یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

رویای شیرین خوشبختی


رویای شیرین خوشبختی

فیلمی در ستایش سینما و با نگاهی اقتباسی به شاهکار تنسی ویلیامز یعنی باغ وحش شیشه ای که با تمرکز بر داستان خانوادهای فرورفته در رویاهای شیشه ای به تعریف دراماتیک قصه و محورهای انسانی آن روی می آورد

فیلمی در ستایش سینما و با نگاهی اقتباسی به شاهکار تنسی ویلیامز یعنی باغ وحش شیشه ای که با تمرکز بر داستان خانوادهای فرورفته در رویاهای شیشه ای به تعریف دراماتیک قصه و محورهای انسانی آن روی می‌آورد. فیلم در یک نگاه کلی روایتی موازی از دغدغههای فریده (فاطمه معتمد آریا)، احسان(صابر ابر) و یلدا(نگار جواهریان) است که هریک در حباب توخالی رویاهایشان روزگار میگذرانند. شخصیتهای قصه بسیار آشنا هستند و ما با یک داستان اصیل ایرانی روبرو هستیم اگرچه رد پای اقتباس از باغ وحش شیشهای در اثر ملموس است اما جنس زندگی و رویاهایی که آدم ها دارند کاملا ایرانیزه است. حس مادرانه معتمدآریا و تلاشی که برای به سرانجام رساندن نیک دختر و پسرش به کار میگیرد بسیار برای جامعه ایرانی آشناست و صفات روان شناختی این جامعه در مثلث ارتباطی مادر و فرزندانش به زیبایی بازتاب یافته است.

به واقع اینجا بدون من یک درام روان شناسانه بسیار ساده است که بدون تکلف با مخاطب خود روبرو می شود و داستان را رئالیته روایت می کند و این عنصر واقع گرایی کمک شایان توجهی در همذات پنداری با کاراکترها ایجاد کرده است. قصه تلخیهای خاصی دارد اما مخاطب را در غم فرو نمی برد و پایان امید بخش آن رضایتی دل پذیر را در مخاطب به وجود می آورد. مخاطبی که در حباب های شیشه ای داستان فیلم و نوع روایت سیال ذهنی که از زبان احسان میشنویم فرو می رود و در پرتو کارگردانی هوشمندانه بهرام توکلی به مقصدی سوال برانگیز می رسد. اما چرا اینجا بدون من را دوست داریم. در این مطلب تلاش شده تا به پاسخی روشن برای آن برسیم.

در وجه اول باید به مسیر روایی اثر اشاره داشت. داستان، سه شخصیت اصلی را در کرختی (احسان)، تلاش(فریده) و رویاپردازی(یلدا) نشان می دهد. شخصیت احسان با بازی صابر ابر در چند سکانس حساب شده به مخاطب معرفی می شود. جوانی که آرزوهای بلندپروازانه ای دارد، عاشق سینما و نوشتن است و در سکانس ابتدایی فیلم به عنوان انباردار یک کارخانه معرفی می شود.فریده با نقش آفرینی فاطمه معتمدآریا حس مادری را به خوبی انعکاس می دهد البته گاه این لطافت انسانی برای فرزندان قابل پذیرش نیست و آنها را به جدل لفظی با مادرشان می کشاند و در نهایت با عذرخواهی فرزندان پایان می پذیرد. نگار جواهریان نیز در نقش یلدا درخشش خوبی داشته و به زیبایی حس درونی نقش را بر اکت های بیرونی سوار می کند. یلدا دختری مظلوم، مهربان، منزوی و غوطه ور در عوالم و رویاهایش است و دل در گرو رضا دوست برادرش دارد اما به دلیل آنکه از نقیصه علیل بودن رنج می برد از خانه خارج نمی شود و به همین علت اعتماد به نفس پایینی در محیط های اجتماعی دارد. هرسه این شخصیت ها به عنوان اضلاع مثلث درام، قصه را پیش می برند. احسان در بخشی از سکانس ها که در حال تماشای فیلم در سالن های سینماست نوعی روایت ستایش گون را از سینما ارائه می دهد. به خصوص در آخرین نمایی که ما سالن سینمای شلوغ را می بینیم این ستایشگری به اوج می رسد و پایان بندی درخشان فیلم مخاطب را با این سوال روبرو می سازد که پایان حقیقی فیلم همان تصویر رویاگون خوشبختی است که از زاویه نگاه احسان دیده می شود یا آن سکانسی که رضا از خانه می رود و یلدا منقلب شده و فضایی غمناک برروایت سایه می اندازد؟

در وجه دوم باید به بازی ها اشاره کرد. فاطمه معتمد آریا بازهم در نقش مادر خوش می درخشد و نوع نگاهش به محیط پیرامونی و البته آرزوهایی که گستره خیلی عمیقی ندارد و تنها محدود به خوشبختی فرزندان می شود همذات پنداری مخاطب را برمی انگیزد. اضافه کاری هایی که به جای همکارانش متقبل می شود تا بتواند یک کاناپه نو برای منزل خریداری کند یا وقتی از احسان به صورت غیرمستقیم می خواهد که دوستش رضا را برای شام به منزل دعوت کند تا شاید مهر یلدا به دلش بنشیند و نوع برقراری رابطه با احسان و یلدا همگی نشان دهنده تسلط معتمدآریا بر نقش فریده است. صابر ابر نیز در نقش احسان یکی از بهترین بازی های کارنامه هنریش را اجرا می کند. کل کل هایش با مادر یا علاقه ای که به یلدا دارد بدون لکنت، تصویری درست از ویژگی های این شخصیت نشانمان می دهد.عاشق سینماست، علاقه خاصی به نوشتن دارد و در سرش غوغای مهاجرت است. گاه روایتگر لحظه هاست و نریشن ستایش گونه او درباره سینما یکی از طلایی ترین سکانس های سال ۹۰ است که ملاحظه کردم.

نگار جواهریان در دو ری اکشن درونی و بیرونی به خوبی مرز میان حس و تکنیک را رعایت می کند. بازی با نگاه درستی دارد. از اندام برای انتقال رنج درونی شخصیت یلدا که علیل است بهره می برد. نگاه مشتاق وی به رضا و تقدیم نوار کاست به وی با دست پاچگی، حس علاقه به رضا را منعکس می کند. باغ وحشی شیشه ای دارد که همه حیوانات را در آن، جا داده و با دقت به نظافت آنها می پردازد و البته برای آنکه این شخصیت را به مخاطب بشناساند جدای از کنترل حرکت پاهایی که مشکل دارد، از آشفتگی درونی یلدا که حاصل کمبود اعتماد به نفس و پرهیز از حضور در میان مردم است نیز برای انتقال درونیات نقش به خوبی بهره می برد.

در نگاهی کلی، آدم های "اینجا بدون من" به دلیل همین نزدیکی روح شخصیتی نقش با پیکره جامعه ایرانی بسیار برای ما آشنا هستند و به همین علت دغدغه های هر یک از شخصیت ها در نهانخانه وجودی هر کدام از افراد جامعه قابل درک است.

نویسنده : نیما بهدادی مهر



همچنین مشاهده کنید