یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
استقرای بدبینانه و رئالیسم علمی
رئالیستها برای دفاع از موضع خود درباره صدق نظریهها برهانی ارائه میکنند که به برهان «هیچ معجزهای در کار نیست» مشهور است. لائودن از موضعی ضد رئالیستی، انتقادی به این برهان وارد میکند که به استقرای بدبینانه شهرت دارد. در این مقاله ضمن بررسی این برهان، استقرای بدبینانه لائودن به نقد کشیده شده است.
● مقدمه
صدق (تقریبی) نظریهها یکی از ادعاهای اساسی رئالیستها است. آنها بهصورتهای گوناگون به جانبداری از موضع خویش برخاستهاند که یکی از مهمترین آنها دفاعی است تبیینگرایانه، که به برهان «هیچ معجزهای در کار نیست» (no-miracle argument)معروف است. بر اساس این برهان، برای اینکه توفیق تجربی علم، معجزه آمیز تلقی نگردد، بهترین تبیین برای این توفیق تجربی، این است که بپذیریم نظریهها صادقاند.
گرور ماکسول(Grover Maxwell) در صورتبندی خود از این برهان، صریحاً به توفیق نظریههای علمی اشاره میکند و آن را نیازمند تبیین میداند. به بیان وی، در ابزارانگاری، نظریهها همچون جعبههای سیاهی هستند که از یک طرف، مقدمات مشاهدتی به آنها وارد میشود و از سوی دیگر، نتایج مشاهدتی صحیحی بیرون میآید؛ اما هیچ تبیینی برای اینکه چرا این جعبههای سیاه تا این اندازه موفقاند وجود ندارد. ولی در دیدگاه رئالیستی میتوان گفت دلیل این پیشبینیهای موفق، صدق گزارههای مندرج در تئوری است. دیدگاه ماکسول مبتنی بر این فرض است که شباهتی بین فعالیت علمی و فلسفی وجود دارد. در فعالیتهای علمی گاه اتفاق میافتد که چند فرضیه یک شاهد را نتیجه میدهند، ولی در عین حال دانشمندان بین فرضیههای رقیب، تفاوت و تمایزی قائل میشوند و آنها را از حیث پذیرش، درجهبندی میکنند و این درجهبندی بر اساس معیارهایی چون سادگی، جامعیت و ... صورت میگیرد. ماکسول معتقد است در مسائل فلسفی ـ مثل بحث میان رئالیستها و ابزارانگاران ـ نیز بهطور کیفی، امر، چنین است، از اینرو با این مسائل نیز میتوان به مانند مسائل علمی برخورد کرد. به عبارت دیگر، دلایل پذیرش رئالیسم، از نوع همان دلایلی است که در انتخاب نظریههای علمی به کار برده میشود. از این نقطه نظر میتوان گفت در دیدگاه ماکسول رگههایی از معرفتشناسی طبیعتگرایانه (naturalistic) وجود دارد. اما بوید شاخصترین فردی است که با اتکا به طبیعتگرایی از رئالیسم دفاع میکند. به اعتقاد وی معرفتشناسی باید کاملاً طبیعتگرایانه باشد، یعنی در معرفتشناسی نباید از روشهایی غیر از آنچه دانشمندان به کار میگیرند بهره برد. در واقع هیچ روش فلسفی مقدم بر روش علمی وجود ندارد که بتوان برای حل بحثهای جاری در فلسفة علم از آن استفاده کرد. دفاع طبیعتگرایانة بوید از رئالیسم علمی، مبتنی بر این برهان است که پذیرش صدق نظریهها بهترین تبیین برای توفیق تجربی علم است. .(Psillos (۱۹۹۹), P.۵۹-۷۳)
● طرح مسئله
علمی کردن معرفتشناسی، و به آزمون تجربی بردن ادعاهای معرفتشناسانه، هرجند ممکن است این فایده را برای رئالیستها داشته باشد که به تأیید ادعاهای آنها بینجامد، از طرفی هم ممکن است موجب رد آنها گردد. در حقیقت، هدف لائودن این است که نشان دهد رئالیسم از طریق مطالعة تجربی تحول علم تأیید نمیشود.
علیه این ادعای ِ رئالیستها، استدلال ساده اما مهمی از جانب لائودن (Lauden) ارائه شده که به استقرای بدبینانه (pessimistic induction)شهرت یافته است. هدف نهایی لائودن این است که از نظر تاریخی، اعتبار تبیین رئالیستی از توفیق علم را زیر سؤال ببرد. لائودن در بحث خود بر این نکته تأکید میورزد که نظریههای علمی بسیاری در تاریخ علم وجود داشته است که در زمان خود، کفایت تجربی خوبی داشته، ولی بعداً غلط بودنشان آشکار شده است. این نظریهها هرچند برای مدتها کفایت تجربی داشتند و از این لحاظ موفق بودهاند، اما اکنون روشن شده است که ادعاهای آنها درباره ساختار جهان غلط بوده است، و الفاظ نظری این نظریهها به چیزی واقعی در جهان، ارجاع نمیدهند. بنابراین، بر اساس یک استقرا روی نظریههای علمی، میتوان گفت، محتملتر آن است که نظریههای علمی رایج نیز، مانند نظریههای قبل غلط باشند، و از اینرو الفاظ نظری آنها موجودات واقعی را در جهان نشان ندهند. از اینجا برمیآید که کفایت تجربی یک نظریه، هیچ مجوزی برای این ادعا که نظریهها صادق، یا تقریباً صادقاند فراهم نمیکند. لائودن برای قوت بخشیدن به استدلال خود، به ذکر موارد تاریخی میپردازد و میگوید نظریههایی مثل فلوژیستون، نظریة کالریک گرما یا نظریة اتر نور، زمانی کفایت تجربی داشتند و موفق بودند؛ اما اکنون مشخص شده است که نه صادقاند و نه ارجاع دهنده. حال پرسش این است که: آیا رئالیستها میتوانند در برابر برهان لائودن، دفاع قانعکنندهای به دست دهند؟
● بررسی استقرای بدبینانه
اگر سخن لائودن درست باشد، تاریخ علم با ادعای رئالیستها نمیسازد و آنها نمیتوانند از برهان «هیچ معجزهای در کار نیست» در جهت دفاع از موضع خود، بهره ببرند. اجازه بدهید از سخن لائودن تحلیلی دقیقتر به دست دهیم. هدف استقرای بدبینانة لائودن، در وهلة اول این است که این نظریه را از اعتبار بیندازد که نظریههایی که در حال حاضر موفقاند، تقریباً صادقاند. لائودن انکار نمیکند که نظریههای موفق، میتوانند از روی اتفاق، تقریباً صادق باشند؛ آنچه او بر تردید و انکار آن پا میفشرد ارتباط تبیینی بین توفیق تجربی و صدق (تقریبی) است. لائودن برای رسیدن به این هدف، مقایسهای میان نظریههای گذشته و حال انجام میدهد و از این مقایسه، دو نتیجه میگیرد:
الف) اگر صدق (تقریبی) نظریههای موفق کنونی را بپذیریم، به این نتیجه میرسیم که نظریههای قدیمی صادق نبودهاند؛ چون اکنون مشخص شده است که هویات مفروض در آنها وجود ندارند، وگرنه قوانین و مکانیسمهای آنها قسمتی از توصیفات نظری کنونی بود.
ب) هرچند این نظریهها که غلطاند، با وجود این از لحاظ تجربی کفایت داشتند.
لائودن با استفاده از این نتایج به هدف اصلی خود میرسد؛ یعنی اینکه توفیق تجربی ارتباطی به صدق تقریبی ندارد و برخلاف ادعای رئالیستها صدق (تقریبی) نظریهها نمیتواند توفیق تجربی نظریهها را تبیین کند و از اینرو نمیتوان گفت نظریههایی که در حال حاضر موفقاند، تقریباً صادقاند.
رئالیستها در دفاع از موضع خود چه راهی را میتوانند در پیش گیرند؟ یک راه این است که بگویند نظریههای قدیمی از لحاظ تجربی موفق بودند، و هرچند امروز غلط شمرده میشوند، اما با وجود این تقریباً صادقاند. صدق تقریبی نظریهها را چگونه میتوان نشان داد؟ وقتی میتوان گفت نظریهای تقریباً صادق است که الفاظ نظری اساسی موجود در آن، مدلولی واقعی داشته باشد. اما روشن است که ما راهنمایی جز نظریههامان نداریم و نمیتوانیم پا از نظریهها بیرون بگذاریم و ببینیم آیا این الفاظ، مدلولی واقعی دارند، یا نه. اختلاف رئالیستها و لائودن در اینجا است که از نظر رئالیستها، بدون فرض مدلولی واقعی برای الفاظ اساسی نظریهها، نمیتوان تبیین درستی از توفیق تجربی علم بهدست داد؛ در حالیکه از نظر لائودن، از تغییرات رادیکال در هستیشناسی نظریهها در طول زمانهای گذشته برمیآید که نمیتوان از توفیق تجربی نظریهها، فرضی درباره هستیشناسی ارائه کرد. با توجه به آنچه گفته شد، رئالیستها برای پاسخ دادن به ایراد لائودن، و ارد ساختن خدشه به ادعای وی چندین راه پیش رو دارند:
نخست اینکه نشان دهند که ناپیوستگی نظری در تغییر نظریهها چنانکه لائودن میگوید، رادیکال و گسترده نیست.
دوم اینکه نشان دهند که مجموعهای از اظهارات نظری وجود دارد که به خوبی حمایت شده است و میتوان فرض کرد که بهترین توضیح را از چگونگی جهان اطراف ما ارائه میدهند.
و سوم اینکه نشان دهند که الفاظ نظری اساسیِ نظریههای قدیمی هنوز میتوانند مدلولی داشته باشند، یعنی به هویاتی دلالت کنند که در هستیشناسی نظری امروز ما ظاهر میشود.
بهطور خلاصه، رئالیستها در دفاع از موضع خود در برابر لائودن باید سعی کنند تا تاریخ علم را با این ادعای رئالیستی که نظریههای موفق، تقریباً صادقاند، آشتی دهند.
پیش از بررسی استقرای بدبینانة لائون و اشکالات وارد شده بر آن، لازم است: اول اینکه: دانشمندان خود را برای بهدست آوردن نتایج غلط و رسیدن به باورهای نادرست به زحمت نمیافکنند. آنها در سیر تحول علم، شواهد بیشتری گرد میآورند و بر دادههای تجربی خود میافزایند و روشهای جدیدتری را میآموزند و راههای بهتری برای آزمون نظریهها مییابند. آنها میآموزند که چگونه نظریههای خود را بهتر آزمون کنند و روشهایی را که به نتایج غلط میانجامند، شناسایی و اصلاح کنند. البته تضمینی نیست که فرایند آموختن از گذشته، دانشمندان را به نظریههای صادقتری رهنمون کند، اما آنها میتوانند با رها کردن نظریههای غلط به نفع نظریههای بهتری که شواهد، آنها را حمایت میکنند، در وضعیت بهتری قرار گیرند. دوم اینکه نگاهی به علم امروز نشان میدهد که فرایندها، روشها و هویات بسیاری، مثل ژن، اتم، انرژی جنبشی، پیوندهای شیمیایی، میدان الکترومغناطیس، وجود دارد که از نظریههای قدیم بهجا ماندهاند. بنابراین استقرای بدبینانه، در شکل قوی خود، ادعایی دارد که قادر به اثبات آن نیست. نمیتوان گفت که تحول علم، تنها غلط بودن نظریههای پیشین را آشکار ساخته است؛ بلکه دلایل خوبی برای حفظ پارههایی از علم قدیم نیز وجود دارد.
حال به بررسی ادعای لائودن میپردازیم. او ادعا میکند که از تمام نظریههای گذشته در حوزههای مختلف علوم نمونهگیری کرده، و دریافته است که این نظریههای T۱, ,Tn هرچند توفیق تجربی داشتند، ولی غلط بودهاند. او از این ادعا، با یک استقرای بدبینانه نتیجه میگیرد که هر نظریة علمی موفق دلخواهی مثل Tn+۱ نیز تقریباً غلط است، یا به عبارت دیگر، احتمال غلط بودنش بیش از درست بودنش است. اما فهرست لائودن نشان میدهد که، مبنای وی برای چنین نتیجهگیری استقرایی، چندان محکم نیست. نمونهگیری لائودن به اندازة کافی بزرگ نیست. از طرفی میتوان پرسید که آیا در فهرست وی، همة نظریهها بهواقع، موفق بودهاند و آیا حوزههای علمی انتخابشده، جزو علوم بلوغ یافته بهشمار میآیند؟ بهتر است مفهوم توفیق تجربی را دقیقتر بررسی کنیم.
عبارت «توفیق تجربی» که رئالیستها بهکار میبرند، صرفاً بهمعنای دسترسی به وقایع تجربی در دسترس نیست، بلکه شامل پیشبینیهای بدیعی میشود که آزمونپذیرند. بنابراین رئالیستها میتوانند برای کاستن از تعداد مواردی که لائودن به شماره آورده است، میتوانند تأکید کنند فهرست که لائودن باید محدود به نظریههایی باشد که بهطور اصیلی موفقاند و مربوط به حوزههایی از علوماند که به اندازة کافی بلوغ یافتهاند. با کم شدن فهرست لائودن، راه بر نتیجهگیریهای بدبینانه نیز تنگ میشود.
اما هنوز مواردی از فهرست لائودن باقی میماند که مثل نظریه کالریک گرما و نظریههای اتر نوری قرن نوزدهم، علیرغم بلوغ و توفیقشان، غلط هستند. این مثالها، هنوز میتواند ارتباط تبیینی مورد ادعای رئالیستها بین توفیق و صدق نظریهها را زیر سؤال ببرد. چگونه میتوان از این ارتباط تبیینی دفاع کرد؟
یکی از مقدمات اساسی لائودن این بود که اگر صدق (تقریبی) نظریههای موفق کنونی را بپذیریم، به این نتیجه میرسیم که نظریههای قدیمی موفق نبودهاند، وگرنه قوانین، مکانیسمها و هویات آنها در حال حاضر در نظریههای کنونی بهکار میرفت. لائودن بدون این مقدمه نمیتواند به نتیجة بدبینانه مورد نظر خود برسد. پس کافی است نشان دهیم که قوانین و مکانیسمهای نظری که باعث توفیق نظریهها بوده اند، در نظریههای علمی کنونی حفظ میشوند. از طرفی اینطور نیست که هنگام رها شدن تئوری، همة مکانیسمها و قوانین و هویات نظری مفروض در آن بهطور یکپارچه رد شود. به عبارتی نمیتوان استراتژی همه یا هیچ اتخاذ کرد. به بیان اینشتین:
... ساختن نظریة جدید به آن نمیماند که انبار کهنه ای را خراب کنیم و به جایش آسمانخراش جدیدی بسازیم؛ بلکه به صعود از کوهی میماند که هرچه بالاتر رویم، افق دید ما وسیعتر میگردد و مناظر تازه آشکار میشود و به روابط نامنتظری میان نقطة عزیمت خود با محیط باشکوه اطراف آن پی میبریم. اما نقطهای که از آن آغاز کردیم که هنوز در پایین کوه وجود دارد و دیده میشود، منتها کوچکتر بهچشم میآید و بخش کوچکی از منظرة وسیعی را تشکیل میدهد که با گذشتن از موانع این راه پر مخاطره، در برابر ما گشوده شده است. ((۱۹۳۸: P. ۱۵۲
توفیق تجربی نظریه، به هیچروی بهمعنای این نیست که هر آنچه نظریه میگوید، درست است. همچنین این هم نادرست است که علیرغم توفیق تجربی نظریه، ادعا کنیم که هرآنچه تئوری میگوید، غلط است. بلکه توفیق تجربی اصیلِ یک نظریه، نشاندهندة این است که نظریه، حاوی ادعاها و اجزای نظری است که حقیقتمانند هستند. لائودن میگوید هر کس تصور کند در تاریخ علم نظریههای موفق، نظریههای ارجاعی بودهاند، تاریخ علم را بهطور ویگی مطالعه کرده است و تنها، نظریههایی را برشمرده است که ارجاعی بودهاند. اما آیا همین ایراد به خود لائودن وارد نیست؟
با مطالعات موردی میتوان نشان داد که دانشمندان، خود اجزای تئوریکی را که در توفیق نظریههاشان دخیلاند در نظریههای بعدی حفظ میکنند. بدینروی، مطالعة فعالیت دانشمندان از این جهت درسآموز است که استراتژی همه یا هیچ دربرابر رد یا پذیرش اجزای نظریه قابل دفاع نیست. به عبارتی:
اگر تصور شود که نگرش جدید مبتنی بر میدان، علم را از اشتباهات نظریة قدیمی شارة الکتریکی برکنار داشته، یا اینکه نظریة جدید، دستاوردهای نظریة قدیمی را از میان برداشته است، از جادة انصاف منحرف شدهایم. نظریة جدید، شایستگیها و محدودیتهای نظریة کهنه را آشکار میسازد، و راه را چنان چنان باز میکند که از افقی بلندتر بتوان به مفاهیم قدیمی نظر کرد. این کیفیت تنها منحصر به نظریههای شارة الکتریکی و میدان نیست، بلکه به همة تحولاتی که در نظریههای فیزیکی روی میدهد، هر اندازه هم انقلابی باشند، قابل اطلاق است (Einstein ۱۹۳۸; P.۱۵۱-۲) .
برای مثال سیلوس ضمن بررسی تاریخی نظریة کالریک گرما به این نتیجه میرسد که به هیچروی، دانشمندان بهطور قطع، جوهری مادی به نام کالریک را فرض نکردهاند. مطالعة تاریخی نشان میدهد که برخلاف نظر لائودن، دانشمندان درباره کالریک تردیدهایی داشتهاند. البته منظور، این نیست که آنها نسبت به کالریک تلقی ابزارانگارانه داشتند، بلکه معنای سخن این است که از نظر سمانتیکی، نسبت به کالریک، تلقی رئالیستی داشتند؛ ولی از حیث معرفتی، شواهد و قرائن قطعی دال بر وجود چنین جوهر مادی در دست نداشتند از اینرو درباره آن از روی احتیاط اظهار نظر میکردند و اتفاقاً این رویکرد آنها معقول بود؛ چون اولاً نظریة کالریک از توضیح برخی پدیدهها مثل ایجاد گرما توسط اصطکاک ناتوان بود، و تلاشهای انجام شده در این زمینه، حاصلی جز فرضیههای استعجالی (ad-hoc) نداشت؛ ثانیاً در نظر گرفتن یک جوهر مادی به نام کالریک برای گرما، برای قوانین کالریمتری اساسی نبود. در کل میتوان گفت که بر خلاف ادعای لائودن، کالریک یک فرض اساسی در نظریة کالریمتری به شمار نمیرفت و دانشمندان در خصوص آن محتاط بودند (P.۱۱۷-۱۱۹) . سیلوس همچنین پس از بررسی نظریههای اتر نیز نتیجه میگیرد که قسمتهایی از نظریة اتر نوری که شواهد آنها را حمایت میکردهاند، در نظریههای بعدی بهکار گرفته شدهاند. من در اینجا به بیان مجدد مطالعات سیلوس نمیپردازم و تنها در تأیید سخن سیلوس به این نقل قول از اینشتین بسنده میکنم:
بنابر نظریة نسبیت عام، فضا واجد کیفیتهای فیزیکی است؛ پس به این معنا، اتری وجود دارد. فضای بدون اتر غیر قابل تصور است؛ زیرا در چنین فضایی نه فقط نور انتشار نخواهد یافت، بلکه وجود خطکشها و ساعتها نیز ممکن نخواهد بود و در نتیجه فواصل فضا-زمانی به مفهوم فیزیکی وجود نخواهد داشت. اما نباید تصور کرد که این اتر دارای همان خواص مشخص محیط میانجی ثقیل است، از آن جمله اینکه مرکب از ذراتی است که حرکات آنها را میتوان دنبال کرد، و نیز نباید مفهوم حرکت را به آن اطلاق کرد (اینشتین ۱۹۲۰؛ ص ۱۴۶).
نتیجه اینکه دانشمندان در برابر اجزای مختلف یک نظریه، یک حکم را صادر نمیکردهاند و نمیکنند. باور به هر کدام از مؤلفههای یک نظریه، سرشتی درجه بندی شده است و داستان رد و پذیرش یک نظریه توسط دانشمندان، پیچیدهتر از آن است که بتوان در خصوص آن، یک حکم قطعی صادر کرد.
علیرضا منصوری
منابع
اینشتین، آلبرت (۱۹۲۰)، نسبیت و اتر، در فیزیک و واقعیت، ترجمة محمدرضا خواجه پور، انتشارات خوارزمی، ۱۳۷۷.
Einstein A. & Leopold I. (۱۹۳۸), The Evolution of Physics, Cambridge University Press, ۱۹۷۱.
Laudan L. (۱۹۸۴), " A Confutation of Convergent Realism ", in Scientific Realism, Leplin J. (Ed.), University of California Press, ۱۹۸۴.
Psillos, S. (۱۹۹۹), Scientific Realism: How Science Tracks Truth, Routledge.
Empiricist Criteria of Cognitive Significance
trans: by Nabati
Hemple, in this essay, examines the different empiricist criteria of cognitive significance. He thinks that the general intent of the empiricist criterion of meaning is basically sound and its critical application has been enlightening and salutary. He reconsiders the distinctions between statements of purely logical and statements of empirical significance, and between those statements which do have cognitive significance and those which do not.
Keywords: Cognitive significance, Empirical significance, Logical significance, testability
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست