یکشنبه, ۲۷ خرداد, ۱۴۰۳ / 16 June, 2024
مجله ویستا

حکمت های قرآنی


حکمت های قرآنی

نه افراط، نه تفریط تعادل!
زنی نزد حکیمی آمد و از خست شوهرش شکایت کرد و اظهار داشت: ای حکیم! شوهرم مرد ثروتمند و پولداری است، اما من و فرزندانم از دست خسیس بازی های او خسته شده ایم. …

نه افراط، نه تفریط تعادل!

زنی نزد حکیمی آمد و از خست شوهرش شکایت کرد و اظهار داشت: ای حکیم! شوهرم مرد ثروتمند و پولداری است، اما من و فرزندانم از دست خسیس بازی های او خسته شده ایم. هرچه به او می گوییم که: حداقل برای ما یک زندگی متوسطی فراهم آورد، قبول نمی کند. من تصمیم دارم از او جدا شوم چون دیگر طاقت و تحمل کارهایش را ندارم!

حکیم گفت: اجازه بدهید با شوهرتان صحبت کنم و نظر او را بشنوم. زن مشخصات شوهرش را به او داد و رفت.

حکیم شوهر زن را یافت. مردی را دید که لباسهای رنگ و رو رفته پوشیده و بیشتر به گدایان شبیه است تا به افراد ثروتمند. پس از احوالپرسی به مرد گفت: برادر! ظاهرا شما نیازمند نیستید اما چرا مثل فقرا زندگی می کنید؟ مرد گفت: من دنیا را طلاق داده ام! همین مقداری هم که شما مشاهده می کنید را زیادی می دانم! حکیم گفت: منظورتان این است که کسب و کار را رها کرده و به عبادت پرداخته اید و درآمدتان را صرف خانواده و کارهای خیر می کنید؟

مرد گفت: نه! کار و تلاش می کنم، خانواده ام را هم مثل خودم اداره می کنم.

حکیم افزود: آنها اعتراضی نمی کنند! مرد گفت: چرا با هم اختلاف نظر داریم! حکیم گفت: در بین آشنایان ما مردی بود که مثل شما زندگی می کرد چندی پیش عمرش را به شما داد و درگذشت. او وصیت کرده بود که در قم دفن شود. من در تهران برای تشییع جنازه اش حاضر شدم. مردم هم آمده بودند زیرا فردی معروف و پولدار بود. از پسرش پرسیدم: آقا رضا! جنازه مرحوم پدرتان را کی به قم می برید؟ گفت: تا نیم ساعت دیگر. گفتم: آمبولانس کجاست؟ گفت: آمبولانس پول زیادی می گیرد. جنازه را در صندوق بغل اتوبوس گذاشته ایم، مردم هم سوار اتوبوس شده اند (روی جنازه!) و حرکت می کنیم.

برادر جان! بدان که وراث آن مرد با اینکه ثروت زیادی به ارث برده بودند، حاضر نشدند برای پدرشان آمبولانسی کرایه کنند و جنازه اش را محترمانه به قم ببرند من از این جریان، خیلی درس گرفتم و نیز متاثر شدم.

مرد که تا آن لحظه ساکت به حرفهای حکیم گوش می داد گفت: ولی ساده زیستی که کار بدی نیست. حکیم اظهار داشت: ساده زیستی خوب است مشروط به اینکه انسان با اینکار، وارد گروه افراد خسیس نشود. خست موجب می شود که انسان خود و دیگران را از مواهبی که خداوند متعال آنها را برای انسان حلال کرده است، محروم سازد و خداوند سبحان چنین نمی پسندد. چرا بی جهت به خود و خانواده مشکل و ناراحتی وارد کنیم؟!

خداوند متعال در آیه ۳۲ اعراف در این باره می فرمایند:

قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق قل هی للذین امنوا فی الحیوه الدنیا خالصه یوم القیامه کذلک نفصل الایات لقوم یعلمون (ای پیامبر! به مردم) بگو: چه کسی زینت های الهی را که برای بندگانش آفریده، و روزهای پاکیزه را حرام کرده است؟! بگو: اینها در زندگی دنیا، برای کسانی است که ایمان آورده اند (اگرچه دیگران نیز در دنیا با آنها مشارکت دارند؛ ولی) در قیامت خالص (نعمات برای مومنان) خواهد بود. اینطور آیاتمان را برای آگاهان شرح می دهیم. مرد گفت: یعنی بروم و مثل پولدارها زندگی کنم؟! حکیم گفت: مثل خودت و افرادی که هم شان خودت هستند زندگی کن. متعادل باش. نه افراط و نه تفریط. هم به خودت برس و هم به خانواده ات تا خودت، خانواده ات و خدای تو، همه از تو راضی شوند.

مرد گفت: انشاءالله اینکار را خواهم کرد. سپس از حکیم خداحافظی کرد و رفت. پس از چندی زن آن مرد حکیم را دید و از زندگی خودش اظهار رضایت کرده و گفت: زندگی خوبی داریم. حکیم به زن گفت: مبادا شوهرت را به وادی افراط و ولخرجی و... بکشانی که اینکار نیز گناه و موجب خشم خداست. زن گفت: چشم حاج آقا و رفت.

حکیم نگاهی به آسمان کرد عرضه داشت: پروردگارا! ما را در تعادل حفظ فرما!

عباسعلی کامرانیان