چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
بازآرایی فرهنگی شهر
هر اتفاق فیزیکی و کالبدی اعم از معماری، شهرسازی و بهویژه شکل پیچیدة آن در بافتهای تاریخی، حاصل قوام و استعدادهای فرهنگی جامعهای است که مسبب تولد و حیات آن بوده است. ادامه روند زندگی چنین نظم و همزیستی نیز منوط به دوام همین روابط فرهنگی است. مرگ هر یک میتواند شکل دیگری را بهکلی دگرگون نماید و حتی موجب نابودی آن شود.
در تعریف امروزین زندگی نمیتوان به مفاهیم مستتر در این بافتها بیاعتنایی کرد. از این رو تمام جوامع علمی و فرهنگی به هر نحو ممکن بر حفظ این ارزشهای تاریخی تأکید میکنند. اگرچه صیانت از این میراث دغدغة هر فرهیختهای است، اما در واقع چگونگی آن چندان روشن و مورد توافق نیست.
متأسفانه عدم درک صحیح روح تاریخی و فرهنگی بافتهای تاریخی باعث شده برخی اقدامات حفاظتی، خود مضر بر احوال جان این عزیز باشند. گاهی نیز این مهم چنان نشدنی فرض شده که شهامت هر حرکتی را به احتیاط و حتی فراموشی بدل کرده است. خلاصه این که باید پذیرفت، اگر به زبان آشنای این بافتها ـ که زبانی نیست جز زبان فرهنگی ـ سخنی گفته شود، این کالبد نیمه جان، خود توان از دست رفته را باز خواهد یافت.
یکی از اساسیترین سئوالات جوامع رو به رشد امروزی، معنا و مفهوم تاریخی فرهنگ و گسترة نفوذ آن است. بهراستی « فرهنگ » چیست؟ و در کدام یک از شئون زندگی گذشته و امروز آدمی مؤثر است؟ آیا لزومی در پایبندی به این فرهنگ در اندیشههای امروزی دیده میشود؟ و اگر آری، چرا ؟
از تجزیه و تحلیلهای لغتی و زبانی فرهنگ و مشتقات آن که بگذریم، « فرهنگ» مجموعة بههم پیوستهای است از تمامی داشتهها، آداب و سنتها، آئینها، باورها، خصوصیات و ویژگیهای اخلاقی، دستاوردهای فنی و هنری و که ـ تدریجاً ـ قومی منسجم در طول زمان شکلگیری و بالندگی خود، صاحب آن میشوند. فرهنگ [به دور از تحلیل وجوه خوب و یا بد] تمام آن چیزهایی است که انسان بهشکل اکتسابی ـ و نه غریضی و ذاتی ـ بهدست آورده و یا به ارث برده است. این اموال و یافتهها میتواند دست ساختههای بشر و یا اندیشههای گونهگون او باشد. لذا ریشههای عمیق غیرقابل رقابتی با دیگر علل و فاکتورهای مؤثر در پیوندهای انسانی (اعم از شکلگیری خانواده، عشیره، محله، شهر و جامعه و ) و نمودهای بیرونی آن دارد. ریشههایی که میتواند در ستونبندی کلیة کالبدهای مادی و غیرمادی و نقش مهم و بیمانندی ایفا کند.
« فرهنگ » چنان معنای گستردهای دارد که تقریباً در همه گوشهها و گونههای زندگی حضوری فعال، متغیر و رو به رشد پیدا میکند. بنابراین بدون توجه به مصادیق آن، هیچ نوع طراحی، تصمیمگیری، برنامهریزی و پیشبینی ـ اگر نگوئیم ممکن نیست ـ مقرون به حقیقت و واقعیت نخواهد بود.
از میان همه شاخههای اجتماعی قابل بحث، « معماری و شهر سازی » و اتفاقاتی که در یک مجموعه و بافت واقع میشوند، نیز یکی از بزرگترین بسترهای بارز رشد و نمایش این مفهوم از فرهنگ است. این هردو خود از جهات ساختاری حاوی توانائیها و اندیشههایی هستند که در حقیقت وامدار خطوط هادی فرهنگ شمرده میشوند. از طرفی هر ساختار مادی میتواند حامل پیامهای حسی و غیرمادی بسیاری باشد. یعنی یک المان و یا واحد مادی و فیزیکی بهطور جداناپذیری با مفاهیم و خاطرات بسیاری آمیختگی و پیوند دارد. همواره هالهای از تفکرات، تمایلات و خواهشهای غیرمادی آنرا احاطه کرده است. این مفاهیم بخش مهمی از بدنه هر جامعه، بنا و بافت و نهایتاً چرایی زیستن آدمیان محسوب میشوند. بهنظر میرسد این وجه از معماری و شهرسازی و بافتشناسی، به شایستگی مورد تحقیق و تدقیق قرار نگرفته است. بیگفتگو پیداست که؛ شعف حاصل از حضور و فعالیت هنرمندان در گوشه ـ گوشه یک بنا، ثبت فنآوریهای بهکارگرفته شده و مهمتر از همة اینها، یادگار انجام مراسم خاص و آداب و آئینهای برخاسته از باورهای فردی و جمعی، که هویتبخش و پیوند دهندة هر مجموعة انسانی است ـ و خلاصه روح یک بافت و یک بنا ـ در قسمتی از یک شهر و یا آمیخته با فضاهای یک بنا، بیرون از این فضاها و ساختمانها بیمعنی خواهند بود. به دیگر سخن باید هر ساختار معماری و شهرسازی و هر شکل موجود از جوامع انسانی را علاوه بر نمودهای ظاهری آن، بهعنوان ظرف و جسمی که روحی از فرهنگ را در آغوش خود میپروراند نگاه کرد. موزهای که در گنجههای آن اوراق و اسناد و شناسنامههای هویتساز یک ملت چیده شده است و کالبد بلندپروازیهای آدمی و تجسم همة آرزوها و آمال نیاکان ما در آن و در سکوتی آمیخته به احترام و تکریم نمایش داده میشود.
شناسایی این اجزاء به راهبردهای مهمی در تهیه یک محیط زیستی مناسب با شأن انسانی ساکنین و استفاده کنندگان امروزین، منجر خواهد شد. طبیعی است که دستیابی به این روشها و راهکارها، نهتنها محدودیت شمرده نمیشود، بلکه درک طرحها و نظریات را بهمراتب سهلتر و ملموستر کرده و بهخاطر برخورداری از ریشههای پذیرفته شده و قدیم، در حداقل زمان در جایگاه راستین خود مستقر خواهد کرد.
اگر از چگونه زیستن آدمی و آنچه پیآمد ناگزیر این زندگی دستهجمعی است، صحبت کنیم نمیتوانیم بیهیچ شبههای از « پیشرفت » سخن بگوئیم. بهراستی کسی نمیتواند به یقین گذر از یک مرحله به مرحلهای دیگر را پیشروی و جهش مثبت بنامد. اما باید گفت وقتی آدمی از تکاپوی زنده ماندن به تدریج، شوق بهتر زندگی کردن را پیدا کرد ـ به نوعی ـ از موقعیت و پایهای بدوی « گــذر » کرد. تکمیل این گذر وقتی اتفاق افتاد که انسان فکور آموخت زندگی آرام، غیر از فاکتورهای اقتصادی، به بسیاری از عوامل معنوی و فرهنگی نیز بستگی تمام دارد. این گزینش امروزه در کشورهای پیشرفته کم کم به مهمترین بنیاد همزیستیهای کلان بدل شده است. از طرفی بعد از زیستگاههای پراکنده اولیه، کالبدهای شهری ـ از انواع ابتدائی تاریخی و یا گسترده امروزی آن ـ اصلیترین وجهة ملوس این حرکت شمرده میشوند.
بهتدریج زندگی فرهنگی در سایه یادگارهای فرهنگی به آرزویی تبدیل شده است که تنها گاهی در کنار یادگارهای فرهنگی و تاریخی و اصلیترین شکل آن یعنی کالبد و بافت تاریخی شهر ممکن میشود. شهرهای مجلل در اطراف نگینهای اصیل شهر حلقه میزنند و گذشتههای مهربان شهری دامن خود را برای جوانترها میگشایند. کوچههای این هستههای بیهمتا افتخار شهروندان و مدیران شهر شمرده میشوند. نمونههای جهانی این پدیده بیشتر از آنکه نیازی به یادآوری داشته باشند مشهورند.
بسیاری از شهرهای بزرگ ایران، از جمله تهران بزرگ که چندی است کوههای البرز را نیز به تصرف خود درآورده است هستهای ارزشمند از این دست دارند. « تهران قدیم » با یادگارهای زیبایی از خانهها و بازارها و کوچهها و « تهران قدیم » با انبوهی از خاطرات دلنشین. « تهران قدیم » با چنارهای بلند و هوایی که گواه اصالت و هویت ماست.
متأسفانه این ارزش نادر چنانکه باید و شاید شناخته نشده و مورد قدرشناسی قرار نمیگیرد. نگاهی به میزان رضایت شغلی و رضایت اهالی گواه این مدعاست. بخشی از این بیتوجهی و گاهی حتی خصومت، زائیده سیستم غلط آموزش دانشگاهی کشور است. عمدة فارغالتحصیلانی که رشته تحصیلی آنها به معماری و شهرسازی مربوط میشود، همیشه قواعد حاکم براین بخش از شهر را مغایر آزادیهای خود دانسته و به دیدة مزاحمتهای غیرقابل باور به آن نگاه میکنند. عدهای فقط بهدنبال پیاده کردن آموختههای آکادمیک خود هستند و بدور از نوآوری و ابداع سعی میکنند تا بهطور مثال نمایی نوین و سربه آسمان کشیده را در کوچهای بهپا کنند که کمی بیش از یک متر عرض دارد. بدیهی است چنین شیوهای در این بافتها دچار محدودیت خواهد شد. البته عمدة این محدودیت به شیوه سادهانگارانه طراحی برمیگردد. این شیوه برخورد چنان بیشبهه بوده که گاهی این منظر خطرناک به ردههای مدیریتی و ساکنان این محلات نیز سرایت کرده است. این افراد زندگی در این بافت را کسالتبار میدانند و جز برای مرور خاطرات کودکی و جوانی به آن نمیاندیشند. به تبع آنها مراکز مربوطه نیز از وظایف انحصاری خود که ساماندهی فرهنگی بافت است فاصله میگیرند و ضوابط حفاظت از میراث فرهنگی کشور از دید این گروه با نظرات مسری، تبدیل به هیولائی میشود که حیات و آرامش را میبلعد و به خاکروبههای تاریخی تبدیل میکند. و این هردو گروه نیز خود برای رسیدن به تفاهمی عملی و عینی کوشش شایان توجهی بهخرج نمیدهند.
گاهی یگانه راه گریزی که برای رهایی از تفکر، شناخت و خلاقیت لازم در طراحی اجزاء این نوع بافتها، فریبکارانه ارائه میشود، بحث « تجدد » و « تحجر» است. برخی بر این باورند که برای زندگی متمدن امروزی توسل به اندیشهها و راهکارهای گذشتگان عملی غیرعلمی و ناممکن است. میپندارند که دنیای امروز دنیای متفاوتی است که بی هیچ حصار و بندی از گذشته، پاسخهای دیگرگونهای به مسائل آن باید داد. آنچه در تزلزل این پندار باید گفته شود این است که این گروه ـ علیرغم شعارهای تجدد و نواندیشیـ خود بیش از دیگران از زندگی متمدن امروزی فاصله گرفتهاند. چرا که امروزه حفظ و توجه به آثار و دستیافتههای گذشتگان و بهروز کردن این یافتههای آزموده، همچنین معرفی و ارائه آن، مهمترین اصل مترقی عصر حاضر شمرده میشود. توجه به نمونههای متعدد در قلب اروپای متمدن قرن اخیر گواه این رویکرد جهانی و مفاهیم نوپذیرفته آن است.
تجربههای ملی و بینالمللی ثابت کردهاند که بافت تاریخی و سنتی یک شهر حاوی ارتباطات پیچیده و دقیقی است که در طول زمانهای گذشته بارها و بارها مهر تائید خوردهاند. در نتیجه، مطالعه و شناخت درست این روابط، به ضوابط ویژهای منتهی خواهد شد که طبیعتاً با باورهای فرهنگی جامعه منطبق و همسو است. باورهایی که اصلیترین دغدغه انسان شهرنشین امروزی است. این ضوابط میتوانند خطوط طراحی قوی و استواری در اختیار طراحان شهری قرار دهند. دلسپردن به امواج آرامبخش این اندیشهها یعنی رسیدن به کنارههای راستین شهرسازی. در حقیقت این اصول جاری در شهر قدیمی، بستر مناسبی است که شهرسازان را به بهترین شیوههای ممکن راهنمایی میکند. پرداختن به این چهارچوبها بهعنوان الگوهای ایدهآل شهری میتواند برخورد عصبی طراحان و مدیران این منطقه را به احساسی از اعتماد و اطمینان تبدیل کند. اولین نتیجه این نوع برخورد، شناسایی محاسن بافت قدیمی و انتقال آن به شهرهای آینده است که به جلوگیری از تکرار اشتباهات گذشته و یا نواقص و معیارهای غیرمنطبق با زندگی امروزی منتهی خواهد شد. در هر حال باید گفت کار کردن در نواحی تاریخی در مقایسه با دیگر نواحی که هیچ آزمونی را پشتسر نگذاشتهاند، به مراتب سهلتر، جذابتر و مبتکرانهتر است.
در یادآوری آنچه بر این محلهها گذشته است، باید گفت؛ همیشه بیش از آنکه از دستاوردهای نظری و علمی و یا تکنولوژیک روز بهرهبرداری کنیم، داشتههای خود را ـ گاه حتی بیهیچ دلیل روشن ـ به نفع این تازه وارد از دست دادهایم. بهعنوان مثال برای نمایش ترقی و تمدن و تنها به تقلید از « فرنگ » به سرعت اتومبیلهای تولید غرب را وارد شهر کرده و با سادهترین راهکار کوچههای صمیمی شهر را به قدر ابعاد این مهمان زیادهخواه گشاده کردهایم، اگرچه مجبور بودیم در مقابل این مهماننوازی نامیمون مفاهیم بسیاری را از دیوارهای آشنای شهر بگیریم. البته در این آشفتهبازار شهرسازی، تحمیل الگوهای جدید حکومتی را نیز نمیتوان از نظر دور داشت. به این ترتیب باید اعتراف کرد یکی از اتفاقاتی که در تغییر شکل شهرهای قدیمی و از جمله بافت تاریخی تهران، همدان، یزد و مؤثر بوده است، تغییرات معابر و خصوصاً تعریض این خیابانهاست. به تعبیری دیگر این حادثه را باید فشار بیرحمانه یک سیستم غیرارگانیک به سمت قاعدهها و شبکههای هندسی نامید. این نوع تغییرات باعث بروز تحولات زیربنایی و اساسی بیشتر از حدود مجاز این عنصر شده است.
از طرفی تهران چندان که شایسته است و در آزمونهای بسیار صحت آن به اثبات رسیده است، فاقد مسیرهای پیاده مناسبی است که بیگمان اولین نشانههای احترام به فرهنگها و سنتهای زائیده شهر از بدو تولد و بافت قدیم شهر محسوب میشوند. شهروندان به اشتباه آموختهاند که تا سرحد امکان سوار بر اتومبیل به گردشگاهها، مراکز خرید، محل کار و نزدیک شوند و گاهی این سماجت را از مباهات و نشانههای تمدن خویش بشمارند. متأسفانه این رفتار با سیستمهای ناصحیح حمل و نقل و بعضی ازشبکههای دسترسی تأیید و تشدید میشود.
یکی از سادهترین نکات قابل توجه در گویش درونی شهر قدیم تهران، همچون بسیاری از بافتهای تاریخی، طرح و فرض سلسله مراتب، دسترسیها و اشرافهایی است همه به آئین. این مهم امروزه با ایجاد خیابانهای طویل و عریض و همچنین بلندمرتبهسازیهای نامتناسب و البته بهکارگیری و ترویج روابط خاص اقتصادی و اجتماعی ـ که اصالتاً زادگاهی دیگر دارند ـ در شمایلی از تقابلهای فرهنگی، آزردگی و نارضایتیهای زیادی را بهدنبال داشته است.
بیهیچ تردیدی باید گفت؛ « معماری » حاوی معانی و مفاهیمی است که تنها در محل تولد آن قابل انتقال و درک میباشد. طبیعی است با حداقل شناخت از بافت فرهنگی و تاریخی و همچنین سنتهای زنده هر منطقه میتوان از تحمیل الگوهای وارداتی معماری و رشد سرطانی آن مصون ماند. این همان مشکلی است که روز به روز کلاف بافت قدیمی تهران را مغشوش و مغشوشتر میکند. نباید فراموش کرد که کوچههای تهران قدیم با نظمی خاص به یکدیگر ارتباط پیدا میکنند؛ نظمی ذاتی و ویژه کالبد جانداران. رفت و آمدهای آن از منطقی انحصاری پیروی میکند. بناهای آن به قاعدههای تعریف شده و مخصوص، در مجاورت هم برپا میشوند. و خلاصه این موجود به مثابه موجود زندهای است که باید به نسوج آن احترام گذاشت و با زبان آشنایش با او سخن گفت. اگر وسعت این مناطق را با کل شهر تهران مقایسه کنیم، شاید این مهم را چندان دشوار نپنداریم.
چنانچه به تعالی آدمی معتقد باشیم، باید مسیر خود را از سمت تفکر زنده بودن به سمت بهتر زیستن، و از گستره رها و ظاهراً پر از آزادی بهتر زیستن، به دایره زیست واقعی ـ که بیشترین نصیب را از فرهنگ و معنویات دارد ـ اگرچه دارای شرایط اختصاصی باشد، هدایت کنیم. پایبندی به آنچه با قرنها پشتوانه فکری و عملی، به باورهای شهرسازی تبدیل شدهاند، نه تنها با نوآوری و ابداع مغایرتی ندارند، بلکه با نگاهی صحیح دقیقاً میتوان از آنها بهعنوان سکوی جهیدنهای درست ـ و نه خودنماییهای کاذب ـ تعبیر کرد. بهاین ترتیب آن عده از متخصصان که در این بافت مشغول بهکار میباشند بیشترین عوامل و انگیزهها را در اختیار دارند. امکانات ناشناختهای که با کمی سهلانگاری به معضلات غیرقابل حل تبدیل شده و مورد استفاده قرار نمیگیرند. نه اگر چنین بود بهجای آنکه بافت تاریخی تهران قدیم را بخشی خاک گرفته و غیرقابل زیست بدانیم، همچون گوهری گرانبها در انتخاب آن به سختترین کوششها و رقابتها تن میدادیم.
و کلام آخر اینکه طراحی و یا ساماندهی در بافت تاریخی شهر از نقطهای مطمئن و معلوم و با اندیشهای روشن و با چشماندازهای شفاف از گذشته و آینده با خطوط هادی شناخته شده و ملموس آغاز میشود. این آغازی است ممکن و میسور و با دستآوردهای شگرف که بیش از آنکه دور از دسترس باشد، تنها بهخاطر ناشناختگی هولناک، هراسانگیز و مزاحم ترسیم شده است.
آنچه گذشت در مورد تمام بخشهای قاجاری و حتی قسمتهای زیادی از بخشهای مربوط به دوره پهلوی اول شهر تهران و شهرهای مشابه آن صادق است. بررسی یکی از مصادیق متعدد این پدیده بهعنوان مثال میتواند تصویری عینیتر و ملموستر در اختیار علاقهمندان قرار دهد. به این مناسبت، به تکهای از محلة قدیمی پامنار اشاره میشود ؛
دستیابی به علل تغییر شکل این محله، اگرچه کار بسیار ظریفی است، اما باید گفت با توجه به سابقه حیات طبیعی بافت، عملی ممکن و حتی سهلالوصول است. مشروط بر اینکه دچار نگاههای تکراری و ضوابط شهرسازی و طراحیهای شهری امروزین نشویم. به این ترتیب راه کم و بیش همواری برای بازگرداندن تعادل و زندگی به بافت خواهیم یافت. البته نباید از نظر دور داشت که ارائه راهکارهای کلیشهای و گرتهبرداری از اقدامات دیگران ـ اگرچه موفق ـ بدون فرض شرایط فرهنگی محله، اقدامی غیرمؤثر و چهبسا مخرب شمرده میشود. چارهجوییهای لازم مستقیماً از طریق عوامل مخرب قابل شناسایی است.
در محلة مورد بحث، غیر از آنچه عوامل مخرب در کل بافت تاریخی تهران شمرده میشود، باید به پدیدة دیگری بهنام « مهاجرت» اشاره کرد. با توجه به اینکه این محله در معرض آسیبهایی همچون سیل، آتشسوزی، جنگ، زلزله و مانند اینها قرار نگرفته است، باید این پدیده را در نگاهی فرهنگی مورد کنکاش قرار داد.
در سالیان گذشته بیشتر ساکنان اصلی این محله را خانوادههای یهودی تشکیل میدادهاند. این خانوادهها ـ خصوصاً ـ در دو دهة اخیر بنابر بعضی شرایط سیاسی و مذهبی از کشور خارج شدهاند. خروج این عده و نقل مکان بقیه سکنه به دیگر مناطق شهری تهران برای دستیابی به شرایط زیستی مساعدتر، همراه با انتقال مبالغ زیادی از منابع مالی و همچنین هویتهای فرهنگی ـ اخلاقی و همچنین تغییر ساختارهای اجتماعی محله بوده است. امروزه تقریباً جز چند مورد استثنائی، هیچ خانوادة اصیلی ـ به معنی اصالت در سکونت محلی ـ در خانههای این محله زندگی نمیکند. اگرچه برخی شرایط و دلبستگیها باعث شده است بعضی از ساکنان قدیمی همچنان به کسب و تجارت خود در محله ادامه دهند. حاصل این اتفاقات چیزی نیست جز تبدیل یک محله تقریباً اعیاننشین به محلهای فقیرنشین با ساکنینی که اغلب بصورت فصلی و موقت در این محله زندگی میکنند و تهی شدن نسوج محله از هویتی که روزگاری به کالبد آن شکل و جان میبخشیده است. رشد این واقعه بهتدریج علائمی از تخریبهای فیزیکی را نیز ظاهر میکند. اهالی برای حفظ بهتر محله رغبت و توانایی چندانی ندارند. از طرفی بخش خصوصی هم تمایلی برای سرمایهگذاری و ارائه خدمات متناسب با روز نشان نمیدهد. بهطوری که در حال حاضر گذشته از یک دکه غیربهداشتی، هیچ فروشگاه مواد غذایی در منطقه مورد نظر مشغول بهکار نیست. اماکن تجاری و بخصوص انبارهای مختلف روز به روز از حاشیه خیابان پامنار به طرف مغز و استخوان مسکونی محله بیشتر نفوذ کرده و چهرة واقعی آنرا دگرگون میکنند. ارزش پولی و اقتصادی املاک نیز متأثر از این عوامل نسبت به ارزش واقعی آن کاهش پیدا کرده و این چرخه همچنان قربانی میگیرد. متأسفانه بازماندههای تاریخی و آخرین تکبناهای ارزشمند نیز در محاصره این شکلگیری، به واپسین رمقهای خود نزدیک میشوند.
چاره چیست؟ آیا باید دست از تمام آنچه در محاسن این میراث گرانبها رفت، برداشت و با تکیه بر سادهاندیشی و سادهخواهی، صورت مسئله را پاک کرد؟! و یا حتی مسحور جاذبههای تاریخی و فرهنگی آن ساعتی را به تفرج در آن قدم زد و روند ناساز زیستش را بهخود واگذاشت؟!
درمانی که خود این بیمار تجویز میکند، شاید بهترین راهحل باشد. در طراحی این راهحل اولین نکته حائز اهمیت، فهم دو نکته ظاهراً پارادوکس است. یعنی درک اینکه زمان را از دست نباید داد و در عین حال برای آنچه لازم است زمان کافی منظور کرد. بهنظر میرسد برای این مورد خاص مؤثرترین تلاش این است که هویت و شأن اجتماعی این محله را به حالت پیشین آن برگرداند. به فرض اگر یکی از سران مملکتی و مسئولین عالیرتبه ( اعم از وزیر و وکیل و شهردار و ) محل سکونت خود و خانوادهاش را به یکی از خانههای قدیمی محله ـکه بهنحو مناسبی مرمت شده و الگوی خوبی است برای احیاء بناهای اطراف خود ـ منتقل کند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ با توجه به اینکه مقداری ازسطح محله را، ساخت و سازهای غیرارزشمند و یا قابل انعطاف تشکیل میدهند، میتوان توسعه فضاهای خدماتی و فرهنگی لازم را نیز پیشبینی کرد و سرمایهگذاران بخش خصوصی را برای ارائه تسهیلات زندگی جذب کرد. در حقیقت به این ترتیب و با تدارک زمینههای مناسب، چرخة منفی فعلی به یک چرخه مثبت و رو به رشد تبدیل خواهد شد. اگر این حرکت عمیق و متأثر از باوری راسخ باشد، متعاقب آن ـ پس از طی زمان کافی ـ بیشتر نیروهای مهاجم عقب نشسته و صحنه را برای تنفس مجدد بافت باز خواهند کرد. مهمتر اینکه نباید فراموش کرد برخورداری از امکانات محلههایی اینچنین مستلزم پرداخت هزینهها و تحمل مشکلاتی است که با تعدیل آنها و ارتقاء سطح کیفی و معنوی این نوع زندگی قابل چشمپوشی و گذشت میباشد.
سعید فلاح فر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست