پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
طبابت و بیماری به مثابه نقش های اجتماعی
پزشکی زمانی شکل میگیرد که یک رابطه دوسویه بین پزشک و بیمار به وجود میآید، یعنی زمانی که یک فرد به عنوان بیمار به فرد دیگری به نام پزشک مراجعه میکند. تاقبلاز ایجاد این رابطه، پزشکی صورت نمیگیرد.
اساس این رابطه هم بر شکایتی است که بیمار دارد، یعنی بیمار باید دچار یک درد و مسالهای باشد که خود توان حل و برطرف کردن آن را نداشته باشد، پس این رابطه ، رابطهای مساله محور است.
برای ایجاد این رابطه باید هر دو فرد نقش اجتماعی خود را بپذیرند.
بیمار بودن یک نقش اجتماعی است که فرد باید آن را بپذیرد و عدم پذیرش آن مانع مراجعه به پزشک میشود. ما در جامعه مکررا با افرادی مواجه میشویم که نمیخواهند این نقش را بپذیرند و دلایل مختلفی هم دارد. مانند عدم پذیرش بیماری از سوی فرد، قبول نداشتن توانایی پزشکان در درمان بیماری یا ترس نگاه سایر افراد اجتماع. گافمن درخصوص پذیرش نفش بیمار آن را مانند داغ ننگ میداند که به فرد زده میشود. او اعتقاد دارد که فرد ناخوش باید طبق یک فرآیند اجتماعی نقش خود را بپذیرد، هرچند بعضی وقتها میتواند آنرا تا مدتی مخفی نگاه دارد.
پزشکی همیشه به دنبال مشکل میگردد در صورتی که مشکل اصلی فقدان سلامتی است. پزشکان در طول تحصیل به مطالعه امراض میپردازند و کمتر فرامیگیرند که سلامتی چیست و چه معیارهایی دارد. بنابراین میتوانیم بگوییم اگر چیزی موضوع پزشکی شود آن چیز نابهنجار است. برای مشخص کردن معیارهای سلامتی پزشکان عموما از توزیع نرمال آماری استفاده میکنند مثلا در تعیین فشار خون نرمال یک جمعیت آماری را در نظر میگیرند و با ثبت فشار خون این جمعیت و درآوردن توزیع نرمال آن به عدد مورد نظر میرسند. این همیشه منطبق با بهترین وضعیت کارکرد دستگاه بدن نیست، بهترین فشار خون برای عملکرد بدن، نیازمند مطالعه بدن انسان است تا توزیع آماری.
● نقد رابطه پزشک و بیمار
بر اصل رابطه پزشک و بیمار هم انتقاداتی وارد شده است. کلا پزشکان درخصوص تشخیص بیماری با دو نوع خطا روبهرو شدهاند. یک خطا برمیگردد به ناتوانی در بازخوانی نشانهها . این خطا به علت مبهم بودن نشانهها و ضعف علم پزشکی است. خطای دوم برمیگردد به اشتباه و قصور پزشک در تشخیص نادرست نشانهها به علت خستگی یا عدم تمرکز. در آمریکا سالانه ۱۰۰ هزارنفر بهعلت این نوع خطا میمیرند. یعنی اگر این افراد به پزشک مراجعه نمیکردند زنده میماندند. برای جلوگیری از این آسیب ،پیشنهاد حذف عامل انسانی داده شد؛ بنابراین محققان شروع کردند به نوشتن برنامههای کامپیوتری که قدرت تشخیص علائم را بدون اشتباه داشته باشد، اما در آزمایشات بعدی، خطاهای خطرناکتر و پیشپاافتادهای از سوی ماشینها صورت گرفت که بسیار مرگبارتر از خطاهای انسانی بود، بنابراین محققان به این نتیجه رسیدند در یک رابطه انسانی شناخت و شهودی شکل میگیرد که از عهده هیچ ماشینی برنمیآید.
● پزشکی و نشانهشناسی
پزشک در حین معاینه با دو نوع اطلاعات یا نشانه روبهرو میشود. نوع اول، اطلاعات شفاهی بیمار است که ذهنی است و نوع دیگر، اطلاعاتی عینی است که از طریق معاینه و آزمایشات بالینی صورت میپذیرد.
متاسفانه همان طور که در سایر علوم تمایل به پوزیتیویسم و عینیگرایی زیاد شده پزشکان هم تمرکز خود را روی این نوع نشانهها و دادهها گذاشتهاند. بارها شاهد بودهایم پزشک قبل از این که بیمار حرف بزند شروع میکند به معاینه و نوشتن آزمایشات مختلف و اصلا توجهی به شکایت بیمار نمیکند.
پزشکان علت عدم توجه به گفتوگو و نشانههای گفتاری بیمار را غیرقابل اعتبار بودن و گمراهکننده بودن آن بیان میکنند ، در صورتی که پزشکی جزو اولین علومی است که در آن نشانهشناسی وجود دارد. بیماری دارای نشانههایی است که پزشک باید از نشانهها رد شده و به تشخیص بیماری برسد . اگر پزشک هر نشانهای را یک بیماری در نظر بگیرد اشتباه کرده است. تفکر پزشکی، تفکری استنتاجی است و از گفتوگو و فهم هرمنوتیک پزشک با بیمار صورت میبپذیرد.
● شرایط ایدهال گفتوگوی بیمار و پزشک
در گفتوگوی پزشک و بیمار باید ملاحظات اجتماعی و زبانشناسی رعایت شود. مثلا بیان این حرف بیمار که من خلط خونی دارم ممکن است در زبان محلی به معنی استفراغ خونی باشد که اشتباه در فهم هرکدام، پزشک را در تشخیص بیماری ناتوان میسازد. برای تشخیص صحیح، پزشک نیازمند برقراری یک گفتوگوی سالم با بیمار است که عوامل اجتماعی متعددی همچون زبان، قومیت، جنسیت، سن، طبقه و... میتوانند تاثیرگذار باشند.
در خردهفرهنگها، بیمار با تعداد زیادی همراه به پزشک مراجعه میکند. عموما توصیه میشود از فرد سومی برای برقراری رابطه استفاده نشود بنابراین پزشک مجبور است واسطهها را یکی یکی حذف کند تا بتواند رابطه صحیحتری با بیمار خود برقرار سازد.
نکته دیگر ، تعبیرهای مختلف نشانههای رفتاری در فرهنگهای مختلف است، مثلا مودب نشستن در فرهنگ ما سر را پایین انداختن و جمع کردن زانوهاست در صورتی که این شکل نشستن در نظر یک روانپزشک آمریکایی به افسردگی تعبیرشده و تشخیص بیماری را به انحراف میکشاند.
● مزایای برقراری دیالوگ پزشک و بیمار
برقراری گفتوگو بین پزشک و بیمار علاوه برکمک به تشخیص بیماری ، مزایای دیگری هم دارد. کمک میکند بیمار بفهمد که شکایتش شنیده شده و پزشک آن را درک کرده است. این تلقی بیمار اطاعتپذیریاش را افزایش داده و مجاب میشود که پزشک علاوه بر درک بیماری، قدرت حل مساله را نیز دارد.
منجمی: بیمار بودن یک نقش اجتماعی است که فردباید آن را بپذیرد و عدم پذیرش آن مانع مراجعه به پزشک میشود. ما در جامعه مکررا با افرادی مواجه میشویم که نمیخواهند این نقش را بپذیرند
در تحقیقات به عمل آمده مشخص شده است خود فرآیند گفتوگو بین بیمار و پزشک ، قدرت شفابخشی دارد، حتی اگر پزشک به جای دارو از دارونما استفاده کرده باشد. بنابراین پزشکان باید از مهارتهای ارتباطی بالایی برخوردار باشند. در این خصوص پیشنهاد میشود در دانشکدههای پزشکی مهارتهای شنیدن، گفتوگو و رفتارهای غیرکلامی آموزش داده شود.
● رابطه پزشک و بیمار ، رابطهای شیبدار
از ویژگیهای دیگر رابطه پزشک و بیمار، شیبدار بودن این رابطه است. این رابطه شیبدار است به این دلیل که بیمار مشکلی دارد و برای حل آن به کمک پزشک نیازمند است. این رابطه مانند رابطه معلم و شاگرد است، اما شیبدار بودن این رابطه متاسفانه از سوی پزشک و بیمار دچار بدفهمی شده است.
از سمت پزشکان این سوءتعبیر ایجاد شده است که موقعیت خود را برتر احساس میکنند. در صورتی که بیمار دارد حق خود را تنفیذ میکند. این احساس برتری مانع تلاش او برای فهم بیماری میشود. اقتداری که بیمار به پزشک میدهد طبابتکردن او را دچار مشکل میکند و مانع برقراری یک ارتباط صحیح بین بیمار و پزشک میگردد. بدفهمی بیمار از آنجا آغاز میشود که احساس میکند میتواند بیماری خود را تشخیص دهد و درمانش را نیز میداند و فقط به این دلیل به پزشک مراجعه میکند که موانع حقوقی ، مانع دریافت داروهای مورد نظر او از داروخانه میگردد. این بدفهمیها موجب از بین رفتن رابطه میگردد، اما چه عواملی باعث این بدفهمی گردیده است.
● عوامل برهم زننده رابطه پزشک و بیمار
درخصوص بدفهمی بیمار ۲ عامل اساسی وجود دارد. اولین مورد نقش رسانهها است. شما برنامههای رادیو و تلویزیون را نگاه کنید. درصد بالایی از این برنامهها یک پزشک دارد و درخصوص علائم یک بیماری با مخاطبان خود صحبت میکند. این برنامهها ۲ ایراد دارد. اول اینکه موجب سندرومی میشود که میگویند هر وقت در مورد نشانههای یک بیماری صحبت میشود مخاطب احساس میکند دارای آن بیماری است. این اتفاق سرکلاسهای پزشکی هم رخ میدهد. بنابراین افراد با یک نوع احساس نگرانی به پزشک مراجعه کرده بدون اینکه شکایتی داشته باشند. درصد بالایی از مراجعات به پزشکان، امروزه فقط بابت نگرانی از فقدان سلامت است تا بروز درد. ما شکایتی نداریم بلکه فقط نگرانیم سالم نباشیم.
دوم ، محتوای مباحث است که عینا شبیه محتوای دروس دانشگاهی است و این اطلاعات خام موجب میشود که فرد خیال کند دانش او با پزشک برابر شده و زمان مراجعه به دکتر میگوید من این بیماری را دارم و این دارو را میخواهم. بیماران ما از زبان پزشکان استفاده میکنند مثلا میگویند من سینوزیت دارم ، درصورتی که باید بگوید من سردرد و آبریزش بینی دارم. علت دیگر کاهش منزلت، پزشکان عمومی هستند چون به نظر افراد جامعه، دیگر آنها دارای دانشی پر رمز و راز نیستند و دستشان رو شده است. بنابراین سعی میکنند به متخصصان مراجعه کنند.
● چگونگی بازتولید اقتدار پزشکان
پزشکی برای جبران این اقتدار دست به اقدامات متعددی زده است:
۱) رشد تخصصگرایی به شکل افراطی یکی از راههایی است که این رابطه دوسویه را ترمیم میکند. ما الان شاهد فوق فوق تخصصها هستیم. این رشد تخصصگرایی علاوه بر دستاوردهای انکار نشدنیاش مشکلاتی هم به همراه دارد، زیرا بدن یک کلیت است و نمیتوان فقط به تکهتکههای آن توجه کرد. نمیتوان درخصوص قلب نظر داد و گفت معده و کلیه به من ربطی ندارد.
۲) تمایل به استفاده از تکنولوژی: پزشکان در حین انجام معاینات خود از وسایل و دستگاههای پیشرفتهای استفاده میکنند که خیلی وقتها نیازی به آن ندارند، اما استفاده از این وسایل اقتدار پزشک را افزایش میدهد و بیمار هم رضایت بیشتری کسب میکند.
۳) استفاده از پزشکی مکمل یا جایگزین: طب چینی، سنتی، حجامت و انرژی درمانی و... خود یک نوع تخصص است و علت اقبال پزشکان و بیماران کمک به جبران اقتدار رابطه پزشک و بیمار است.
● غایت رابطه پزشک و بیمار
و در نهایت آخرین ویژگی رابطه پزشک و بیمار وجود یک غایت و هدف است. ما اصطلاحی داریم به این عبارت که «دکترها جوابش کردند» یعنی در پزشکی، درمانی برای بیماری این بیمار متصور نیست، پس مراجعه به پزشک دیگر معنایی ندارد. اگر امکانی برای مداوا نباشد رابطهای هم شکل نمیگیرد.
پزشکی با ۲ نوع بیماری مواجه است. بیماریهای حاد و بیماریهای مزمن. عموما پزشکی در درمان بیمارهای حاد که سریع شروع میشوند، موفقتر است تا درمان بیمارهای کند و طولانی، بنابراین در درمان بیماریهای مزمن اقبال بیماران به پزشکیهای جایگزین بیشتر میشود.
● فصل مشترک پزشکی و جامعهشناسی
نقطه مشترک بین تفکر پزشکی و علوم اجتماعی از جایی آغاز میشود که شما در این رابطه به جای بیمار یک مساله اجتماعی را میگذارید. به عنوان مثال چاقی تبدیل به یک مساله اجتماعی میشود و شما انتظار دارید مانند پزشکی نسخه درمانی برای جامعه پیچیده شود.
فرید میر موسوی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست