چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
نقدی بر نمایش کوراتت
مارشال مک لوهان در کتاب"برای درک رسانهها" به مقالهای از ادیت فرون اشاره میکند که در آن تلویزیون به علت آن که نمیتواند عمیقاً به موضوعات داغ بپردازد و قادر نیست گفتوگوهای عمیق و خیلی خاص را با شدت لازم ارائه کند، غول خجالتی نامیده شده است.
در این عنوان واقعیتی نهفته است که تدقیق در ابعاد وجوه آن، میتواند ویژگیهای رسانه سرد تلویزیون را بیش از پیش بنمایاند، تلویزیونی که از منظر مک لوهان باید رسانه عکسالعملها خوانده شود تا رسانه عملها و نتیجه رسیدنها.
از همین روست که مک لوهان، تماشاگر تلویزیون را به مسافری نشسته در زیردریایی تشبیه میکند که از درون محیط امن و نفوذ ناپذیر زیردریایی، با دریای تصاویر گنگ، مبهم و اعجاب برانگیز خارج، بمباران میشود.
با این مقدمه، به سراغ تجربه اخیر امیررضا کوهستانی میرویم که در آن روایت تئاتری زیر یوغ تصاویر LCDهایی کشیده شدهاند که بیش از هر چیز نماینده مراحل شکلگیری و ساخت برنامه تلویزیونی در حضور تماشاگران نشسته در سالن تئاتر است.
تولیدی که در آن روایت وقوع چند قتل از زبان دو قاتل ـ که از موضوعات مورد توجه مطبوعات است ـ برای مخاطبی که با رسانه گرم مطبوعات شرطی شده است و انتظار دریافت کامل درگیریهای نتیجهدار و دیدگاههای دقیق و مشخص را دارد، در کالبدی سرد و مرده پرداخت و بازنمایی میشود؛ طرفه اینجاست که مبنای روایت کوهستانی از قتلهای فتح الله بختیاری و حتی داستان شیده و نگار، منطبق و برگرفته از واقعیت است.
به عبارتی دیگر، روایت در نمایش"کوراتت"، سیری از واقعیت تا تبدیل شدن به نمایشنامه و در نهایت تصویری تلویزیونی را میپیماید که بررسی نتیجه حاصل از این پویش و پیمایش در مواجهه با تماشاگر نشسته در سالن تئاتر، شگفت و تأمل برانگیز مینماید، تا حدی که خندههای تماشاگر در حین روایت قتلهای فتحالله بختیاری با بازی آتیلا پسیانی حتی امیررضا کوهستانی را نیز غافلگیر میکند.
ما پیش از آن که بخواهیم برای جنس این خنده از میان خیل اصطلاحات ادبی، واژه گروتسک را برگزینیم، باید علت آن را به وجود LCDهایی نسبت دهیم که صحنه را در تصرف تصاویر خود درآوردهاند و روایت"کوارتت" بر پایه آنها پیش میرود.
روایتی که در ترکیب با تصاویر چهار فصل از نقاط مختلف ایران، در نهایت یک برنامه تلویزیونی را در برابر دیدگان تماشاگر به تصویر میکشد. روایتی که از خلال بازتاب میلیونها نقطه روشن و تاریک در هر ثانیه بیننده را در معرض هجوم و بمباران تصاویر دو بعدی قرار میدهد و هر لحظه بیش از پیش او را در زیردریایی محصور در آن، به واقعیت تلخ و گزنده رخدادها، ایمن میسازد.
در عین حال، این خوشنشینی بر بستر ایمن به وجود آمده با LCDها و نیز عدم تهییج و تحریک نشدن تماشاگر از شرح ماوقع، به هیچ روی مترادف با گسست تماشاگر از روایت نیست، چرا که محصور شدن در چارچوب قاب تلویزیون به معنای مسحور شدن و همراهی او با رسانهای است که به قول مک لوهان بیشترین تشریک مساعی را از مخاطب خود طلب میکند و بر این مبنا، مداومت همراهی او را نتیجه میدهد.
شاید از همین روست که تماشاگر با وجود آن که از همان آغاز در جریان وقوع قتلها و چندوچون آنها قرار میگیرد، تا پایان با نمایش همراه میشود و تا زمان خاموش شدن LCDها چشم از صحنه و تصاویر برنمیدارد.
در واقع مجذوب شدن تماشاگر، نتیجه محتوم و ناگزیر حضور تلویزیونها و تصاویر موزاییکی ساطع شده از آنهاست که تماشاگر تئاتر را از صحنه جدا و به صفحه تلویزیون پیوند میزند و با این واسطه آداب و ترتیب تماشای برنامه تلویزیونی و نه تئاتر را به مخاطب خود یادآور میشود.
علاوه بر ترجیعبند تصاویر چهار فصل و رودررویی مستقیم بازیگران با دوربینهای کاشته شده در مقابلشان، مشخصاً دو عامل دیگر بر هر چه تلویزیونیتر شدن روایت کوهستانی اثر میگذارند، که یکی پخش اعترافات پایانی باران کوثری از تلویزیونهاست، در حالی که او مدتی پیش از این صحنه را ترک کرده و دیگری کروماکی تصویر شبتوانده روی تصاویر جاده است که در نهایت نیز این تصاویر با صدای همان سازنده برنامه تلویزیونی به یکدیگر پیوند میخورند.
مضاف بر اینکه پخش تصاویری از تماشاگران در پایان نمایش از تلویزیونها نیز به تکمیل حلقه استحاله روایت از صحنه تئاتر به صفحه تلویزیون، یاری میرساند.
در این میان اما آن چه در شیوه روایت تلویزیونی کوهستانی در صحنه تئاتر مولوی مغفول میماند، موضوع یا همان محتوایی است که قربانی شکل اجرایی سرگردان میان دو رسانه تئاتر و تلویزیون شده است و به موجب این سرگردانی، آن چه بیش از هر چیز به حاشیه رانده میشود، اثرگذاری روایت بر بیننده است. بینندهای که همچون کودکان در تجربه مک ورث بیشتر پیگیر عکسالعملها بوده است تا واقعیت عملها و وقایع حادث شده.
مک لوهان در این زمینه نوشته است:«با تجربه دوربین مک ورث متوجه شدیم که بچهها هنگام تماشای تلویزیون بیشتر از عملها به دنبال عکسالعملها هستند.
آنان حتی موقعی که صحنه نشان دهنده حرکتی خشونتآمیز است، خیلی به ندرت نگاه خود را از چهره هنرپیشگان برمیدارند» . در ادامه مک لوهان این خصلت را از ویژگیهای سرد و مفتون کننده رسانه تلویزیون عنوان میکند.
به عبارتی دیگر، نگاه این کودک بیننده در نمایش"کوارتت" بیش از هر چیز به کلوزاپهایی معطوف میشود که از چهره هنرپیشگان بر تلویزیونها نقش میبندد و بر این مبنا، چندوچون و شدت و حدت خشونت و قبح عمل آنان چندان که باید مورد توجهاش قرار نمیگیرد و از اثرگذاری آن به غایت کاسته میشود.
همچنین کاهش این تأثیر را میتوان به فقدان بعد عمق در تصاویر تلویزیونی نسبت داد و پرواضح است که منظور از عمق صرفاً پرسپکتیو تصاویر نیست و مقصود و معنای مراد شده از آن در این جا بیشتر ناظر بر دو بعدی شدن واقعیتی است که، خارج از چارچوب روایی"کوارتت"، از عمق و تأثیری دو چندان برخوردار است.
با این تفاصیل، شای بتواند نظر مک لوهان در اینباره را که اصولاً رسانه تلویزیون با شخصیتهای جدی رفتاری ناخوشایند دارد، به واقعیتهای جدی تعمیم داد و همان گونه که میگوید طرز تلقی تلویزیون از برنامههای جدی چندان برای مخاطب شرطی شده رسانههای گرمی چون مطبوعات و... قابل درک نیست. متذکر شد که قربانی شدن مضمون و داستان در پای شیوه روایی اتخاذ شده برای"کوارتت" نتیجه همین سوار کردن روایت بر پایه تلویزیونهایی است که با تنزل اهمیت واقعیتی جدی، آن را به یک برنامه تلویزیونی نه چندان جدی برای تماشاگران تبدیل میکنند.
از سویی دیگر، روایت متکثر و موزاییکی کوهستانی که در نهایت از در کنار هم قرار گرفتن تمامی اجزای آن، تصویری قابل درک از کلیت ماجرا را در ذهن ترسیم میکند نیز به تشدید این روند یاری میرساند. هر چند که این پارههای متکثر از انسجام و قدرت بیان بسیار برخوردارند و بنابر منطق نمایش به درستی ـ همچون تصاویر موزاییکی تلویزیون ـ در طول نمایش پراکنده و به قسمتهای مختلف تقطیع شدهاند. از این رو، بی علت نیست که داغی موضوع قتلهای انجام شده به دست فتحالله بختیاری و قتل شهرام به دست نگار، از طریق تلویزیونها به سردی میگراید و در نهایت به جای تأثیر، تهییج یا تحریک تماشاگر، صرفاً برای او جذاب و جالب مینماید و در مجموع، آنچه توجه را برمیانگیزد، نه اصل ماجرا و نمایش هدف که توجه به بخشی از مراحل انجام آن است.
این انحراف نگاه از اصل ماجرا به حواشی و بیش از آن عطف نگاه تماشاگر به عکسالعملها بیشباهت به جریان قتل کندی و پخش تلویزیونی آن نیست.
به قول مک لوهان در جریان قتل کندی، مراسم تشییع جنازه وی بیشتر توجه بینندگان را به خود جلب کرد، نه اصل واقعه.
مک لوهان علت آن را با توجه به تشریک مساعی ایجاد شده توسط رسانه سرد تلویزیون، حضور گسترده مردم در این مراسم عنوان کرد که نتیجه کار را از مسابقهای ورزشی نیز جذابتر کرده بود!
نتیجهای که مک لوهان از ظهور و سقوط کندی در تلویزیون گرفت، به ویژه تحلیل او از پیشی گرفتن کندی از نیکسون به سبب نوع حضور تلویزیونی آن دو، فصل الخطاب بحث تلفیق رسانهها در روایت"کوارتت" است. مک لوهان متذکر میشود که گرچه تلویزیون، بیننده را عمیقاً درگیر میکند و به تحرک وامیدارد، تهییج کننده، برانگیزاننده و تحریک کننده نیست.
این گونه است که همچنان رسانههای گرمی چون رادیو و سینما در جوامع سردی که از سطح سواد پایینی برخوردارند، اثر دگرگون کنندهتری نسبت به رسانه سردی چون تلویزیون بر مخاطبان خود میگذارند. تجربه ناموفق حضور LCDها در نمایش"کوارتت" کوهستانی، مهر تأیید دیگری بر این نظریه است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست