سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

لوله تفنگ بهترین راه ترویج دموکراسی و حقوق بشر نیست


لوله تفنگ بهترین راه ترویج دموکراسی و حقوق بشر نیست

معاون پیشین وزیر دفاع امریکا کتاب مهمی با عنوان «آینده قدرت» دارد که در این کتاب سعی کرده تامفهوم قدرت را برای مخاطبان توضیح دهد

لوله تفنگ بهترین راه ترویج دموکراسی، حقوق بشر و بسط جامعه مدنی نیست. با وجود بنیه چشمگیر عملیاتی نظامیان امریکا، قاعده توسل به پنتاگون تداعی‌کننده سیاستی است بیش از حد متکی به اقتدار نظامی. مقامات عالیرتبه نظامی نیز خود به این نکته واقفند

قرن حاضر شاهد دو جابه‌جایی بزرگ در قدرت بوده است: جابه‌جایی قدرت میان کشورها و پراکندگی قدرت کشورها میان بازیگرانی سوای کشورها و حکومت‌ها. آثار سیاسی شتاب سرسام‌آور تحولات فناوری حتی در کوران بحران‌های مالی، در عین هموارساختن مسیر جهانی‌شدن، برای جهان غیر از کشورها و بازیگرانی جز دولت‌ها کاملا متفاوت خواهد بود

امروزه چگونگی توزین قدرت چندان روشن نیست و مبهم‌تر از آن نحوه اتخاذ راهبردهایی موفق برای ماندگاری در جهان نوپدید است. بیشتر سنجه‌های جابه‌جایی موازنه قدرت جهانی اساسا بر عاملی واحد تکیه می‌کنند: پیش‌بینی رشد درآمد ناخالص ملی کشورها

رییس‌جمهور باراک اوباما در نطق افتتاحیه خود در سال ۲۰۰۹، می‌گوید: «رشد و تعالی قدرت ما بسته به کاربرد سنجیده آن است؛ سرچشمه امنیت ما حقانیت آرمان ما است، تاثیر و قوت الگوی ما و نیز خلقیات فروتنی و خویشتنداری ما. » هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه امریکا نیز در این باره گفته بود: «امریکا به تنهایی قادر به حل مسائل مهم و عاجل جهانی نیست. جهان نیز نمی‌تواند بدون امریکا چنین مسائلی را حل کند. ما باید گستره کامل اهرم‌های در اختیارمان را- آنچه را قدرت هوشمند نامیده شده- به‌کار بگیریم.» پیش از آن نیز، در سال ۲۰۰۷، رابرت گیتس، وزیر دفاع امریکا از دولت این کشور خواسته بود تا پول و همت بیشتری را صرف اهرم‌های قدرت نرم، ازجمله دیپلماسی، کمک‌های اقتصادی و ارتباطات، سازد. به باور وی توان نظامی صرف قادر به دفاع از منافع جهانی امریکا نخواهد بود. گیتس، ضمن مقایسه هزینه نظامی نیم تریلیون دلاری امریکا در سال، با بودجه سالانه ۳۶ میلیارد دلاری وزارت امور خارجه در آن زمان، افزوده بود: «قصد من در اینجا تاکید بر ضرورت ارتقای ظرفیت‌هایمان در بهره‌گیری از قدرت نرم و ترکیب بهینه آن با قدرت سخت است.» این گفته به چه معناست؟ عملکرد قدرت چگونه است و چه نقشی در تحولات قرن بیست‌ویکم دارد؟

لازمه پاسخ به این پرسش، فهمی فراسوی عرف غالب بر مقولات رایج است. مایلم به دو مثال در این باره بپردازم، که یکی خاص است و آن دیگر عام.

فرانسه، در میانه سال‌های ۱۹۷۰، با فروش تاسیساتی خاص باز فرآوری هسته‌یی به پاکستان، با توان استحصال پلوتونیوم - عنصری با کاربرد دوگانه در مقاصد نظامی و غیرنظامی - موافقت کرد. حکومت فورد، نگران اشاعه تسلیحات هسته‌یی، با پیشنهاد فروش هواپیماهای پیشرفته به پاکستانی‌ها، تلاش کرد به‌نحوی مانع احداث این تاسیسات شود. پاکستان این پیشنهاد را نپذیرفت. هم فورد و هم کارتر کوشیدند تا فرانسه را از فروش این تجهیزات منصرف سازند. فرانسه اما با دستاویز قانونی‌بودن این معامله و تاکید بر اهداف غیرنظامی آن، به همه این درخواست‌ها جواب رد داد. تا ژوئن ۱۹۷۷ کلیه تلاش‌ها بی‌حاصل مانده بود. من، که آن زمان مسوولیت برنامه منع اشاعه سلاح‌های هسته‌یی در حکومت جیمی‌کارتر را برعهده داشتم، مامور شدم تا شواهدی تازه دال بر قصد پاکستان برای تولید سلاح هسته‌یی را به آگاهی فرانسوی‌ها برسانم. در این ماموریت، مقام مسوول فرانسوی، درحالی‌که چشم‌درچشم من دوخته بود، تصریح کرد که اگر چنین اطلاعاتی درست باشد، کشورش راه‌های جلوگیری از تکمیل این تاسیسات را بررسی خواهد کرد. او در نهایت به قول خود عمل کرد و عملیات احداث تاسیسات به فرجام نرسید. امریکا- بی‌هیچ تهدید و تطمیعی- چگونه به این هدف مهم دست یافت؟ کسی در این میان چوب تهدید بالا نبرده، سرکیسه‌ای شل نکرده و در باغ سبزی را نشان نداده بود. تغییر رفتار فرانسه تبلوری از فرآیند ترغیب و اعتمادسازی بود که من در آنجا شاهد آن بودم. چنین فرآیندی به سختی با الگوی رایج در غالب مقالات یا کتب تازه در حوزه سیاست خارجی همخوان است. این الگوها ترغیب را، به عنوان فراگردی ذهنی و عاطفی، اصولا وجهی از قدرت قلمداد نمی‌کنند.

در همین اواخر، در ماه آگوست ۲۰۰۸، چین و روسیه تعارضاتی آشکار در شیوه اعمال قدرت را به نمایش گذاردند. دومینیک موآسی، تحلیلگر فرانسوی، در آن زمان در این باره نوشت: «درحالی‌که چین می‌کوشد جهان را با شمار مدال‌های المپیک خود اغوا کند و بر آن اثر گذارد، روسیه با نمایش فرادستی نظامی خود، در پی اثرگذاری بر جهان است- قدرت نرم چین در برابر قدرت سخت روسیه.» برخی تحلیلگران نیز به این نتیجه رسیدند که اشغال گرجستان توسط روسیه نشانه «نابه‌جایی» جایگاه قدرت نرم و شأن برتر قدرت سخت نظامی است. پیچیدگی ماجرا اما در بلندمدت برای هر دو کشور آشکار شد.

تمسک روسیه به قدرت سخت به مشروعیت این کشور آسیب زد و موجب ترس و بی‌اعتمادی بیشتر نقاط جهان نسبت به آن شد. نگرانی اروپا اما بیشتر بود و نتیجه آنی آن زوال مقاومت لهستان در برابر استقرار سامانه موشک‌های ضد بالستیک امریکا! درنتیجه زمانی‌که روسیه برای پیشبرد سیاست خود در گرجستان از سایر اعضای سازمان همکاری شانگهای درخواست کمک کرد چین و دیگر کشورها روی خوش به این کشور نشان ندادند. بنا به نتیجه‌گیری یکی از تحلیل‌ها، سالی بعد از ماجرا، درخواست روسیه از همسایگان چندان با مذاق آنان سازگار نبود. جمع‌بندی الکسی ماخین، تحلیلگر روسی، از مساله نیز این گونه بود: «در شرایط مطلوب، این کشور می‌توانست الگویی به‌لحاظ سیاسی و اقتصادی جذاب برای همسایگان باشد. شرایطی که در آن نسل‌های جوان به میل و علاقه شخصی زبان روسی می‌آموختند، و نیز اتحادهای پساشوروی به باشگاه‌هایی مبدل می‌شدند که همسایگان برای ورود به آن صف می‌کشیدند. عشقی که با پول خریداری شود دوامی نخواهد داشت. این عشق سوداگرانه است و نه‌چندان گرمابخش و اعتمادساز.»

چین اما ماه آگوست را با اعمال قدرت نرمی به پایان برد که برگزاری موفق بازی‌های المپیک چاشنی آن شد. در اکتبر ۲۰۰۷ هو جین‌تائو از قصد چین برای ارتقای قدرت نرم خود سخن گفت و از بازی‌های المپیک به عنوان بخش مهمی از این راهبرد یاد کرد. این کشور با راه‌اندازی چندصد موسسه کنفوسیوس، با هدف ترویج فرهنگ چینی در سرتاسر جهان، اقدام به پخش گسترده‌تر برنامه‌های رادیو تلویزیونی، جذب دانشجویان خارجی و بهره‌گیری از دیپلماسی نرم‌تر نسبت به همسایگان در آسیای جنوب شرقی و سرمایه‌گذاری‌های عمده‌یی در حوزه قدرت نرم خود کرد. نظرسنجی‌ها گویای ارتقای وجهه بین‌المللی این کشور بودند. چین با تلفیق پویایی قدرت سخت و خوانشی گیرا از قدرت نرم، چشم به قدرت هوشمند دوخته، در پی القای مفهوم «خیز آرام» خود بود و بالمآل جویای موازنه‌یی با قدرت رقیب.

● قدرت امریکا در قرن بیست‌ویکم

در دوره رکود بزرگ ۲۰۰۹-۲۰۰۸، در شرایطی که اقتصاد امریکا در تنگنا بود و چین همچنان در مسیر رشد، قلم به دستانی در چین سیلی از سرکوفت‌ها علیه امریکا به راه انداختند. کارشناسی، سال ۲۰۰۰ را نقطه اوج قدرت امریکا نامید. چنین اظهاراتی البته تنها مختص چینی‌ها نبود. بنا به یکی از نظرسنجی‌های مرکز پژوهشی پیو اکثریتی نسبی در ۱۳ کشور جهان معتقد بودند که چین زمانی بر مسند امریکا، در مقام قدرت پیشتاز جهانی، خواهد نشست. حتی شورای اطلاعات ملی امریکا، وابسته به دولت این کشور، نیز پیش‌بینی کرد که تا سال ۲۰۲۵ امریکا جایگاه برتر خود را تا حد زیادی از دست خواهد داد. دیمیتری مدودف، رییس‌جمهور روسیه بحران مالی سال ۲۰۰۸ را فرجام رهبری جهانی امریکا خواند و حتی مایکل ایگناتیف، رهبر اپوزیسیون کانادا و هوادار امریکا، خواهان آن شد که کشورش، در شرایط افول ستاره بخت امریکا و فرجام برتری جهانی آن، چشم بر فراسوی امریکای شمالی نبندد.

چگونه می‌توان چنین ملاحظاتی را محک زد و صحت‌وسقم آن را سنجید؟ من دو دهه‌یی است درگیر این پرسش هستم و کتاب حاضر حاصل کندوکاو من در این مسیر است. لازمه پاسخ به چنین پرسشی فهم بهتر نشانگرهای قدرت، تحول آن در انقلاب جوشان فناوری اطلاعات و فرآیند جهانی‌شدن در قرن بیست‌ویکم است. در این میان اما باید از ورطه‌هایی نیز حذر کرد.

ابتدا باید از استعاره‌هایی گمراه‌کننده دال بر زوال سازمند [کشورها] دوری گزینیم. ملت‌ها چون انسان‌ها نیستند که گستره حیات‌شان قابل پیش‌بینی باشد. زمانی‌که بریتانیا مستعمرات امریکایی خود را در پایان قرن هجدهم از دست داد، هوریس والپل به سوگ

فرو کاست این کشور به کشوری بی‌اهمیت در حد دانمارک یا ساردنی نشست. وی اما نتوانست پیش‌بینی کند که رهاورد انقلاب صنعتی قرنی دیگر از عروج و استیلا، این‌بار بیش از پیش، برای بریتانیا خواهد بود. روم، با گذار بیش از سه قرن از نقطه اوج این امپراتوری، همچنان قدرتی مسلط بود و حتی با گذشت این برهه نیز مرگ آن نه در اثر خیز کشوری دیگر که معلول هزاران زخم قبایل بربر بر آن بود. درواقع، با همه پیش‌بینی‌های رایج بر سر پیشی‌گرفتن چین، هند یا برزیل از امریکا در دهه‌های آتی، تهدید عمده علیه این کشور نیز چه بسا از سوی بربرهای مدرن باشد و بازیگرانی سوای دولت‌ها. همان‌گونه که خواهیم دید، مشکل دست‌به دست‌شدن قدرت میان کشورهای بزرگ، چه بسا کمتر از خیزش این بازیگران باشد. در عصر اطلاعات و در جهانی درگیر ناامنی اینترنتی، تهدید پراکندگی قدرت احتمالا جدی‌تر از دست به دست‌شدن آن خواهد بود.

در سطحی بنیانی‌تر، برخورداری از قدرت در عصر اطلاعات و جهان قرن بیست‌ویکمی چه معنا و مفهومی دارد؟ ورطه دوم، خلط قدرت با منابع کشورها و نیز تمرکز صرف بر حکومت‌هاست. چه منابعی زاینده قدرتند؟ در قرن شانزدهم مستعمرات و شمش‌های طلا سبب‌ساز برتری اسپانیا بودند؛ در قرن هفدهم هلند از تجارت و امور مالی، و در قرن هجدهم فرانسه از جمعیت بیشتر و ارتش بزرگ‌تر خود سود می‌بردند. در قرن نوزدهم نیز قدرت بریتانیا ریشه در فرادستی این کشور در انقلاب صنعتی و گستره ناوگان دریایی آن داشت. در باور عمومی پیروز همواره کشوری است که بزرگ‌ترین قدرت نظامی را دارد. در عصر اطلاعات اما برنده کشوری (یا غیرکشورهایی) با بهترین عملکرد و گفتمان است. همان‌گونه که در فصل ۵ خواهیم دید، بازیگرانی غیر از دولت‌ها نیز در فرآیند انقلاب اطلاعات و جهانی‌سازی نقبی به منابع نوین قدرت زده‌اند. در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، شمار انسان‌هایی که به دست بازیگری غیردولتی کشته شدند فراتر از کشتگان سال ۱۹۴۱ در پرل هاربر توسط ژاپن بود. چنین تحولی را می‌توان خصوصی‌سازی جنگ نیز نامید.

امروزه چگونگی توزین قدرت چندان روشن نیست و مبهم‌تر از آن نحوه اتخاذ راهبردهایی موفق برای ماندگاری در جهان نوپدید است. بیشتر سنجه‌های جابه‌جایی موازنه قدرت جهانی اساسا بر عاملی واحد تکیه می‌کنند: پیش‌بینی رشد درآمد ناخالص ملی کشورها. این سنجه‌ها، صرف‌نظر از مشکلات ترکیب وجوه مختلف قدرت برای تبدیل به راهبردهای موفق، سایر وجوه قدرت- مطرح در این کتاب- را نادیده می‌گیرند.

● قدرت هوشمند

قدرت هوشمند ترکیبی است از قدرت سخت زور و تطمیع با قدرت نرم جذب و ترغیب. قدرت نرمِ صِرف، حلال همه مشکلات نیست. تماشای فیلم‌های هالیوودی توسط کیم ایل جونگ، رهبر کره شمالی، هیچ سایه‌یی بر برنامه تسلیحات هسته‌ای این کشور نینداخته است. استفاده از قدرت نرم برای ترغیب دولت طالبان [در افغانستان] به قطع حمایت آن از القاعده در سال‌های ۱۹۹۰ نیز بی‌حاصل بود و درنتیجه چاره‌یی جز بهره‌گیری از قدرت سخت نظامی در سال ۲۰۰۱ نماند. من، برای توصیف این مفهوم، در کتاب خود، قدرت نرم: راه‌های کامیابی در سیاست جهانی (۲۰۰۴)، اصطلاح «قدرت هوشمند» را برای اشاره به ترکیبی از قدرت نرم و قدرت سخت و تبدیل آن به راهبردهای موفق به‌کار برده‌ام. سالیانی پس از آن، من و ریچارد ارمی‌تیج، مشترکا ریاست کمیسیون دو حزبی قدرت هوشمند را در مرکز مطالعات راهبردی و بین‌المللی بر عهده داشتیم. نتیجه‌گیری این کمیسیون این بود که امریکا، به‌دلیل افت اعتبار و نفوذ این کشور در سالیان اخیر، گریزی جز این ندارد که به‌جای القای ترس و واهمه، الهام‌بخش امید و خوشبینی در جهان باشد. کمیسیون قدرت هوشمند در نتیجه‌گیری خود تنها نماند و دیگرانی نیز در دفاع از راهبردهای هوشمند با آن همنوا شدند.

پنتاگون به‌لحاظ آموزشی ورزیده‌ترین و قدرتمندترین بازوی حکومت امریکاست. با این همه استفاده صِرف از این بازو محدودیت‌هایی دارد و لوله تفنگ بهترین راه ترویج دموکراسی، حقوق بشر و بسط جامعه مدنی نیست. با وجود بنیه چشمگیر عملیاتی نظامیان امریکا، قاعده توسل به پنتاگون تداعی‌کننده سیاستی است بیش از حد متکی به اقتدار نظامی. مقامات عالیرتبه نظامی نیز خود به این نکته واقف‌اند. به گفته دریاسالار مایک مولن، رییس ستاد مشترک ارتش امریکا: «کلینتون و گیتس، وزرای خارجه و دفاع، خواهان تخصیص منابع مالی بیشتر و نگاه خاص به قدرت نرم‌اند. من کاملا با آنها هم‌داستانم. ما چنانچه بخواهیم تنها با اتکا به زور بازوی سربازان‌مان نفوذ امریکا را گسترش دهیم، باید پذیرای زوال و فرسایش آن در طول زمان نیز باشیم. قدرت هوشمند را نمی‌توان مرحله اعلای «قدرت نرم» قلمداد کرد. این قدرت ترکیبی از دو قدرت سخت و نرم و تبدیل آن به راهبردهایی برای شرایطی دگرسان است.

● شرایط قرن بیست‌ویکمی

قدرت همواره به شرایط وابسته است. پسرکی که در زمین بازی مدرسه تاخت‌وتاز می‌کند، چه بسا با پایان زنگ تفریح و تغییر شرایط- آغاز کلاس درس- به موجودی آرام و سربه‌زیر مبدل شود. ژوزف استالین زمانی با تحقیر ضعف‌های زعامت پاپ را به چالش کشید. پنج دهه بعد اما نظام پاپی برجای ماند و امپراتوری وی فرو پاشید!

امروز الگوی تقسیم قدرت در جهان بی‌شباهت به یک بازی پیچیده شطرنج سه بعدی نیست. درصدر صفحه شطرنج، قدرت نظامی تا حد زیادی تک‌بعدی است و امریکا، احتمالا تا زمانی، همچنان جایگاه برتر خود را در آن حفظ خواهد کرد. قدرت اقتصادی در میانه صفحه طی بیش از یک دهه چندقطبی بوده و درحالی‌که امریکا، اروپا، ژاپن و چین بازیگران اصلی آن بوده‌اند، دیگرانی نیز شأن و منزلتی در این عرصه یافته‌اند. اقتصاد اروپا اینک فربه‌تر از امریکاست. ذیل صفحه، فراسوی مرزهای اقتدار دولت‌ها، عرصه مناسبات فراملی است و میدانی برای بازیگرانی غیر از دولت‌ها- از بانکدارانی با توان جابه‌جایی الکترونیکی مبالغی حجیم‌تر از بودجه‌های ملی کشورها، تا تروریست‌هایی دست‌اندرکار جابه‌جایی تسلیحات، یا هکرهایی مخل امنیت اینترنت. این صفحه درعین‌حال میدان چالش‌های فراملی نوین از قبیل تغییرات آب‌وهوایی و شیوع امراض عالمگیر نیز هست. قدرت در چنین میدانی به‌شدت پراکنده است و در آن سخن گفتن از تک‌قطبی‌گری، چندقطبی‌گری، استیلاجویی، یا کلیشه‌هایی دستاویز رهبران و نظریه‌پردازان سیاسی، بی‌معنا خواهد بود.

قرن حاضر شاهد دو جابه‌جایی بزرگ در قدرت بوده است: جابه‌جایی قدرت میان کشورها، و پراکندگی قدرت کشورها میان بازیگرانی سوای کشورها و حکومت‌ها. آثار سیاسی شتاب سرسام‌آور تحولات فناوری، حتی در کوران بحران‌های مالی، در عین هموارساختن مسیر جهانی‌شدن، برای جهان غیر از کشورها و بازیگرانی جز دولت‌ها کاملا متفاوت خواهد بود.

در سیاست میان کشوری، مهم‌ترین عامل تداوم فرآیند «بازگشت آسیا» خواهد بود. در سال ۱۷۵۰، آسیا بیش از نیمی از جمعیت و تولید جهانی را داشت. تا سال ۱۹۰۰، در پی انقلاب صنعتی در اروپا و امریکا، سهم آسیا به یک پنجم تولید جهانی کاهش یافت. آسیا اما تا سال ۲۰۵۰ دوباره در مسیر بازگشت قرار گرفته و سهم تاریخی خود را احراز خواهد کرد. «خیزش» قدرت چین و هند، چه بسا به بی‌ثباتی دامن زند، اما این مشکلی است با سوابق و پیشینه‌ها. می‌توان شیوه اثرگذاری سیاست‌ها بر برآیندها را از تاریخ آموخت. قرنی پیش، بریتانیا خیزش قدرت امریکا را، بی‌هیچ تنش و تعارضی، مدیریت کرد. درحالی‌که ناکامی جهان در مدیریت خیزش آلمان به دو جنگ ویرانگر دامن زد.

در سیاست فراملی- ذیل صفحه شطرنج- انقلاب اطلاعاتی به‌شدت در حال کاستن از هزینه‌های ارتباطات و کاربرد رایانه است. ۴۰ سال پیش از این، ارتباط آنی جهانی ممکن اما پرهزینه بود و منحصر به دولت‌ها و شرکت‌ها. امروزه اما چنین پیوندی عملا خرجی برای کسی، با امکان دسترسی به یک کافه اینترنتی، ندارد. موانع ورود به سیاست جهانی کاهش یافته و بازیگران غیردولتی اکنون در این عرصه حضوری چشمگیر دارند. هکرها و تبهکاران اینترنتی میلیاردها دلار به دولت‌ها و شرکت‌ها ضرر می‌زنند. مرگ‌ومیر ناشی از بیماری عالمگیری که پرندگان یا مسافران هواپیما می‌توانند آن را شایع کنند چه بسا بیش از جان‌های ازدست‌رفته طی جنگ‌های اول یا دوم جهانی باشد. تغییرات اقلیمی نیز چه بسا ضایعاتی فراوان داشته باشد. در جهانی اینچنین، سیاست‌ورزی جهانی عرصه‌ای نوین است- بدون اینکه ما چندان تجربه آن را داشته باشیم.

مشکل دولت‌ها در قرن بیست‌ویکم، وفور اموری است که حتی مقتدرترین آنها نیز، به‌دلیل پراکندگی قدرت و جابه‌جایی آن میان کشورها و بازیگرانی غیر از دولت‌ها، سرنخی از آنها در دست ندارند. با همه کارآمدی امریکا در عرصه نظامی، شمار مسائلی که چنین قدرتی توان پاسخگویی به آنها را ندارد، رو به فزونی است. نوسانات سیاست جهانی، در سایه انقلاب اطلاعات و فرآیند جهانی‌شدن، به‌گونه‌یی است که امریکایی‌ها به‌تنهایی توان پیشبرد تمامی اهداف جهانی خود در آن را ندارند. به عنوان مثال، با همه اهمیتی که ثبات مالی بین‌المللی برای رفاه و بهروزی امریکایی‌ها دارد، این کشور برای تبلور آن محتاج همیاری دیگران است. امریکا همچنین به‌تنهایی توان مدیریت تغییرات آب‌وهوایی جهانی را، با توجه به آثار آن بر کیفیت زندگی انسان‌ها، ندارد. در جهانی که مرزها در آن بیش از پیش نفوذپذیر شده‌اندــ از نفوذ مواد مخدر گرفته تا امراض عفونی و تروریسم- کشورها گریزی از تشکیل ائتلاف‌های بین‌المللی و راه‌اندازی نهادهایی برای پاسخ به چالش‌ها و تهدیدهای مشترک ندارند. قدرت‌ورزی از این منظر، به‌نوعی بازی با حاصل جمع مثبت مبدل می‌شود که در آن نمی‌توان در اندیشه اعمال قدرت «بر» دیگران بود. برای تحقق اهداف پیش‌رو باید به اعمال قدرت «با» دیگران اندیشید. در جهان کنونی شبکه‌ها و ارتباطات به منبع مهم قدرت مطرح مبدل شده‌اند. در بسیاری از مسائل فراملی نیز، چه بسا توانمندسازی دیگران دسترسی به اهداف را تسهیل کند.

هوشمندی شرایط مدار- توانایی وفاق با محیط و سرمایه‌گذاری روی روندهای جاری- به اهرمی سرنوشت‌ساز در چنگ رهبران برای تبدیل منابع قدرت به راهبردهای کامیاب مبدل خواهد شد. عقل‌ورزی شرایط‌محور لازمه بصیرتی است که مشکل قدرت امریکا در قرن ۲۱ را نه در غروب آن، که در ناکامی این کشور در فهم ناممکنی دستیابی حتی مقتدرترین کشور جهان به اهداف خود، فارغ از یاری دیگران، می‌داند. اقتضای این امر، حصول شناختی بنیادی‌تر از قدرت، شیوه تحول آن و چگونگی ترسیم راهبردهایی معطوف به ساخت‌وساز قدرت هوشمند است و نیز خوانشی دقیق‌تر و پیچیده‌تر از قالب‌های کلاسیک فرازوفرود قدرت‌های بزرگ. امریکا احتمالا همچنان مقتدرترین کشور در قرن بیست‌ویکم خواهد ماند. این اشاره اما به معنای چیرگی آن بر بقیه جهان نیست.

توانایی کسب نتایج مطلوب در گرو توسل به گویشی نوین از قدرت هوشمند است. امریکایی‌ها باید با گسستن از وسوسه پیشتازی در جهان و حذر از همه خوانش‌های سلطه‌گری، به امکان‌پذیری ترکیب ابزارهای گوناگون قدرت و تبدیل آنها به راهبردهایی هوشمند بیندیشند- «همراه» دیگران و نه «چیره» بر دیگران. مقصود این کتاب، نگاهی شفاف‌تر به قدرت و میدان‌گشایی برای خوانشی بسیط‌تر از آن است.

جوزف اس. نای

ترجمه: احمد عزیزی