شنبه, ۲۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 15 March, 2025
مجله ویستا

فضاهای شهری و زمینه های فرهنگی



      فضاهای شهری و زمینه های فرهنگی
گوندولین رایت برگردان امیرحسین افراسیابی

توجه اخیر معماران و متخصصان تاریخ معماری به تاریخ شهرنشینی، نشانگر تغییر عمده ای در هر دو حرفه است. معماران، با پذیرفتن شکست تعبیر مطلق گرا و ضد تاریخی مدرنیسم، در جست و جوی معناهای تازه اند. آنان تاریخ را از سایه ها بازپس گرفته اند تا اساس طراحی معاصر قرارگیرد، جفتی[i] برای بناهای منفرد باشد و راهی برای ارتباط بناها با محیطشان باز کند. گویا امروزه منابع مورد استفاده ی بیشتر معماران، از پیشینیان مورد تحسینی است (اعم از کلاسیک یا مدرنیست ـ که خود دیگر به تاریخ پیوسته است) که جایگاهشان از مکان های خاص و سنت های معماری و شهرسازی محلی فراتر می رود. نشان دادن چگونگی ارتباط یک بنای تازه با موقعیتش (شهر, قصبه یا خیابان محلی) و از آن طریق, ادای احترام کردنش به بناهای پیشین، شاید کار چندان مشکلی نباشد، اما آگاهی همه جانبه یافتن نسبت به گذشته ی یک نوع بنا و محیط  بزرگتر شهری که در آن قرار می گیرد، آسان نیست. پاسخ به سنت های محلی، حتا برای مکانی کوچک، مستلزم ارزشیابی جدی ِ فرهنگی پیچیده است، مهارت هائی که تعداد کمی از طراحان آموزش دیده اند. و چالش روشنفکرانه  برای وسعت دادن به محدوده ی آثار معتیر معماری[ii]، نیاز به رویکردهای تازه دارد، تا علاوه بر بناها، فضاهای بزرگ شهری را هم دربرگیرد. این زمینه های بزرگتر را نمی توان همیشه بر اساس تاریخ های خاص و طراحان منفرد، به دقت طبقه بندی کرد. باید دید چگونه این زمینه ها، با تأثیر گرفتن از گروه ها و اشخاص بسیار و گوناگون، در طول زمان شکل گرفته و تغییر یافته اند.

هم زمان با این تغییر, مرزهای تاریخ معماری هم در حال تغییر است. تا کنون در این رشته ی علمی, قصد طراح و تحلیل مبتنی بر شکل بناهای تاریخی منفرد، مورد توجه بوده و تنها در سال های اخیر حوزه ی آن به ناگهانی و به صورتی چشمگیر گسترش یافته است. امروزه، متخصصان تاریخ معماری، روابط معماری را مورد بررسی قرار می دهند: مسائل قدرت, مراجع دولتی و نظام نامه های قانونی، طراحی سایت و عکس العمل های اجتماعی ـ سیاسی جامعه ی محلی. امروزه بناها را به ندرت به تنهائی بررسی می کنند؛ در واقع بسیاری از متخصصان تاریخ، به همان گونه که زمانی قلمرو خود را به فن آوری ساخت گسترش دادند، اکنون زیربنای خیابان ها، محوطه سازی، فضاهای باز و حتا خدمات عمومی را نیز موضوع تحقیق خود قرار می دهند. آنچه پیشتر، از سر بی دقتی، "محلی" نامیده می شد، حوزه ی مهمی از پژوهش شده است که تمام آنچه را که توسط معماران طراحی نشده است دربر می گیرد، از سنت های عامیانه گرفته تا جهان تولید انبوه بورس باز اما معمار و ساختمان, هر دو, بخشی از یک موقعیت بزرگتر شهری هستند.ی مسکن, پارک های تفریحی و فضاهای کار. ساخت ها و فضاهای مربوط به آن ها, نه تنها طراحانشان، که تمام کسانی را برمی انگیزند که به محیط ساخته شده هستی می بخشند، از آن استفاده یا در آن سکونت می کنند، حتی اگر تنها با راه رفتن در خیابان شهر باشد. تمام این گرایش ها کار و کسب تاریخ معماری و امکانات آن را دگرگون کرده اند. البته دلواپسی های پیشین هنوز در مرکز توجه قرار دارند.

مطلوب این است که این دو تحول موازی (در معماری و در فضاهای شهری) بتوانند برای یک دیگر سودمند باشند. متخصصان تاریخ شهرنشینی می توانند به معماران بیاموزند تا پیچیدگی های شهرها، تنوع اجتماعی و تغییرات فزاینده در طراحی شهری را درک کنند. به همین صورت، پیوند نزدیک با معماران می تواند تصورات صوری (مبتنی بر شکل)[iii] و ذهنی (مبتنی بر مفهوم)[iv]  طراحان را به تاریخدانان متذکر شود، چرا که شیوه ی این متخصصان باید همیشه بتواند انواع بسیاری از هدف ها را، از یک سو، و تأثیرها راپ از سوئی دیگر، دربرگیرد، حتا آن ها را که به طور ساده و سرراست در الگوهای تحلیلی جامعه شناختی جای نمی گیرند.

تاریخدانان، مانند معماران، بیشتر وقت ها این بعد بزرگتر کارشان، یعنی بعد شهری آن را، به همان اندازه که جذاب است, دلسرد کننده می بینند. این حتی در مورد مطالعه ی شهرها تا اوایل عصر مدرن صدق می کند، هرچند به گفته ی یوهان هاوزینگا[v]،  زمانی که "جهان پانصد سال جوان تر بود، طرح کلی اشیاء واضح تر از زمان ما بود" (هاوزینگا, 1924، ص. 1). بسیاری از نیروهای گوناگون, چه با هماهنگی و چه در ناسازگاری با یکدیگر، در کار ایجاد محیط شهری و سپس تعییر بی وقفه ی آن بودند. روشن کردن تمام این تأثیرها زمانی از زمینه ی حکائی فراتر خواهد رفت که تاریخدانی بخواهد مکان یابی معبدهای آتنی, الگوی خیابان ها و کانال های آمستردام یا سلسله مراتب خانه سازی در بوستون مستعمراتی را تحلیل کند. مقیاس شهرهای قدیمی تر و آشکارگی نسبی نیروهای فرهنگی درگیر، تحلیل این شهرها را از بسیاری از شهرهای امروزی آسان تر می کند. تاریخدانان و معماران می توانند انواع پرسش هائی را که در هر دوره باید درمورد شهرها مطرح کنند، با سهولت بیشتری  درک کنند: تأثیر جانمائی یک بنا بر تحولات محله چیست؟ چه چیزی تخریب می شود تا جا برای ساختاری تازه فراهم گردد؟ تأثیر یک پروژه بر اقتصاد محلی و نظم اجتماعی چگونه است؟

بازی متقابل نیروهای تاریخی، از اوائل سده ی نوزدهم به این سو, در شهرها مصداق بیشتری دارد. دلیل این امر، افزایش تعداد و تنوع بازیگران، بزرگ تر شدن شهرها، رشد تقریباً تصاعدی اقتصاد و افزایش پیچیدگی فرهنگی است. شگفت این که برای آن دسته از متخصصان تاریخ شهرنشینی که توجه خود را به عصر مدرن معطوف کرده اند، شهرهای صنعتی به عنوان موضوع پژوهش، دارای ارجحیت فوق العاده و تحلیل آماری شیوه ای متداول بوده است. تا اندازه ای به همین دلیل، تاریخدانانی که با معماری و طراحی شهری درگیرند, می توانند حوزه های مهم تازه ای بگشایند حتی اگر نوع بناهائی که برایشان مطرح است, بیشتر سنتی باشد، اعم از بناهای مذهبی و مدنی، مسکونی و تجاری، تآتر و نظائر آن. با اين همه، شهرها، علاوه بر امکانات اقتصادی شان، بیشتر به خاطر همین جذابیت های هیجان انگیز و بزرگ است که مردم را وسوسه می کنند. و البته ابعاد زندگی شهری با هم پیوندی نزدیک دارند. همان طور که ای. بی. وایت[vi] از کلان شهر بزرگ آمریکائی گفته است "کسی نباید به نیویورک بیاید, مگر آن که مشتاق خوشبختی باشد" (وایت, 1949, ص. 10).

از این نظر باید گفت، تاریخدانانی که با پیچیدگی های فرهنگی ِ زندگی در شهرهای خاص درگیرند، نمونه هائی درخورتر از تاریخدانان فی النفسه اند. کار کارل شورسک[vii] روی وین و باسل[viii], طیف گسترده ای از شخصیت های فرهنگی و سیاسی را که به شرائط خاص شهرهاشان واکنش نشان داده اند, به نمایش می گذارد (شورسک، 1980, 1989). این شخصیت ها، از جمله، معمارانی چون اوتو واگنر[ix] و تاریخدان آماتور، جاکوب برکهارت[x] هستند؛ هرچند که اینان در حوزه های مجزای حرفه ای به تجربه پرداخته اند. ریچارد گلدویت[xi] در کتابش، ساخت فلورانس رنسانس (1980) با شرح اهمیت پالاتزی[xii] (قصرهای) بزرگ در اقتصاد محلی، سازگاری شان با تغییرات زندگی خانوادگی اشرافی و تأثیرشان بر محله ها و فضای عمومی شهر, انسان را وادار به قدردانی کامل تری از آن ها می کند. تحلیل نافذ جرولد سایگل[xiii] (1986) از ناحیه ی بوهم[xiv] پاریس، بجای آن که نویسندگان و هنرمندان را به صورتی خیالی (اسطوره ای؟) از فرهنگشان جدا کند، آنان را درون آن قرار می دهد و با این همه خلاقیت را هرگز تضعیف نمی کند. جان مریمان[xv] (1985) به نوبه ی خود، با تکیه بر نقش نهادهای محلی و تضاد میان سنت و مدرنیته، ناحیه های کارگرنشین لیموگس[xvi] نخستین شهر سوسیالیستی فرانسه را از نو زنده می کند و کتاب خرد نیویورک از توماس بندر[xvii] (1987) عکس العمل نسل های روشنفکران را نسبت به سوداگری و گوناگونی قومی شهر و تلاش آنان را در ایجاد نهادهای تازه ی آموزش و سرزندگی فرهنگی در محله ها نشان می دهد.

این که تاریخ فرهنگی, در سال های اخیر شاید خلاق ترین و هیجان انگیزترین تخصص در رشته ی تاریخ شده است، جای تعجب نیست. با این همه درحالی که بسیاری از متخصصان تاریخ فرهنگی به اهمیت مکان و نمادگرائی صوری اشاره می کنند، معماری و طراحی شهری هنوز در پژوهش هاشان از جایگاهی حاشیه ای برخوردارند. نیازی نیست که چنین باشد.

حتی در مدرسه های معماری، تاریخ شهرنشینی می تواند نشان دهد که چگونه ساختمان ها و بناهای یادبود[xviii] بر شهرهای اطراف خود تأثیر گذارده اند: آفرینش سبک های متمایز و فضاهای شهری, به طور قطع و به همین گونه حکایت کردن از تغییر منزلت اجتماعی هنرمندان و قدرت سیاسی یک دولت یا ساختار اقتصادی یک ناحیه. از این طریق بسیاری از رأی دهندگان را کنار هم می گذاریم که طراحی شهری و زندگی شهری را در لحظه های کلیدی گذشته تحت تأثیر قرار داده اند حتی اگر توجه اصلی معطوف به طراحان و کارفرمایان باشد. چنین رویکردی می تواند مایه ی تشویق دانشجویانی باشد که بیشترشان معمار، شهرساز یا متخصص حفاظت از آثار باستانی[xix] خواهند شد, نه تنها در ارتباط با تاریخ حرفه شان بلکه همچنین در چگونگی تفاوت هدف های پیشینیانشان با هدف های خود آنان. دیدن این که پیشینیان ما هم مجبور به عکس العمل در برابر ضروریات شهرها و جوامع بخصوص محل کارشان بوده اند، غالباً کمتر از کشف و شهود نیست. معماران و شهرسازان قدیم (یا تمام کسانی که در سیاست گذاری سهیم بوده اند) چگونه منابعشان را از گذشته انتخاب می کردند؟ در برابر فشار کارفرما ها و گروه های جامعه چه عکس العملی داشتند؟ چگونه دانسته و ندانسته شهر ها را تحت تأثیر قرار می دادند؟ راهنمایشان در توسع بخشیدن به افق های دید اجتماعی و صوری شان، برای نگاه تازه کردن به مشکلات چه بوده است؟ از چنین چشم اندازهائی به نظر نمی رسد که تنگناهای کار مدرن بی جهت محدودکننده باشند.

تاریخ شهرنشینی، البته باید مجموعه ای از شکل ها و فضاها را دربرگیرد, به همان گونه که تاریخ معماری باید شامل آثار کلیدی باشد. اما این حوزه باید بیشتر درگیر فناوری برای تحلیل باشد تا این که نقش "کاتالوگ مصالح"[xx] از فضاهای برجسته ی قابل تقلید را بازی کند. طراحان حرفه ای امروزی باید تاریخ را چیزی بیش از آثار معتبرمتقدم یا شرح وقایع پیشرفت ببینند. تاریخ، امری پیچیده و مستمر است که همیشه پرسش هائی تازه برمی انگیزد و تصویرهای گوناگونی از گذشته و حال ترسیم می کند.

تمام ما که در گذشته و حال با شهرها ارتباط داریم, باید معماری "عادی" و "خوب", فضاهای خسته کننده و پرشکوه، طرح های آشفته و دقیق، یعنی هر دو سوی تقابل ها را به حساب آوریم. بجای طرح های به دقت برنامه ریزی شده بخش اعظم شهرها از فضاهای بدون طرح و برنامه تشکیل شده است بنا بر این باید ببینیم کارکرد این فضاها چیست ـ آیا هدف، فهمیدن شکل آن ها در گذشته است یا رخدادشان در زمان حال. این کار بدون بحساب آوردن قلمرو فرهنگی میسر نیست. شبکه[xxi]، به عنوان مثال، آن گاه که مورد استفاده ی استعمارگران یونانی یا رمی، امپریالیست های اسپانیائی، یا نقشه برداران آمریکائی قرار می گرفته، اهمیت آن، همراه با تناسبات و کانونش، در هر مورد کاملاً متفاوت بوده است. میدان سان مارکو[xxii] و مرکز فروش واشنگتن در طول زمان تحول پیدا کرده اند؛ نیمی تحت تأثیر علائق زیبا شناسی و نیمی به منظور ایجاد فضاهائی برای اجرای آئین های سیاسی. محیط های کمتر شکوهمند، مانند زاغه نشین های یهودیان اروپائی، خیابان های تجاری آمریکائی یا محله های اقلیت های قومی در شهرهای بزرگ نیز باید به عنوان مصنوعات فرهنگی با عناصر مبتنی بر شکل[xxiii] و عناصر اجتماعی، هردو، مورد مطالعه قرار گیرند.

هیچ قاعده ی مبتنی بر روح زمان نمی تواند، حتی درمورد یک زمان و یک مکان، مشخص کند که چگونه فرهنگ و زیبائی شناسی در هر شرائطی دارای ارتباط متقابلند. با این همه در تاریخ شهرنشینی این دو قطب تحلیلی همیشه باهم درکارند. درواقع، حتی راه حل های "صوری (فرمال) خالص", مانند شهرهای ایده آل کاتانیو[xxiv] یا واشنگتن دی سی لانفانت[xxv], قدرت و تجرید غیرعادی معمار و کارفرما را در آن زمان و مکان, نشان می دهند. و مسلم است, به مجرد آن که استفاده از فضا آغاز شود, قلمرو فرهنگی, درک ما را از شکل ها پیچیده تر می کند.

بنابراین متخصصان تاریخ شهرنشینی باید توضیح دهند که چگونه امتیازساخته شدن نصیب انواع معینی از بناها و فضاها شده است، درحالی که بسیاری دیگر به صورت پروژه های متوقف شده یا رؤیاهای شخصی ِ پنهان مانده اند. طبیعی است که در پی این توضیح باید مشخص شود که چه شکل هائی نظر مساعد معماران را کسب می کنند و چه شکل هائی در میان بساز و بفروش ها و کارفرمایان ارجحیت دارند. از آنجا که مدتی طولانی, تاریخ آثار معماران را به عنوان تاریخ سیمای شهر مطالعه کرده ایم، باید به چگونگی ارتباط نمونه های آشناتر با انواع تصویرهای گمنام تر یا حتا متضاد نیز توجه کنیم. در هر حال نفوذ یک شکل یا سبک به هیچ وجه فقط از صافی ساختار اجتماعی نمی گذرد و نسخه برداری نکردن از آنچه مد روز است تنها عقب ماندگی نیست. گزینش های صوری (فرمال) و ارجحیت های فرهنگی، آن گاه که شهرستان هائی مانند بوستون[xxvi] و ادینبرگ[xxvii] گونه هائی از الگوی لندن را عرضه می کردند، در معرض خطر بودند. 

این رویکرد به این معنا نیست که ملاحظات اجتماعی باید در تحلیل مسائل شهری جای عوامل مبتنی بر شکل (فرمال) را تصاحب کنند بلکه بیشتر به این معنا است که این دو باید درهم ادغام شوند. اجتماع و شکل [معماری] بازتاب غیرفعال یکدیگر نیستند تا باعث بدگمانی نسبت به تصورات ایستا و ساده انگارانه از معماری شوند که یا "بازتابی" از نیروهای اجتماعی است و یا رابطه ی قدرتی ثابت را در برابر تمام شاهدان به نمایش می گذارد. معماری و اجتماع, هردو سازنده اند, هریک به شکل گیری دیگری کمک می کنند و این هیچ کجا بیشتر از هر بنای شهری حقیقت ندارد. هیچ فرمول استانداردی برای ایجاد پیوند میان این دو قلمرو تحقیق وجود ندارد؛ گاهی معماری در اصل به دل نگرانی های زیبا شناختی حرفه پاسخ می دهد در حالی که جامعه می تواند در مسیرهای تازه حرکت کند بی آن که دلیل معمارانه یا شهرسازانه ای برای این تغییرات عرضه کند. تأثیرها و بازتاب های متغیر میان این دو نوع واقعیت یعنی صوری (فرمال) و اجتماعی، عصاره ی تاریخ شهرنشینی است.

روشن است که روند تحلیل از چند رشته و حتا چند نوع تاریخ گرفته می شود: فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و روشنفکری، به اضافه ی معماری. مطلوب این است که تاریخ شهرنشینی بسیاری از چشم اندازها را کنار هم قرار دهد؛ چشم اندازهائی از چگونگی کارکرد شهرها و آنچه مکانی خاص را, چه در اصطلاح صوری  و چه در اصطلاح کارکردی یا فرهنگی، برجسته می کند.  تنها از این طریق ممکن است بسیاری از (به قول کارلو گینز برگ[xxviii] (1980)) "فیلتر"های مختلف را که گروه های مختلف مردم از میان آن ها شهر را می بینند و به کار می برند به حساب آورد.    

چالش امروز تاریخ شهرنشینی در این است که قادر باشیم کار خود را چون آمیزه ای[xxix] نه تنها از اولویت ها و فناوری های مرتبط با رشته های علمی، بلکه همچنین از تجربه ها و رؤیاهای مکان ببینیم. منظور از آمیزه، توصیف همه جانبه ای از عناصر به اصطلاح اصیل زندگی یا فرم شهری نیست بلکه بیشتر پیداکردن روش های قابل فهمی برای کنار هم نهادن بسیاری از رویکردهای مختلف به شهر و واقعیت های آن است. روی "قابل فهم" تکیه می کنم زیرا همیشه خطر سرسری گذشتن از واقعیت ها، داستان ها و تصویرها وجود دارد. روشن است که این انبوهی می تواند طاقت فرسا باشد و آشفتگی در تصویرها، اتفاقات و اطلاعات ـ حتی اگر آکنده از طنین یکی از تعریف های زندگی شهری باشد ـ ارزش روشنفکرانه ی کمی خواهد د اشت.

بنابراین، متخصص تاریخ شهرنشینی باید دارای هدف روشنی باشد. در کلی ترین اصطلاح، باید انتخاب کند که آیا درپی توضیح شکل ها، به صورتی واضح تر و کامل تر است یا از فیلتر این منشور تازه می خواهد به درکی از جامعه برسد. مایکل باکساندال[xxx] (1985) که جالب ترین نمونه ی تاریخ فرهنگ را در کارش روی نقاشی رنسانس تهیه کرده است، به درستی تأکید می کند که نباید ساده انگارانه کوشش در آمیختن هنر و اجتماع کرد. او ادامه می دهد که با این همه، فرهنگ، تا آنجا که به مفهوم کلاسیکش در شکل مهارت ها، ارزش ها، دانش ها و وسیله های بیان در یک جامعه، در نظر گرفته شود، به دروغ میان این دو (هنر و اجتماع) تغییر مقام نمی دهد. از این رو است که متخصصان تاریخ شهرنشینی باید، در جست و جوی معنای شکل ها و شکل دهندگان گوناگون، جسارت ورود به قلمرو فرهنگ را به دست آورند.

بنابراین، هدف آمیزه در تاریخ شهرنشینی, یک کاسه کردن تجربه های بی شمار، نیت ها و موقعیت های مکان های شهری در زمانی معین است، بدون ایجاد آن چنان ناهمگونی که پذیرشش مشکل باشد. از نظر شکل، باید توجه را از یک سو به بناهای برجسته یا تاریخی و فضاهای اطراف آن ها و از سوی دیگر به ساختمان های معمولی و طرح خیابان ها و فضای باز، معطوف داشت. تأثیر این ترکیب را در گذشته و تغییرات آن را در طی زمان نیز نباید از نظر دور داشت. همچنین باید به معنای صدای متمایز معماران و نخبگان از یک سو و کارفرمایان و شهروندان عادی از سوئی دیگر دست یافت. تمرکز روی خصوصیات و حتا ناسازگاری احتمالی میان چنین گروه هائی، گرایشی را به محک می زند که تفاوت های واقعی را زیر سرفصلی از واکنشی مشترک یا جهانی نسبت به شهرها و بناهای آن ها قرار می دهد. هیچ صدای منفردی نمی تواند به صورتی مطلق تسلط داشته باشد. قدرت های زیبا شناختی و شهرشناسی طرح جامع شیکاگوی دانیل بارنام[xxxi] (1909), سزاوار قدردانی است اما روایت تاریخی باید همچنین امتیازهای این طرح را برای کارخانه داران شهر و مقاله های انتقادی جین آدامز[xxxii] و اصلاح طلبان دیگری که اورا متهم به توجه نکردن به محله های پرجمعیت مهاجران کرده اند, تصدیق کند.

این تفاوت گذاری برای درک این که شهرها چگونه به شکلی که دارند رسیده اند و مردم چگونه آن ها را تجربه کردده اند, حیاتی است. حتی معماران و شهرسازان، مقاطعه کاران و سیاست مداران را نمی توان به این دلیل یک کاسه کرد که انگار چون تمامشان قدرت دخالت در شهر را دارند, آن را با یک نگاه می بینند. بیشتر معماران تصویر کلی خیابان را با معیار بناهای منفردش می بینند، درحالیکه سازندگان آن را چون واحدی می انگارند که در نهایت بر بنیاد استعداد توسعه در مجموع استوار است و شهرسازان همان مکان را نقشه ای از رمزگان های قانونی ـ یا بی عدالتی اجتماعی ـ می دانند. انواع دیگر گروه ها در عکس العملشان نسبت به شهر، از این هم گسترده ترند.

مردم بسته به طبقه، قومیت، سن و جنسیتشان به صورت هائی کاملاً متفاوت با پارک ها و فروشگاه ها به عنوان مثال یا تالار شهر و بناهای تاریخی ارتباط برقرار می کنند. علاوه بر این، تمام مردم، بخصوص در جهان مدرن، شهر را در نقش های متعدد تجربه می کنند ـ برای مثال در نقش ساکنان یک محله، کارمندان سازمانی خاص، اعضای باندی سیاسی یا فرقه ای مذهبی. این چشم اندازهای متغیر، نیز، در ارتباطشان با شهر تأثیر دارد.

شناسائی این گوناگونی، تنها، برخوردی عوام گرایانه نیست. درواقع، حکایت از این دارد که مسئولیت ِ هرچند مشکل، اما لازم ِ تاریخدان، نه تنها این است که شرح دهد چه اتفاق افتاده است، بلکه این هم هست که آنچه اتفاق افتاده در زمان خود چه معنائی داشته است و به عنوان میراث, امروزه برای ما چه معنائی دارد ـ هم برای هویت های مجزامان و هم برای وحدتمان به عنوان یک حرفه یا یک ملت. دیگر کافی نیست روایتی تاریخی را مسلم فرض کنیم که تنها با اشاره به شخصیت های عمده ای که از نوآوری ها پشتیبانی کرده اند، تغییرات شهری را شرح دهد ـ سبک های تازه، انواع بناها، فناوری ها و سیمای شهری. نه معماران و نه رهبران سیاسی می توانند لزوماً تضمین کنند که نوآوری های معینی بطور عموم پذیرفته شود، تمام سطوح شهر را فراگیرد و فراتر از مرزهای آن گسترش یابد.

برای مثال, ساده سازی طراحی مسکن در ایالات متحده در آغاز قرن پیش، به عنوان تأثیر نوآوران کلیدی معماری، به ویژه فرانک لوید رایت، توضیح داده شده است. با عطف توجه به شیکاگو، شهری که در آن سال ها محل کار رایت بود، می توان جایگاه او را دقیق تر مشخص کرد. کار رایت، بی شک معماران و حتا سازندگان دیگر و مردم را به طور عمومف تحت تأثیر قرار داده است. اما اینان هریک دلائل متفاوتی برای کمک کردن به ساده تر شدن و استاندارد شدن خانه ها داشته اند و خود شهر میدان جنگی بود که در آن هریک از این گروه ها می کوشیدند تا حق تعریف کردن مسکن خوب را به دست آورند. شرح تغییرات شکلی معماری به تنهائی، پیچیدگی ِ جذاب ِ نگرش ها و اختلاف نظرهائی را از دست می دهد که پشت این دیدگاه ها قرار داشته اند؛ یعنی مبنای این قضیه را که به این شکل های معماری چگونه نگریسته می شد، بناهای تازه را کجا می ساختند و چگونه مورد استفاده قرار می دادند (رایت, 1980 ، 1988). درک کردن آنچه مردم در لحظه های خاصی از گذشته می کوشیدند با معماری و طراحی شهری انجام دهند، یک جنبه از بازیابی معناهای مکان است. باید هدف های زیباشناختی طراح و مقصدهای نمادین کارفرما را صرف نظر از موقعیتشان به حساب آورد؛ باید محدودیت ها و الزام های قوانین، اقتصاد، سنت و مد را به اضافه ی جست و جو برای نو آوری از نظر دور نداشت. برخوردهای مختلف مردم با یک طرح و تغییرها و سازش هائی را که باعث می شوند باید جدی گرفت، نه این که چون کوشش هائی بی فرهنگانه در جهت تضعیف شرافت طراح تلقی شان کرد. تحلیل مبتنی بر شکل (فرمال) در تاریخ شهرنشینی نباید جدا از چنین مسئله های فرهنگی صورت گیرد اما مانند یک امر فرعی هم نباید دست کم گرفته شود. تنها از این طریق است که می توانیم به مفهوم مکان دست یابیم.

بنابراین, تاریخ شهرنشینی، عمل کشف دوباره و نیز حرکتی خلاق به سمت آینده است، طریقه ای برای دریافتن و ساختن براساس مکان ها و فرهنگ ها در طی زمان. طراحی معماری عنصری می شود، در روندی پیچیده که می آفریند و مکان را دگرگون می کند؛ در یک زمان هم خاطره و هم رؤیا است، هم مشکل و هم راه حل،هم بیان فردی و هم بیان جمعی است. هدفف تاحدی توانا بودن در جهت یابی است ـ به عنوان معماران و شهرسازان، تاریخ دانان و شهروندان ـ به سمت شبکه های پیچاده ی قدرت و معنا که بدین گونه از طریق فضای معماری، در گذشته و حال گسترش یافته اند. نوشتن تاریخ شهرنشینی، شکل روائی دادن به این جریان است؛ طراحی کردن با تاریخ در ذهن، تصدیق کردن کاربردهای چندجانبه ی فرهنگی و معنا هائی است که مکان ها می توانند در جامعه ی مدرن دارا باشند، همچنان که در گذشته دارا بوده اند.   

 

منابع

 

  • DESIGNING CITIES, Critical Readings in Urban Design, Edited by Alexander R. Cuthbert, Blackwell publishing 2003, Oxford UK
  • Baxandal, M. (1985) Art, society and the Bouguer Principle. Representation, 12 (Fall), 32-43.
  • Bender, T. (1987) New York Intellct: A History … New York: Alfred A. Knopf.
  • Ginzburg, C. (1980) The Cheese and the Worms: The Cosmos … , trans. J.and A. Tedeschi. Baltimore: John HopkinsUniversitu Press.
  • Goldthwaite, R. (1980) The Building of Renaissance Florence. Baltimore: Johns Hopkins University Press.
  • Huizinga, J. (1924) The Waning of the Middle Ages: A Study of … London: Edward Arnold.
  • Merriman, J. (1985) The Red City: Limoges and … New York: Oxford University Press.
  • Schorske, C.E. (1980) Fin-de-siècle Vienna. New York: Alfred A. Knopf.
  • Schorske, C.E. (1989) Science as vocation in Burckhardt’Basel. In T. Bender (ed.), The University and the City from Medieval Origins to the Present. New York: Oxford University Press.
  • Seigel, J. (1986) Bohemian Paris: Culture …, 1830-1930. New York: Viking/Elizabeth Sifton Books.
  • White E.B.(1949) Here is New York. New York: Harper & Brothers.
  • Wright, G. (1980) Moralism and the Model Home: Domestic … . Chicago: University of Chicago Press.
  • Wright, G. (1988) Architectural Practice and Social Vision … In V. Scully (ed.), Nature in the Work of Frank Lloyd Wright. Chicago: University of Chicago Press

 

یاد داشت ها

[1] اين مقاله از كتاب زير انتخاب و ترجمه شده است:

DESIGNING CITIES, Critical Readings in Urban Design, Edited by Alexander R. Cuthbert, Blackwell publishing 2003, Oxford UK

[1] Gwendolyn Wright

[1] parti

[1] Architectural canon

[1] formal

[1] conceptual

[1] Johann Huizinga

[1] E.B. White

[1] Carl Schorske

[1] Basel

[1] Otto Wagner

[1] Jacob Burkhardt

[1] Richard Goldthwaite

[1] Palazzo (plural: plazzi)

به معنای قصر یا محل سکونت خانواده های اشرافی در زبان ایتالیائی

[1] Jerrold Seigel

[1] Parisian bohemia

[1] John Merriman

[1] Limoges

[1] Thomas Bender

[1] monuments

[1] Preservationist

[1] Sweet’s Catalog

[1] grid

[1] Piazza San Marco

[1] formal

[1] Cataneo

[1] L’Enfant’s Washington

[1] Boston

[1] Edin burg

[1] Carlo Ginzburg

[1] synthesis

[1] Michael Baxandall

[1] Daniel Burnham

[1] Jane Addams

 

 

 

[i] parti

[ii] Architectural canon

[iii] formal

[iv] conceptual

[v] Johann Huizinga

[vi] E.B. White

[vii] Carl Schorske

[viii] Basel

[ix] Otto Wagner

[x] Jacob Burkhardt

[xi] Richard Goldthwaite

[xii] Palazzo (plural: plazzi)

به معنای قصر یا محل سکونت خانواده های اشرافی در زبان ایتالیائی

[xiii] Jerrold Seigel

[xiv] Parisian bohemia

[xv] John Merriman

[xvi] Limoges

[xvii] Thomas Bender

[xviii] monuments

[xix] Preservationist

[xx] Sweet’s Catalog

[xxi] grid

[xxii] Piazza San Marco

[xxiii] formal

[xxiv] Cataneo

[xxv] L’Enfant’s Washington

[xxvi] Boston

[xxvii] Edin burg

[xxviii] Carlo Ginzburg

[xxix] synthesis

[xxx] Michael Baxandall

[xxxi] Daniel Burnham

[xxxii] Jane Addams

 

این مطلب متعلق به ویژه نامه شهر و فرهنگ است

http://anthropology.ir/publication/10240