چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

سینما؛ فراتر از تصویر و معنا


سینما؛ فراتر از تصویر و معنا

مسئله تشابه و عدم تشابه میان سینما و ادبیات بحثی جدی است که معمولاً ذهن فیلمسازان را به خود مشغول می‌کند؛ چیزی که نمی‌توان در ماهیت وجودی آن تردید کرد ضرورت متن است که باعث …

مسئله تشابه و عدم تشابه میان سینما و ادبیات بحثی جدی است که معمولاً ذهن فیلمسازان را به خود مشغول می‌کند؛ چیزی که نمی‌توان در ماهیت وجودی آن تردید کرد ضرورت متن است که باعث به وجود آمدن یک اثر سینمایی می‌شود. یعنی یکی از عناصر لازم در ساخت یک فیلم متنی است که سناریو نام دارد. مسئله تشابه و عدم تشابه از همین جا منشأ می‌گیرد که یک فیلمساز بدون آنکه بخواهد، با این مسئله درگیر می‌شود، ناچار است راهی پیدا کند تا بین سینما و ادبیات دوستی برقرار کند. معمولاً آن دسته از کارگردانان مؤلف و صاحب سبک از ابتدای به وجود آمدن انگیزه برای ساخت یک فیلم علاقه شدیدی نشان می‌دهند تا به شکلی کاملاً آگاهانه ادبیات را با دنیای سینما ترکیب کنند. انگار ادبیات مادری است که هیچ هنری بدون آن نمی‌تواند به زندگی ادامه دهد. درست همان‌طور که صورت نوشتاری، گفتار را در قالبی دیگر به وجود آورد، سینما میراث همگانی حرکات و اعمال انسانی را بازآفرید. در واقع بهتر است این‌طور بیان شودکه ادبیات یا همان گفتار که در قالب نوشتار ظاهر می‌شود جزو لاینفک سینما محسوب می‌شود چون همه آن حرکات و اعمال انسانی که سینما میراث‌دار آن است همگی از مسائلی بوده که بارها در ادبیات مطرح شده و به عبارت بهتر در کانون توجه ادبیات قرار دارد. فیلمسازی در جایی گفته بود که اگر سینما و ادبیات وجوه تشابهی دارند باید این بحث را نیز مورد بررسی قرار دارد که خود ادبیات تقسیم‌بندی‌هایی دارد و اگر قرار باشد از وجه تشابه سینما و ادبیات صحبتی به میان آید باید نشان داد که منظور از ادبیات نظم است یا نثر.بعد از مطرح شدن این دسته‌بندی واژه شعر و نثر با واژه‌های سینمایی ترکیب شدند و دو ژانر متفاوت از دل این دو یعنی ادبیات و سینما بیرون آمدند. سینمایی که با شعر ترکیب شد به «سینمای شعر» و سینمایی که با نثر ترکیب شد را «سینمای نثر» نام نهادند. سینمای شعر به جنبه‌های خیالی، رؤیاگونه و ذهنی سینمای تجربی که در آن مؤلف و شخصیت درهم می‌آمیزند، توجه دارد در حالی که سینمای نثر سینمایی است مبتنی بر قراردادهای کلاسیک پیوستگی مکان و زمان.

بعد از اینکه تقسیم‌بندی سینمایی ادبیات مشخص شد بار دیگر ادبیات به عنوان موضوعی محوری در سینما برجسته شد اما طولی نکشید که نظریات مخالفی در مورد این دسته‌بندی‌ها بیان شد دال بر اینکه اصولاً کار در حوزه سینما تولیدات سه‌گانه را پیش می‌کشد و تولید دوگانه را رد می‌کند. این ابعاد سه‌گانه هر کدام در محوریت یک بحث جداگانه قرار دارند و تفاوت زیادی با نظریه اول پیدا می‌کنند؛ نخست ترکیب‌های تصویری، دوم ترکیب‌های معنایی و سوم ترکیب‌های معنایی و تصویری با هم. در ترکیب‌های تصویری مسائل اصلی سینما براساس تصاویری است که نشان داده می‌شود و ارتباط زیادی با واقعیت دارد بدین معنا که مخاطب هر آنچه در تصویر می‌بیند معیار نظری کارگردان است اما در نوع دوم این واقعیت نیست که سینما را می‌سازد و بلکه هر آنچه به معنا منتهی شود معیار سینما برای تقسیم‌بندی قرار می‌گیرد. این نوع از سینما رابطه مستقیمی با تخیل ذهنی کارگردان و احتمالاً باورهای مردم در جوامع مختلف پیدا می‌کرد.

در این بین سینمای نوع سوم ترکیبی از سینمای معنایی و تصویری بود که وجود یکی به معنی از بین رفتن دیگری نبود بلکه در کنار هم به عنوان دو عنصر پویا و همراه در سینما حضور پیدا می‌کنند. اما منتقدین سینما به عنوان کسانی که در کنار نظریه‌پردازان به مسائل تئوریک فیلم اهمیت می‌دهند بر این گروه‌بندی سه‌گانه سینما ایراد گرفتند و آن را ناکارا و ناقص دانستند. این مسئله درست زمانی رنگ و بوی جدی به خود گرفت که نشانه‌شناسان بر این باور تأکید کردند که: سینما رسانه‌ای است که موقعیت‌های زیبایی‌شناختی یکسانی ندارد و نشانه‌ها در آن ناپایدارند.بنابراین، این بحث مطرح شد که تولیدات سینمایی و تقسیم‌بندی‌هایی که برای آن قائل هستند نمی‌تواند کامل و جامع باشد زیرا تولید مجموعه‌ای از روندهای دلالت‌گر است که به یک گفتمان تبدیل می‌شود. این نظریه که تحت عنوان الگوی زنجیروار یا زنجیره‌ای نام نهاده شده بر این امر تأکید داشت که رویدادهای یک فیلم همانند عناصر هم‌شکل و هم‌جنس حلقه‌های زنجیر شکل گرفته‌اند؛ یا می‌توان اینگونه گفت که هر فیلم نهایتاً چیزی جز یک گفتمان نیست .