دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
زیبایی زبان در تاریكی و روشنایی
● گفتاری درباره زیبایی شناسی شعر
بیشك زبان اساسیترین هستی تشكیل دهنده ی هر شعری است؛ زبانی كه در یك لحظه واحد اتفاق میافتد و كیفیتی بكر و متمایز را به وجود میآورد. زبان در چنین قرائتی به هیچ وجه با تعاریف مرسوم و قراردادی زبانشناسی همخوانی ندارد و دیگر نمیتوان براساس متودهای كتابت و بُعد نوشتار آن را وسیلهای برای پیامرسانی یا بُعد گفتاری و ابزاری جهت انتقال نیازهای عمومی بشر قلمداد كرد. بیشك نه تنها زبان كاركردی ابزاری ندارد، بلكه خود هدف است. چرا كه در رویارویی با آن به كهكشانی سیال و در تكاپو برمیخوریم كه كوچك ترین ذرات و اتم های تشكیل دهندهاش (كهكشان زبان) از معنویتی به وسعت خود زبان برخوردار هستند:
اكنون من و او دوپاره ی یك واقعیتیم
در روشنایی زیبا
در تاریكی زیباست.
در روشنایی دوسترش میدارم
و در تاریكی دوسترش میدارم.
بیشك، شعر بالا یكی از متنهای شعری فوقالعاده در روزگار و قرن حاضر است. چرا كه زبان به عنوان یك هستی متغیر و نامتعارف خود را به ما نشان میدهد. بندهای ابتدایی شعر در عین نوشتار محض و متعارف دوخوانش را به ذهن متبادر میسازند. اول؛ او در روشنایی و تاریكی انسانی زیبا است و دوّم؛ او در روشنایی یا تاریكی زیبا قرار دارد. سوای این امر در سطور سوم و چهارم ما به آن معجزه ی لفظی و انقلاب زبانی برمیخوریم.
در این سطور به كارگیری «تر» برای دوست به لحاظ دستوری غلط است. اما شكستن ساختار نحوی كلام كه به نوعی در لایههای معنوی خود، طنز، عاطفه، احساس و را نهفته است، شاعر را به عنوان صدایی ممتاز و مستقل در این زبان به ثبت میرساند. این شعر چه در نگاه اول و چه درخوانشهای بعدی به خاطر نوعی هرج و مرج دستوریاش برای مخاطب آزاردهنده نیست و به تعبیری مخاطب را به سوی لا ادری گیری و سردرگمی هدایت نمیكند. از سوی دیگر این شالوده شكنی صرفاً در روساخت زبان صورت نمیگیرد بلكه ژرفساخت را نیز دچار تحول و دگرگونی عمیقی میكند. چرا كه واژه ی دوست ظرفیت معناییاش تكمیل است و دوست برای خود كهكشانی معنوی است. دوست و مصطلح دوست داشتن، زبان، تاریخ، افسانهها، و قصههای میلیونها انسان را در خود گنجانده است.
اما در این جا دخالت شاعر منجر به آفرینش مصطلحی (هر چند در زبان دستوری اشتباه) شده كه در چندین برابر ظرفیت عظیم و بیكران خود به كار رفته است. در واقع شاعر مفهوم دوست و دوستی را با اضافه كردن «تر» از قلمرو استفاده ی عمومی و منطق مشترك زبان به احاطه ی خود در آورده است آن را وارد حیطهای از خصوصیترین الفاظ فردیت كرده است. طوری كه اتفاق شكل گرفته در زبان به شدت غیر منتظره، ناگهانی و پیشبینی نشده است.
بیشك این برخورد شاعر با زبان تنها استفاده از ظرفیت های گوناگون زبانی نیست، بلكه چنین رویكردی افزودن ظرفیتی دیگر بر ظرفیت های گوناگون زبان است. به تعبیری با این كه شاعر همزمان از ظرفیت های عاطفی، حسی، طنز، ابهام و استفاده كرده، ظرفیتی اجباری را نیز برای ثبت صدای شعری خود در جهان به واژه تحمیل كرده است. بنابر این به طور كلی با مصطلحی كه ساخته، مفهوم را برای همیشه به زبان فردی و مستقل خود اختصاص داده است. شاید چنین هجومهایی پیروزمندانه بر شخصیت عمومی واژگان است كه فرا زبان را به وجود میآورد و تا ابدیت باعث میشود كه زبان شاعران راستین در خلاء بین آسمان و زمین استور بماند و همیشه نگاه مخاطبان خاص و عام شعر به چنین زبانی، نگاهی رو به بالا و دست نایافتنی است.
اما شعر شاعران مشخص دهه ۶۰ به لحاظ برخورداری از امكانات تازه زبانی سمت و سوایی ساده را در بیش میگیرد و ملاك حركتهای تازه ی زبانی بیش از هر چیزی ۲ عامل تخیل و احساس است. اما اگر بتوانیم درباره این عوامل قضاوتی زیبا شناختی داشته باشیم، باید بگوئیم كه هر جایی، احساس زبان را به سوی ذات خود و در واقع ناب بودن میبرد، امكانات زبانی با پشتوانهای از زمینه سیال عاطفی زبان فراهم میشود. اما زمانی كه تخیل مانند مكانیزمی بیانی به شعر تحمیل میشود، امكانات زبانی به صفر میرسد و جوهره ی زبان صرفاً بیانی فانتزیك، كم عمق و سرد و منفعل است:
تماشایش میكردم
چشمانش سیاه بود
ساعت را یك ساعت عقب میبردم
كه باز در خانهام بماند
به اعتقاد «هیوم» داوری شاعرانه و زیباشناسی برتری خاصی بر داوری علمی و منطقی دارد زیرا این داوری نه درباره ی خود شیئی بلكه در باره ی رابطه ی شیئی با ذهن است. عقل اشتباه میكند زیرا معیار او در خود او نیست اما احساس مصون از چنین اشتباهی است. ادراك و داوری من از زیبایی گل نمیتواند دروغ باشد. این احساسی است كه معیار آن در ذهن من است نه در گلی که آن جا در میان گلدان روییده است این گل به تنهایی و بدون وجود انسانی كه به آن نگاه كند نه زشت است و نه زیبا. اما به عنوان یك شیئی ویژگیهای فیزیكی خاصی دارد، شیئی كه مورد تحلیل عقلی قرار میگیرد، وجود دارد، چه انسانی به آن نگاه كند، چه نكند.
بیشك زاویه ی نگاه هیوم برای خوانش شعر بالا به ما كمك میكند. شاعر در این شعر با عناصر بیجان، احساس خود را ملاك قرار میدهد و در واقع درباره ی ساعت قضاوتی احساسی دارد. بنابراین مكانیسم سیال و عاطفی زبان نه تنها ساعت بلكه هر شیئی دیگری را دچار هویتی زیباشناختی میكند. پس زبان رو به عمق میرود و امكانات زبانی گستره و ابعاد معنوی بیش تری پیدا میكند. اما در بخش نهایی این شعر، شاعر رویكرد دیگری را با زبان خود به مخاطب اعمال میكند:
ساعت را یك ساعت به جلو بردم
رفته بود
سالیان بود
كه ساعت در خانهام از كار افتاده بود
در این جا جوهره ی زبان تخیل است. پس زبان شاعر درباره ی اشیاء پررنگ پیرامونش قضاوتی فانتزیك دارد. در نتیجه عمق زبان او به صفر میرسد. چرا كه تنها ضروریت فرمیك (عقب بودن ساعت) كافی است كه مكانیسم منفعل تخیل محور جایگزینیاش را با جلو بردن همان ساعت تكمیل كند. بنابراین در بخش آخر این شعر ما نه تنها با قضاوت احساسی و شاعرانه درباره اشیاء پیرامون رو به رو نیستم، بلكه قضاوت بسته و فرمیك تخیل پنجره ی هر نوع گشایش تازه زبانی را به روی ما میبندد.
در شعر دهه ۷۰ نیز گاهی تمام مؤلفههای روساختی و زیرساختی زبان از شعر حذف شده و آنچه به جای مانده، حضور حسی و درخشان اشیاء با ثبت و هویتی نامتعارف و ناهمگون است. با دیدن این اشعار هر لحظه این سوال برای ما پیش میآید كه آیا اشیاء بر حضور روح آدمی تكیه دارند یا این كه شدت و غلظت وجود اشیاء در زدودن معانی و به تعبیری پاك كردن كیفیات روحی انسان عمل میكنند و به واقع جایگزن خود انسان شدهاند. در چنین اشعاری بیش از زبان (به عنوان یك هستی آفرینشگر و معنا ساز) خود اشیاء سخن میگویند و متن شعری به منزله ی زنجیرهای از استفادههای بیجان است كه سعی در تولد و اثبات وجود خویش در روح و روان آدمی دارد:
تاریكی در خانه حركت میكند
و صورت اشیاء را به دیگران میدهد
نامی در كار نیست
نامی كه در كار جا به جایی چیزی باشد
گاه وقتی پنجره باز میشود
اما هوای تازه داخل نمیشود
پنجره از كار افتاده
بیرون از كار افتاده
یاد آوردن چند صندلی و میزی
كه پشت آن صورتها و دستها حركت میكردند
و حالا سكوتی چهار چشم خانه را به تاریكی تسلیم كرده
تا به محض ورود، گلویت در گذشته گیر كند
و با هر لمس چیزی، فنجانی لبه ی میزی تاقچهای لاله و شمعدانی
چند بوده تاریكتر شدی
برای كسی در بیرون، كه درخت و سنگ جای او را میگیرند
چه تسلایی میتوان داد.
اما در بعضی دیگر از اشعار دهه هفتاد رویكردهای نو و امكانات تازه ی زبانی به هیچ وجه روشن نیست. چرا كه اگر بدنه زبان را بشكافیم، با دو بخش روساخت و زیرساخت رو به رو میشویم و آن چه كه بیش از عناصر دیگر در شعر پیشرو هر ملتی مهم به شمار میرود، زیرساخت زبان است. اما پیشروی تك بعدی در روساخت زبان در سال های اخیر بنابر تئوری های «ژاك دریدا» یا «ژان فرانسوا لیوتار» و دیگر آثار مدرنیستی صورت میگیرد. هم چنان كه كه اذعان داریم این تئوریها از خیلی جهات متوجه زبان است و بنابر این تأثیر زبان شكنی در بسیاری از متنهای شعری دهه هفتاد به چشم میخورد. چنین استعاری هم در میان جامعه ما به سوءتفاهم و سؤ برداشتهای فراوانی رسیده است؛
گل میچكد
و از زمین پرتاب میروم یا میپرم
و عمه من از مفرغ و یا پیروس میخوابد
از دوست داشتنیتر از باد نیست
خوردم به خواب دوش مرا خواب خوردهای
گل میچكد
از سوی دیگر چنین متنهایی به دلیل ذهنیت تربیت نشده ی مخاطب عام و تا حدودی مخاطب خاص نیز به بن بست رسیده است. گویی رویارویی بسیاری از مخاطبان با چنین اشعاری، برداشت نوعی آنارشیسم فكری و روحی و وضعیت سادیسم و مازوخیسم نوشتاری از جانب مؤلف متن است. هر چند شاید كمتر كسی در مقابل چنین اشعاری وضعیت تأویل خود را ابراز میكند. اما كنش و واكنش مخاطبان به لحاظ خوانش، تأویل و قرائت شخصی از اثر، موارد ذكر شده است.
از سوی دیگر تكیه شاعران بر رمز آمیز نویسی «underwriting» و دوری از مؤلفههای ساختاری زبان آنها را وادی پر سنگلاخی هدایت كرده است. طوری كه از آثار بعضیها به طور كامل برداشت «متن مكانیكی» به ذهن متبادر میشود. هر چند به كار بردن چنین مصطلحی به طور مطلق صحیح نیست و نوعی پیشداوری مغرضانه به نظر میرسد اما پیچیدگی شدید بعضی از آثار معاصر باعث چنین ذهنیتی (برداشت متن مكانیكی از اثر) شده است. در این میان تكلیف چنین اشعاری تنها به منتقد حرفهای شعر ربط دارد. در واقع منتقد حرفه با ژانری منفك و مستقل از متن شعری (نقد) سعی در تفهیم كلی شعر به جامعه دارد.
اما بیشك از پیامدهای این امر نه توضیح و تفهیم شعر به جامعه، بلكه آفرینش مبتنی دیگر است. بیشك در چنین اوضاع و احوالی سخن معروف تی. اس. الیوت شاعر نامدار انگلیسی زبان به یاد ما میافتد. ولی این برداشتهای منتقدان را كج فهمی نام گذاشته است. اما در همان حال اعتقاد دارد كه این كج فهمیهای منتقدان همیشه به خلق و آفرینش مفاهیمی منجر میشود كه خود شاعر نیز از توجه به آنها غافل بوده است.
در تأئید سخنان تی. اس. الیوت، هر چند منتقد ادبی به آفرینشی دیگر از شعر سپید معاصر ما میپردازد اما در حال حاضر، فاصله شاعر، مخاطب، منتقد و متن شعری از یكدیگر بسیار زیاد است و شعر كه از سادهترین زبان احساسات بشر و در واقع زبان فطری بشر است، به مقولهای پیچیده تبدیل شده است.
امید بینیاز
پا نوشت:
اشعار این گفتار از كتابهای ایدا در آینه، لكهای از عمر بر دیوار و مجله كارنامه است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست