پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
اسلام و نو شدن
توجه اسلام به عصر زرین در گذشته، به معنای تلاش برای وارونه کردن مسیر تحولات به منظور بازسازی کامل عصر نبوی نبوده است. نوگرایی آن نیز به معنای وا نهادن الگوها و آرمانهای کهن و حرکت در فضاهای مبهم و نامعین با چراغ خاموش نیست. توسعهی انسانی و پیشرفت جوامع بشری منحصر و محدود به الگوی مدرنیتهی غربی نیست.
یکی از پیشفرضهای مسلم و مورد اجماع نظریهپردازان مدرنیته، تقابل ارزشگذاری شدهی «سنت» و «مدرنیته» است. این فرض، حاوی مدعای اثباتنشدهی دیگری نیز دربارهی باورها و تعلقات دینی هست; بدین معنا که آنها را بیهیچ تمیز و استثنایی از مهمترین اجزا و همبستههای سنت میشمارد و در نتیجه دین به معنای اعم را همسنخ و همتراز سنت و در تقابل و چالش با هر نوع توسعه، پیشرفت، و نوگرایی قرار میدهد.
این شبهه بیش از هر چیز از تعمیم غیرقابل توجیه یک مصداق و یک وضعیتیا یک موقعیت، به تمامی ادیان و وضعیتهای مختلف ناشی شده است; در عین حال مؤیداتی را نیز در خود ادیان یافته است. تقدس و اعتباری که نوعا ادیان برای عصر ظهور و دورهی زندگی بنیانگذار خویش قائل هستند، اهتمام و جدیتی که در تبعیت و انطباق با آن سیرهی عملی و آن تجربهی مقدس به کار میبرند، و همچنین غلبه و نفوذ روحی و ذهنی مؤمنان سلف، که حافظان و ناقلان اصلی آن گوهر مقدس به نسلهای بعد از خود بودهاند، و نیز ارزش و اهمیت تفاسیر و تعلیمات ایشان، که به پشتوانهی سنت نیز مستظهر گردیده است، بیش از پیش بر این گمان صحه میگذارد که کشش و رغبت ادیان بیشتر به سوی گذشته است تا آینده .
در این جا به مواردی از این نکات خدشهبرانگیز اشاره خواهیم داشت:
۱) فرض وجود عصر طلایی، به مثابهی یک الگوی مقدس در گذشته، لزوما به محافظهکاری، رکود و قناعتبه وضع موجود منجر نمیشود; بلکه با دمیدن در روح آرمانخواهی پیروان، انگیزههای ایشان را برای تغییر وضع موجود تقویت میکند، و البته از این حیث در مسیری متفاوت با قافلهی نوگرایانی قرار میگیرند که ظاهرا به هیچ الگو و آرمانشهر از پیشتعریفشدهای برای آیندهی خویش سر نمیسپارند و تمکین نمیکنند.
۲) عصر طلایی در گذشتهی ادیان، حکم صورت مثالی و نمونهی آرمانی را برای دیندارانی دارد که میخواهند با الهام از آن و استخراج اصول اساسی و ارکان و عناصر اصلی، نمونههای عینی و روزآمدشدهی آن را متناسب با امکانات و مقتضیات جدید، از نو بنا کنند . لازمهی برداشتی غیر از این، مخالفت ادیان با هر گونه بسط و گسترش جغرافیایی و در نوردیدن مرزهای قومی - نژادی اولیه بوده است; در حالی که چنین امتناعی لااقل در ادیان جهانی و تبلیغی وجود نداشته است. به علاوه، این گمان با تجربهی تمدنسازی ادیان مغایرت دارد; در حالی که در عقبهی بزرگترین تمدنهای بشری، حضور لااقل یک دین بزرگ قابل بازشناسی است . تعقیب ایدهها و آرمانهای بلند بشری که با گذشت قرون، هنوز مجال و امکان تحقق کامل نیافتهاند و همچنان بشر در حسرت آنها به سر میبرد معنای سنتگرایی و کهنهپرستی ندارد; بلکه اصرار بر تکرار مدلها، روشها و راهها و عملکردهای ناموفق و نامقبول گذشته است که شایستهی چنین اتفاقی میباشد.
۳) همچنان که زیستن در «اینجا» و «اکنون» به شکل مطلق ممکن نیست، و همانطور که نمیتوان از یک «آیندهی ناب» دم زد، توقف یا بازگشت کامل به گذشتهی مقدس نیز برای هیچ نحلهی سنتگرایی میسر نیست.
۴) با وجود آن که برخی ادیان و مشخصا اسلام، به یک برههی تاریخی بسیار مقدس، به مثابهی یک الگو و یک نمونهی آرمانی اعتقاد و نظر دارند، و با اینکه تلاش میکنند تا از آن سیرهی کهن و از آن تجربیات نیکو و سنن صالح و مؤمنان سلف در ساختن آیندهی خویش بهره ببرند، درعینحال، نویدها و مواعید بسیاری نیز دربارهی برتر و متکاملتر بودن آیندهی مؤمنان خلف در مقایسه با گذشتگان مطرح میسازند; چندان که گویی یک مرام آرمانی هستند و عصر زرین را برای آیندهی پیروان خویش پیشبینی میکنند.
۵) اگر از سر تامل و دقت ملاحظه شود، میبینیم که اکثر ایدههای غیردینی نوسازی و پیشرفت، چیزی جز بازگویی آرمانهای کهن در قالبهای جدید نیستند، که امروز با پیشی جستن بر دیگر الگوهای رقیب، خود را تنها آیندهی محتوم بشر میدانند، و دیگر منادیان سعادت و نیکبختی را به کهنگی و ارتجاع متهم میسازد . این ایدهها در طرح اساسیترین آرمانهای خویش، کمابیش مدیون گذشتهی بشرند و میتوان به وضوح رد هر یک از مطالبات آنها را تا گذشتههای بسیار دور دنبال کرد.
حقیقت آن است که مدرنیته، برخلاف عنوانش، یک جریان محبوس و متوقف در حال است که برخلاف آرمانگرایان دینی و غیردینی، حاضر به هزینه کردن حلوای نقد برای شهد گوارای پسین، یا کشت امروز پدران برای برداشت فردای فرزندان نیست.
بنابراین مدرنیته و سنت، بیش از آنکه دو حقیقت مطلق باشند، دو برههی تاریخی، دو آموزهی کلامی، و دو مفهوم اعتباری و به شدت نسبی هستند که نمیتوان مصادیق اصیلی برای آنها برشمرد، یا حکم پایداری برایشان صادر کرد; ضمن اینکه هیچگاه این دو مفهوم کاملا از هم بیگانه و تهی نبودهاند; در بستر زمان، به شدت سیال و به یکدیگر تبدیلپذیرند.
توفیق و امتیاز مسلمانان بر پیروان دیگر ادیان شاید در این نکته باشد که برای ساختن مدینهی فاضلهی خویش، علاوه بر آموزهها و راهنماییهای نظری، از یک مدل مثالی و تجربهی عملی در مدینةالنبی نیز برخوردارند. پس اهمیت گذشته نزد مسلمانان، هیچگاه به معنای تلاش برای وارونه کردن مسیر تحولات به منظور بازسازی طابقالنعل بالنعل عصر نبوی نبوده است . همچنین نوگرایی و نوجویی آن نیز به معنای وانهادن الگوها و آرمانهای کهن و حرکت در فضاهای مبهم و نامعین با چراغ خاموش نیست.
با ملاحظهی نشانهها و تاکیدهای فراوان در آموزههای اسلامی، چنین به نظر میرسد که این دین درصدد برقراری نوعی پیوند، تعادل، و تعاضد میان گذشته، حال، و آیندهی تاریخی پیروان خویش است و در یک رفت و برگشت دائمی میان سه برههی زمانی به سر میبرد . در ادامه برخی از این موارد را از نظر میگذرانیم.
بنابراین در بحث از نسبت اسلام و مدرنیته، به منزلهی یکی از عوامل یا آثار عرفی شدن، این نتایج قابل حصول است:
۱) توسعهی انسانی و پیشرفت جوامع بشری، منحصر در یک مسیر و محدود به یک الگو نیست; از این رو نمیتوان مدرنیتهی غربی را با تمام قدرت، نفوذ و توفیقات نسبی آن در بعضی از ابعاد، تنها انتخاب بشری از این باب دانست.
۲) با اینکه از «ازدواج مسیحیت» و «مدرنیته» در غرب، مولودی به نام «عرفی شدن» پدید آمده است، درعینحال نمیتوان انتظار داشت که لزوما از مواجهه و قرابت هر سنت دینی دیگر با امر توسعه و تجدد، چنین پدیدهای ظاهر شود . نطفههای عرفی شدن را بیش از دین بما هو دین و تجدد به معنای اعم، باید در مسیحیتبه مثابهی یک دین خاص و در مدرنیته به منزلهی یک تجربهی غربی جستوجو کرد.
۳) تمامی ادیان و مرامهای آرمانی به میزانی گذشتهگرا هستند; درعینحال ظرفیتها و الزاماتی برای حضور در آینده دارند . این ظرفیت و الزام در اسلام، بر حسب بسیاری از شواهد و قرائن، به مراتب بیش از سایر ادیان تاریخی است . رسالتبشری و جهانی آن و ضرورت ماندگاریاش باعثشده است تا ظرفیتها و مستلزمات تغییرپذیری و نوگرایی، در عین حفظ ثبات و پایداری، در این آیین به کمال خویش برسد.
۴) نتیجه اینکه تجدد، فینفسه نه عامل عرفی شدن و نه پیآمد التزامی آن است; ازاینرو نمیتواند خطری برای اسلام محسوب شود. اما این تهدید از سوی مدرنیتهی غربی به دلیل تلقی متفاوتش از دنیا، انسان، و عقل و نیز جهتگیریهای خاصش در قبال ماوراءالطبیعه، خداوند، و وحی به طور جدی وجود دارد.
● اشاره
موضوع مقالهی حاضر یکی از مباحث مهم و مطرح در دنیای معاصر اسلامی است که به دلیل رشد اسلامگرایی در جهان، حتی مورد توجه متفکران غربی نیز قرار گرفته است . بحثحاضر در واقع پاسخ به این پرسش است که ظرفیتهای درونی اسلام برای همگامی با تحولات نوشوندهی جوامع بشری چگونه است؟ چنانکه میدانیم، پیشتر در برابر این پرسش، دو اندیشهی متضاد شکل گرفته بود. از یک سو نظریهپردازان لائیک چپ و راستبر این گمان بودهاند که اسلام یک حقیقت تاریخی است که قابلیت انطباق با شرایط نوین را ندارد، و از دیگر سو روشنفکران دینی با اعتقاد به همگامی اسلام با تحولات مدرن، درصدد تاویل و بازسازی مفاهیم دینی برای تطبیق با مؤلفههای مدرنیته برآمدهاند. اما اندیشمندان اسلامی همواره به نقد هر دو دیدگاه پرداختهاند و نظرگاه اسلامی را به مثابهی راه سومی تصویر کردهاند. ظهور انقلاب اسلامی نهتنها به تقویت این نگاه سوم انجامید، بلکه عملا جوانههای حضور آن را در عرصهی اجتماعی و بینالمللی فراهم ساخت.
تحلیل آقای شجاعی زند در این مقاله و سایر نوشتههای ایشان را در مجموع باید تلاشی برای تبیین همین نظریهی سوم قلمداد کرد. مهمترین ارکان این نظریه را در پنج اصل زیر میتوان تنسیق کرد:
۱) عطف توجه اسلام به عصر نبوی تنها تاکیدی بر اصول و ارزشهای وحیانی آن دوره است و به بافت اجتماعی و اقتصادی یا هنجارهای اخلاقی و حقوقی آن دورهی تاریخی مربوط نمیشود. بنابراین گذشتهگرایی در اندیشهی اسلامی به معنای ارتجاع و التزام به وضعیت زمانی خاص نیست.
۲) آیندهنگری و طرح مدینهی فاضله یکی از مقومات دیدگاه اسلامی است. بنابراین نارضایتی از وضعیت موجود و اقدام برای تحقق آیندهی مطلوب، تلاش برای پیشرفت و تحقق توسعهی انسانی و اجتماعی در راستای آرمانهای اسلامی را یکی از وظائف شرعی مسلمانان قرار میدهد.
۳) تحول و پیشرفت یکی از ضرورتهای تاریخ و طبیعتبشری است. ازاینرو ایستایی و بازگشت به گذشته مختوم به شکست است و تنها راه پایایی و پویایی، اقدام برای طراحی و اجرای الگوهای نوین پیشرفت و تحول علمی و اجتماعی است;
۴) برخلاف انگارهی طرفداران مدرنیته، پیشرفت و توسعهی انسانی، تنها یک الگوی مشخص و معین ندارد بلکه متناسب با آرمانها و ارزشهای پذیرفته شده میتوان به الگوها و مدلهای متناسب دستیافت;
۵) الگوی مطلوب توسعه از دیدگاه اسلام با آنچه در تاریخ جدید غرب و بر پایهی ایدئولوژیهای مادی شکل گرفته است، تفاوتی آشکار و محسوس دارد . ازاینرو ضمن بهرهگیری از تجربیات و دستاوردهای عام بشری به هیچ روی نمیتوان الگوها و انگارههای توسعهی غربی را برای بازسازی و اصلاح جامعهی اسلامی اقتباس کرد.
البته این نگاه سوم در درون خود قرائتها و تحلیلهای مختلفی دارد که هنوز هم در میان صاحبنظران مورد بحث و گفتوگو است. مطالب این مقاله برخی از مبانی نظری این نظریه را روشن ساخته است اما آنچه بیشتر بدان نیازمندیم، تبیین عناصر و الگوهای عینی و عملی این نظریه است . تا زمانی که این مبانی به مدلهای مشخص و کاربردی تبدیل نشود، خطر غلبهی دو دیدگاه نخستبر نخبگان و کارگزاران اجرایی نظام وجود دارد و جریان «عرفی شدن» و حتی نظریهی «عرفیگرایی» میتواند در جامعهی علمی ما نفوذ کند.
علیرضا شجاعی زند
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست