جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اردک کوچولو، مزرعه جای خوبیه


اردک کوچولو، مزرعه جای خوبیه

یکی بود، یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود.
توی یک مزرعه بزرگ و قشنگ، برکه آبی وجود داشت و حیوانات مزرعه برای این که از گرمای تابستون در امان باشن، بیشتر وقت ها یا در سایه …

یکی بود، یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود.

توی یک مزرعه بزرگ و قشنگ، برکه آبی وجود داشت و حیوانات مزرعه برای این که از گرمای تابستون در امان باشن، بیشتر وقت ها یا در سایه درخت های بلند باغ استراحت می کردن و یا در کنار برکه و توی آب زلال و خنک، آب تنی می کردن و صاحب مزرعه هم مثل همیشه مواظب اون ها بود تا در امنیت و آسودگی زندگی کنن اما اردک کوچولویی توی این مزرعه بود که دلش می خواست از او جا بره، دلش می خواست بیرون از مزرعه دوستان جدید پیدا کنه و چیزهای تازه یاد بگیره.

اردک کوچولو همیشه وقتی آرزوی خودش رو به دیگران می گفت، همه بهش می خندیدن و می گفتن: خوشی زیاد باعث شده که قدر چیزهایی رو که داری، ندونی و برای همین دلت می خواد از این مزرعه بری! ...

بالاخره یک روز صبح اردک کوچولو تصمیمش رو عملی کرد و از راه آبی که توی دیوار مزرعه بود، خارج شد و شروع کرد به دویدن.

اردک کوچولو احساس آزادی و رهایی می کرد و از خوشحالی نمی دونست باید چه کار بکنه، اردک کوچولو همون طور که داشت می دوید و از مزرعه دور می شد، متوجه چند تا بچه شد که چوب های بلندی در دست داشتن و از دور به طرف اون می اومدن.

اردک کوچولو هیچ به فکرش نرسید که این بچه ها ممکنه بهش آزار برسونن آخه آدم های توی مزرعه همه با حیوانات مهربون بودن ولی بچه ها که قصد داشتن اردک کوچولو رو بگیرن، شروع کردن به دویدن به دنبالش و با چوب دستی ضربه هایی به بدن اردک کوچولو می زدن تا شاید بتونن اونو بگیرن!

اردک کوچولو که تازه فهمیده بود بیرون مزرعه خیلی هم جای خوبی نیست، راهش رو کج کرد و به طرف نهر آب دوید و خودش رو انداخت توی آب و به کمک جریان آب از دست بچه ها فرار کرد و از راه آب دوباره وارد مزرعه شد.

دوستان اردک کوچولو دور اون که به خاطر ضربه های بچه ها سرگیجه گرفته بود و به خاطر کار اشتباهش از حیوانات مزرعه خجالت می کشید، جمع شدن و وقتی ماجرا رو شنیدن، همگی تصمیم گرفتن که قدر چیزهایی رو که دارن بیشتر بدونن و برای به دست آوردن چیزهای بهتر و بیشتر خیالی، خودشون رو گرفتار نکنن و بی خودی به زحمت نندازن.

بهین