چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
هنوز در غرب هیچ خبری نیست
از ساخت و ارایه در «جبهه غرب هیچ خبری نیست»، فیلم كلاسیك مربوط به جنگ جهانی اول ۷۶ سال میگذرد اما ارتورگاردنر تنها بازیگر باقیمانده از جمع هنرپیشههای آن فیلم كه هنوز در قید حیات است، با شادابی و شفافیت همان زمان تمام شوری را كه او و همكارانش به فیلم و به صحنههای آن بخشیدند به یاد میآورد. او در سال ۲۰۰۵ میگوید: «احساس ما اصلا این نبود كه این هم یك فیلم مثل بقیه فیلمها است، بلكه باور و یقینمان این بود كه روی یك فیلم ضدجنگ مشغول فعالیت هستیم و كاری را انجام میدهیم كه به لحاظ تاریخی و اجتماعی ممكن است تاؤیرگذار و دیرپا باشد و اؤری ماندگار به جای نهد. بنابراین هر كس هر چه توان داشت ارایه داد و این یك تجربه فوقالعاده برای تمامی ما شد.»گاردنر حالا یك پیرمرد نحیف و ۹۵ ساله است و با این وجود هنوز به كارهای هنری اشتغال دارد. فیلم مذكور كه با عنوان «همه چیز در جبهه غرب آرام است» نیز شناسایی میشود بر اساس رمانی با همین نام نوشته اریش ماریا ریماركه ساخته شد و داستان تعدادی دانشجوی آلمانی را توضیح میدهد كه خود كاندیدا و داوطلب شركت در جنگ جهانی اول میشوند و ما سرنوشت آنان و آنچه را از آنان در پهنه كارزار به جای میماند، می بینیم. فیلم در سال ۱۹۲۹ و توسط لوییس میلستون ساخته شده و به عنوان یك شاهكار حاوی پیام قوی ضد جنگ توصیف شد و هم اسكار بهترین فیلم آن سال را برد و هم اسكار برترین كارگردانی را.
بار سفر
گاردنر از همان نمای نخست در فیلم ظاهر میشود. آنجا كه به عنوان یكی از دانشجویان در كلاس نشسته و گروه سربازان در بیرون رژه میروند:«من از همان زمان كه در دبیرستان بودم، تصمیم داشتم به هالیوود بیایم و هنرپیشه شوم. البته در خانواده من خبری از بازیگران سینما نبود. پدرم یك تاجر بسیار موفق بود و مادرم وقتی فقط ۱۳ سال داشتم، درگذشت. با این حساب هیچ دلیلی برای ماندن در خانواده و پایبند شدن نداشتم. روزی كه فارغالتحصیل شدم، بار سفر را بستم و رفتم.»او میدانست كه كارل لیمل رییس استودیوی یونیورسال است و او را از قبل، موقعی كه در اوش كوش، شهری در ویسكانسین امریكا صاحب یك حرفه و شغل بود، میشناخت: «نشستم و نامهیی صادقانه و البته احمقانه برای او نوشتم.» اما لیمل جوابی برای او فرستاد، زیرا منشیاش به وی گفته بود كه نامه بسیار جالب و احساس برانگیز است. لیمل حتی پسر ۳۱ سالهاش را كه لیمل جونیور خوانده میشد و از سران استودیو بود، مامور ملاقات با وی كرد و به این ترتیب دوره بازیگری گاردنر در هالیوود با ایفای چند نقش متفاوت درجه سوم و چهارم و گاه سیاهی لشكر شروع شد. «در جبهه غرب هیچ خبری نیست» در پیآنها از راه رسید.
صحنههای ترسناك
این فیلم در محل استودیوی یونیورسال در لسآنجلس و اگر دقیقتر بخواهیم بگوییم در مزرعه اروین در اورنج كانتی ساخته و گرفته شد. گاردنر در سال ۲۰۰۵ درباره واقعه سال ۱۹۲۹ چنین میگوید: «اینك در آن مكان شهرهای كوچك زیادی ساخته شده است اما در آن زمان مثل چند هكتار خاك خشك و رها شده بود. صحنههای جنگی فیلم واقعا مرا ترساند. ما ۵۰۰ سیاهی لشكر داشتیم و بسیاری از آنها كسانی بودند كه حقیقتا در جنگ جهانی اول شركت كرده بودند. لحظهیی كه پا در لوكیشن گذاشتند و آن یونیفرمها را پوشیدند، واقعا تصور و حس كردند كه دوباره در جبهه قرار دارند.»یكی از وجوه تكان دهنده فیلم حتی ۷۶ سال پس از تهیه آن حقیقی و عظیم جلوه كردن صحنههای جنگ آن است و از فیلمهایی كه سالها بعد و با تكنولوژی نوین و هزار و یك وسیله كمكی ساخته شدند، چندان عقب نیستند. گاردنر میگوید: «در آن زمان هم هنر اسپشیال افكت را داشتیم و اعضای این گروه بسیار زحمت كشیدند. هر جای صحنه را كه لازم بود منفجر میكردند و البته از قبل به ما هشدار میدادند كه مكان انفجار كجا است. واقعا باید حقیقت را به شما بگویم. به محض اینكه میلستون فریاد میزد اكشن، من وحشت میكردم. از سنگرها خارج میشدیم و به سمت جلو میدویدیم. یك بار در نزدیكی یكی از سنگرها تیری تقریبا به من خورد. فكر كردم میمیرم. با خود میگفتم چرا اینقدر زود؟ خب، مقداری ترسو بودم.»
مساله مهمتر
اما هیچكس تعجب نمیكرد چرا یك فیلم امریكایی دارد ساخته میشود كه تمام كاراكترهای اصلی آن آلمانیاند. «آخر، مردم از این دیدگاه به قضیه نگاه نمیكردند. آنچه مهمتر بود، پیام ضدجنگ و تاكید بر این بود كه جنگ بیفایده است. میلستون نشان میداد كه چطور جوانان بر اؤر جنگ كشته میشوند و او فیلمش را به شكلی بسیار تاؤیرگذار هم به پایان رساند. كتاب مربوطه نیز مورد توجه زیادی قرار گرفته بود و با اینكه جنگ جهانی نخست تمام شده بود و داشت از یادها میرفت اما سایه جنگ جهانی دوم از دور میرسید و نازیها در آلمان قدرت میگرفتند.»گاردنر حتی مدعی است كه اولین نشانههای ظهور نازیسم را طی ایام تهیه همان فیلم حس و روؤیت كرده است.
«لیمل یك افسر آلمانی را آورده بود تا به ما آموزشهای نظامی بدهد و ما به سهولت دریافتیم كه او عضو حزب نازی است. من آدم بسیار بازیگوش و خندهرویی بودم و سرصحنه میگفتم و شوخی میكردم. یك روز آن افسر برگشت و گفت: خفه شو. یك روز به شما نشان خواهیم داد كه دنیا دست كیست. اگر به اینبساط ادامه بدهی، اخراجت خواهم كرد و او واقعا اخراجم كرد، اما چند روز بیشتر طول نكشید، زیرا همه به ابله بودن و حالات دیكتاتوری او پی برده بودند.
میلستون و جورج كیوكر معروف كه مسوول دیالوگها در سناریو بود، مرا به كار بازگرداندند و در عوض آن افسر را اخراج كردند. ولی اؤر آن قضیه این بود كه شادیام خشك شد و تا پایان زمان تهیه فیلم دیگر آن طبیعت بازیگوش را نداشتم.»
یك موهبت
ولی حتی حضور ساده در آن فیلم نیز به زعم گاردنر یك موهبت بود: «برای هر كاری در فیلم داوطلب میشدم. وقتی در یك صحنه قرار بود دانشجویان آلمانی از عرض یك رودخانه عبور كنند، آب به قدری سرد و هوا چنان زمستانی بود كه هیچكس پا پیش نگذاشت و میلستون هم نمیتوانست سلامتی بازیگران اصلی را به خطر بیندازد. در نتیجه پرسید چه كسی حاضر است به آب بزند تا صحنه فیلمبرداری شود. خیلیها كنار كشیدند اما من جلو رفتم و با اینكه آب در درجه یخ زدن بود، از آن عبور كردم.»گاردنر دستمزدها را نیز بطور شفاف به یاد میآورد: «به تمام دانشجویان آلمانی هفتهیی ۷۵ دلار داده میشد و لو ایرس ایفاگر یكی نقشهای اصلی هم رل پل بومر(۲۵۰ دلار بیشتر نمیگرفت. فكر میكنم به لوییس وولهایم كه یك بازیگر بسیار مشهور اهل نیویورك بود و نقش كات شینسكی را ایفا میكرد، هزار دلار دریافت میداشت. در آن روزها مخفیكاری و راز و این جور چیزها را نداشتیم و هر كس میدانست دستمزد دیگری چقدر است. فكر میكنم قیمت كل بودجه فیلم ۹۰۰ هزار دلار بود كه برای زمان خودش رقم بسیار بالایی بود.»
بازیگر ضدجنگ
آمریس یك موزیسین جوان خوش سیما بود كه توسط یكی از دلالهای استودیوها هنگامی كه در هتل روزولت هالیوود موسیقی مینواخت، كشف شده بود. آن فیلم، او را به شهرت بینالمللی رساند. نتیجه آن شد كه وی به یكی از مخالفان بزرگ با جنگ جهانی دوم بدل شد و اگرچه به جبهه رفت، فقط در بخش پزشكی و دور از جمع سربازان فعال بود. همان موضعگیری سبب شد كه استودیوها او را بایكوت و سینما داران مدتی از پخش كارهای او خودداری كنند.گاردنر درباره همكار قدیمیاش كه به سال ۱۹۹۶ مرد، میگوید: «آیرس یك جوان بسیار جدی و سختكوش بود و با اینكه میدانست مخالفتش با جنگ به سابقه و موقعیتهای كاریاش لطمه میزند، دست از این كار برنداشت.»اما آیرس از معدود ایفاگران نقش دانشجویان آلمانی در آن فیلم بود كه بعدا نیز بازیگر سینما ماند و به كارش در این حرفه ادامه داد و حتی در سال ۱۹۴۸ برای بازی در فیلم «جانی بلیندا» كاندیدای اسكار شد. بن الكساندر كه در رل كمریك ظاهر شد، از كودكی مشغول این حرفه بود و بعدا در سریال تلویزیونی «درگنت» از نو ظهور كرد. دو نفر دیگر هم با اسامی اوون دیویس جونیور و راسل گلیسون به كار در صحنه تئاتر بازگشتند. یك نفر دیگر به یك خریدار و فروشنده موفق زمین در بهورلی هیلز بدل شد و برخی دیگر به كارهای فنی در صنعت فیلم منجمله ادیت پرداختند.
یك سیاهی لشكر معروف
جالب است بدانید كه یكی از سیاهی لشكرهای آن فیلم و صدها كارمند و كارگر آن، كسی نبود جز فرد زینهمان كه بعدا كارگردان شد و فیلمهای كلاسیكی چون «صلاه۰۳۹; ظهر»، «از اینجا تا ابدیت»، «اسب كهر را بنگر» و «مردی برای تمام فصول» را ساخت و با آنها برنده چند جایزه اسكار شد. كیوكر نیز كه پیشتر نامش آمد، كارگردانی بزرگ شد كه همین امروز هم نامش به عنوان یكی از ۲۰ كارگردان اول تاریخ میآید و از او كارهایی فوقالعاده چون «كامیل»، «داستان فیلادلفیا»، «ستارهیی متولد میشود» و «بانوی زیبای من» به جای مانده است. میلستون كه در سال ۱۹۸۰ درگذشت، در سالهای بعد از فیلم «در جبهه غرب هیچ خبری نیست»، فیلمی چون «صفحه اول» و همچنین «شورش در كشتی بونتی» با بازی مارلون براندو و «ژنرال در سحر مرد» را ساخت و یك فیلم دیگر نیز در خصوص جنگ جهانی ارایه داد كه «راهپیمایی زیر خورشید» نام داشت.گاردنر میگوید: «ما جملگی در درجه اول دوستان یكدیگر بودیم و من افسوس میخوردم كه چرا تنها فرد به جای مانده از آن جمع هستم. بقیه بسیار زود رفتند. یادم نمیرود كه هر روز غروب بعد از اتمام كار روزانه دو تن از بازیگران پرسابقهتر فیلم یعنی اسلیم سامر ویل و لوییس وولهایم برنامههایی سرگرمكننده را برای سایرین به اجرا در میآوردند.آنها بیش از ۴۰ سال سن داشتند و در نتیجه برای ما و در چشم ما بسیار مسن بودند.»
بهترین فیلم
گاردنر همچنین یادش میآید كه وقتی فیلم نهایی و ادیت شده را دید، یكه خورد: «من واقعا تحت تاؤیر قرار گرفتم. یعنی این احساس را هر كس كه فیلم را دید، داشت. فكر میكردم این بزرگترین و بهترین فیلمی است كه تا آن لحظه دیدهام.»اما گاردنر معتقد است كه جنگهای اخیر امریكا، فقط نتیجه زیادهخواهیهای دولت متجاوز این كشور است و مردم امریكا با آن مخالفاند.: «امریكا به چه حقی وارد عراق شده است؟ هیچ یك از مردم امریكا با این قضیه موافق نیستند و این یكی از بیمنطقترین جنگهای دوران معاصر و نتیجه سیاستهای بیمارگونه جرج دبلیو بوش است. بسیار بهتر است اگر این مرد كه خودش را رییس جمهور میداند بوش پی كارش برود و مردم را راحت كند. بخاطر تجاوزها و لشكركشیهای او به نقاط مختلف، امریكاییها منفورتر از همیشه شدهاند و شكستها و كشتههای زیادی نیز داشتهایم.»به عنوان آخرین حرف گاردنر هنوز معتقد است كه «در جبهه غرب هیچ خبری نیست» همچنان بهترین فیلمی است كه ساخته شده و او دیده است و این را كسی میگوید كه به عنوان یك جوان آرزومند به هالیوود آمد و پس از آن فیلم نیز در آؤار متعدد دیگری شركت جست.حال این حرف حقیقت هم نباشد، تغییری در موضوع و اصل مساله به وجود نمیآید و از وجوه تاریخی این فیلم كاسته نمیشود.
منبع: Observer
وصال روحانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست