دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

نیمه گمشده او


نیمه گمشده او

نگاهی به آخرین ساخته احمدرضا معتمدی

«آلزایمر» در دو فضا حرکت می‌کند. بخشی از آن می‌تواند دستمایه یک فیلم فارسی باشد که حرف تازه‌ای ندارد و بخش دیگر و اتفاقا مهم‌تر فیلم، فضایی امروزی را پیش‌روی ما می‌گذارد. احمدرضا معتمدی در این بخش، ادامه فیلم‌های پیشین خود را دنبال می‌کند و به سویی می‌رود که همیشه دوست داشته است اما بد نیست پیش از پرداختن به این دو فضا، نگاهی کوتاه به داستان فیلم داشته باشیم.

«آلزایمر» که شکر خدا توانست با همان اسم اصلی‌اش و نه عنوان «نسیان» اجازه اکران بگیرد، قصه زنی است که همسرش را در یک تصادف رانندگی از دست داده و گمان می‌کند که شوهرش گم شده و می‌تواند پیدایش کند. او مدام آگهی می‌دهد و دست آخر، مردی در زندگی‌اش پیدا می‌شود که او را شوهر سابق‌اش معرفی می‌کنند. زن می‌خواهد او را به زندگی برگرداند و چنان محکم رفتار می‌کند که به درستی انتخابش مشکوک می‌شویم. شاید این همان شوهرش باشد و شاید از اصل تصادفی در کار نبوده. از سوی دیگر برادر شوهر، نیم‌نگاهی به زن دارد و می‌خواهد او را به عقد خود درآورد. اینکه در ادامه این داستان چه روی می‌دهد، به بحث ما مربوط نمی‌شود و اگر دوست داشتید، می‌توانید آن را در سینما ببینید. اما همین خلاصه داستان می‌تواند روشن کند که مراد ما از آن دو فضا چه بوده است.

داستان مرد متمول و پولداری که می‌خواهد زنی را به زور و اجبار به ازدواج خود در آورد، داستانی است که بارها در فیلم‌ها تکرار شده است، به‌طوری‌که می‌توان در کنار موضوع پسر پولدار- دختر فقیر (یا برعکس)، آن را یکی از موضوعات فیلمفارسی دانست. حتی در نگاهی دیگر، داستان زن بیوه‌ای که اجبار به ازدواج با برادر شوهر دارد، هم تازه نیست. اما بخش دوم داستان که روایت‌گر زنی صبور، شجاع و نترس است، داستانی ویژه را در مقابل مخاطب می‌گذارد، ماجرایی که توجیه‌کننده خوبی برای بخش عامه‌پسند یا تکرار شده فیلم هم هست. شاید بودن این دو بخش، هم به گونه‌ای مخاطبان خاص را به دیدن فیلم بکشاند و هم مخاطبان عام را. در این میان، طرفداران حقوق زنان شاید از دیدن «آلزایمر»خرسندتر باشند؛ چرا که حضور اجتماعی یک زن معاصر و البته

درد کشیده را به خوبی می‌توان در این فیلم دید؛ زنی که در جست‌وجوی نیمه گشمده‌اش حاضر است هر راهی را برود.

انتخاب معتمدی و نقش محوری یک زن در این فیلم قابل تامل است و البته این نکته‌ای نیست که ما به ازای خارجی نداشته باشد. در سال‌های اخیر حضور زنان در جامعه بسیار پررنگ و قوی بوده است و حتی زنانی که در خانواده‌های سنتی زندگی می‌کنند، به راحتی از حق خود نخواهند گذشت. بازی مهتاب کرامتی هم هرچند به نقش‌هایی که بازی کرده، شباهت بسیاری دارد اما این حضور را به خوبی نشان می‌دهد. او همه مسیر را می‌رود تا نشان دهد که انتخابش درست بوده. هر چند دیدن پایان فیلم حال و هوای خود را دارد و مثل هر داستانی دوست داریم تا پایان قصه را بدانیم، اما خیلی مهم نیست که در پایان فیلم چه روی می‌دهد. مهم ایمان و تلاشی است که زن دارد و دستاوردهایی که با همین عزم راسخ به آن می‌رسد. یاد فیلم «ایثار» می‌افتیم و ایمانی که پسرک به سبز شدن درخت خشک داشت. همین ایمان او را هر روز به آبیاری همین درخت خشک می‌کشاند.

توجه به مسایل اجتماعی، یکی دیگر از دغدغه‌های «آلزایمر» است. این فیلم را هر چند نمی‌توان تاریخ‌ مصرف‌دار دانست، اما نمی‌توان آن را از فیلم‌های اخیر جدا کرد. معتمدی همچون بسیاری از کارگردان‌های فعال سینمای ایران دغدغه مسایل اجتماعی دارد. یعنی هر چند او از مسایلی می‌گوید که سال‌ها در بدنه جامعه ما ریشه دارند اما تلاش دارد تا از مسایل روز عقب نماند. کارگاه شیشه‌گری برادر شوهر با بازی فرامرز قریبیان در حال از دست دادن رونق خود است؛ ‌چرا که جنس‌های نامرغوب و چینی فضا را برای رقابت تنگ کرده‌اند. کارگران شغل را از دست می‌دهند و خلاصه همه چیز در التهاب است. البته نمی‌توان از یک فیلم سینمایی که می‌خواهد ایجاد درام کند، انتظار داشت تا همه چیز را آرام و شاد نشان دهد و اصطلاحا «همه چی آرومه» باشد اما ایجاد این فضا که ریشه در واقع‌گرایی دارد، می‌تواند به جامعه کمک کند تا مسیری بهتر را در پیش بگیرد. کافی است نگاهی به فیلم‌های روی پرده داشته باشیم تا توجه کارگردان‌های سینمای ایران به مسایل اجتماعی را دریابیم و طرفه اینکه بیشتر این فیلم‌ها در سطح نمی‌مانند. «اینجا بدون من»، «آقا یوسف»، ‌«لطفا مزاحم نشوید» و چند فیلم متاخر دیگر نشان از فیلم‌های متفاوتی دارد که دغدغه مسایل اجتماعی دارند و البته سال ساخت «آلزایمر» نشان از آن دارد که این فیلم تحت تاثیر هیچ کدام از فیلم‌های نامبرده نیست.

«آلزایمر» با این همه پایان خوبی ندارد. گرایش فیلم به داستانی هیجانی، آن را از لایه‌های اجتماعی – روانی‌اش بیرون می‌کشد و ساختاری الصاقی به آن می‌بخشد. نه آنکه پایان فیلم به آن نچسبد، بلکه با توجه به شروعی قوی، انتظار پایانی قوی‌تر دور از دسترس نبود و البته این نکته هم تجربه‌ای است برای معتمدی که تجربه‌های متفاوتی را در عرصه نوشتن و ساختن در کارنامه خود دارد.

سجاد صاحبان‌زند