شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

فردگرایی و مدرنیته


فردگرایی و مدرنیته

فردباوری از ویژگی های اصلی مدرنیته ی غربی است و ریشه های آن در نگاه دینی و رنسانس فرهنگی اروپایی نهفته است واژه ی «individual » در فرهنگ قرون وسطایی به کار می رفته است در قرن ششم میلادی, بوئتیوس ۲ این واژه را به معنی «آنچه اصلاً نتوان آن را تقسیم کرد» به کار برده است

● فردباوری و مدرنیته

این نوشته متکفل اشاراتی است به فردباوری،(۱) به عنوان رهیافت و دیدگاهی که در پیدایش مدرنیته سهم بسزایی داشته است. بدین منظور، نخست از زمینه‌های ظهور فردگرایی بحث می‌شود، آن گاه معلوم می‌کنیم که منظور از فردگرایی که مدرنیته بر اساس آن شکل گرفته کدام است و سپس به برخی لوازم و نتایج آن اشاره خواهد شد.

● زمینه‌های ظهور فردباوری

فردباوری از ویژگی‌های اصلی مدرنیته‌ی غربی است و ریشه‌های آن در نگاه دینی و رنسانس فرهنگی اروپایی نهفته است. واژه‌ی «individual » در فرهنگ قرون وسطایی به کار می‌رفته است. در قرن ششم میلادی، بوئتیوس(۲) این واژه را به معنی «آنچه اصلاً نتوان آن را تقسیم کرد» به کار برده است. وقتی می‌گوییم چیزی واقعاً فرد است، منظور این است که خودش است و هیچ چیز دیگر نیست. در قرون وسطی، این واژه به طور کلی به معنی «نامتمایز»(۳) بکار می‌رفته است. بدین معنی، اندیویدوال به کسی اطلاق می‌شود، که نمونه یا نماینده‌ی «نامتمایزی» از گروه و طبقه‌ی خود باشد، یعنی شخصی که مثال بارز یک طبقه به شمار می‌رود و می‌توان شخصیت او را توصیفی از اشخاص موجود در آن طبقه محسوب نمود.

در جامعه‌ی قرون وسطی، که جامعه‌ای ثابت و دارای طبقات فرهنگی – اجتماعی مشخص بود، کسی نمی‌توانست مستقل از گروه یا طبقه‌ی خود عمل نماید و نهایتاً هر کس خود را عضوی از یک گروه یا یک طبقه می‌دانست که جایگاه و حرفه‌ای خاص خود داشت. هیچ کس در وهله‌ی اول خودش نبود، بلکه خود بودن او در گروه پایگاه طبقاتی محسوب می‌شد. به تعبیر دیگر، عضویت او در امت به او هویت می‌بخشید، نه این که او هویتی مستقل از آن داشته باشد. بدین ترتیب، ممکن بود کسی عضو طبقه‌ی روحانیت باشد یا عضو خانواده‌ی سلطنتی و نظیر این‌ها و به همین دلیل، اسامی اشخاص نیز بر حسب مشیت و طبقه‌ی فرهنگی – اجتماعی آن‌ها تعیین می‌گردید. و چون هویت اشخاص در قرون وسطی از گروه و طبقه‌ی آن‌ها ناشی می‌شد، امیدها و آمال آنان نیز منحصر به همان امید و آرمان گروه‌ها و طبقات بود و نه امید و آمال شخصی خودشان. اگر آن‌ها چیزی می‌خواستند برای گروه و طبقه (مثلاً برای کلیسا، دوستان و…) بود و نه برای خودشان. مردم نسبت به یکدیگر احساس مسئولیت می‌کردند و از این رو، زندگی آن‌ها به یکدیگر وابسته بود.

«اندیویدوال» جدید با متلاشی شدن این جامعه‌ی فرهنگی قرون وسطایی پدید آمد.(۴) او این اتفاق نخست در اروپای چند سده پیش، به تدریج آغاز شد. یکی از علل اصلی این تلاشی ظهور طبقه‌ی میانه‌ی بازرگانان و تجاری بود که جامعه‌ی قرون وسطایی را برای تحقق آرمان‌های اقتصادی خود نامناسب می‌دیدند. اینان همان سرمایه‌داران اولیه‌ای هستند که برای نخستین بار، تولید ثروت و پول را همچون تولید فرزند و خانواده مهم دانستند و بحث بیت المال عمومی را که در قرون وسطی مطرح بود، به مرور به مالکیت شخصی تبدیل کردند.

این سرمایه‌داری طبقه‌ی جدید نهایتاً در قرون هفده و هیجده، به انقلاب صنعتی منجر شد که به نوبه‌ی خود، به تحول شدید در نوع نگرش مردم به عالم و محیط، پیدایش مشاغل گوناگون، دگرگونی سبک زندگی مردم و از همه مهمتر، تخصص‌گرایی انجامید که این امر خود مستلزم فردگرایی بیشتر است. در قرون وسطی، تنوع مشاغل مردم بسیار اندک بود و شمار آن از بیست شغل تجاوز نمی‌کرد. از این رو، سبک‌های زندگی نیز به همین تنوع اندک مشاغل محدود می‌شد. در حالی که با پیدایش مشاغل متنوع و متعدد در دوران جدید، نه فقط سبک زندگی مردم متنوع گردید بلکه تنوع تجربه نیز ایجاد شد. به طوری که امروزه، هر «فرد» در جامعه‌ی غربی، دارای تجربه‌های منحصر به فرد خویش است که او را از سایرین جدا می‌سازد.

نکته‌ی دیگر که باید این مقدمه افزود این است که تحول مذکور همچنان که به پیدایش فردگرایی یاری رساند، به لحاظ فیزیکی و مادی نیز در زندگی و فضا محیط زیست تحولاتی ایجاد کرد که با پیدایش فردگرایی ارتباط مستقیم دارد.

تقریباً تا دو سده پیش، در اروپا اطاق اختصاصی (جز برای شاهان) وجود نداشت. در اروپای قرن هیجدهم، وجود اشتراک خانه‌های بزرگ ثروتمندان و لانه‌های محقر فقیران در این بود که در آن‌ها اطاق اختصاصی (یعنی اطاقی که فقط مختص یک نفر باشد) موجود نبود، در آن زمان اطاق خواب یا اطاق نهارخوری و یا اطاق نشیمن به معنایی که امروزه به کار می‌رود پدید نیامده بود. چه در خانه‌های اغنیا و چه در خانه‌های فقرا برای خوابیدن، لحاف و تشک‌هایی را یکجا نگاهداری می‌کردند و هنگام خواب، آن‌ها را میان اشخاص توزیع می‌کردند. کسی لحاف و تشک اختصاصی نداشت. همه با هم زندگی می‌کردند و به طور مشترک از وسایل خانه استفاده می‌کردند. همه‌ی اطاق‌ها به هم راه داشت و دسترسی به همه جا در خانه برای همگان میسر بود.

از این رو در چنین محیطی، داشتن زندگی اختصاصی داشتن برای کسی امکانپذیر نبود و هیچ کس نمی‌توانست برای خودش و تنها زندگی کند. میزبان و مهمان و معلم سرخانه و سایرین همگی در یک محیط زندگی می‌کردند. حتی لویی چهاردهم، پادشاه فرانسه در قرن هیجدهم، در کاخ خود در ورسای، دور و برخود را پر از اشراف کرده بود و چنان که نقل کرده‌اند، هر روز بیست چندان که سی نفر از آنان در ملازمت شاه بودند و در کارهای روزانه‌ی شاه به او کمک می‌کردند، چندان که در وقت استراحت نیز تعدادی با او باقی می‌ماندند. وقتی ملکه حامله بود یا وضع حمل می‌کرد بسیاری در کنار او بودند و حتی شب زفاف که خصوصی‌ترین واقعه‌ی زناشویی محسوب می‌شود، مراسمی عمومی محسوب می‌شد و دوستان و خویشان عروس و داماد در آن شب، جشن می‌گرفتند.

در چنین محیطی که هیچ چیز خصوصی نبود، مشکل می‌شد برای فرد هویتی خاص به معنایی که امروزه به کار می‌رود سراغ یافت. نقش محیط مادی به معنایی که گذشت، و نوع ساختمان‌سازی‌ها و خانه‌ها به کسی اجازه‌ی شخصی کردن آن‌ها را نمی‌داد. بنابراین، «اختراع» اطاق خصوصی و دفتر کار و امثال این‌ها در قرون بعدی، واقعه‌ی مهمی در تاریخ پیدایش «فردباوری» محسوب می‌شود.(۵)

به این مطلب، نکته‌ی مهم دیگری نیز باید افزود و آن این که، «فردباوری» با «تجزیه‌ی شخصی» امکان پذیر شد، یعنی برای آن که انسان هویتی از جامعه و محیط پیدا کند می‌بایست «تجربه‌ی خویش» را داشته باشد و آنچه، علاوه بر سایر عوامل، به پیدایش و پیشرفت این امر یاری رساند تولید و گسترش کتاب بود. زیرا با کتاب است که می‌توانست عالمی متفاوت از آنچه در محیط واقعی روی می‌دهد ساخت و در آن به نحو منحصر به فردی زندگی کرد.

البته پیش از قرن شانزدهم نیز کتاب وجود داشت، اما کتاب‌ها مربوط به حوزه‌های تخصصی (نظیر فلسفه، دین و…) بود و ثانیاً این کتاب‌ها دست نوشته بودند و نسخه‌های کمی از آن‌ها تکثیر می‌شد. لذا مردم کمتر با سواد بودند و کمتر هم کتاب می‌خواندند و اگر کتابی جذابیت داشت آن را برای یکدیگر با صدای بلند می‌خواندند.

دانش عمومی مردم این دوره معمولاً یکسان بود و به طور کلی، در بین آنان فرهنگ روایی جریان داشت و دانش‌های تخصصی اندک بود. اختراع چاپ از این حیث موجب رواج کتاب و فرهنگ کتابخوانی، و در نتیجه بسط عوالم متعدد و تجربه‌های شخصی بود. ظهور داستان نویسی و نمایشنامه‌نویسی و دسترسی مردم به متن از این زاویه بسیار موثر بوده است.

عامل تاریخی دیگری که در ظهور فردباوری دوران جدید موثر واقع شد رنسانس ایتالیایی بود. دولت شهرهای ایتالیایی در فاصله‌ی زمانی ۱۴۰۰ تا ۱۶۰۰، به ایجاد فضای «فردکور» بسیار کمک کرد. بورکهارت(۶) در این باره می‌نویسد:

«نگاه دقیق و آزموده می‌تواند مرحله به مرحله، روند افزایش شمار انسان‌های کامل(۷) را در قرن پانزدهم دنبال کند… و چون این عامل توسعه‌ی فردی با طبیعت قدرتمند و متنوعی که بر همه‌ی عناصر فرهنگ آن عصر تفوق یافته بود ترکیب شد، آن گاه «انسان جامع»(۸) پدید آمد.»(۹)

به نظر بورکهارت، زندگی لئون باتیستا نمونه‌ی این انسان جامع آلبرتی(۱۰) (۱۴۰۴-۱۴۷۳) است. آلبرتی نقاش، هنرمند و معمار بزرگی بوده، اما شهرت وی بیشتر به واسطه‌ی آثار ادبی او، از جمله به خاطر نظراتش درباره‌ی هنر و نیز چهار جلد کتابی بوده است که درباره‌ی زندگی در فلورانس نگاشته و آن را درباره‌ی خانواده نام نهاده است. او همچنین داستان کوتاه، نمایشنامه و آثار دیگری به زبان‌های لاتینی و ایتالیایی نوشته است. آلبرتی همه چیز می‌خوانده و بدین معنی در همه‌ی زمینه‌ها، از حقوق و ریاضیات و فیزیک گرفته تا مهارت‌هایی همچون سوارکاری و انواع ورزش علامگی می‌کرده است.

نظیر این شخصیت بارز در لئوناردو داوینچی (۱۴۲۵-۱۵۱۹ م) و میکل آنجلو بونارورتی (۱۴۷۵-۱۵۶۴ م) نیز یافت می‌شود. هنرمندانی همچون لئوناردو و میکل آنژ از دو جهت به رشد اندیشه‌ی فرد محوری یاری می‌رساندند: نخست از این حیث که در شخصیت و علایق آنان نوعی جامعیت و علامگی وجود داشت و دوم از این حیث که آنان برای هنرمندان پایگاه اجتماعی جدیدی تحصیل کردند. پیش از ایشان، هر هنرمندی در یک گروه کار می‌کرد و به این معنی، نام فرد هنرمند مطرح نبود بلکه گروه بود که اهمیت داشت. آنچه مهم بود اثر هنری بود و نه فردیت هنرمند. تنها از قرن پانزدهم و با ظهور هنرمندانی از این دست بود که رفته رفته هنرمند به مثابه فردی تجلی می‌یابد که عالم و تجربه‌هایی مخصوص به خود دارد. در قرن شانزدهم، هنرمند مستقل‌تر می‌شود. قراردادهایی که در این دوره، هنرمندان برای نقاشی و انجام معماری منعقد می‌کردند به کلی با آنچه پیشتر منعقد می‌شد تفاوت داشت (مانند قرارداد میکل آنجلو با پاپ جولیوس دوم در سال ۱۴۹۸ م). یکی از نکات شایان توجه این است که با ظهور هنرمند رنسانسی، شرح حال نویسی برای «افراد» رواج می‌یابد.

جیورجیو واساری (۱۵۱۱-۱۵۷۴ م) که خود هنرمندی رنسانسی محسوب می‌شد، کتاب مفصلی در شرح حال رجال هنرمند نگاشت (فلورانس ۱۵۵۰ م) و آنان را همچون قدیسان معرفی، و از نبوغ آنان همچون هدیه‌ای که «از جانب خدا به آنان عطا شده»(۱۱) یاد کرده است. وی بخصوص از شخصیت لئوناردو و میکل آنجلو همچون انسان‌های جامع یاد می‌کند.(۱۲)

بورکهارت نیز یادآور می‌شود که در دوره‌ی رنسانس مردم از پترارک، اومانیست ایتالیایی، همچون یک قدیس تجلیل می‌کردند. این وضعیت جدید هنرمند را به عنوان یک فرد و مستقل از گروه هنری می‌نمایاند.

پترارک به لحاظ تاریخی است که اومانیسم رنسانس محسوب می‌شود. وی ضمن مطالعه‌ی فرهنگ رومی چه در دوره‌ی مسیحی و چه در دوره‌ی پیش از مسیحی، موارد و مطالبی را مطرح می‌کند که از آن‌ها به عنوان اومانیته یاد می‌شود. وی همچنین از دیدگاه خوشبینانه‌ای که توانایی تصرف عالم را برای انسان قایل است دفاع می‌کند و آن را با مسیحیت آشتی می‌دهد.

این دیدگاه جدید توسط پیکو دلا میراندولا (۱۴۶۳-۱۴۹۴ م) دنبال شده، نقد و گسترش یافت. پیکو خداوند را «بزرگترین هنرمند» خواند که همه‌ی صور اعلا و ادفی را ترسیم و بزرگترین اثر هنری ممکن، یعنی انسان را خلق فرموده است. وی تلاش فراوان کرد تا نشان دهد که قایل شدن به توانایی‌های انسان به معنی نفی قدرت الهی نیست.(۱۳)

عامل تاریخی دیگری که نقش آن را در پیدایش فردباوری مهم تلقی می‌کنند نهضت اصلاح‌اندیشی پروتستانی است. نهضت پروتستانی که از پشتیبانی اومانیست‌های کاتولیک بهره‌مند بود، از برخی اصول اومانیست‌ها نظیر تکیه بر عقل انسانی و تحلیل عقلانی استفاده کرد و برای نتیجه‌گیری، تاکید نمود که انجیل بیشتر نمایانگر اراده‌ی خداوند است تا قوانین کلیسا و نیز هر «فردی» می‌تواند کلام خدا از طریق انجیل، بی مدد کلیسا، بفهمد و هر «فردی خود در برابر خدا مسئول است. به همین سبب، مارتین لوتر (۱۴۸۳-۱۵۴۶ م) سال‌ها عمر خویش را در راه ترجمه‌ی انجیل به زبان آلمانی صرف کرد تا هر آلمانی انجیل را به زبان آلمانی بخواند. استدلال دورتر این که هر مسیحی را «ایمان» کفایت می‌کند و «عمل صالح» جزو ایمان محسوب نمی‌شود. تا اگر کسی ایمان داشته باشد، ولی عمل صالح نکند از حیطه‌ی مسیحیت خارج نباشد. به نظر لوتر، افعال پاپ و روحانیت کلیسا لزوماً نمایانگر دین نیست، بلکه به عکس، دنیایی و مادی است که حاجت قلب و عقل را بر نمی‌تابد.(۱۴)

اصلاح اندیشی پروتستان، چنان که اشارت شده، از مسئولیت «فردی» دفاع می‌کند و آن را در سال ۱۵۳۶ برای «شهروندان سوئیسی» تجویز کرد. جان کالوین (۱۵۰۹-۱۵۴۶ م) در ۱۵۳۸ م، به آیین پروتستان گردید و شهر ژنو خط مشی او را همچون شیر قانون خدا پذیرفت. کالوین از این عقیده دفاع می‌کرد که نفوس از قبل سعید و شقی‌اند و چون از پیش مقدر شده است که کدامین نفس رستگار می‌شود و کدامین رستگار نمی‌شود، نیازی به کلیسا و تشکیلات حد واسط نیست. هر کس همچون «فردی» تنها و یکه، در برابر خدا و در محضر او قرار دارد و از این رو بود که پروتستان‌ها خود را اعضای جامعه‌ی خدا و بندگان برگزیده – یعنی همان elect می‌دانستند. این ویژگی به افراد پروتستان اعتماد به نفس و قدرت عمل می‌داد.

ماکس وبر در کتاب معروف خود به نام «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری» (۱۹۰۴ م)، تحلیل مفصلی ارائه داده است که علاوه بر ارتباط این مسلک با زایش سرمایه‌داری و دوران جدید غرب، از ارتباط آن با فردگرایی نیز سخن فراوان گفته است.

نویسنده: محمود - خاتمی

منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از کتاب رهیافت های فکری – فلسفی (معاصر درغرب)، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی سال ۱۳۸۴

پاورقی‌ها:

۱. Individualism

۲. Boethius

۳. Inseparable

۴. نگاه کنید به: Morris Collin, The Discorey of the Individual: ۱۰۲۰-۱۲۰۰ also: Ullman Walter, The Individual and Society in the mrdole Ases.

۵. نگاه کنید به: Vilman W. The Individual and Society in the Middle Ages.

۶. Jacob Burckhardt

۷. Complete men

۸. Universalman / l’umo universale

۹. Burckhardt, The Civilization of the Renaissance in Italy (NY .۱۹۶۰), pp. ۱۲۴-۵.

۱۰. Leon Bathista Alberti

۱۱. Giorgio rasari, Lives of the most Eminont Painters, Sculpturs and Artitects vol.IV, R ۸۹, trans, Gaston c.Derere (London ۱۹۵۹)

۱۲. Ibid, ۳۹۲.

۱۳. Pico della Mirandola, “Oration on the Dignity of Man” adapted from translatlion by M.M.Mc Laughlin in: The Portable Renaissanca Reader. (NY. ۱۹۵۳) p. ۴۷۸.

۱۴. Helmot T. Lehmann and Jaroslav Pelikan (eds), Luther’s Works, vol.xxxl (Philadelphia ۱۹۵۷), pp. ۲۵,۲۸.

۱۵. این تقسیم‌بندی عرفی از این نظر است که فردباوری را به شیوه‌های دیگر نیز دریافت، نظیر فردباوری آنارشیستی یعنی فردباوری شاهزاده کروپوتکین و ماکس استیرمز، و فردباوری سوسیالیستی یعنی فردباوری سوسیالیسم فرانسوی پروسونی.

۱۶. Kant’s Critique of Practical Reason,trans. by Abbot, London ۱۹۵۴.

۱۷. Lock, J. Treatise on Government, London ۱۹۴۴, ch. ۱/s ۵۳.

۱۸. Montesquieu ch. The Spirit of Laws, ch.۴.

۱۹. تذکر این نکته لازم است که وسیله بودن انسان در اینجا معنای مثبت دارد نه منفی. کانت این معنی مثبت را در نظریه‌ی حقوق (Doctrine of lows ) پذیرفته و معنی منفی را در صورت سوم قانون اخلاق (Critique of Practical Reason) ]چنان که عمل کن که گویی انسانیت همواره غایت عمل توست و نه وسیله[ نفی کرده است.

‌۲۰. Lock J., Treatise on the Civil Governmemt, Ch. ۴ ۲۰.

۲۱.cf. Hofstader R., The American Political Tradition, NY ۱۹۴۲.

۲۲. مونتسکیو به همین معنی روحیه‌ی مدنی را فضیلت و نبیاد دموکراسی می‌داند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید