جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ارزش عقل در قلمرو دین


ارزش عقل در قلمرو دین

عقل نشانه انسانیت است انسان به عقل نفسانی تعریف می شود به این معنا که انسان موجودی دارای نفس عاقله است چرا که دیگر موجودات دارای عقل دارای نفس نیستند و این انسان است که دارای عقل در نفس است

عقل نشانه انسانیت است. انسان به عقل نفسانی تعریف می شود؛ به این معنا که انسان موجودی دارای نفس عاقله است؛ چرا که دیگر موجودات دارای عقل دارای نفس نیستند و این انسان است که دارای عقل در نفس است. پس اینکه درباره ماهیت انسان گفته شد که انسان همان حیوان ناطق است؛ به سبب همین عقلی است که به او اجازه درک و فهم چیزها را می دهد تا بتواند پس از تعقل آن را براساس منطقی عقلانی بیان کند. همچنین اگر درباره ماهیت انسان گفته اند که آن موجودی متاله است؛ یعنی خدایی شده، این نیز به سبب همان عقلی است که انسان موجب می شود تا خدایی شود؛ چرا که براساس روایات، از لوازم ذاتی عقل، اخلاق (حیا) و دین داری دانسته شده است. پس این انسان عاقل است که متاله می شود.

نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های اسلامی بر آن است تا نقش عقل را در سعادت و شقاوت ابدی انسان در دنیا و آخرت تبیین کند.

ارزش عقل در مقام خردورزی

عقل در لغت به معنای حبس و امساک آمده است. عاقل را از آن رو عاقل گفته اند که خود نگهدار بوده، خویشتن را از رفتن به دنبال هواهای نفسانی باز می دارد. عقل مایه امتیاز انسان از حیوان و به معنای فهم و درک و ضد حماقت نیز آمده است. (لسان العرب، ج۹،ص ۳۲۶،«عقل»)

برخی در تعریف عقل گفته اند که با توجه به معنای اصلی عقل که بستن و امساک است، بر ادراک نیز با این خصوصیت، عقل اطلاق می شود و همچنین مدرکات انسان و قوه ای که به وسیله آن انسان بین خیر و شر و حق و باطل را تمیز می دهد، عقل نامیده می شود و مقابل آن جنون،سفاهت، حماقت و جهل است که هرکدام به اعتباری است.(المیزان، ج ۲،ص ۲۴۷)

پس هم بر عقل نظری یعنی مدرکات نظری عقل مانند اجتماع و ارتفاع نقیضین محال است، یا کل بزرگ تر از جزء است و همچنین بر مدرکات عقل عملی مانند حسن عدل و قبح ظلم نیز عقل اطلاق می شود.

در قرآن کریم واژه عقل به شکل مصدری و اسمی به کار نرفته، بلکه در شکل فعل به کار رفته است که برخی از مشتقات آن مانند «یعقل»، «عقلوا»«یعقلون» و «تعقلون» آمده است. این بدان معناست که از نظر قرآن، آنچه مهم و ارزشی است خردورزی و تعقل است که وقتی این عمل انجام گیرد، در فرهنگ عربی برای انسان خردورز با توجه به میزان بهره گیری از عقل و نیز نوع بهره مندی، الفاظی به کار می رود که در قرآن نیز مورد استفاده قرارگرفته است.

این الفاظ در حقیقت به نوعی بیانگر خردورزی و تعقل یا مرتبه ای از آن است. از جمله این نام های خردورزی و تعقل می توان به «قلب»، «فؤاد»، «افئده»، «الالباب»، «النهی» و «حجر» اشاره کرد.

از همین جا می توان دریافت که از نظر آموزه های وحیانی قرآن، آن چیزی که ارزش دارد خردورزی یعنی به کارگیری عقل و خرد به شکل تعقل است؛ وگرنه داشتن عقل و خرد بی بهره مندی از آن در زندگی هیچ ارزشی ندارد.

ارزش و منزلت عقل از نظر اسلام

حقیقت انسان همان عقل اوست. از این رو امام صادق(ع) عقل را ستون انسانیت و ماهیت و حقیقت انسان می داند و می فرماید: ستون انسانیت، عقل است و از عقل، زیرکی، فهم، حفظ و دانش برمی خیزد. با عقل، انسان به کمال می رسد. عقل، راهنمای انسان، بیناکننده و کلید کارهای اوست. هرگاه عقل با نور یاری شود، دانا، حافظ، تیزهوش و فهیم می شود و بدین وسیله (پاسخ) چگونه، چرا و کجا را می فهمد و خیرخواه و دغلکار را می شناسد و هرگاه این را دانست، مسیر حرکت خود و بیگانه را می شناسد و در توحید و طاعت خداوند اخلاص می ورزد و چون چنین کرد، آنچه از دست رفته جبران می کند و بر آنچه در آینده می آید چنان وارد می شود که می داند در کجای آن است و برای چه منظوری در آنجاست. از کجا آمده و به کجا می رود. و این همه از پرتو تایید عقل است. (کافی، ج۱، ص۲۵، ح۲۳)

از نظر قرآن، عقل نیروی ادراکی انسان است (انعام، آیه ۴۶؛ مومنون، آیات ۷۸ و ۸۰؛ روم، آیه ۳۰؛ رعد، آیات ۳ و ۴) و بدان هستی را می شناسد و حقیقت را از باطل جدا می کند (همان و نیز روم، آیات ۲۴ و ۲۸ و آیات دیگر) و براساس استحاله ارتفاع و اجتماع نقیضین، همه قواعد ادراکی و شناختی خود را سامان می دهد، (نک: اصول فلسفه و روش رئالیسم، شهید مطهری) و خیر و شر و حسن و قبح امور را بدان به دست می آورد و می سنجد و ارزشی گذاری می کند. (بقره، آیه ۴۴؛ طه، آیه ۱۲۸؛ انعام، آیه ۱۵۱؛ مائده، آیه ۱۰۰؛ قصص، آیه ۶۰)

به سخن دیگر، منبع شناخت حقایق هستی و تشخیص حسن و قبح افعال، عقل آدمی است. پس اگر عقل نباشد انسان نه تنها شناختی از حقایق هستی نخواهد داشت بلکه در تشخیص خوب و بد افعال و رفتار نیز ناتوان خواهد بود.

پیامبر خدا(ص) چیزی را برتر از عقل برای بشر به عنوان نعمت نمی شمارد؛ چرا که همه سعادت و شقاوت انسانی بدان بسته است. آن حضرت(ص) می فرماید: ما قسم الله للعباد شیئا أفضل من العقل؛ خداوند، چیزی باارزش تر از عقل، در میان بندگان تقسیم نکرد. (الکافی، ج۱، ص۱۲)

خداوند در تبیین ارزش و منزلت تعقل می فرماید که به عقل است که خداوندگاری و پروردگاری او شناخته می شود و انسان مسیر رشد و تعالی خود را می یابد. (رعد، آیات ۳ و ۴) از این رو گفته اند: العقل ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان؛ با عقل خداوند رحمان عبادت شده و بهشت سعادت به دست می آید. این امر، زمانی شدنی است که درک درستی براساس اصول عقل از هستی داشته و مسیر حکمت شناخته و پیروی شود.

رسول اکرم(ص) در این باره می فرماید: یا علی العقل ما اکتسبت به الجنه و طلب به رضی الرحمن؛ یا علی عقل چیزی است که با آن بهشت و خشنودی خداوند رحمان به دست می آید. (من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۳۶۹).

امام کاظم(ع) دین داری را منوط به عقل دانسته می فرماید: همانگونه که قوام جسم، تنها به جان، زنده است، قوام دینداری هم تنها به نیت پاک است و نیت پاک، جز با عقل حاصل نمی شود (تحف العقول، ص۳۹۶).

از امیر مؤمنان علی(ع) روایت است که فرمود: جبرئیل بر آدم نازل شد و گفت: ای آدم من مأمور شده ام که ترا در انتخاب یکی از سه چیز مخیر سازم. پس یکی را برگزین و دو تا را واگذار. آدم گفت: چیست آن سه چیز؟ گفت: عقل و حیاء و دین. آدم گفت: عقل را برگزیدم. جبرئیل به حیاء و دین گفت: شما باز گردید و او را واگذارید. آن دو گفتند: ای جبرئیل ما مأموریم هر جا که عقل باشد با او باشیم. گفت: خود دانید و بالا رفت. (اصول کافی جلد ۱ ص ۱۱ روایت ۲)

از این روایت به روشنی معلوم می شود که حیاء به معنای اصل اخلاق و دین داری در سایه تعقل آدمی است و اگر عقل نباشد آن دو دیگر که جزو لوازم داتی عقل هستند نخواهد بود؛ از این رو گفته اند که هر دین دار و با اخلاقی، عاقل است؛ زیرا اینها نشانه های عقل و خردورزی است.

باتوجه به این منزلت عقل در زندگی آدمی است که پیامبر(ص) می فرماید: انما یدرک الخیر کله بالعقل و لا دین لمن لا عقل له؛ همه خوبی ها با عقل شناخته می شوند و کسی که عقل ندارد، دین ندارد. (تحف العقول، ص۵۴)

در روایات بسیاری دین داری ظاهری که به دور از خردورزی تعقل باشد و تنها براساس عادت صورت گیرد، بی ارزش یا کم ارزش دانسته شده است. امیرمؤمنان علی(ع) براساس همین اصل است که تعقل را موجب سعادت می داند و می فرماید: گروه هایی به سوی بهشت برین (از دیگران) پیشی گرفتند که بیش از دیگران اهل روزه، نماز، حج و عمره نبودند، بلکه آنان در موعظه های الهی تعقل کردند. (مجموعه ورام، ج۲، ص۲۱۳)

سلیمان دیلمی گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم فلانی در عبادت و دیانت و فضیلت چنین و چنان است فرمود: عقلش چگونه است؟ گفتم نمی دانم، فرمود، پاداش به اندازه عقل است، همانا مردی از بنی اسرائیل در یکی از جزایر دریا که سبز و خرم و پر آب و درخت بود عبادت خدا می کرد،یکی از فرشتگان از آنجا گذشت و عرض کرد پروردگارا مقدار پاداش این بنده ات را به من بنما خداوند به او نشان داد و او آن مقدار را کوچک شمرد، خدا به او وحی کرد همراه او باش، پس آن فرشته به صورت انسانی نزد او آمد. عابد گفت تو کیستی؟ گفت مردی عابدم چون از مقام و عبادت تو در این مکان آگاه شدم نزد تو آمدم تا با تو عبادت خدا کنم. پس آن روز را با او بود، چون صبح شد فرشته به او گفت: جای پاکیزه ای داری و فقط برای عبادت خوب است. عابد گفت: اینجا یک عیب دارد. فرشته گفت: چه عیبی؟ عابدگفت: خدای ما چهارپائی ندارد، اگر او خری می داشت در اینجا می چراندیمش، براستی این علف از بین می رود! فرشته گفت: پروردگار که خر ندارد، عابد گفت: اگر خری می داشت چنین علفی تباه نمی شد، پس خدا به فرشته وحی کرد: همانا او را به اندازه عقلش پاداش می دهم (یعنی حال این عابد مانند مستضعفین و کودکان است که چون سخنش از روی ساده دلی و ضعف خرد است مشرک و کافر نیست لیکن عبادتش هم پاداش عبادت عالم خداشناس را ندارد). (اصول کافی جلد۱ ص۱۲ روایت۸)

ارتباط عقل و نقل

نقل به معنای دانشی که از منابع بیرونی در شکل علم حصولی به دست می آید، یکی از منابع اصلی دانش انسان است. انسان دارای دو دسته علوم یعنی حصولی و حضوری است. علوم حضوری ادراک شهودی نفس است؛ مانند اینکه انسان نسبت به وجود خود علم دارد؛ اما علم حصولی از طریق حواس انسانی کسب می شود. مهم ترین حس در کسب علوم حصولی، گوش است. علم حصولی تا به شکل علم حضوری در نیاید به علم واقعی تبدیل نمی شود، بلکه تنها محفوظاتی است که بسیار تردیدبردار است. البته ما هر علم شهودی و حضوری را که می خواهیم در اختیار دیگران بگذاریم آن را به علم حصولی تبدیل کرده و از طریق مفاهیم و الفاظ بیان می کنیم.

مهم ترین علوم نقلی همان دانش های وحیانی است که از طریق پیامبران(ع) در اختیار ما گذاشته شده است. البته در درجه بعدی می توان از علوم عقلانی یاد کرد که خردمندان تعقل کرده اند.

نکته مهم و اساسی در بحث عقل و نقل این است که عقل در یک فرآیندی به بلوغ می رسد و از این رو انسان کامل، عقل را در چهارسالگی می تواند تکمیل کند و این به شرطی است که در تمام این سال ها به درستی در مسیر رشدی قرار گرفته و تعلیم و آموزش و تزکیه و پرورش دیده باشد.(احقاف، آیه ۱۵؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص ۱۷)

لذا انسان ها پیش از تکمیل عقل نیازمند نقل هستند. از آیه ۲۸ سوره بقره برمی آید که اگر هدایت های وحیانی نباشد، انسان هرگز به کمال عقل نخواهد رسید. در حقیقت هدایت وحیانی نقلی است که زمینه رشد عقل و کمال یابی آن را فراهم می آورد.

خداوند در آیاتی با اشاره به قرآن که مهم ترین و بهترین کتاب هدایت الهی و وحیانی است آن را کتابی مطابق با عقل و در جهت رشد عقلانی انسان معرفی می کند. (یوسف، آیه ۲؛ انبیاء، آیه ۱۰؛ زخرف، آیه ۳) بنابراین می توان گفت که عقل به نقل وحیانی کمال می یابد و اگر وحی نبود بسیاری از حقایق برای مردم آشکار نمی شد و مسیر رشدی کمال عقل را نیز نمی توانستند به دست آورند.

خداوند در آیه ۱۰ سوره ملک در گزارشی که از شقاوتمندان در دوزخ می دهد، به این نکته توجه می دهد که نقش وحی و علوم نقلی را در کمال عقل و نیز حرکت در مسیر سعادت را نمی توان نادیده گرفت. خداوند در این آیه از زبان دوزخیان روشن می کند که نقش نقل در کنار عقل بسیار مهم و اساسی است. دوزخیان با حالتی از پشیمانی ابراز می کنند که: وقالوا لو کنا نسمع أو نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر؛ و گویند: «اگر شنیده و پذیرفته بودیم یا تعقل کرده بودیم در میان دوزخیان نبودیم.»

تقدم شنیدن یعنی نقل بر خردورزی به این معناست که نقش آغازین و تقدم رتبی برای نقل پیش از تعقل است. به این معنا که وحی و علوم نقلی بر علوم عقلی به یک معنا مقدم است؛ چرا که این علوم زمینه خردورزی و رشد عقلانی را سبب می شود. البته این بدان معنا نیست که نقش کلیدی و اساسی عقل را نادیده بگیریم؛ چرا که همان علوم نقلی و علم حصولی اگر به علم حضوری و تعقلی شهودی تبدیل نشود، تأثیری نخواهد داشت. پس حتی علوم نقلی و وحیانی را در دستگاه سنجش عقل و خرد می ریزیم و براساس آن به درک و فهم چیزی نایل می شویم و حق و باطل یا خوب و بد را تشخیص می دهیم؛ ولی علوم وحیانی کمکی به عقل است تا گام های درست برداشته و به اکمال و استکمال خود بپردازد.

از این آیه یک نکته دیگر نیز به دست می آید و آن اینکه در اصول دین می توان تقلید کرد مشروط بر آنکه آن را در ظرف تعقلی خود بریزیم. البته این به شرطی است که ما واژه (او) را به معنای واو عطف بگیریم؛ در غیر این صورت راه های رهایی از دوزخ را می توان تنها منحصر در تعقل ندانست؛ زیرا در اینجا دو راه برای رهایی از دوزخ بیان شده است: علوم نقلی و علوم عقلی؛ به این معنا که اگر تقلید می کردیم و به آنچه شنیده بودیم نیز عمل می کردیم وضع بهتر از این داشتیم.

علامه طباطبایی در ذیل آیه می نویسد: کلمه «سمع» گاهی در معنای شنیدن صدا و سخن اطلاق می شود و گاهی در غرضی که عقلا از شنیدن سخن دارند و غرض عقلا از شنیدن سخن این است که به مقتضای آن ملتزم شوند، اگر مقتضای آن این است که کاری را انجام دهند یا ترک کنند انجام داده و یا ترک کنند، و اما ماده «عقل» بیشتر در نیروی تشخیص خیر از شر و نافع از مضر استعمال می شود، البته گاهی هم در غایت و غرض از این تشخیص به کار می رود و غرض از تشخیص خیر و شر این است که آدمی به مقتضای آن عمل کند و به آن ملتزم و معتقد باشد، در

مقام به دست آوردن خیر و نافع برآید و شر و مضر را ترک کند. آیه شریفه زیر، عقل و سمع را در غرض از عقل و سمع استعمال کرده، می فرماید: «لهم قلوب لایفقهون بها و لهم أعین لا یبصرون بها و لهم آذان لایسمعون بها اولئک کالانعام بل هم أضل»؛ دل و عقل دارند، ولی با آن نمی فهمند و چشم دارند با آن نمی بینند و گوش دارند با آن نمی شنوند، آنان چون چارپایان و بلکه گمراه تر از آنهایند. (اعراف، آیه ۱۷۹)، چون معنای این کلام این است که با این وسائل درک، مطالب را درک می کنند، ولی به مقتضای آن ملتزم نیستند عمل نمی کنند.

و چون بیشتر مردم تنها از نیروی سمع استفاده می کنند، نه از نیروی عقل، چون از درک دقایق امور و ادراک حقیقت آن و راه یابی به مصالح و مفاسد واقعی عاجزند و از نیروی عقل تنها خواص از مردم بهره مند می شوند، لذا در آیه اول کلمه «نسمع» را و سپس «نعقل» را آورد: «لو کنا نسمع أو نعقل». منظور از «سمع»، استجابت دعوت رسولان و التزام به مقتضای سخن ایشان است که خیرخواهان امینند و منظور از «عقل»، التزام به مقتضای دعوت به حق ایشان است تا آن را تعقل کنند و با راهنمایی عقل بفهمند که دعوت ایشان حق است و باید انسان در برابر حق خاضع شود.

بنابراین، هر دو راه وحی و عقل می تواند راه رهایی را نشان دهد، ولی شکی نیست که اگر حتی عقل ابتدایی نداشته باشد، نمی تواند همین مطلب را درک کند. به این معنا که برای پذیرش وحی و نقل نیز خردورزی لازم و ضروری است؛ از این رو خداوند کسانی که به دوزخ می روند را کسانی می داند که خردورزی نداشته اند؛ پس همین دوزخیان اگر می خواستند شنیده ها و منقولات را بپذیرند و بدان عمل کنند می بایست خردورزی می داشتند. پس شکی نیست که این خردورزی است که انسان را به سعادت می برد و از دوزخ رهایی می بخشد. لذا می توان گفت که اصول دین نیز تنها با خردورزی درک می شود و انسان پس از آن است که به نقل متعبد می شود و تعبد او خاستگاه عقلانی می یابد.

از این رو امیر مومنان علی(ع) براساس همین اصل، تعقل را موجب سعادت می داند و می فرماید گروه هایی به سوی بهشت برین (از دیگران) پیشی گرفتند که بیش از دیگران اهل روزه، نماز، حج و عمره نبودند، بلکه آنان در موعظه های الهی تعقل کردند. (مجموعه ورام، ج ۲، ص ۲۱۳)

درجات و مراتب عقل و راههای اکمال عقل

چنان که گفته شد، عقل انسان با خردورزی به رشد و بلوغ کامل خود می رسد. در این میان وحی به عنوان یک منبع نقلی به عقل کمک می کند تا این مسیر درست را بشناسد و بپیماید تا از سلامت عقلانی سود برده و به بیماری عقلی دچار نشود و از رشد و کمال باز نماند.

به سخن دیگر، عقل از چیزهایی است که قابلیت رشد را داراست اما در عین حال فسادپذیر هم هست و ممکن است سلامت خود را از دست بدهد. از این رو در آیاتی قرآنی از سلامت عقل و فساد آن سخن به میان آمده است. (شعراء، آیات ۷۵ و ۷۷ و ۸۹؛ انعام، آیه ۷۱؛ صافات، عقل آدمی تحت شرایطی به رشد کامل در مسیر سلامت خود دست می یابد. شکی نیست که عمل به نقل وحیانی در این مساله بسیار مهم و اساسی است؛ چرا که تزکیه نفس را به دنبال داشته و عقل را از زوال و نابودی و فساد دور نگه می دارد. از این رو خداوند رسیدن به بلوغ رشدی عقل را منوط به اموری چون عنایت و فضل الهی (یوسف، آیات ۱۷ و ۲۲)، پرهیز از هر گونه منکر، گناه و اعمال زشت و ناپسند عقلانی و عقلایی و شرعی از جمله شرک (انعام، آیه ۱۵۱)، فرزندکشی(همان)، قتل (همان)، فحشاء و زشتی (همان) و عمل به امور پسندیده ای چون شکر در برابر نعمت و نعمت دهنده (احقاف، آیه ۱۵)، احسان به پدر و مادر (انعام، آیه ۱۵۱) و مانند آن می داند.

پس راه های کمال عقل را می توان با توجه به آیات و روایات پیش گفته در اموری چون حق طلبی و حق گرایی و اعمال خوب و پسندیده عقلی و عقلایی و شرعی خلاصه کرد. امام حسین(ع) در یک کلمه راه کمال عقل را پیروی از حق دانسته که بیانگر همه آن چیزی است که گفته شد: لایکمل العقل الا باتباع الحق؛ عقل کامل نمی شود مگر با پیروی از حق. (بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۱۲۷)

اگر انسان برای کمال یابی به حق نیازمند است؛ حق باید در اندیشه و کردار آدمی خود را نشان دهد. از این رو کمال یابی عقل از نظر امیرمومنان علی(ع) منوط و مشروط به ادب و اخلاق اجتماعی است: هر چیزی به عقل نیاز دارد و عقل به ادب نیازمند است. (غررالحکم و درر الکلم، ص ۲۴۸)

چنان که گفته شد ادب و اخلاق نیک، عامل رشد عقل است و عقل و ادب در هم تاثیر دارند.

امیرمومنان(ع) همچنین ارتباط تنگاتنگی میان عقل و تجربه می بیند و عاقل را تجربه گیری می داند که از تجارب خویش می اندوزد. آن حضرت(ع) می فرماید: العقل حفظ التجارب و خیر ما جربت ما و عظک؛ عقل، اندوختن تجربه ها (و عمل به آن) است و بهترین تجربه، آن است که پندت داده باشد.

علی فاتحی