دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

خاتمیّت پیامبر اسلام


خاتمیّت پیامبر اسلام

خاتم به فتح تا, یا به كسر تا دلالت بر این می كند كه با نبوت مهر خورده و این مهر شكسته نخواهد شد و پیامبر دیگری با شریعتی جدید نخواهد آمد

اسلام كاملترین و آخرین دین الهی و پیامبر آن آخرین رسول الهی است و بعد از پیامبر اسلام پیامبر دیگری نخواهد آمد. همه مسلمانان بر این عقیده اجماع و اتفاق نظر دارند و تا به حال هیچ مسلمانی منكر این عقیده نبوده است. علاوه بر اتفاق نظر مسلمانان، قرآن و احادیث قطعی اصل خاتمیّت پیامبر اسلام را اثبات می‏كند. قرآن می‏فرماید: ما كان محمد ابااحد من رجالكم ولكن رسول اللّه و خاتم النبییّن و كان اللّه بكل شیء علیماً (۱)محمد (ص) پدر هیچ یك از مردان شما نیست ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است و خدا همواره بر همه چیزی داناست.

خاتم (به فتح تا، یا به كسر تا) دلالت بر این می‏كند كه با نبوت مهر خورده و این مهر شكسته نخواهد شد و پیامبر دیگری با شریعتی جدید نخواهد آمد. چنان كه موارد استعمال واژه‏های هم خانواده خاتم همچون «تختم، مختوم، ختام» نیز به همین معناست یعنی مهر كردن و به آخر رسیدن یا پایان یافتن است و به عبارت دیگر: خاتم به معنای چیزی است كه به وسیله آن پایان داده می‏شود و چون خاتم به معنای پایان دادن است پیامبر اسلام، پایان بخش نبوت است و خاتم الانبیاء بودن پیامبر به معنای خاتم المرسلین بودن هست زیرا مرحله رسالت مرحله‏ای فراتر از نبوت است كه با ختم نبوت رسالت نیز خاتمه می‏یابد. روایات فراوانی نیز از پیامبر و ائمه وارد شده كه بر همین معنا پافشاری می‏كنند و این كه برخی خاتم را به معنای انگشتر و چیزی كه مایه زینت به حساب آورده‏اند به خاطر همین است كه نقش مهره را بر روی انگشتر هایشان می‏كندند و بوسیله آن نامه‏ها را مهر می‏كردند كه این مهر كردن حكایت از پایان نامه داشت. از این رو با دقت در روایات ذیل می‏توان پرده از ابهام این واژه برداشت.

ـ انس می‏گوید: از رسول خدا(ص) شنیدم، می‏فرمود:انا خاتم الانبیاء و انت یا علی خاتم الاولیاء. و قال امیر المؤمنین(ع) : ختم محمد(ص) الف نبی و انی ختمت الف وصی...»(۲) من پایان دهنده پیامبران و تو یا علی پایان بخش اولیاء هستی و امیرالمؤمنین (ع) فرمود: محمد پایان بخش هزار پیامبر و من هزار وصی را پایان بخشیدم.

ـ پیامبر (ص) فرمود: «انا اول الانبیاء خلقاً و آخرهم بعثاً»(۳)؛ من از نظر آفرینش اولین و از حیث بعثت آخرین پیامبرم.

ـ پیامبر(ص) فرمود: «مثل من در بین پیامبران، مانند مردی است كه خانه‏ای را بنا كرده و آراسته است، مردم برگرد آن بگردند و بگویند: بنایی زیباتر از این نیست جز این كه یك خشت آن خالی است «فانا موضع اللبنهٔ، ختم بی الانبیاء»،(۴) و من پركننده جای آن خشت خالی هستم از این رو نبوّت پیامبران به من ختم پذیرفت.

ـ امام باقر (علیه السلام) فرمود: «ارسل الله تبارك و تعالی محمّداً الی الجنّ و الانس عامّهٔ و كان خاتم الانبیاء و كان من بعده اثنی عشر الاوصیاء».(۵)

ـ حقتعالی در خطاب به حضرت زكریّا فرمود: «یا زكریّا قد فعلت ذلك بمحمّدٍ ولا نبوّهٔ بعده و هو خاتم الانبیاء» پیامبر اسلام حضرت محمّد (ص) ختم پیامبران و پیامبری بعد از او نیست.

ـ حضرت موسی بن عمران (ع) نیز همچون سایر پیامبران این حقیقت را بر زبان آورده است كه پیامبر اسلام حضرت محمّد (ص) خاتم پیامبران است «قال رسول الله: و فیما عهد الینا موسی بن عمران (علیه السلام) انّه اذا كان آخر الزّمان یخرج نبیّ یقال له «احمد»(ص) خاتم الانبیاء لا نبیّ بعده، یخرج من صلبه ائمّهٔ ابرار عدد الأسباط»(۶) بعد از او پیغمبری نیست و از صلب او دوازده پیشوا به تعداد اسباط بنی اسرائیل خارج می‏شوند.

۷ـ پیامبر (ص) همچنان فرمود جبرئیل هنگام ظهر بر من نازل شد و گفت: یا محمّد(ص) خداوند تو را سیّد پیامبران و علیّ را سیّد اوصیاء قرار داد...«محمّد سیّد النبیّین و خاتم المرسلین و جعل فیه النبوهٔ...»(۷) محمّد سیّد پیامبران و خاتم رسول است و در او نبوّت را قرار داد.

ـ امیرالمؤمنین به كرات در جای جای نهج البلاغه به خاتمیّت حضرت محمّد (ص) تصریح كرده و به طور شفّاف خاطرنشان ساخته است كه محمّد (ص) پایان بخش پیامبران است، مانند:

الف) (رسول اللهّ) فقفّی به الرسل و ختم به الوحی.(۸)

ب) (رسول اللّه) «الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق».(۹)

ج) «امین وحیه و خاتم رسله».(۱۰)

ـ حضرت مسیح (علیه السلام) ـ بنا به نقل انجیل یوحنّا ـ فرمود: «انّی سائل ربّی ان یبعث الیكم «فارقلیط» آخر یكون معكم الی الابد و هو یعلّمكم كلّ شی‏ءٍ»(۱۱) من از پروردگارم خواستم برای شما «فارقلیط» دیگری (یعنی حضرت محمّد(ص) را مبعوث فرماید كه تا ابد با شما باشد و هر چیز را به شما بیاموزد.

۰ـ امام محمّد باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه «ما كان محمّدٌ ابا احدٍ من رجالكم ولكن رسول اللّه و خاتم النّبییّن» می‏فرماید: خاتم النّبییّن یعنی پیامبری بعد از حضرت محمّد(ص) نخواهد بود «یعنی لا نبیّ بعد محمّد».(۱۲)

● پرسش هایی درباره خاتمیت

از دیرباز پیرامون مسأله خاتمیت پرسش هایی مطرح بوده كه امروزه نیز احیاناً در قالب‏های نوینی شكل گرفته و پاره‏ای اشكال‏های جدید نیز بر آن افزوده شده است، در آینده نیز دگر باره در همین شكل و یا در قالب‏های مدرن‏تری به بازار عرضه خواهد شد.

از ان رهگذر ما در این نوشته به بعضی از آن‏ها اشاره كرده و به پاسخ گویی خواهیم پرداخت:

الف) آیا با توجّه به سیر تكاملی بشر، چگونه انسان می‏تواند از رهبری آسمانی محروم باشد؟

ب) آیا قوانین عصر نبوّت می‏توانند در این روزگار جوابگو باشند؟

ج) آیا با قطع شدن وحی و نبوّت. باید انسان از ارتباط با جهان غیب محروم بماند؟

د) حجّیت و ولایت دینی از آن پیامبر(ص) است و بابسته شدن دفتر نبوّت به مهر خاتمیّت شخصیّت هیچ كس پشتوانه سخن او نیست، بدین معنا كه خطاب پیامبران نوعاً آمرانه، از موضع بالا و غالباً بدون استدلال است، به قرآن و دیگر كتب آسمانی به ندرت استدلال‏هایی ، مانند: «لو كان فیهما الههٔ الاّ اللّه لفسدتا»؛(۱۳)یافت می‏شود از این رو شیوه سخن پیامبران این است كه «ما علی الرّسول الاّ البلاغ»(۱۴) كاری جز تبلیغ و ابلاغ پیام الهی بر عهده پیامبر نیست حتّی «قل هاتوا برهانكم»(۱۵) هم كه می‏گویند معطّل برهان آوردن مخالفان نمی‏شوند، پیشاپیش برهانشان را باطل می‏دانند «حجّتهم داحضهٌٔ عند ربّهم»(۱۶) این نكته ما را به عنصر مقوّم شخصیت حقوقی پیامبر نزدیك می‏كند، این عنصر ولایت است.

ولایت به معنای این است كه شخصیّت فرد سخنگو، حجّت سخن و فرمان او باشد، و این همان چیزی است كه با خاتمیّت مطلقاً ختم شده است. بنابر این وقتی در كلام، دلیل می‏آید، رابطه كلام با شخص و شخصیت گوینده قطع می‏شود، از آن پس ما می‏مانیم و دلیلی كه برای سخن آمده است، اگر دلیل قانع كننده باشد مدّعا را می‏پذیریم و اگر نباشد نمی‏پذیریم، دیگر مهم نیست كه استدلال كننده علی (علیه السلام) باشد یا دیگری، از این پس دلیل پشتوانه سخن است نه گوینده صاحب كرامت آن.

با تبیین چند مطلب پاسخ سؤال‏های یاد شده روشن می‏گردد:

ـ برهان در قرآن

قرآن مجید افزون بر این كه خود را به عنوان برهان و نور معرفی كرده استدلال‏های فراوانی در جای جای آن به كار گرفته است. و اگر قرآن از دیگران برهان می‏طلبد «قل هاتوا برهانكم» بدان خاطر است كه هم خود برهان است و هم برهان اقامه می‏كند از این رو می‏گوید: «یا ایّها النّاس قد جائكم برهانٌ من ربّكم وانزلنا الیكم نوراً مبیناً»(۱۷) ای مردم در حقیقت برای شما از جانب پروردگارتان برهان آمده است، و ما به سوی شما نوری تابناك فرو فرستاده‏ایم.

بنابه نوشته جناب علاّمه طباطبایی، شما اگر كتاب الهی را كاوش كامل كنید و در آیاتش دقّت نمایید خواهید دید شاید بیش از سیصد آیه مردم را به تفكّر، تذكّر و تعقّل دعوت نموده، و یا به پیامبر (ص) استدلالی را برای اثبات حقی و یا از بین بردن باطلی می‏آموزد، و یا استدلال هایی را از پیمبران و اولیاء خود چون نوح، ابراهیم، موسی، لقمان، مؤمن آل فرعون و... نقل می‏كند.

خداوند در قرآن خود و حتّی در یك آیه نیز بندگان خود را امر نفرموده كه نفهمیده به قرآن و یا به چیزی كه از جانب او است ایمان آورند و یا راهی را كوركورانه به پیمایند، حتّی قوانین و احكامی كه برای بندگان خود وضع كرده و عقل بشری به تفصیل ملاك‏های آن‏ها نمی‏رسد و نیز بر چیزهایی كه در مجرای نیازها قرار دارند استدلال كرده و علّت آورده است.(۱۸) پیامبر و پیشوایان دین (علیهم السلام) نیز سخنانشان آكنده از استدلال است، نمونه بارز آن كتاب ارجمند احتجاجات طبرسی است.

بر این اساس قرآن و سخن پیامبران استدلالی‏ترین سخن و شیواترین بیان در پیشبرد اهداف شكوهمند دین و شریعت‏اند، غایهٔ‏الامر براهین قرآنی از نوع اصطلاح فلسفه و كلام نیست، قرآن به زبان وحی و به زبان فطرت سخن می‏گوید، گاهی همچون برهان صدیقین از واجب پی به صنع می‏برد و گاهی از منظم بودن و نافع بودن پی به حكمت خدای حكیم، زمانی از كثرت به وحدت و گاهی از وحدت به كثرت می‏گراید، به آیات اوّل سوره رعد بنگرید چگونه پس از یاد خدا، نعمت‏های فراوان و كثیر او را یاد آور شده است «الله الّذی رفع السّموات بغیر عمدٍ ترونها»(۱۹)؛ خدا همان كسی است كه آسمان‏ها را بدون ستون‏هایی كه آن‏ها را به بینید برافراشت، آن گاه بر عرش استیلا یافت، و خورشید و ماه را رام گردانید، هر كدام برای مدّتی معیّن به سیر خود ادامه می‏دهند. اوست كسی كه زمین را گسترانید و در آن كوهها، و رودها نهاد، و از هرگونه میوه‏ای در آن جفت جفت قرار داد، روز را به شب می‏پوشاند، قطعاً در این امور برای مردمی كه تفكّر می‏كنند نشانه‏هایی وجود دارد، و در زمین قطعاتی است كنار هم، و باغهایی از انگور و كشتزارها و درختان خرما، چه از یك ریشه و چه از غیر یك ریشه كه با یك آب سیراب می‏گردند، و با این همه برخی از آن‏ها را در میوه ـ از حیث مزه و نوع و كیفیت ـ بر برخی دیگر برتری می‏دهیم بی‏گمان در این امر نیز برای مردمی كه تعقل می‏كنند دلایل روشنی است.

امّا اگر قرآن در جایی می‏فرماید: «حجّتهم داحضهٔ» دلیلشان شكسته و باطل و مخدوش است، نخست دلیل آنان را ذكر كرده و سپس می‏فرماید باطل است، زیرا بت پرستان، بت پرستی خود را توجیه می‏كردند كه اگر خدا می‏خواست نه ما و نه پدرانمان شرك نمی‏آوردیم و چیزی را خود سرانه تحریم نمی‏كردیم.(۲۰) قرآن نیز می‏فرماید این گونه استدلال و احتجاج‏ها باطل است «حجّتهم داحضهٔ» زیرا این گونه احتجاج خلط بین اراده تكوینی و تشریعی است، خداوند تكویناً قادر است جلوی آنان را بگیرد ولی تشریعاً آزادند و هر كاری می‏توانند انجام دهند.

اصل نبوّت را می‏توان هم از دلیل‏های برون دینی و هم از دلیل‏های درون دینی اثبات كرد، لیكن در انقطاع وحی ما دلیلی عقلی بر ضرورت انقطاع خاتمیت نداریم، یعنی عقل هیچ مانعی بر آمدن پیامبر دیگری نمی‏بیند، جز این كه دلیل‏های درون دینی ما را متقاعد به پذیرفتن خاتمیّت می‏كند،چنان كه بحث آن گذشت، لیكن شهود، عرفان و قلب می‏تواند انقطاع نبوت را مشاهده كند. و این راه اختصاصی به پیامبر ندارد بلكه اعم از پیامبر و امام معصوم است، نمونه آن مشاهده وحی توسط علی (علیه السلام) و تصدیق پیامبر (ص) او راست كه یا علی من آنچه می‏شنوم تو هم می‏شنوی «انّك تسمع ما اسمع» بنابراین انقطاع نبوّت را عقل بشری بدان دست نمی‏یازد، بلكه از دانشی است كه اگر خداوند به پیامبر نیاموخته بود حتّی خود وی هم بر آن آگاه نبود چنان كه قرآن فرمود: «وعلّمك مالم تكن تعلم»(۲۱) بنابراین اگر پیامبر(ص) ادعا نكرده بود هیچ كس را بر این راز امكان دستیابی نبود.

گفتنی است انقطاع وحی بدان معنی نیست كه آنچه دین آورد تا این زمان صحیح و درست و مستحكم بود و پس از قطع وحی نسخ، فسخ، باطل، سراب و یا به ضد تبدیل می‏شود، نه زوالی از پیش خود می‏گیرد و نه بواسطه شی‏ء دیگر از بین می‏رود و به فرموده قرآن «لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه»(۲۲) از پیش رو و از پشت سر باطل به سویش نمی‏آید. همه دست آوردهای آن تا آستانه قیامت پایدار خواهند بود، گر چه نبوّت از جنبه خبرگزاری قطع شود، و گرچه شریعت ومنهاجی جدید نمی‏آید، بنابر این اگر شریعت نبوی رخت بر بندد باید اندیشه بشری جایگزین آن شود كه سر از «أنا ربّكم الاعلی» و مانند آن بیرون می‏آورد.

پاورقیها:

۰ـ همان، خ ۱۷۳.

ـ احزاب، آیه ۴۰.

۸ـ المیزان ذیل مائده، ص ۱۹ ـ ۱۵.

۶ـ شوری، آیه ۱۶.

۱ـ بحار، ج ۱۵، ص ۲۱۱.

۷ـ نساء، آیه ۱۷۴.

۲ـ همان، ج ۲۲، ص ۲۱۸.

۹ـ رعد، آیات ۴ ـ ۱.

۵ـ انبیاء، آیه ۲۴.

۴ـ مائده، آیه ۹۹.

۳ـ انبیاء، آیه ۲۲.

۲ـ فصّلت، آیه ۴۲.

۷ـ احزاب، آیه ۶.

۶ـ احزاب، آیه ۳۶.

۱ـ نساء، آیه ۱۱۳.

۰ـ انعام، آیه ۱۴۸.

۹ـ نهج البلاغه، خ ۱.

ـ نورالثقلین، ج ۴، ص ۲۸۴.

۸ـ نساء، آیه ۸۴.

۳ـ نجم، آیه ۴۲.

۵ـ نهج البلاغه، خ ۳.

۴ـ مائده، آیه ۵۵.

ـ همان.

ـ همان، ص ۲۸۵.

ـ بحار، ج ۱۱، ص۵۲.

ـ بحار، ج ۳۶، ص ۲۸۴.

۷ـ همان، ج ۳۵، ص ۲۷.

ـ نهج البلاغه، معجم المفهرس، خ ۱۳۳.

ـ همان، خ ۷۲.

صاحب اثر : آیهٔ اللّه جوادی آملی، محمدرضا مصطفوی پور

منبع : پایگاه سراج


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.