دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
نگاهی به نمایششمردن ستاره های شب نوشته و کار شهرام کرمی
گاهی پیش میآید که یک نقطه اتصال تا بینهایت سوژه را به هم پیوند میزند. در نمایش "شمردن ستارههای شب" رابطه والدین و فرزندان سه اپیزود را به هم مرتبط میسازد. در اینجا فرزندانی نیستند و غایبند و حالا چشم انتظاری پدر و مادر و نپذیرفتن نیستی فرزندان موقعیتهای عاطفی و نمایشی را موجب میشود.
در نمایش"شمردن ستارههای شب"، پدر پولدار و خسیس مریض و علیل در بستر افتاده است. او هنوز هم اسیر مایملک و ثروت خود است بیآن که بخواهد یا بداند توجهی به همسرش بکند. در این وضعیت یک دختربچه میآید تا با او بازی کند اما پیرمرد او را پس میزند. دختر هم با سماجت بر آن است تا بتواند پیرمرد را شاداب کند. از طرف دیگر یک دزد به آنجا میآید و ساعت مچی پیرمرد را با خود میبرد. اما زن به او میگوید که چرا وسایلش را از پنجره به بیرون پرت میکند. در اینجا کدهایی داده میشود تا توهم پیرمرد در صحنه متجلی شود. این خود ناشی از خلایی عاطفی است که در زندگی از سوی یک پدر نسبت به فرزندانش پر نشده است. حضور مجدد دختر بچه تُخس و دزد خود دلالت بیشتر بر این مسئله دارد. پدر همچنان اصرار دارد که بچههایش باشند و کودکی کنند و او هم بتواند پدریاش را به آنان اثبات کند. مگر این شدنی است؟ فقط میتوان در توهم و خیال خود این خواست را عملی کرد.
در اپیزود دوم به نام روزهای ماهی، مادر یک سرباز شهید پس از سالها هنوز نمیخواهد رفتن و نبودن فرزندش را بپذیرد. پدر این شهید بر آن است تا با یک بازی همسرش را متوجه توهماتش کند. او از خواهرزادهاش میخواهد که با پوشیدن لباس خاکی به این مادر، حضور دوباره فرزندش را یادآوری کند. مادر هم همه چیز را میپذیرد و از او به عنوان فرزند یاد میکند. تا اینکه پسر متوجه میشود که زن از این بازی بو برده است و خانه دایی را ترک میکند. زن اعتراف میکند عقلش سر جایش هست و میداند که هومن هومن است. مرد خجل و شرمنده اعتراف میکند که هدفش به خود آمدن زنش بوده است تا او هم با پذیرفتن واقعیت بهتر به زندگیاش ادامه بدهد.
در اپیزود سوم، خانه کاغذی، مردی پس از ۱۰ سال از زندان برمیگردد. او منتظر است که زن و دخترش به دیدنش بیایند. بیخبر از آن که دخترش در تصادفی جان باخته است و همسرش حال و روز خوشی ندارد. مرد میپندارد که زنش غیابی طلاق گرفته و دخترش را هم از او دور کردهاند. مرد با شنیدن خبر مرگ دخترش از هم میپاشد و محل زندگی اش را به اجاره یک زن و مرد جوان درمیآورد.
در اجرا یک فضای نسبتا خالی که با چند المان کاربردی پر شده است، به هم پیوند میخورد. در طراحی صحنه چند مکعب نقش میز و صندلی و تخت را بازی میکند و یک پنجره و گلدان شمعدانی این سه موقعیت را یکی جلوه میدهد. فقط چیدمان آنهاست که متفاوت میشود. این اختصار و ایجاز که بیانگر فضای مینیمالیستی است، در شیوه اجرا نیز تاثیر گذارده است. حتا نحوه بازی با اتکای به چنین خصیصهای شکل میگیرد. بازیگران با آن که سعی میکنند که خیلی طبیعی حاضر باشند و تمام حرکات و تکاپویشان بیانگر یک وضعیت واقعی باشد اما در تداوم و القای حسهای خود کاملا خسّت به خرج میدهند تا از بازی احساسات گرایانه پرهیز کنند. کنترل احساس باعث یکدستی صحنه و در عین حال عمق ماجرا میشود.
در صحنه اول، پدر خیلی خشک و عصبی است و همین کافی است تا ما نیز احساس خود را در مواجه با او به سمت درستتری رهنمون کنیم. در صحنه دوم مادر با اشک و خیس شدن زیر چشمهایش تمام زاریهای ممکن را تداعی میکند چون در صورت زار زدن بیزاری بر همه چیز حاکم میشد و آن نگاه زیبایی شناسانه در مواجهه با یک موضوع و وضعیت عمیق زیر سوال میرفت. در صحنه سوم فرود یک پدر با افتادن تسبیح از میان دستها و تلوتلو خوردنش تداعی میشود. سکوت زوج جوان نیز به این فروپاشی جلوه بیشتری میدهد. هرچه بازیگران بتوانند به همین نحوه بازی در این کار دامن بزنند، آنچه در صحنه جلوه میکند با برآیند مطلوبتری در القای حس مواجه خواهد شد. بنابراین حمیدرضا نعمیمی هنوز باید در اپیزود سوم در بیحس شدن بازیاش بکوشد. چنانچه او در اپیزود اول تمام عصبانیت خود را با کمترین بار حسی ممکن بازی میکند. البته طبیعی جلوه کردن آن هم شرط است. مثلا افتادن تسبیح، لغزش دستها و حتا تلوخوردن باید خیلی طبیعیتر جلوه کند. در این فضا طنز در بازیها جلوه بهتری به روابط میدهد.
مجید تفرشی در اپیزود خانه کاغذی در این رابطه به خوبی میکوشد تا هر چه بیشتر از تلخی و اندوه اتفاق افتاده در صحنه بکاهد. بازی آیدا صادقی نیز با تکرار برخی کلمات و میمیمکها بازهم به این نوع طنز تلیطف کننده میانجامد. یعقوب صباحی یک پدر منطقی و واقعگرا را بازی میکند. بهناز سلیمانی یک مادر پراحساس است که با کمترین جلوهگری بازی حسی در صحنه حضور دارد و این هم به منطق اجرای مینیمالیستی کمک خواهد کرد. رضا امامی در نقش جلال تلاش مضاعفی دارد تا طبیعی و کنترل شده در صحنه حضور داشته باشد. اما بازی او در نقش دزد با تکیه بر کودکانه شدن از جلوه درستتر و منطقیتری پیروی خواهد کرد و از تصنع احتمالی خواهد کاست. چنانچه کودکانه بودن بازی آیدا صادقی در همین اپیزود کاملا بارز است و به همان نسبت بر تصویر کودکانه در ذهن یک پدر در بستر بیماری بیشتر تاکید خواهد کرد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست