شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
لبنان و فلسطین به ما چه دخلی دارد
این متنِ صحبتی است كه در آبان ۸۴ در اجلاس نویسندگان خاورمیانه به دعوت انجمن ادیبانِ تركیه، در آنكارا، سالنِ اجتماعات شهرداری چانكایا، ارائه شد.
لبنان و فلسطین: لاالجملی و لاالناقتی!
مسئله لبنان و فلسطین به ما چه دخلی دارد؟!
عنوانِ این صحبت، ضربالمثلی است عربی. عربزبان وقتی نسبت به مسئلهای بلاموضع باشد و بیبهره از او بخواهند تا برابر آن مسئله موضع بگیرد، چنین میگوید: این نه شترِ من است و نه ناقه من! گویا این ضربالمثل گوشه چشم و تلمیحی نیز داشته باشد به حكایتِ عبدالمطلب كه به عامالفیل به نزد ابرهه رفت و در حالی كه قوم منتظر بودند تا وی ابرهه را از ویران نمودنِ كعبه برحذر دارد، از ابرهه شترانش را طلب كرد كه سپاه به یغما برده بود... وقتی قریش و حتا خودِ ابرهه با وی محاجه كردند و دلیل خواستند از رفتارِ او، عبدالمطلب چنین پاسخ داد كه:
انا رب الابلین و لهذا البیت رب...
من پروردگارِ شترانِ خویشم، این خانه نیز پروردگاری دارد...
و البته در این عبارت كه شاید در آن مقام به تدبیر الهی لازم مینمود تا معجزه ابابیل واقع شود، میتوان قیاسی سقیم پیدا كرد برای شانه خالی كردن از بارِ مسوولیت. حكمتِ ظریفی كه پارسیگویی آن را به شعر در آورد:
عبدالمطلب ار شترانش نجات داد
پورش رسول، جنسِ شتر را زكات داد
به هر رو امروز نیز كسانی هستند كه در مواجهه با مسئله لبنان و فلسطین، بانگِ «لاالجملی و لاالناقتی» سر میدهند. این قضیه البته در میانِ روشنفكرانِ خاورمیانه كمتر به چشم میخورد. روشنفكرانِ خاورمیانه عمدتا نسبتِ صحیحی با مسئله فلسطین برقرار میكنند؛ خاصه روشنفكرانِ معارض با حكومتها، كه با توجه به مواضعِ بزدلانه اغلب كشورهای منطقه حتا به واسطه موقعیت ژورنالیستیِ روشنفكری نیز مجبورند سرِ همدلی داشته باشند با مسئله فلسطین.
اما مسئله فلسطین، فقط یك مسئله روشنفكرانه نیست. مسئله جنسِ انسان است. فروكاستنِ مسئله فلسطین به یك مسئله عربی در خاورمیانه كه در دوره ناصری اتفاق افتاد، یعنی خارج كردنِ ایران، تركیه، پاكستان، بخشی از هند، افغانستان و باقیِ كشورهای اسلامیِ غیرِ عربزبان از گردونه دفاع از ملتِ فلسطین. حتا فروكاستنِ مسئله فلسطین به یك مذهب خاص از اسلام، یعنی خارج كردنِ شیعیان و علویان و باقی مذاهب از این جبهه؛ كه اقلا در موردِ دو مذهبِ اخیرالذكر، میتوان به آزادسازیِ جنوبِ لبنان و نقشِ آنان در احیای مقاومت اشاره كرد و روشن نمود كه در صورتِ نگاهِ مذهبی به فلسطین و حذفِ شیعیان و علویان چه ضربهای به مقاومت فلسطین خواهد خورد. حتا نگاهِ قطبیِ سیاسی به معنای چپ و راست كه امروز در این نشست مبتلابه بسیاری از آرا بود، باعث فروكاستنِ مسئله فلسطین به یك مسئله قطبیِ سیاسی خواهد شد.
مسئله فلسطین، مسئله جنسِ انسان است. و این یعنی نگاهِ همهجانبهگرا.
البته شاید این عبارت برای مردمانِ آرمانخواه و جریانِ اصیلِ روشنفكری كافی باشد، اما پرروشن است كه چنین نسخهای برای حكومتهای امروزینِ خاورمیانه اثربخش نیست. پس بگذارید از زاویهای دیگر به این مسئله بنگریم. زاویهای كه فارغ از مسائلِ انسانی با یك نگاهِ منفعتگرایانه به مسئله فلسطین مینگرد تا جوابی بدهد به آن كه میگفت: «لبنان و فلسطین، لاالجملی و لاالناقتی!]
در عالم جنگها را به دوگونه ساختاری افراز كردهاند. جنگهای قلعهای و جنگهای میدانی. سیرِ تمدنیِ بشری نشان میدهد كه جنگآورانِ عالم آرام آرام از جنگهای قلعهای به سمتِ جنگهای میدانی تغییرِ ساختارِ نظامی دادهاند.
یعنی اگر عقلانیتِ یونانی را داورِ تمدنِ غرب بدانیم بیگمان بایستی به افسانه هومر بنگریم و ماجرای خدعه اسبِ تروا. ده سالِ محاصره تروا كه مستحكمترین قلعه آن روز غرب بود، عاقبت با شكستِ قلعهنشینان -ولو به خدعه- تای تمتِ جنگهای قلعهای بود در تمدنِ غرب.
یونانیان و رومیان به عنوانِ پدر و مادرِ مطلقه تمدنِ غرب، آموختند كه قلعه -ولو خیبر- فتح شدنی است. پس جنگها را به میدانهای جنگ كشاندند.
شكست قلعهنشین در یك جنگِ قلعهای یعنی از دست دادنِ همه داراییها و مهتوك شدن همه حرمتها. حال آن كه شكست، در یك جنگِ میدانی دستِ بالا یعنی یك خسرانِ مادیِ قابلِ جبران.
غربیان پس از فهمِ تاریخی تمایزِ جنگِ میدانی و جنگِ قلعهای هرگز قلعه نساختند و هماره در میدانها -هر چه دورتر بهتر- جنگیدند. حال آن كه بسیاری از قلاع معتبر شرقی نه در قرونِ ماضیه كه در پانصد سالِ اخیر ساخته شدهاند.
متفكرانِ كشورِ میزبانِ ما -تركیه- اگر تفاوت این دو نگرش را در دورانِ پادشاهیِ عثمانی پیگیری كنند به نتایجِ روشنی دست خواهند یافت. اگر نفوذِ تمدنِ اسلامی را با جنگآوریهای امثالِ سردار محمد فاتح و جنگهای میدانیِ او مقایسه كنیم با دورانِ قلعهنشینیِ سلاطینِ عثمانی در قرنِ نوزدهم تا اضمحلالِ كامل، در مییابیم كه این تفاوتِ نگرش چه گونه سلسلهای را از پا میاندازد.
غربیان نیز خاصه در قرنِ نوزدهم و اوایلِ بیستم با همین ترفند به سمتِ استعمارِ ممالكِ دوردست تغییرِ جهت دادند. جنگهای میدانی، در میدانهایی هر چه دورتر. استعمار یعنی جابهجاییِ مرزهای امنیتی، اقتصادی و حكومتی از مرزهای جغرافیایی. مهمترین صرفه برای جهانگیران نه جهانگیری كه همین تغییرِ مرزهای امنیتی بود. یعنی عملا جنگ را در میدانی خارج از خانه پسندیدند نه در قلعه.
همین نگاه است كه امروز آمریكا را با صدایی گوشخراش در میانه كنسرتِ جهانی به تكخوانی وادار میكند. او را از قارهای به قاره دیگر میكشاند و عراق و افغانستان را میدانی میسازد برای جنگ. سادهاندیشی است كه نفت را تنها عاملِ حمله به خاورمیانه بدانیم. آمریكا با این كار -انتقالِ میدانِ جنگ- هر سال هزاران یازدهِ سپتامبر را به جایی خارج از مرزهای جغرافیاییِ خود منتقل میكند. یعنی امنیتِ داخلیِ خود را در خارج تعریف میكند. و مهمتر این كه تهدیداتِ امنیتی را به داخلِ افواجِ سربازانِ مزدور و حقوقبگیر میبرد نه در میانِ اقشارِ مردمِ غیرنظامی. امنیتِ كسانی به خطر میافتد كه اصالتا برای شغلی پرخطر مزد میگیرند. این یعنی یك نگاهِ میدانی و نه یك نگاهِ قلعهای.
ویتنام در دهههای پیش و افغانستان و عراق در این چند ساله و فلسطین اشغالی در همه این سالها میدانِ جنگِ ایالات متحده بودهاند. میدانی با فاصلهای دورتر از هزاران كیلومتر...
دوستانِ مائوییست حاضر در این جلسه كه به جناحِ چپِ روشنفكری تركیه وابستهاند، امروز چارهای ندارند مگر آن كه فیدلیست شوند و به احترام عمو فیدل كلاه از سر بردارند. اما فراموش نكنیم دلیلِ پایداریِ كوبا در این سالها فقط پایمردی عمو فیدل نیست. كاستروی دوستداشتنی از یك امتیاز دیگر به جز پایمردی بهره میبرد. كوبا در فاصله نود مایلیِ جنوبِ ایالات متحده است. پس طبقِ آن چه ذكر شد، كوبا در حریمِ قلعهای امریكاست، نه در بازه میدانی. پس ایالاتِ متحده هیچگاه حاضر نخواهد شد با كوبا واردِ درگیریِ نظامی شود و عملا قلعهاش را در معرض حمله قرار دهد. یعنی به خلافِ نظرِ عوامزدهای كه هماره تعجب میكند از این كه چهگونه جزیرهای كوچك در نود مایلیِ جنوبِ ایالاتِ متحده اینچنین قدرتمند مقاومت كرده است، باید روشن كرد كه آمریكا به دلیلی عقلانی كه همان پرهیز از جنگِ قلعهای باشد، هرگز حاضر نمیشود آتش جنگ را چنین نزدیك به خانه روشن كند كه آن را كه خانه نئین است، بازی نه این است...
نگاهِ مسبوق به سابقه آمریكا و انگلیس به مسئله فلسطینِ اشغالی نیز از همین مزیتِ جنگِ میدانی نشات میگیرد. اسرائیل اگر از مالیاتِ مردمِ امریكا باج میگیرد، دقیقا به دلیلِ فهمِ همین نكته است. اسرائیل در قبالِ تحملِ بسیاری از تهدیدات علیه امریكا و انگلیس و در خطر افتادنِ امنیت شهروندانش به عوضِ شهروندان انگلیسی و امریكایی طلبِ مزد میكند و این مزد البته حقِ مسلم اوست. در عالم امروزین هیچ كسی بیجهت مزد نمیگیرد!
اما آیا از منظری دیگر نیز میتوان به این قضیه نگریست؟ تا اینجا سودمندیِ چنین نگاهی را برای دشمنانِ مردمِ فلسطین شرح دادیم. آیا برای دوستانِ مردمِ فلسطین نیز منفعتی در همچه نگاهی هست؟
پژوهشگر: رضا امیرخانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست