شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
مجله ویستا

آرنت آیینه دغدغه های لیبرالیسم معاصر


آرنت آیینه دغدغه های لیبرالیسم معاصر

نقد و نظری در باب تفکر سیاسی هانا آرنت

خانم هانا آرنت (‏H. arendt‏) را یکی از ایدئولوگ های نئولیبرالیسم معاصر قلمداد می کنند. آرنت مدتی شاگرد هایدگر بود و بر خلاف دیگر نظریه پردازان لیبرالی، تمایلات پوزیتیویستی کمتری داشت. آرنت اساساً در قلمرو تفکر سیاسی قلم زده و سردمداران نظام سرمایه داری غرب از او به عنوان یک ایدئولوگ در جنگ سرد بهره می گرفتند. کانون توجه آرنت به لحاظ فکری مسئله خشونت سیاسی و نسبت آن با انقلاب و توتالیتاریسم است.

آرنت در مقام یک لیبرال شدیداً با انقلاب مخالف است. او معتقد است که انقلاب ها در صورت پیروزی به توتالیتاریسم و خشونت می انجامند و چون در نفس خود انقلاب هم به کار بردن خشونت علیه وضع موجود نهفته است. پس تحمل وضع موجود هر چقدر ظالمانه و سلطه گرانه که باشد بهتر از در افتادن با آن از طریق انقلاب است.

هانا آرنت در دیدگاه های سیاسی خود متاثر از گرایش ها و مکاتب مختلفی بوده است، یکی از این موارد، علاقه وی به حیات سیاسی دولت - شهرهای یونان باستان می باشد، وی در باب مفهوم آزادی معتقد است که آزادی فقط در مفهوم مشارکت مثبت در حیات سیاسی شهر امکان پذیر است؛ از این رو، نمی تواند با آزادی مورد نظر لیبرال ها موافق باشد. لیبرالیسم به آزادی در حیطه خصوصی بها می دهد و پایه آزادی را بر اساس فردیت قرار می‌دهد. از دید وی آزادی فقط در قلمرو همگانی تجربه می‌شود که نمونه تاریخی آن در دولت شهرهای یونان باستان بخصوص در آتن است.

از نظر وی چیزی با نام طبیعت یا ماهیت انسانی وجود ندارد و این نقطه مقابل ماهیت گرایی بسیاری از اندیشمندان یونانی، از جمله ارسطو است. وی

می‌گوید آنچه وجود دارد، همان وضع بشر است. آن گونه که تعدادی از متفکران کلاسیک می اندیشیدند که انسان سرشتی از قبل تعیین شده دارد و در حیات خود و در بستر جامعه آن را فعلیت می رساند درست نیست. این تفاوت در اندیشه آرنت، متاثر از گرایش‌های اگزیستانسیالیستی است.

در مدرنیته کنش مطلوب آرنت در شرایط اقتصادی، بازار، کارورزی و نظایر آن منحل شده است. مدرنیته فضای عمومی، کنش و سخن "‏logos‏" را به نفع دنیای خصوصی و منافع خصوصی نادیده انگاشته است. سیاست در مدرنیته از بعد کلامی به بعد ابزاری تبدیل شده، جریان های اندیشه ای مدرنیته، از جمله رفتار گرایی، کارکرد گرایی، عمل گرایی و اثبات گرایی، همگی به گونه های مختلف در تضعیف نقش کلام تاثیر داشته اند. از نظر آرنت، همین علم و نحوه نگرش مدرن است که توتالیتاریسم را در بطن خود می پروارند.‏

از این رو برای گریز از مصائب و آثار مدرنیته، می‌باید در پی تاسیس آزادی بود. انقلاب ها و جنبش‌های مردمی برای دستیابی به این نوع آزادی است. آرنت در کتاب انقلاب به بررسی و کالبد شکافی انقلاب فرانسه و استقلال آمریکا می پردازد. از دید وی انقلاب‌ها در پی تاسیس آزادی اند و جنگ و انقلاب دو مقوله خارج از قلمرو سیاست می باشند.

اما آزادی مورد نظر آرنت در بحث از انقلاب فرانسه و استقلال آمریکا متفاوت از فهم آزادی در یونان است. در یونان باستان، آزادی به مفهوم شهروندی در چارچوب دولت - شهر است ولی در مفهوم جدید برابر انسان ها در آفرینش باعث آزادی آنها می گردد. آزادی در مفهوم جدید، بر مفهوم انسان قرار می گیرد، نه بر مفهوم شهروند.

این مباحث نیز گرایش های اگزیستانسیالیستی آرنت را نشان می دهد.‏

در ادامه مباحث وی می افزاید، که آزادی جدید از مفهوم تکلیف متفاوت است. در تکلیف امری که اعتبار آن از پیش تعیین شده و فرض بر آن است که در انسان تنیده شده، و امری ضروری در بنای سرنوشت آدمی می باشد. ولی در آزادی و در هم تنیدگی آن با بداعت و نوآوری، انسان می تواند تاسیسات مطلوبی را برای خود فراهم سازد که در آن طلب خوشبختی و لذت جای تکلیف را گرفته باشد. این کالبد شکافی، آمیزه علایق آرنت را به مفاهیم کلاسیک یونان باستان با اگزیستانسیالیسم و درک شرایط زمانه نشان می دهد.

از دید آرنت توتالیتاریسم محصولی از مدرنیته است. آرنت در توصیف توتالیتاریسم اعتقاد دارد که نخبگان و اوباش هر کدام به دلایل خاص خود با نیروی محرک توتالیتاریسم هماهنگی دارند. نخبگان به این دلیل که نتوانسته اند در یک حیات سیاسی - اجتماعی متناسب با کنش از توان خود سود جویند و اوباش نیز به دلیل این که از گروه های پایین جامعه اند به توتالیتاریسم گرایش دارند. وجه مشترک هر دو گروه انزوا و سرخوردگی آنهاست.

آرنت در کتاب انقلاب، تفاوت هایی را در سرشت انقلاب و آزادی و عدم دخالت اجتماعی در دو قلمرو مورد بحث، یعنی آمریکا و فرانسه آشکار می سازد.

در فرانسه به دلیل فقر و سردرگمی و دیگر محدودیت‌های سرزمینی و همچنین سنتی موجود در قاره اروپا، انقلاب فرانسه برخلاف انقلاب آمریکا، نتوانست در طلب خوشبختی و بداعت برخیزد. در فرانسه، مفهوم عدالت اجتماعی، مقوله آزادی را تحت الشعاع قرار داد. از نظر آرنت علت مشروع و نهایی حکومت‌ها، نجات دادن انسان از فشار و ضرورت های زندگی است تا بتوانند در حیات سیاسی و اجتماعی نقش انسانی را بر عهده گیرند. وجود فقر و میل به تحقق عدالت، همگی وزنه های سنگینی بر عهده دولت‌ها قرار می دهد که چه بسا توجه به ضرورت های زندگی را مهمتر از اصل تاسیس آزادی و کنش که اهدافی والاترند قرار دهد.

آرنت فصل پایانی کتاب انقلاب را با گفته ای از بنیانگذار آتن "ته سه ئوس" به پایان می برد و زندگی در دولت شهر را فضایی برای رشد کردار و گفتار زندگی آدمی می داند.‏

دیدگاه های آرنت، در باب مسائل و مباحث سیاسی چون انقلاب، آزادی از مسائل و حوادث انقلاب فرانسه تاثیر پذیرفته و بخصوص شرایط زمانی زندگانی آرنت، و معاصر بودن با پیدایش حکومت های توتالیتر از مواردی است که آرنت را همسوی بسیاری از اندیشمندان و اعضای مکتب فرانکفورت متوجه دلایل پیدایش توتالیتاریسم کرده است.‏

آشکارا روشن است که آرنت به عنوان یک ایدئولوگ نئولیبرال مدافع وضع کنونی (وضع سلطه ظالمانه و فراگیر غرب بر سیاره زمین) است و هیچ نوع دگرگونی در این وضع را بر نمی تابد. آرنت که دغدغه حفظ آزادی های لیبرالی (آزادی برای غارت محرومان توسط سرمایه سالاران، آزادی سیطره حیوانیت بر وجود آدمی) هسته مرکزی نگرانی های فکری او را تشکیل می دهد، در کتاب "انقلاب" خود می نویسد:

"با نهایت تأسف می دانیم که در کشورهایی که هرگز انقلابی رخ نداده است، هر قدر هم که قدرت های فائق خشن و متجاوز باشند، باز آزادی بهتر حفظ شده است. حتی در سرزمین هایی که انقلاب با شکست روبه‌رو گشته هنوز آزادی های مدنی بیش از ممالکی است که در آنها به پیروزی رسیده است.

" آرنت در ادامه استدلال های خود ضمن برشمردن آفاتی که انقلاب های اومانیستی بدان گرفتار آمده اند، می‌کوشد تا نفس انقلاب را محکوم نماید.

معایبی که آرنت درباره انقلاب بر می شمارد در واقع به قلمرو انقلاب های اومانیستی تعلق دارد و از روی مدل انقلاب فرانسه به عنوان یک انقلاب کلاسیک اومانیستی برداشت شده و تعمیم آن درباره دیگر انقلاب ها بخصوص انقلاب های دینی و اعتقادی غلط و نابجا است. سردرگمی و عدم درک محافل سیاسی و مطبوعاتی و خبری غرب نسبت به طیف نیروهای متشکل و وقایع و رخدادها و سمت گیری‌های انقلاب دینی کشور ما در چند دهه گذشته نیز دقیقاً از ماهیت کاملاً متفاوت و سنخ الهی انقلاب ایران بر می خیزد که با مدل های دیگر قابل مقایسه نیست.

آرنت در یکی از آثار خود به درستی رژیم های استالینی و هیتلری را به عنوان نظام های توتالیتر مطرح می کند، اما به غلط مدعی می شود که هر نظامی که از الگوی لیبرالیستی تبعیت ننماید، خواه ناخواه ‌تو‌تارلیتارین یا توتالیتر خواهد بود. آنچه آرنت درباره تقابل الگوهای لیبرالیستی و توتالیتا ریستی

می‌گوید تماماً به قلمرو فرهنگ اومانیستی و نظام مدرنیته تعلق دارد و اطلاق آن به قلمرویی که ماهیتاً و سنخاً متفاوت است، یک مغلطه آشکار است. ضمن آنکه باید توجه داشت که بسیاری از استدلال های آرنت درباره نسبت توتالیتاریسم و دموکراسی به لحاظ مبنایی خطا است.

آرنت این نکته را در نمی یابد که توتالیتاریسم فرزند دموکراسی غربی و یکی از جلوات و شاخه های آن است و فلسفه سیاسی غرب و تمدن جدید غربی ازآغاز ماهیتی توتال داشته است و آنچه که در نظام‌های انگلی و عریض و طویل تکنوکراسی و بوروکراسی کشورهای لیبرال غربی محقق شده است نیز از جهاتی و به لحاظ ذاتی توتالیتر است ازاین رو استدلال های آرنت و نئولیبرال های دیگری چون ریمون آرون در خصوص توتالیتاریسم کاملاً خدشه پذیر است. پیوند ذاتی دموکراسی غربی با توتالیتاریسم را فردی چون راسل نیز دریافته است او در "تاریخ فلسفه غرب" خود به حضور باورهای توتالیتر در دل اندیشه دموکراسی عصر روشنگری اشاره می کند.

با توجه به مطالب فوق و نظریات بسیاری از نویسندگان، هانا آرنت را از جهات مختلف می توان تجسم زنده نئولیبرالیسم معاصر دانست. او چونان آیینه ای ذغدغه‌ها، غایات و جوهر تفکر سیاسی لیبرال های معاصر را منعکس می کند.‏

منابع:‏

قادری، حاتم (۱۳۸۹)، اندیشه های سیاسی در قرن بیستم، انتشارات سمت، تهران.

زرشناس، شهریار(۱۳۷۷)، اشاراتی درباره لیبرالیسم، تهران: کیهان.‏

آرنت، هانا (۱۳۶۱)، انقلاب، ترجمه عزت الله فولادوند، تهارن: خوارزمی.

Leostrauss and joseph cropsey (۱۹۷۳) history of political philosophy Chicago.

Crespigny Anthony de and Kenneth mingue (۱۹۷۵) contemporary political philosophers Methuen & colondon.