد خطر جلوگیری می‌کند.

در تمام کشورها پلیس به عنوان یک نهاد حمایتی در برقراری امنیت فعالیت می‌کند، در ایران نیز ایجاد امنیت برعهده نیروی انتظامی است اما ایجاد امنیت فقط برعهده این نهاد اجتماعی نیست. تامین امنیت برای قشر و گروه خاصی در نظر گرفته نشده است و امری است همگانی و برای تمام افراد جامعه. اگر می‌خواهیم کشوری امن داشته باشیم، باید ابتدا شهر امن و برای داشتن شهر، کوچه‌های امن داشته باشیم.

سارا جمال آبادی